جلسه سوم دو مکتب مهم اصولی معاصر

جلسه سوم – PDF

ویژگی­های دوره چهارم:

ما در جلسه گذشته عرض کردیم که ادوار علم اصول را در نزد شیعه می­توان به چهار دوره تقسیم کرد و ویژگی­های سه دوره آنرا بیان کردیم، منتهی یک تتمه­ای از بحث گذشته باقی مانده و آن ویژگی­های دوره چهارم است. قصدمان این است که خلاصه­ای از ویژگی­های دوره چهارم را عرض کنیم و سپس یک خلاصه­ای از ادوار اجتهاد و علم اصول در نزد اهل سنت و ان شاءالله وارد مباحث اصلی علم اصول بشویم.

ما عرض کردیم که دوره­ی چهارم علم اصول، با ظهور علامه مجدد وحید بهبهانی پدیدار شد، یعنی بعد از آن که یک قرن اخباری­ها بر مراکز علمی تشیع سیطره داشتند با ظهور وحید بهبهانی این سیطره پایان یافت. با ظهور علامه وحید بهبهانی و بعد ادامه­ی فکر ایشان توسط شاگردانشان تقریبا دیگر بساط اخباری­گری برچیده شد. البته نمونه این اتفاق را ما در اوائل بعد از غیبت کبری هم داشتیم آن موقع هم تقریبا تعارض و تقابل دو مکتب اجتهادی یکی مکتب اجتهادی عقل­گرا و یکی مکتب اجتهادی نقل­گرا شدید بود؛ از یک طرف اهل حدیث بودند مثل مرحوم کلینی و شیخ صدوق و در مقابل اینها گروهی مثل ابن جنید و ابن ابی عقیل بودند وشیخ مفید با توجه به اینکه در محضر هر دو نحله فکری تلمذ کرده بود یک اعتدالی را در اتکا به منابع عقلی و منابع نقلی ایجاد کرد یعنی شیخ مفید با هر دو نحله آشنا بود و جلوی سیطره اهل حدیث را از یک طرف و سیطره پیروان به اصطلاح عقل – به معنای خاص خودش- را گرفت و نگذاشت هر کدام از اینها استیلایی پیدا کنند و یک اعتدالی را ایجاد کرد. نمونه همین اتفاق را با ظهور وحید بهبهانی در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم داریم.

وحید بهبهانی ابتکاراتی در علم اصول داشتند از جمله تفکیک بین ادله فقاهتی و ادله اجتهادی یعنی امارات و اصول عملیه، تقسیم شک به شک در تکلیف و شک در مکلف به، که این ابتکارات در زمان وحید بهبهانی اتفاق افتاد یا از جمله مسئله­ی تنجز علم اجمالی و این که مخالفت با علم اجمالی حرام است.

برجسته­ترین نقطه این دوره: ظهور شیخ انصاری(ره)

اما برجسته ترین نقطه دوره چهارم را می­توان ظهور شیخ انصاری(ره) دانست، سیطره­ی شیخ انصاری تقریبا از زمانی که آراء و افکارش وارد علم اصول و حتی فقه شده حدود دویست سال هنوز بر مراکز علمی ما سایه افکنده به جهت اتقان فکر شیخ استحکام و نوآوری­هایش و شاگردانی که تربیت کرده کتاب­ها و تقریراتی که از ایشان به جای مانده و تبویب و تنظیمی که نسبت به بحث­های اصولی داشته مثلا از جمله­ی ابتکارات شیخ مسئله حکومت و ورود بود که تا قبل از آن این اصطلاح حکومت و ورود در علم اصول نبود. آراء ابتکاری دیگری هم داشته که حالا در جای خودش باید بررسی بشود. به هر حال اتفاقی که در زمان شیخ انصاری افتاد این بود که فروعات فقهی در این دوره خیلی گسترده شد و عمیق شد و استنباط احکام این فروعات مبتنی بر یک قواعد اصولی دقیق و منظبتی استوار شد. باز از چیزهای که در این دوره اتفاق افتاد تقریر نویسی بود تا قبل از شیخ بیشتر امالی شهرت داشت امالی یعنی املاء کردن اساتید و کسانی که در محضر آنها حضور داشتند آنها را یاداشت
می­کردند یعنی در امالی املاء استاد است. اما تقریر نویسی از زمان شیخ و شاگردانش به بعد مورد عنایت قرار گرفت و تا حالا هم ادامه دارد و امروزه تقریر نویسی یک کار مهمی است تقریر نویسی یعنی اینکه آنچه را که شاگرد در محضر استاد یاد می­گیرد آن را تقریر می­کند و با قلم خودش آن مطالب را با همان مضامین و محتوا
می­نوسید. این خلاصه­ای از آنچه که در این دوره اتفاق افتاد . که ما خیلی نمی­توانیم این بحث را به طور گسترده واردش بشویم .

