جلسه یازدهم-مسلک وضع- دیدگاه اول


دانلود-جلسه یازدهم-PDF

مسلک وضع- دیدگاه اولجلسه یازدهم
مسلک وضع- دیدگاه اول
۱۲/۰۷/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در بیان دیدگاه اول از مسلک وضع بود، عرض کردیم در مسلک وضع دو دیدگاه اصلی وجود دارد؛ یکی این که وضع به نوعی یک ارتباط واقعی بین لفظ و معنی ایجاد می­کند در مقابل مسلک اعتبار که اساساً منکر هر گونه واقعیت در ارتباط بین لفظ و معناست و آن را یک امر اعتباری محض می­داند، آنچه بیان شد اجمال این دو دیدگاه است اما طبیعتاً بین نظریاتی که در این دو دیدگاه وجود دارد تفاوت­هایی هم وجود دارد. عرض کردیم در دیدگاه اول سه نظریه وجود دارد؛ نظریه اول نظریه محقق عراقی است، محصل نظریه ایشان این شد که وضع موجب ایجاد یک ارتباط واقعی بین لفظ و معنی می­شود یعنی خود وضع یک امر اعتباری است و به جعل جاعل این ارتباط ایجاد می­شود اما سنخ این ارتباط نه از قبیل اضافات خارجیه است و نه از قبیل اعتباریات محضه بلکه حد وسط بین این دو قسم است به این معنی که از یک جهت اعتباری است ولی از جهتی هم واقعی محسوب می­شود، هم با اعتباریات تفاوت دارد و هم با امور واقعیه. تفصیل فرمایش ایشان در جلسه گذشته بیان شد. نتیجه این شد که واضع یک ملازمه­ای را بین لفظ و معنی ایجاد می­کند اما بعد از جعل این ملازمه، این ملازمه از قبیل ملازمات ذاتیه می­شود که لها تقررٌ و ثبوتٌ فی الواقع.

اشکال مرحوم آقای خویی به محقق عراقی:

ایشان می­فرماید: منظور محقق عراقی از اینکه می­گوید به وضع و جعل جاعل یک ملازمه­ای بین طبیعی لفظ و طبیعی معنی بوجود می­آید چیست؟ دو احتمال وجود دارد که هر دو احتمال مبتلا به اشکال است.

الف) احتمال اول اینکه این ملازمه مطلقا وجود دارد هم برای عالم به وضع و هم برای جاهل به وضع یعنی این ملازمه که ایجاد می­شود به گونه­ای است که برای کسی که عالم به لغت است وجود دارد و برای کسی هم که جاهل است وجود دارد.

بطلان این احتمال واضح است چون معنای این سخن این است که شنیدن لفظ و تصور لفظ علت تامه انتقال ذهن به معنی باشد چون طبق فرض این ملازمه بالوضع ایجاد شده و اگر گفتیم ملازمه مطلق است ولو برای جاهل به وضع پس باید جاهل هم از شنیدن لفظ به معنی منتقل شود و لازمه این مطلب آن است که اساساً جهل به لغت محال باشد و اصلاً امکان جهل به هیچ لغتی وجود نداشته باشد و همه انسان­ها آشنا و عارف به همه زبان­ها باشند و با شنیدن هر لفظی در هر زبانی به معنای آن منتقل شوند در حالی که این مطلب قطعاً باطل است و نه تنها جهل به لغت محال نیست بلکه وقوع آن از بدیهیات و یک امر وجدانی است.

ب) احتمال دوم اینکه منظور محقق عراقی این باشد که ملازمه بین طبیعی لفظ و طبیعی معنی فقط برای عالم به وضع ثابت باشد که حقیقت مطلب هم همین است یعنی ایشان می­گوید غیر عالم به وضع نمی­تواند به ارتباط بین لفظ و معنی پی ببرد.

اشکال این احتمال این است که این مطلب متفرع بر وضع و متأخر از آن است نه آنکه حقیقت وضع باشد. محقق عراقی در واقع در مقام تبیین حقیقت وضع این مطلب را می­گوید، آنچه که ایشان فرموده در واقع چیزی است که این ملازمه مترتب بر آن است و آن حقیقت وضع نیست و خروج از محل بحث است. پس طبق احتمال دوم اساساً از محل بحث خارج شده­اند [۱] .

