جلسه سوم
متعلق بسم الله در سوره حمد- بحث درباره اسم
00/۰۰/۱۳۸۹
خلاصه جلسه گذشته
در مورد «بسم الله الرحمن الرحیم» دیروز در مورد متعلق بسم الله مطالبی عرض کردیم، محصل مطالب جلسه دیروز این بود که وجوه مختلفی برای متعلق بسم الله ذکر شده است، شاید متجاوز از ده وجه ذکر شده است، ولی در بین این وجوه سه وجه و سه احتمال برجسته¬تر و مهم¬تر بود که ما بیشتر آن سه احتمال را تبیین کردیم.
1 ) اینکه متعلق جار و مجرور فعل«أسم» باشد، مقدماً.«أسم ببسم الله الرحمن الرحیم سمة من سمات الله»
2 ) اینکه متعلقش فعل «ظهر» باشد.« ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحیم».
3 ) اینکه متعلق آن به حسب سوره¬ها مختلف باشد. یعنی در هر سوره¬ای متناسب با غرضی که در آن سوره تعقیب میشود، ما متعلق تعریف کنیم، بر این اساس متعلق «بِسم الله» در سوره حمد با توجه به غرضی که در سوره حمد تعقیب میشود، حمد میباشد، یا عبودیت.متعلق «بسم الله» در سوره حمد
البته این نکته هم اینجا لازم است توجه شود که این بسم الله که در اول سوره حمد آمده هم آغاز قران است و هم آغاز سوره حمد است، بر این اساس متعلق بسم الله در اول سوره حمد میتواند به یک معنا کل قرآن باشد و به یک معنا خود مضمون و غرضی که در سوره حمد تعقیب شده است.
توضیح ذلک: کل کتاب و قرآن یک غرض واحد را تعقیب میکند، قبلاً هم گفتیم از این جهت کل قرآن دارای یک وحدت است، کلام خدا از اول تا آخر به غرض هدایت بندگان نازل شده است، «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین»،یا «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین یهدی بالله» ، کتاب خدا را سراسر نور و به عنوان یک دلیل روشن که خداوند به وسیله آن بندگانش را میخواهد هدایت کند، معرفی کرده است.
به این اعتبار، بسم الله اول قرآن و اول سوره حمد در واقع به نوعی میتواند متعلق به مضمون کل قرآن باشد، یعنی غرضی که در کل قرآن تعقیب میشود، یعنی مسئله هدایت متعلق این بسم الله باشد، حتی اگر ما متعلق را مثلاً إبتدا بدانیم یا إستعانت بدانیم در همه آنها هم این فرض می¬تواند جریان پیدا کند.
و به اعتبار اینکه بسم الله اول سوره حمد میباشد، قهراً غرض خاص این سوره هم مد نظر است، نظر حق و مقتضای تحقیق این است که از آنجا که سوره حمد علاوه بر اینکه آن غرض کلی قرآن و مجموع کلام خدا که هدایت است در آن است، یک غرض خاصی هم در این سوره به خصوص تعقیب میشود، مرحوم علامه طباطبایی نظرشان این است که قرآن یک وحدت کلی دارد و یک وحدت جزئی، یعنی کل کلام خدا قهراً یک وحدتی بر آن حاکم است، که بیشتر از ناحیه هدایتی است که در قرآن تعقیب میشود، اما خود سور هم ایشان معتقد هستند که جداگانه وحدتی دارند، یعنی در آیات هر سوره یک وحدتی حاکم است، این وحدت نه به لحاظ بعضی آیات است، و نه حتی بین دو سوره، هر سوره یک وحدت جداگانه دارد، و اغراض سور با هم متفاوت و مختلف هستند، لذا همان¬طوری که قرآن یک وحدت کلی دارد و یک غرض کلی در آیات متصور است و تعقیب میشود، هر سوره¬ای هم برای خودش یک وحدتی دارد، جدای از سوره دیگر و غرض خاصی که بواسطه همین غرض آن وحدت تصویر میشود. لذا چون غرض در سوره حمد، حمد میباشد، (حال در وقت خودش به کلمه «الحمدلله» که برسیم راجع به حمد صحبت میکنیم که منظور حمد مطلق است یا حمد همه حامدان و ثناگویان). ولی عمده این است که در سوره حمد غرضی که تعقیب میشود حمد است و به واسطه همین یک وحدتی بر سوره حمد حاکم است، لذا متعلق «بِسمِ الله» در اینجا حمد قرار گرفته است.
