جلسه صد-قسم سوم وضع- وضع اسماء اشاره و ضمایر (نظریه محقق بروجردی و امام (ره))

دانلود-جلسه صد-PDF

جلسه صد

قسم سوم وضع- وضع اسماء اشاره و ضمایر (نظریه محقق بروجردی و امام (ره))

۱۳۹۲/۰۲/۰۴

 

۴- نظریه محقق بروجردی و امام (ره)

ایشان می‏فرماید: «و قد اشار الی ما ذکرنا بعضُ الاجلّة (دام ظلّه)» [۱] ؛ منظور از «بعض الاجلّة» در این عبارت، مرحوم آیت الله بروجردی می‏باشد. به هر حال اساس این نظریه مربوط به مرحوم آیت الله بروجردی است و امام (ره) آن را بسط داده است. البته اشاره خواهیم کرد که بعضی نظر امام (ره) و مرحوم آیت الله بروجردی را دو نظر جدا از هم می‏دانند از جمله اینکه مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی قول امام (ره) را مستقل از قول مرحوم آیت الله بروجردی ذکر کرده است [۲] ، ولی به نظر می‏رسد که اینها دو قول مستقل نباشند اگر چه ممکن است تغییراتی جزئی در عبارت امام (ره) با عبارت مرحوم آیت الله بروجردی وجود داشته باشد. ما اصل نظریه را ذکر می‏کنیم تا بعد ببینیم آیا تفاوتی بین نظر مرحوم آقای بروجردی و امام (ره) وجود دارد یا نه؟

طبق این نظر که حق در مسئله و مختار ما نیز می‏باشد اسماء اشاره برای نفس اشاره وضع شده‏اند ولی منظور ایجاد اشاره است یعنی «هذا» برای ایجاد معنای اشاره به حاضر وضع شده یا «هو» برای ایجاد اشاره به غائب وضع شده است، پس طبق این نظریه اساساً مشارٌ الیه به هیچ وجه در معنای موضوع‏له دخالتی ندارد بر خلاف مرحوم آخوند و دیگران که معتقد بودند اسماء اشاره برای مشارٌ الیه که همان مفرد مذکر است وضع شده‏اند، اگر به خاطر داشته باشید امام (ره) در معنای بعضی از حروف مثل حروف ندا، تمنّی، ترجّی، استفهام و امثال آن فرمودند این حروف، ایجادی هستند و به واسطه این حروف معنای آنها ایجاد می‏شود لذا هیچ حکایتی در آنها نیست، مثلاً با «یا ایها الناس» معنای نداء ایجاد می‏شود، در مورد اسماء اشاره و ضمایر هم مطلب از همین قرار است یعنی به سبب «هذا» و «هو» و امثال آن معنای اشاره ایجاد می‏شود.

توضیح مطلب این است که:

برای اینکه این مطلب روشن شود با استمداد از مطالبی که در جلسه گذشته در رد فرمایش مرحوم آقای خویی عرض کردیم به توضیح این مطلب می‏پردازیم، ما گفتیم اشاره بر دو نوع است؛ اشاره لفظیه و اشاره خارجیه. منظور از اشاره خارجیه و عملیه این است که انسان به وسیله انگشت، دست، سر و ابرو و چشم به چیزی اشاره کند، اگر حقیقت اشاره خارجیه مورد توجه واقع شود ما می‏توانیم اشاره لفظیه را هم تحلیل کنیم؛ چون ثابت کردیم که اشاره لفظیه و خارجیه به هم وابسته نبوده و مستقل از هم می‏باشند و احتیاجی به یکدیگر ندارد اگر چه غالباً با هم همراه هستند؛ مثلاً وقتی کسی می‏گوید: «هذا» نوعاً با انگشت هم اشاره می‏کند اما این اقتران غالبی به معنای وابستگی و عدم استقلال اشاره لفظی نیست، اینها می‏توانند به جای یکدیگر مورد استفاده قرار بگیرند؛ مثلاً اگر از شخص لالی در مورد مکانی سؤال شود او فقط می‏تواند به وسیله انگشت آن مکان را نشان دهد یا کسی که مثلاً دست ندارد فقط با لفظ می‏تواند آن مکان را نشان دهد اما برای کسانی که امکان استفاده از هر دو نوع اشاره خارجیه و لفظیه وجود دارد، از هر کدام که بخواهند می‏توانند استفاده کنند، ممکن است گاهی از اشاره لفظیه و گاهی از اشاره خارجیه استفاده کنند، لذا اشاره خارجیه و لفظیه می‏توانند به جای یکدیگر مورد استفاده قرار بگیرند پس اگر مثلاً یک خصوصیتی را برای اشاره خارجیه ذکر کردیم و حقیقت اشاره خارجیه را تحلیل کردیم قهراً همان خصوصیت در اشاره لفظیه هم وجود خواهد داشت.