دو مکتب مهم اصولی: مکتب قم و مکتب نجف

در اینجا لازم است اشاره­ای به دو مکتب مهم اصولی که در این زمان وجود دارد بکنیم یعنی اگر بخواهیم دو مکتب مهم معاصر را نام ببریم باید از مکتب قم و مکتب نجف نام برد. حال شاید این شهرت بیشتر مربوط به مکتب فقهی باشد یعنی مکتب قم و نجف بیشتر با وصف فقهی شناخته می­شوند اما به هر حال به خاطر پیوستگی فقه و اصول و استفاده­ای که از اصول در فقه می­شود می­توانیم به عنوان دو مکتب مهم اصولی قم و نجف و ارکان آنها نام ببریم که الان آنچه که در بحث­های خارج اصولی بیشتر دنبال می­شود آراء و ارکان این دو مکتب است .

تفاوتهای این دو مکتب

اجمالا ابتدا به چند تفاوت بین این دو مکتب اشاره می­کنیم :

تفاوت اول این است که در مکتب نجف دقت­های فلسفی و استدلال­های عقلی بیشتر است اما در مکتب قم بیشتر بر فهم عرفی از منابع و روایات اتکا می­شود به عبارت دیگر آن دقت­های فلسفی مخصوصا در فقه که نمونه­اش را ما در آثار مرحوم کمپانی، مرحوم عراقی مشاهده می­کنیم گرچه البته در آثار مرحوم آقای نائینی این جهت کمتر است اما در مثل مرحوم کمپانی( شیخ محمد حسین اصفهانی) این به اوج رسیده که از آثار ایشان حاشیه مکاسب و حاشیه بر کفایه به نام نها یۀ الدرایه را دیده­اید.

تفاوت دوم : بین این دو مکتب این است که آثار مکتوب نجف چه به صورت تقریر نویسی و چه به صورت متن یا به صورت حاشیه نویسی بیشتر از آن آثاری است که در قم به رشته تحریر در آمده است که البته این تفاوت تا قبل از این چند سال اخیر است یعنی قبل از این محدودیت­های که برای نجف پیش آمده است.

تفاوت سوم : بین این دو مکتب این است که درمکتب نجف استفاده و اتکا بر قواعد اصولی بیش از مکتب قم به آن توجه شده است به هر حال استتنباط را بر مدار قواعد اصولی استوار کردن و اینکه مباحث فقهی را مدرسه­ای کردن و فنی کردن اینها چیزی بوده که در مکتب نجف بیش از مکتب قم مورد توجه بوده است.کسی که خارج اصول را می­خواند و بحث می­کند باید به آثار علمی این دو مکتب توجه کند و اگر قدماء را فرصت نکرد اما آثار علمی این دو مکتب ار نمی­تواند از آن غافل باشد.

شخصیتها و آثار این دو مکتب :

در اینجا چند نمونه از آثار و ارکان و شخصیت­های این دو مکتب را عرض می­کنیم که حتما این کتاب­ها را باید به عنوان منبع اصلی به آنها رجوع کرد .

ارکان مکتب نجف:

از ارکان متاخر مکتب نجف اگر خواسته باشیم نام ببریم مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی که یک حاشیه­ای بر کفایه دارند به نام نهایه الدرایه که حتما این کتاب را در بحث ها ملاحظه کنید و یک حاشیه­ی بر مکاسب هم دارند که در آن به مباحث فقهی و بحث­های معاملات پرداخته و مورد ملاحظه قرار می­گیرد.