پس ما متعلق بسم الله در سوره حمد را به اعتبار اینکه آغاز قرآن است میتوانیم یا اسم یا فعل هدایت قرار دهیم، یعنی متعلق به آن غرضی است که در کل قرآن تعقیب میشود، یا میتوانیم متعلق آن را خصوص حمد قرار دهیم یا هر دو را و به اعتبار اینکه ابتدای سوره حمد قرار گرفته بگوییم «بسم الله الحمدلله»، حمد خدا به اسم خدا میباشد.
علی ای حال، در بین این احتمالات ما این احتمال بیشتر بنظرمان تناسب دارد که به تناسب غرضی که در سور تعقیب میشود برای آن متعلق تبیین کنیم.
البته این نکته¬ای که راجع به متعلق بسم الله، عرض کردیم منافاتی ندارد بین اینکه ما متعلق جار و مجرور را در هر سوره¬ای به حسب غرض آن سوره بدانیم و بین آنچه که معروف و مشهور است، مثل إبتدا و إستعانت، مثلاً کثیری از اهل ادب اینجا جار و مجرور را إبتداء میدانند، یا فعلاً یا اسماً، یا أستعین میدانند، یا فعل یا اسم آن، این هیچ منافاتی با این ندارد که متعلق را در سور مختلف متفاوت بدانیم، یعنی نمیگویم از یک لفظ دو معنا اراده کنیم، که بالمطابقه این متعلقی که میگوییم بر همه آنها دلالت دارد، بلکه بالملازمه میتوانیم آن را کشف کنیم، مثلاً کسی که میگوید: به اسم خدا حمد برای خدا است، شاید بالملازمه استعانت هم در دل آن باشد ،کسی که میگوید: به اسم خدا حمد برای خدا است شاید بالملازمه مسئله¬ی إبتداء هم در آن باشد ،یعنی یک متعلقی را برای بسم الله میتوانیم تصویر کنیم که بالمطابقه همین که ما گفتیم از آن فهمیده شود و بالالتزام متعلقاتی که دیگران گفته¬اند، مثلاً مرحوم علامه در دوران امر بین إبتداء و إستعانه، ایشان إبتداء را ترجیح میدهد و میگوید إبتداء بهتر از إستعانه است و به همان معنای آغاز، یعنی بنام تو آغاز میکنم، به نام خدایی که رحمان و رحیم است آغاز میکنم و آغاز هر کاری که با نام خدا باشد این ثمرات را دارد و این یک روش عرفی وعقلایی است، روایت هم داریم که هر کاری بدون بسم الله شروع شود أبتر است، این یک معنای قابل فهم برای مردم هم هست، یا بعضی مثلاً روی إستعانت تأکید میکنند، هرچند ایشان إبتداء را نسبت به إستعانه ترجیح می¬دهد. استدلال مرحوم علامه این است که چون در آیه «إیاک نعبد وایاک نستعین» به صراحت استعانت مطرح شده است، اینکه در اینجا هم بخواهد مطرح شود، یعنی« أستعین باسم الله» این تکرار است. لذا ایشان ابتدا را به عنوان متعلق ذکر میکند.
علی ای حال به نظر میرسد این وجهی که برای متعلق گفته شد، بعضی از وجوه مهم¬تر با این قابل جمع است، نه همه وجوه چون بعضی میگویند«إقراء»، بعضی میگویند«أتل»، امر به قرائت و امر به تلاوت، یا«أقرأُ»، ولی عمده این است که این وجه با وجوهی مثل إبتداء و استعانت که تقریباً وجوه مهم¬تری است قابل جمع است.
بحث درباره«اسم»
اسم دو اصطلاح و دو معنا دارد:
1 ) لفظی که دلالت بر مسمی میکند، طبق این احتمال اسم از مقوله الفاظ میشود، یا مشتق از «سِمَة» به معنای نشانه و علامت و داغ است، داغی که روی پوست حیوانات برای شناسایی میگذاشتند، یا از «سمُو» به معنای بلندی و ارتفاع و رفعت، به هر حال تارة اسم را ما به عنوان لفظ که بر مسمی دلالت میکند در نظر میگیریم، این اسامی که برای اشخاص و ذوات گذاشته میشود برای این است که دلالت کند بر آن ذات، اصلاً این اسامی را برای این گذاشته¬اند که دال بر ذوات باشند.