بررسی اشکال آقای خویی:

به نظر می­رسد اشکال مرحوم آقای خویی طبق هر دو احتمال به محقق عراقی وارد نباشد. در احتمال اول مرحوم آقای خویی فرمودند که اگر بگوییم ملازمه ایجاد شده بین طبیعی لفظ و طبیعی معنی مطلقا بوجود می­آید هم برای عالم به وضع و هم برای جاهل به وضع و این باطل است چون لازمه­اش آن است که جهل به لغات محال باشد، این اشکال با توجه به کلام خود محقق عراقی مردود است یعنی اگر در کلام محقق عراقی دقت شود گویا خود ایشان به این اشکال تنبّه داشته و در کلماتشان سعی کرده­اند که این اشکال را پاسخ دهند، محقق عراقی به طور کلی ملازمه بین لفظ و معنی را در صورت علم به این جعل قرار داده و ایشان به هیچ وجه نمی­گوید مطلقا این ملازمه چه برای عالم به وضع و چه برای جاهل به وضع وجود دارد لکن در این که ملازمه را مختص به عالم به وضع می­داند دو حالت می­توان تصویر کرد؛ یک حالت اینکه بگوییم واضع علم به وضع را در موضوع­له اخذ کرده یعنی واضع وقتی می­خواسته وضع کند گفته من این را برای عالم به وضع، وضع می­کنم که این قطعاً محال است چون اخذ علم به شیء در موضوع خودش مستلزم دور و محال است پس اینکه واضع این ملازمه را برای عالم به وضع قرار داده منظور این نیست که علم به وضع در موضوع خود وضع اخذ شده باشد.

حالت دوم این است که علم به وضع در نظر محقق عراقی قید جعل نیست بلکه قید مجعول است که این حالت ممکن است و منعی ندارد که علم به این نحوه در موضوع وضع اخذ شود. ایشان می­فرماید علم به جعل به عنوان قید مجعول اخذ شده یعنی این ملازمه مختص کسی است که علم به وضع دارد و این گونه نیست که این ملازمه خودش وضع باشد و در واقع مجعول است. ما یک جعل داریم و یک مجعول، جعل همان وضع است و مجعول آن چیزی است که به سبب جعل ایجاد می­شود مثلاً شما وقتی جعل ملکیت می­کنید دو چیز وجود دارد یکی جعل است که خود انشاء باشد و دیگری مجعول و منشأ است. در ما نحن فیه واضع وضع و جعل دارد ولی ملازمه بین طبیعی لفظ و طبیعی معنی را جعل کرده، حال اگر علم بخواهد قید جعل باشد محال است ولی اگر بخواهد قید مجعول باشد نه تنها محال نیست و ممکن است بلکه در مسئله وضع این اتفاق افتاده است. این مطلب را محقق عراقی در بحث تعبدی و توصلی فرموده­اند.

پس اشکال محقق خویی به محقق عراقی در شق اول وارد نیست، اشکال ایشان این بود که اگر این ملازمه مطلقا موجود شده باشد ولو برای جاهل به وضع تالی فاسد آن این است که جهل به لغت محال باشد یعنی همه مردم عالم به لغات باشند و هر کسی با شنیدن هر لفظی به معنای آن منتقل شود در حالی که قطعاً این طور نیست. پاسخ این است که محقق عراقی قائل به وجود این ملازمه مطلقا نیست بلکه معتقد است این ملازمه برای عالم به وضع وجود دارد لکن علم قید جعل نیست بلکه قید مجعول است. پس محقق عراقی ضمن اینکه معتقد است وضع یک امر اعتباری است که عبارت است از جعل ملازمه بین لفظ و معنی و از این ملازمه اعتباریه یک ملازمه حقیقیه ناشی می­شود و به واسطه همین واقعی بودن ملازمه بین وضع و سایر امور اعتباریه تفاوت حاصل می­شود اما در عین حال معتقد است مجعول مقید به صورت علم به جعل است لذا با توجه به این مطلب شق اول اشکال محقق خویی وارد نیست.