شخصیت دوم این مکتب مرحوم عراقی است و کتاب ایشان مقالات الاصول که خود ایشان نوشته­اند و همچنین تقرریراتی هم از درس ایشان توسط مرحوم شیخ محمد تقی بروجردی به نام نها یۀ الافکار نوشته شده است و با مراجعه به این دو کتاب می­توان با آراء این بزرگوار آشنا شد. سومین رکن از ارکان مهم مکتب نجف مرحوم محقق نائینی است که آیت الله خویی آراء ایشان را در کتاب اجود التقریرات تقریر کرده است و همچنین تقریرات مرحوم کاظمی به نام فوائد الاصول.

چهارمین رکن مهم مکتب نجف مرحوم آیت الله خویی است که از ایشان چند کتاب اصولی چاپ شده است یکی محاضرات فی اصول الفقه به قلم آقای فیاض که مباحث الفاظ است و یکی مصباح الاصول که این کتاب هم تقریر درس خارج اصول ایشان می­باشد پس برای اطلاع از نظرات آیت الله خویی می­توان به این دو کتاب رجوع کرد.

ارکان مکتب قم :

اما از ارکان قم می­توان از مرحوم شیخ عبد الکریم حائری یزدی نام برد که موسس حوزه قم می­باشند و کتاب درر الفوائد از کتاب­های ایشان می­باشد که کتاب موجز و بسیار متقن و خوبی است.

رکن دوم این مکتب امام خمینی(ره) است که از ارکان اصلی این مکتب می­باشدکه الان تقریبا بسیاری از شاگردان ایشان آراء و نظرات امام(ره) را تدریس می­کنند یا به رشته تحریر در آورده­اند، در نوع خودش امام (ره) در اصول و فقه کم نظیرند. یعنی اساسا بر خلاف بسیاری از بزرگانی که در همان قالب­های گذشته که دیگران بحث کردند امام یک قالب و شکل دیگری به بحث­ها دادند و وقتی که با آثار ایشان مانوس شدید این قالب جدید و ابتکارات ایشان را متوجه خواهید شد.

علی ای حال از امام(ره) کتاب انوار الهدایه به قلم خودشان که حاشیه کفایه است به چاپ رسیده و همچنین تقریراتی هم از درس ایشان چه به صورت کامل و چه به صورت ناقص به چاپ رسیده است. از باب نمونه تهذیب الاصول به قلم آیت الله سبحانی از تقریراتی که که در سالهای قدیم به چاپ رسیده است و کتاب های جواهر الاصول، معتمد الاصول که این معتمدالاصول دو سوم از بحث­های اصولی را دارد و اوائل بحث اصول را ندارد که به قلم مرحوم آیت الله فاضل است همچنین کتاب تنقیح الاصول که این تقریبا کامل­ترین و همه بحث­های اصولی را دارد. شما حتما برای هر بحثی باید به این آراء و انظار امام مراجعه کنید. رکن دیگر این مکتب آیت الله بروجردی است و از معاصرین هم تقریبا در همان قالب­ها هستند مثلا در قالب فکری اصولی و منهج امامند و یا مثل آیت الله خویی.

پس همانطور که گفته شد اگر در هر بحثی بتوانید به کتب قدماء و متاخرین رجوع کنید که بسیار خوب است و اگر نه حداقل از آراء و انظار مکتب نجف مرحوم محقق نائینی، مرحوم محقق عراقی و مرحوم محقق اصفهانی و آیت الله خویی که از شاگردان اینها هستند مراجعه کنید و از مکتب قم هم آراء و انظار امام(ره)، مرحوم حائری و آیت الله بروجردی را ببینید و برای بدست آوردن این منابع می­توانید به کتابخانه­ها یا نرم­افزارهایی که علی القاعده در اختارتان هست مراجعه کنید اگر بخواهید پخته شوید نمی­توانید از کنار این­ها بدون توجه بگذرید.