2 ) اسم یک معنای عمیق¬تر و وسیع¬تری هم دارد چون دیده¬اند ذات همیشه با اسامی شناخته نمیشود، گاهی اوصاف دلالت میکند بر ذوات، مثلاً این آقایی که فرزند فلانی است به اسم زید می¬شناسیم، یکوقت این شخص اوصافی دارد که با این اوصاف شناخته میشود، مثلاً یک عالم است، اسم مصطلح او را نمیدانیم، یک وصف یا فنی و هنری دارد که معرف ذات او میباشد، در اینجا این وصف به عنوان اینکه دلالت بر مسمی میکند اسم میشود، این اسم دیگر از مقوله لفظ نیست، آن خصوصیات و اوصافی است که این ذات را به ما می¬شناسد و ما او را به عنوان یک عالم یا یک دانشمند یا یک خوانده و … می¬شناسیم، این دیگر از اعیان خارجی است و لفظ نمیباشد. علت اینکه به این اوصافی که معرف ذوات هستند هم اسم گفته شده، به این جهت است که آن ذات را بلحاظ این اوصاف به ما می¬شناساند و دلالت میکند بر ذات.
پس اسم دو اصطلاح دارد، یکجا از مقوله لفظ است و درجای دیگر از مقوله اعیان خارجی، همان¬طوریکه اسم از مقوله لفظ، ذوات را از هم متمایز میکند ، اسم از اعیان خارجی هم موجب تمایز ذوات از یکدیگر میشود، لذا یک پله بالاتر رفتند و دیدند که فی الواقع از بین صفتی که دال بر ذات است، و اسمی که بر ذات است، این صفت به ذات نزدیکتر است، لذا به این گفتند اسم، و به آن اسم از مقوله لفظ «اسم الاسم» گفتند، چون صفت بدون واسطه بر ذات دلالت میکند، یعنی کسی که مثلاً میگوییم عالم است، وصف علم و دانش، دلالتش بر ذات بی واسطه است، لذا به این که از مقوله غیر لفظ و اعیان خارجی است، اسم گفته¬اند، اما آن که از مقوله لفظ است چون به واسطه این وصف دلالت بر ذات میکند به آن «اسم الاسم» گفته¬اند.
به هر حال ما در تفسیر کدامیک از این دو را باید در نظر بگیریم؟
در اینجا دو نگاه بین مفسرین است، عده زیادی اسم را به همان معنای اول یعنی لفظ دال بر مسمی و معنا و ذات تفسیر کرده¬اند، یعنی میگویند: «الله» یک اسم است و ما به اسم الله آغاز میکنیم، شاید کثیری از مفسرین نگاهشان راجع به اسم همین اسم از مقوله الفاظ است، اما یک عده¬ای اسم را از مقوله لفظ نمیدانند، اسم در بسم الله را از مقوله اعیان میدانند، یعنی این اسم، (خود این لفظ الله که میگوییم اسم است برای ذات مستجمع جمیع صفات کمال) در واقع منظور اعیانی هستند که اضافه به آن ذات شده¬اند، اعیان یعنی وجودات، یعنی همه وجودات عالم، همه اعیان، هرچه که معرف ذات خداست، از جمادات و حیوانات و نباتات و عالم ماده و مجردات و…، اسم طبق اصطلاح دوم به این معنا است.
این دو دیدگاه در مورد اسم در بسم الله وجود دارد، به لحاظ اینکه آغاز کلام خدا میباشد. نوعاً هم معتقدند که این اسم از مقوله لفظ است. این اسم از مقوله لفظ به همان معنایی است که در کتابهای لغت معنا کرده¬اند، نام، لفظی که دلالت بر ذات میکند، که در مورد انسانها اسامی معلومی است و در مورد خداوند مثلاً الله است.
بحث جلسه آینده
اما اگر اصطلاح دوم را بگیریم به چه معنا میباشد، و آنوقت تناسب آن چگونه تفسیر بیان میشود را إن¬شاءالله جلسه بعد عرض میکنیم.