در مقام تحلیل اشاره خارجیه می‏توانیم بگوییم که در اشاره خارجیه به هر یک از حرکاتِ انگشت، دست، سر و امثال آن، خود اشاره محقق می‏شود، یعنی کسی که انگشت را به سمتی نشانه می‏رود در واقع با این کار خود حقیقت اشاره را محقق می‏کند پس مفاد حرکت اصابع، مفهوم اشاره نیست و به عبارت دیگر مدلول حرکت اصابع، مفرد مذکر نیست بلکه با این حرکت حقیقت اشاره محقق می‏شود. با اینکه اشاره یک معنای حرفی و غیر استقلالی است که وابسته به طرفین است، طرفین اشاره که این اشاره وابسته به آنهاست چیست؟ طرفین اشاره مشیر (اشاره کننده) و مشارٌ الیه است و اشاره چیزی است که متقوم به مشیر و مشارٌ الیه است، تا مشیر نباشد که اشاره کند اشاره محقق نمی‏شود و تا مشارٌ الیه هم نباشد باز هم اشاره تحقق پیدا نخواهد کرد. توجه داشته باشید که منظور از تحقق مشارٌ الیه به عنوان یک طرف حقیقت اشاره، وجود خارجی مشارٌ الیه نیست تا گفته شود در شب تاریک که کسی به جایی اشاره می‏کند و در حقیقت چیزی وجود ندارد و آنچه هست شبحی بیشتر نیست، مشارٌ الیه وجود ندارد، بلکه مهم این است که بالاخره این تصور و توهم برای آن شخص وجود داشته که به آن نقطه‏ای که مورد توهم اوست اشاره می‏کند، پس اشاره متقوم به مشیر و مشارٌ الیه است و هر کدام از این دو نباشند اشاره تحقق پیدا نمی‏کند. این یک واقعیتی است که نسبت به اشاره خارجی قابل انکار نیست. در اشاره خارجی واضع دخالتی ندارد و واضع مقرر نکرده که مثلاً علامت انگشت، اشاره به فلان چیز است بلکه امری است که به طور طبعی انسان‏ها در همه زبان‏ها و با همه فرهنگ‏ها تأیید و نفی و اثبات و انکار را با این علامات می‏فهمند.