ادوار تشریع و اجتهاد از دیدگاه اهل سنت:

برای اینکه بحثمان کامل­تر بشود خلاصه­ی از ادوار تشریع و اجتهاد را از دیدگاه اهل سنت بیان می­کنیم، واقعش این است که نسبت به آن چه که در بین اهل سنت اتفاق می­افتد بسیاری از روحانیون و فضلاء کم اطلاع­اند مثلا راجع به این مسئله­ی انسداد باب اجتهاد و مسئله تقلید در بین اهل سنت یک اطلاع کلی و اجمالی است یا راجع به منابع و مصادر تشریع در بین اهل سنت و یا مثل مصالح مرسله گاهی یک تفسیرها و تعبیرهایی در همین حوزه توسط بعضی بزرگان می­شود که با آنچه در بین آنهاست کاملا تفاوت دارد. باید گفت که همانطور که در بین علماء شیعه اختلاف نظر در اینکه این ادوار مثلا سه تا است یا چهار تا، پنج تا یا نه تا در بین اهل سنت هم این اختلاف است. بعضی ها چهار دوره گفته­اند و بعضی پنج دوره و همچنین شش دوره نیز گفته­اند.

اما در اینجا با توجه به تحقیقاتی که خود اینها کرده­اند عرض می­کنیم که به طور کلی می­توانیم ادوار اجتهاد و تشریع را به چهار دوره تقسیم کرد که البته می­تواند به عنوان ادوار علم اصول هم باشد چون به هر حال پیوستگی بین فقه و فقاهت و علم اصول یک چیزی است که قابل انکار نیست. این چهار دوره عبارت­اند از ۱-دوره تاسیس در عهد نبوت، ۲- دوره­ی نضج و کمال که بعد از رحلت پیامبر(ص) مکرم اسلام شروع می­شود یعنی از سال یازدهم هجرت تا نیمه­ قرن چهارم که از این دوره تعبیر می­شود به دوره صحابه و تابعین،۳- بعد از آن که صحابه و تابعین از دنیا رفتند دوره سوم شروع می­شود که دوره جمود و تقلید است که از نیمه قرن چهارم شروع و تا قرن دوازدهم امتداد پیدا می­کند. ۴- دوره چهارم که خودشان از آن تعبیر می­کنند به دوره نهضت و بیداری که تقریبا از قرن دوازدهم تا به امروز ادامه دارد.

ویژگی­های ادوار چهارگانه در بین اهل سنت:

در اینجا ویژگی­های این چهار دوره را عرض می­کنیم و سیر تطوری که اجتهاد و فقاهت در این چهار دوره داشته را بیان می­کنیم.

ویژگی­های دوره اول:

در دوره اول که عصر نبوت است یعنی در زمان خود پیغمبر اکرم(ص) چند ویژگی عمده را می­توانیم برای تشریع در آن دوره نام ببریم:

۱- در این دوره مصدر تشریع تنها وحی بود منظور ما از وحی یعنی قرآن و سنت پیامبر(ص) که او هم مبتنی بر وحی بود.

۲- ویژگی دوم این دوره این بود که تنها مرجع در شناخت احکام شرعی خود پیامبر(ص) مکرم اسلام بودند.

۳- سومین خصوصیت این دوره این است که در این دوره مجالی برای مجتهدین برای تفریع فروعات و رد فروع بر اصول، نبود. یک سری احکام محدودی بود نیازهایی که پیدا می­شد احکام هم در همان محدوده بیان می­شد. لذا ویژگی دیگر این دوره این است که اساسا در آن دوره افتراض فروض نشده بود و نمی­شد. افتراض فروض یعنی فرض کردن مسائلی که اصلا مبتلا به هم نبود کسی هم سوال نمی­کرد و فقط احکام محدود بود به آنچه را که در جامعه مورد نیاز بود که رجوع می­کردند و سوال می­پرسیدند. این ویژگی­های دوره اول که عصر نبوت بود.