در شق دوم از اشکال مرحوم آقای خویی فرمود اگر منظور محقق عراقی این باشد که این ملازمه فقط برای عالم به وضع ثابت است اشکالش این است که این مطلب مبیّن حقیقت وضع نیست بلکه امری است که متفرع بر وضع و متأخر از آن است و این به معنای خروج از محل بحث است.

این اشکال آقای خویی هم وارد نیست چون محقق عراقی ادعا نکرده که من در مقام بیان حقیقت وضع هستم و ادعا نکرده که حقیقت وضع عبارت از ملازمه بین لفظ و معنی است بلکه ایشان این مطلب را بیان می­کند که این ملازمه اثر وضع است و از کلمات محقق عراقی به روشنی استفاده می­شود که ایشان این ملازمه را نتیجه وضع می­داند نه اینکه ملازمه خود وضع باشد که در این صورت خروج از محل بحث پیش نمی­آید چون محقق عراقی هم اثر وضع را بیان می­کند. پس اشکال محقق خویی به محقق عراقی وارد نیست.

بررسی نظریه محقق عراقی:

صرف نظر از اشکال مرحوم آقای خویی به محقق عراقی آیا نظریه ایشان صحیح است یا نه؟

به نظر ما سه اشکال متوجه کلام محقق عراقی است:

اشکال اول:

اشکال اول اشکالی مبنایی است که ما سابقاً در بحث از اعتباریات در مباحث مربوط به ملکیت و زوجیت از احکام وضعیه نظر ایشان را نقل و مورد نقد قرار دادیم. اساس فرمایش ایشان مبتنی بر مبنایی است که ایشان اختیار کرده است و آن اینکه به طور کلی امور اعتباریه به نظر ایشان بر دو قسم است؛ یکی اعتباریات محضه و صرفه و دیگری اعتباریات قصدیه. اعتباریات محضه متقوم به اعتبار و منقطع است به انقطاع اعتبار و در این قسم از اعتباریات هیچ واقعیتی وجود ندارد مثل وجودات ادعایی تنزیلی، اما در اعتباریات قصدیه که ایشان به ملکیت، زوجیت و ارتباط بین لفظ و معنی و ملازمات ذاتیه مثال می­زند می­گوید این امور بعد از تمامیت اعتبار و جعل یک تقرّر و ثبوتی در عالم واقع پیدا می­کنند که اعتبار ذهنی طریق به سوی آن واقع است یعنی این اعتبار یک مَعبر است، در اعتباریات محضه همه چیز در اعتبار متوقف می­ماند ولی در اعتباریات قصدیه اعتبار یک مَعبر و طریق به سوی واقع است یعنی متقوم به اعتبار نیست و با انقراض و انعدام معتبِر از بین نمی­رود مثلاً وقتی کسی انشاء ملکیت می­کند ملکیت ایجاد می­شود و یک نحوه تقرر و ثبوت پیدا می­کند و ملکیت باقی است و با انعدام معتبِر از بین نمی­رود.

اصل این مبنا به نظر ما محل اشکال است و این درست نیست که گفته شود اعتباریات بر دو قسم­اند بلکه اعتباریات یک قسم بیشتر نیست و حقیقیت و قوام اعتبار حدوثاً و بقائاً به معتبِر است و معنا ندارد که چیزی حدوثاً اعتباری ولی بقائاً واقعی باشد.

اشکال دوم:

بر فرض از اشکال اول صرف نظر کنیم نفس اینکه تعیین لفظ برای معنی موجب یک علقه واقعی شود غیر معقول است. اگر منظور این است که معنی از لفظ فهمیده شود این کاری به اعتبار ندارد چون منشأ فهم معنی از لفظ استعمال است که وقتی ذهن انسان با لفظ و معنای آن انس پیدا می­کند با استعمال لفظ به معنای آن منتقل می­شود و این ربطی به اعتبار ندارد پس اساساً اینکه بخواهد تعیین و جعل لفظ برای معنی یک علقه واقعی ایجاد کند قابل قبول نیست.