همین امر در اشاره لفظیه هم محقق است لکن به وضع واضع، یعنی واضع به جای حرکت دست مثلاً لفظ «هذا» را قرار داد و گفته هذا وضع شده برای اینکه به وسیله این لفظ حقیقت اشاره را محقق کنید؛ به عبارت دیگر نقش لفظ «هذا» همان نقش انگشت و دست در اشاره خارجیه است و هر دو آلت اشاره هستند لکن آلت اشاره در اشاره خارجیه عبارت از دست و انگشت است ولی آلت اشاره در اشاره لفظیه، لفظ است و فرق این دو فقط در قول و فعل است و الا هیچ فرق دیگر بین اشاره لفظیه و اشاره خارجیه نیست، در هر دو مشیر و مشارٌ الیه و آلة الاشارة وجود دارد، طرفین اشاره، مشیر و مشارٌ الیه هستند که این دو در هر اشاره‏ای وجود دارند. فرقی بین اشاره لفظیه و خارجیه از حیث تقوم به طرفین یعنی مشیر و مشارٌ الیه نیست و تنها فرق بین آن دو در آلة الاشارة است که آلت اشاره در اشاره خارجیه، فعل مثل حرکت دادن دست، انگشت، چشم و سر است ولی آلت اشاره در اشاره لفظیه لفظ است مثل «هذا» و «هو». همان طور که در اشاره خارجیه به واسطه استعمال آلة الاشارة، معنای اشاره محقق می‏شود در اشاره لفظیه هم با استعمال لفظ «هذا» حقیقت اشاره تحقق پیدا می‏کند، پس اسماء اشاره برای ایجاد اشاره و تحقق بخشیدن نفس اشاره وضع شده‏اند نه مفهوم اشاره. بر این اساس نه مشیر، جزء معنای اشاره است و نه مشارٌ الیه. البته کسی مشیر را جزء معنای اشاره ندانسته اما عده کثیری قائل شده‏اند مشارٌ الیه جزء معنای اشاره است و خود اینها هم مختلند ولی مسلم است که مشارٌ الیه به عنوان یک طرف اشاره نمی‏تواند جزء معنای اشاره باشد، همان گونه که در حروف، طرفین معنای حرفی به هیچ وجه داخل در خود معنای حرف نمی‏باشد مثلاً وقتی گفته می‏شود «زیدٌ فی الدار» طرفین معنای «فی» به هیچ وجه داخل در معنای «فی» نیستند، «فی» به معنای ظرفیت است و «زید» و «دار» به عنوان طرفین معنای «فی» که این معنی وابسته به آن دو طرف است داخل در معنای «فی» نیستند و این گونه نیست که معنای «فی» متضمن معنای «زید» یا «دار» باشد، درست است که «فی» وابسته به این دو طرف است ولی آنها در محدوده معنای «فی» داخل نیستند، اینجا هم مطلب از همین قرار است، یعنی درست است که اسماء اشاره مثل «هذا» دال بر اشاره هستند و اشاره هم یک معنای حرفی است که وابسته به طرفین خود یعنی مشیر و مشارٌ الیه است ولی این دلیل نمی‏شود که مشیر یا مشارٌ الیه داخل در معنای اسم اشاره باشند، مشارٌ الیه «هذا» که مفرد مذکر باشد دو خصوصیت دارد؛ یکی اینکه مفرد مذکر است و دیگر اینکه حاضر است، حال وقتی خود مشارٌ الیه جزء معنای «هذا» نباشد به طریق اولی خصوصیات آن هم جزء معنای «هذا» نخواهد بود یعنی نه مفرد مذکر جزء معنای «هذا» است و نه حاضر بودن دخیل در معنای «هذا» است، نکته مهمی که باید به آن توجه شود این است که اشاره به حاضر متوقف بر حضور مشارٌ الیه نیست نه حقیقتاً و نه حکماً، در عین اینکه که اشاره وابسته به مشارٌ الیه است اما متوقف بر حضور مشارٌ الیه نیست، پس نتیجه این شد که اسماء اشاره مثل «هذا» و امثال آن برای ایجاد معنای اشاره وضع شده‏اند مثل حرف «یا» که برای ایجاد نداء یا «لعل» که برای ایجاد معنای تمنّی وضع شده است.

امام (ره) برای این مدعا دلیل هم اقامه می‏کند:

دلیل اول: فهم عرفی

ایشان می‏فرماید: «العرف (العُربُ) ببابک»، یعنی با مراجعه به عرف و عرب می‏فهمید که معنای اسماء اشاره چیست و فهم عرفی همان چیزی است که ما گفتیم یعنی اسماء اشاره برای ایجاد معنای اشاره وضع شده‏اند.

دلیل دوم: عدم فرق بین اشاره لفظیه و خارجیه

عمده اتّکاء امام (ره) بر این نکته است که بین اشاره لفظیه و اشاره خارجیه فرقی نیست، یعنی همان نکته‏ای را که ما در مقدمه کلام ایشان عرض کردیم، در واقع دلیل ایشان هم هست. امام (ره) می‏فرماید: ما در اشاره چیزی را که نیاز داریم این است که موضوع را احضار کنیم و در احضار موضوع فرقی بین اشاره خارجیه و لفظیه نیست و این دو به جای یکدیگر استعمال می‏شوند یعنی انسان می‏تواند برای احضار موضوع یا از اشاره خارجیه مثل اشاره به انگشت و یا از اشاره لفظیه مثل اشاره به لفظ «هذا» استفاده کند، پس نفس اینکه یکی قائم مقام دیگری می‏شود نشان دهنده آن است که مثلاً «اصابع» آلت برای ایجاد اشاره است و همچنین «هذا» هم آلت برای اشاره است، همان گونه که در شخص اَخرس این چنین است، پس اساس استدلال امام (ره) این است که همان گونه که «اصابع» آلت برای ایجاد اشاره می‏باشند، لفظ هم آلت برای ایجاد اشاره است و در همه این موارد یک چیز ملاک است و آن هم ایجاد اشاره به وسیله یک آلت است و فرقی نمی‏کند که این آلت ید و اصابع باشد یا لفظ، غایت الامر این است که پس از این اشاره چه به ید و چه به لفظ، مشارٌ الیه قهراً در ذهن حاضر می‏شود. [۳]

طبق این نظر اسماء اشاره برای ایجاد اشاره وضع شده‏اند، توجه داشته باشید که منظور از ایجاد در اینجا ایجاد اعتباری است نه ایجاد تکوینی، یعنی یک اشاره اعتباری ایجاد می‏کند.