ویژگی­های دوره دوم :

اما ویژگی­های دوره دوم که از آن تعبیر نضج و کمال می­کنند که تقریبا این خودش از سال یازدهم هجرت شروع می­شود و تا نیمه ­ ­ی قرن چهار یعنی حدود سیصد و اندی طول می­کشد، این دوره خودش به مراحل مختلفی تقسیم می­شود و در همه مراحل یک اتفاقات خاصی می­افتد که سه مرحله برای این دوره می­توان نام برد:

مرحله اول:

اولین مرحله این دوره مربوط به عهد خلفاء است در عهد خلفاء یعنی ابوبکر، عمر، عثمان و امیر المومنین که جای خودش را دارد، طبق آنچه که خود اینها می­گویند در این دوره استنباط احکام مبتنی بر نصوص بوده یعنی در درجه اول اگر مسئله­ای پیش می­آمد اگر نصی از پیغمبر وجود داشت به آن عمل می­کردند و اگر نصی پیدا
نمی­شد افرادی که از پیغمبر حدیث شنیده بودند را جمع می­کردند و مسئله به آنها عرضه می­شد اگر همه آنها اتفاق نظر به رای و نظری داشتند به آن عمل می­شد و اگر نه به رای خودشان عمل می­کردند، در تاریخ وجود دارد که در چندین مورد ابوبکر این کار را کرد و وقتی سوالی از او می­شد و مسئله­ی پیش می­آمد راویان را جمع می­کرد و حکم مساله را می­پرسید چون وقتی پیامبر (ص) حدیثی را می­گفتند همه حضور نداشتند و در آن زمان هم احادیث تدوین نشده بود که به کتابی رجوع کنند و ببیند پیامبر در این مساله چه فرموده است در این صورت مجبور بودند اشخاص مختلف را جمع کنند که آیا شما از پیغمبری چیزی شنیده­اید یا نه؟

علی ای حال این دوره، این خصوصیت مهم را داشت. یکی از نکات مهمی که در زمان خلفاء خیلی رایج شد مساله کشف علت حکم بود یعنی اینها به قول خودشان علت احکام را کشف می­کردند و می­گفتند این احکام دائر مدار این علت است؛ وجودا و عامدا اگر این علت بود این حکم هست و الا فلا، از جمله کارها مسئله­ی اثبات سهم مولفه قلوبهم از زکات که در نص قرآن و سنت بود اما اینها آمدند گفتند وجوب پرداخت این سهم برای آنها به این علت است و حالا که این علت منتفی است پس این حکم هم منتفی است. شبیه این را عمر در مسئله­ی متعۀ النساء انجام داد و گفت این حکم مربوط به زمان جنگ بوده که جمعیت زیادی از مردان در جنگ از دنیا رفته­اند و زن­ها بی شوهر شده­اند و علت این حکم این بوده است و الان که این علت از بین رفته حکم متعه هم منتفی
می­شود. به هر حال کشف علت حکم و استناد به علت برای این حکم یکی از چیزهایی بود که در آن دوره اتفاق افتاد.

یکی دیگر از چیزهایی که در این دوره اتفاق افتاد ظهور اجماع به عنوان یک مصدر و منبع برای تشریع احکام بود.

نکته دیگری که در این دوره اتفاق افتاد استعمال ر أ ی بود که به رأی برای استنباط حکم شرعی استناد بشود. این تقریبا از زمان بعد از رحلت پیامبر(ص) تا بعد ازخلیفه­ی چهارم به تعبیر آنها امیر المومنین بوده است و جالب این است که این­ها در استناداتی که نقل می­کنند در استعمال رأی از جمله کسانی را که نام می­برند خود امیر المومنین است، می­گویند عمر این کار را کرد یا مثلا عبدالله بن عمر این کار را کرد و علی (ع) هم این کار را کرد.

مرحله دوم:

مرحله دوم از زمان روی کار آمدن بنی امیه شروع می­شود که یک مرحله شصت ساله­ای را در بر می­گیرد که معروف به عصر اموی­ها است. این مرحله از دوره دوم دارای این ویژگی­ها است:در این مرحله هنوز مسئله قیاس و مصالح مرسله آن چنان که باید و شاید مورد اتفاق اهل سنت و عالمان اهل سنت نبود و مورد اختلاف بود. بعضی­ها به مسئله قیاس و مصالح مرسله در آن دوره اعتقاد داشتند و بعضی­ها هم اعتقاد نداشتند چیزی که در این مرحله اتفاق افتاد این بود که عنایت به سنت نبوی بیشتر شد چون قبل از این مرحله احادیث در دسترس بود که در این دوره تقریبا گسترشی که برای اسلام از حیث ارضی و زمینی پیش آمد و فتوحات جدیدی که پیدا شد نیاز به تدوین سنت کم کم احساس شد و حدیث و حدیث نویسی و نقل حدیث خیلی رواج پیدا کرد. در این دوره بود که آن دو مکتب فقهی اهل سنت تقریبا شکل گرفت و به تقابل کشیده شد و دقیقا همان دو منهج فقهی و مکتب فقهی که در اوائل بین شیعیان داشتیم در اینجا هم هست یکی مکتب اهل حدیث و یکی مکتب اهل رأی، این تقابل در بین خود اینها هم وجود داشت.