اشکال سوم:

محقق عراقی فرمود اگر ارتباط بین لفظ و معنی اعتباری باشد ولو بقائاً و واقعی نباشد لازمه­اش آن است که با انعدام معتبِرین و انقراض کسانی که علم به این ارتباط دارند ارتباطات بین لفظ و معنی از بین برود در حالی که قطعاً با انقراض عالِمین به الفاظ و انعدام معتبِرین ارتباط بین لفظ و معنی باقی می­ماند؛ مثلاً کسی که لفظی را برای معنایی اختراع می­کند اگر ارتباط بین این لفظ و معنای آن واقعی نباشد باید با مردن آن جاعل و واضع این ارتباط قطع شود و از بین برود در حالی که این ارتباط از بین نمی­رود و عقل سلیم از پذیرش چنین تالی فاسدی اباء دارد.

سخن محقق عراقی باطل است و اشکال آن این است که واقعاً با انقراض معتبِرین و کسانی که عالِم به این الفاظ­اند ارتباط بین لفظ و معنی هم از بین می­رود، زبان­هایی که منقرض شده­اند به خاطر همین بوده که ارتباط بین الفاظ و معانی آنها اعتباری بوده و اگر این ارتباط واقعی بود نباید با از بین رفتن معتبِرین و عالِمین به آنها ارتباط بین الفاظ و معانی آنها گسسته می­شد و آن زبان­ها منقرض می­شد و اتفاقاً از چیزهایی که وجدان به آن شهادت می­دهد این است که با انقراض معتبِرین و عالِمین به این الفاظ آن ارتباط هم از بین می­رود.

نتیجه اینکه نظریه محقق عراقی به نظر ما تمام نیست.

تذکر اخلاقی:

امام زین العابدین(ع) می­فرمایند: «علامات المؤمن خمس، الورعُ فی الخَلوة و الصّدقة فی القلّة و الصّبر عند المصیبة و الحلم عند الغَضب و الصّدق عند الخُوف» [۲] پنج چیز نشانه ایمان و علامت مؤمن دانسته شده؛ یکی ورع و پرهیزگاری در خلوت، در انظار دیگران همه اهل ورع و تقوا هستند اما ورع واقعی به این است که انسان در خلوت خدا را ناظر بر اعمال خود بداند ولی ما انسان­ها معمولاً برای نظر دیگران بیشتر از نظر خداوند متعال احترام قائلیم، جلو دیگران کار حرام از ما سر نمی­زند اما در خلوت راحت­تر حرام و معصیت را مرتکب می­شویم. دومین علامت این است که انسان در حالی که تنگ­دست است صدقه بدهد وگرنه کسی که تمکن مالی داشته باشد و صدقه بدهد خیلی هنر نکرده است. سومین علامت این است که در مصائب صبر کند و تا مصیبتی برای انسان پیش نیاید درجه ایمان او مشخص نمی­شود. چهارمین علامت این است که وقتی که خشمگین می­شود کظم غیظ کند، حلیم و بردبار باشد وگرنه در شرائط عادی حلیم بودن خیلی سخت نیست و پنجمین علامت برای مؤمن این است که وقتی انسان می­ترسد، راست بگوید وگرنه راست گویی در شرائط عادی که هیچ خسارتی را متوجه انسان نمی­کند خیلی مشکل نیست پس راست گویی وقتی سخت است که منافع انسان در خطر باشد و راست بگوید وگرنه اگر درجایی منافعش در خطر باشد دروغ بگوید مؤمن نیست که در روایت داریم که «الاعتیاد بالکذب یورث الفقر» اگر دروغ در رفتار یک فرد عادت شود برای انسان فقر را به دنبال دارد و هم­چنین اگر در یک جامعه­ای دروغ شیوع پیدا کند آن جامعه مبتلا به فقر خواهد شد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . محاضرات، ج۱، ص۴۲.

[۲] . بحار الانوار، ج۶۷، ص۲۹۳، حدیث۱۵.