عرض کردیم مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی فرموده قول امام (ره) مستقل از قول مرحوم آیت الله بروجردی می‏باشد یعنی به نظر امام (ره) اسماء اشاره برای ایجاد اشاره اعتباریه وضع شده‏اند ولی به نظر مرحوم آقای بروجردی اسماء اشاره برای اشاره اعتباریه وضع شده‏اند اما وجود این اشاره از استعمال آن در جمل تصدیقیه حاصل می‏شود، یعنی هیأت تصدیقیه بر ایجاد اشاره دلالت می‏کند نه هیأت تصوریه آن. [۴] پس مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی مدعی است که بین قول امام (ره) با قول مرحوم آیت الله بروجردی فرق است، ایشان می‏گوید: امام (ره) معتقد است که اسماء اشاره مثل «هذا» برای ایجاد اشاره اعتباریه وضع شده‏اند ولی مرحوم آقای بروجردی معتقد است که اسماء اشاره برای اشاره اعتباریه وضع شده‏اند ولی وقتی که اسماء اشاره مثل «هذا» در قالب یک جمله قرار می‏گیرد، اشاره وجود پیدا می‏کند، خود «هذا» به تنهایی و با هیأت تصوریه‏‏اش بر ایجاد اشاره دلالت ندارد بلکه اشاره زمانی موجود می‏شود که «هذا» در قالب یک جمله تصدیقیه قرار گیرد مثلاً گفته شود: «هذا زیدٌ».

اما وقتی ما به عبارت مرحوم آیت الله بروجردی مراجعه می‏کنیم می‏بینیم فرقی بین قول ایشان و قول امام (ره) وجود ندارد ایشان می‏فرماید: «و بالجمله لفظة هذا مثلاً وُضعت لنفس الاشارة و یکون عمل اللفظ فیها عملاً ایجادیاً و لم توضع للمشار الیه کما قیل» [۵] ؛ لفظ هذا برای خود اشاره وضع شده است و عمل لفظ در این اشاره عمل ایجادی است. ظاهر این عبارت دال بر این است که اسماء اشاره برای ایجاد اشاره وضع شده‏اند و به نظر می‏رسد که فرقی بین نظر مرحوم آیت الله بروجردی و نظر امام (ره) نباشد همان طور که در تقریرات امام (ره) آمده: «و قد اشار الی ما ذکرنا بعض الاجلّة»، لذا به نظر می‏رسد که فرقی بین قول این دو بزرگوار نیست و هر دو معتقدند اسماء اشاره برای ایجاد اشاره وضع شده‏اند، منظور از ایجاد اشاره این است که مثلاً وقتی گفته می‏شود «هذا زیدٌ» به استعمال لفظ «هذا» در این جمله، اشاره به زید تحقق پیدا می‏کند. به هر حال وضع در اسماء اشاره عام و موضوع‏له خاص است یعنی واضع لفظ «هذا» را در ذهن تصور کرده و معنای کلی و عام اشاره را هم در ذهن آورده ولی لفظ «هذا» را برای مفهوم اشاره وضع نکرده بلکه آن را برای وجودات حقیقی اشاره وضع کرده لذا وضع عام و موضوع‏له خاص است پس همان نظری را که ما در مورد حروف ایجادی مثل حروف نداء، تمنّی، استفهام و امثال آن داشتیم در مورد اسماء اشاره هم داریم.


[۱] . تهذیب الاصول، ج۱، ص۵۷.

[۲] . تحریراتٌ فی الاصول، ج۱، ص۱۳۱.

[۳] . مناهج الوصول، ج۱، ص۹۶؛ تهذیب الاصول، ج۱، ص۵۶ و ۵۷؛ تنقیح الاصول، ج۱، ص۵۹؛ جواهر الاصول، ج۱، ص ۱۵۹-۱۵۷.

[۴] . تحریراتٌ فی الاصول، ج۱، ص۱۳۱.

[۵] . نهایة الاصول، ص۲۲.