این ویژگی­هایی است که در این مرحله یعنی عصر اموی­ها می­توانیم به عنوان ویژگی­های دوره دوم نام ببریم. از جمله مسائلی که در این دوره اتفاق افتاد تقریبا این است که افتراض فروض قوت گرفت یعنی حتی مسائلی که مورد ابتلای جامعه نبود در این دوره مورد توجه قرار گرفت، فروضی که حتی هنوز در بین مردم به عنوان یک مساله نبود مورد بحث قرار گرفت و حکمش بیان شد.

مرحله سوم:

بعد از این مرحله مرحله سوم را داریم که عهد عباسی­ها است در این مرحله هم تقریبا می­توانیم بگوییم هنوز مصادر اصلی مورد استفاده برای تشریع و اجتهاد احکام شرعی چهارتا است یعنی این چهار منبع مورد اتفاق است که عبارت است از کتاب، سنت، اجماع و قیاس؛ و در بقیه منابع اختلاف بود مثلا استحسان، مصالح مرسله، قول صحابی، سد زرایع و عمل اهل مدینه که این ها بعدها به عنوان مصادر تشریع مورد عنایت قرار گرفت.

یکی از مسائلی که در این دوره به خصوص اتفاق افتاد تعدد مذاهب اهل سنت است. یعنی در باب علم کلام تعدد وجود داشت اما در خصوص مذاهب فقهی عدد مذاهب فقهی اهل سنت به نه­تا رسید که عبارت­اند از اوضاعی، ثوری، مذهب لیس بن سعد، مذهب ظاهری، مذهب طبری به اضافه این چهار مذهبی که امروز ما می­شناسیم: حنبلی، شافعی، مالکی و حنفی پس مجموعا در این مرحله نه مذهب فقهی پدیدار و پیروانی هم پیدا کردند. البته در اینکه چرا این کثرت مذاهب پیدا شد عوامل مختلفی را می­توانیم نام ببریم که شاید مهم­ترین این عوامل، عامل سیاسی و اجتماعی بود، به هر حال بنی عباس با سیاست­هایی که داشتند بی میل نبودند که این تنوع مذاهب پیدا شود به اضافه این عامل که به طور طبیعی رشد علوم و پیدا شدن عالمان و اندیشمندان خود به بخود زمینه برای مدعیان این مذاهب را فراهم می­کند مخصوصا اگر زمینه­های اجتماعی آن ایجاد شده باشد، ایجاد می­کند علی ای حال ۹ مذهب در این مرحله بین اهل سنت پیدا شد. که از این نه مذهب پنج مذهب کنار رفتند یعنی تقریبا در نیمه­های قرن هشتم این پنج مذهب کنار رفت و فقط چهار مذهب توانست ادامه دهد که خود این تابع عوامل سیاسی و اجتماعی آن دوران بود یعنی بیش از آن که انحصار این مذاهب در چهار تا معلول یک برداشت مبتنی بر قرآن و سنت باشد یک پدیده تاریخی بود که تابع عوامل آن روز بود که این تحلیل از حوصله بحث ما خارج است ولی اجمالا این نه مذهب تبدیل شد به چهار مذهب و از آن زمان بود که تقلید از این ائمه­ی اربعه و آراء فقهی این چهار مذهب بین اهل سنت پیدا شد و از آن زمان بود که گفتند باب اجتهاد مسدود است و باب تقلید باز شده است و عوامل دیگری هم به تثبیت این مسئله کمک کرد. تا اینجا ویژگی­های دوره اول و دوم که این دوره دوم خود به سه مرحله تقسیم می­شد عرض کردیم.

بحث جلسه آینده: بیان ویژگی های دوره سوم و چهارم از دیدگاه اهل سنت