جلسه هفتاد و هشتم-مقام دوم – کیفیت وضع حروف- نظر صاحب حاشیه و محقق اصفهانی

دانلود-جلسه هفتاد و هشتم-PDF

جلسه هفتاد و هشتم

مقام دوم – کیفیت وضع حروف- نظر صاحب حاشیه و محقق اصفهانی

۱۳۹۱/۱۲/۰۶

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در اقوال و نظریات مختلف پیرامون وضع حروف بود، عرض کردیم به تبع انظاری که درباره حقیقت معنای حرفی ذکر شده در این مسئله هم اقوال و انظار، مختلف است لذا ما تک‏تک نظریاتی را که در مقام اول ذکر کردیم در این مقام هم متعرض خواهیم شد که مثلاً اگر محقق نائینی یا مرحوم آخوند یا صاحب حاشیه درباره معنای حرفی نظری داشتند طبق آن نظر موضع آنها درباره وضع حروف چگونه است؟ و وضع حروف کدام یک از اقسام اربعه وضع است؟

قول دوم (صاحب حاشیه)

ایشان معتقد است وضع حروف عام و موضوع‏له جزئی اضافی است، ایشان نه تعبیر خاص را بکار می‏برد و نه تعبیر عام را، این قول در واقع برای فرار از اشکالی است که به مشهور وارد بوده است، مشهور می‏گویند وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است لکن چون یک اشکالی متوجه مشهور شده صاحب حاشیه و صاحب فصول برای فرار از آن اشکال مدعی هستند موضوع‏له حروف، جزئی اضافی است.

ما باید دو مطلب را توضیح دهیم؛ یکی اینکه چرا صاحب حاشیه به این نظریه ملتزم شده و اشکالی که متوجه مشهور است چیست؟ که صاحب حاشیه به این نظریه ملتزم شده است. می‏گویند حروف بعضی از اوقات در جزئیات خارجیه استعمال می‏شوند مثل «سرتُ من البصرة الی الکوفة»، در امثال این قضیه حرف «من» در یک معنای خاص و جزئی حقیقی استعمال شده و اساساً «من» هم برای همین منظور وضع شده است، وقتی گفته می‏شود «سرتُ من البصرة» ابتداء سیر دقیقاً مشخص است که از کدام نقطه بصره شروع به سیر کرده است پس استعمال «من» در این قضیه دقیقاً بر آنچه که برای آن وضع شده منطبق است، موضوع‏له خاص است و اینجا هم در یک جزئی حقیقی استعمال شده است. اما گاهی از اوقات «من» نمی‏تواند در یک جزئی خارجی استعمال شود بلکه در یک معنای کلی استعمال می‏شود مثل «سِر من البصرة الی الکوفة»، در این قضیه که امر به سیر از بصره متعلق شده، متعلق امر کلی سیر از بصره است نه یک مورد خاص یعنی سیر از بصره می‏تواند بر سیر از هر نقطه‏ای از بصره منطبق شود و این یک کلی است که منطبق بر افراد متعددی از سیر از بصره می‏شود که در این صورت جزئی خارجی نخواهد بود چون قابل انطباق بر کثیرین است و مصادیق متعدد دارد، پس در مواردی حروف استعمال می‏شوند در حالی که معنای آنها کلی است و جزئی حقیقی نیست، مشهور که می‏گویند موضوع‏له حروف خاص است چه چاره‏ای برای این قبیل استعمالات اندیشیده‏اند؟ آیا ملتزم می‏شوند به اینکه استعمال «مِن» در جمله «سِر من البصرة الی الکوفة» استعمالی مجازی است؟ قطعاً این چنین نیست و هیچ کس ادعا نکرده که استعمال حروف در جملات انشائیه استعمال مجازی باشد پس استعمال حروف در این موارد استعمال حقیقی است حال سؤال این است که اگر استعمال حقیقی است چرا جزئی حقیقی و خاص نیست؟ پس اینکه مشهور می‏گویند موضوع‏له حروف، خاص است نقض می‏شود به مواردی از استعمال حروف که مشاهده می‏کنیم حروف در معنای خاص و جزئی استعمال نشده‏اند ضمن اینکه این استعمال حقیقی است نه مجازی. حال صاحب حاشیه [۱] و صاحب فصول [۲] ملتزم شده‏اند به اینکه ما به جای اینکه بگوییم وضع در حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است کلمه خاص را که مساوی با جزئی حقیقی است برمی‏داریم و می‏گوییم موضوع‏له حروف جزئی اضافی است.

جزئی اضافی یعنی آنچه که تحت یک کلی قرار دارد، حال ممکن است خود آن جزئی، کلی باشد یا کلی نباشد مثلاً انسان با اینکه یک مفهوم کلی است ولی یک جزئی اضافی است؛ چون تحت عنوان کلی حیوان قرار دارد، همچنین زید هم جزئی اضافی است چون تحت عنوان کلی انسان قرار دارد اما خودش هم جزئی است. پس جزئی اضافی به ماهیت و حقیقتی اطلاق می‏شود که فوق آن یک عنوان کلی باشد لذا هم قابل اجتماع با جزئی حقیقی و هم قابل اجتماع با مفهوم کلی است. موضوع‏له حروف هم این گونه است یعنی موضوع‏له حروف در واقع معنایی است که فوق آن یک کلی وجود دارد. پس صاحب حاشیه هم می‏گوید وضع حروف عام و موضوع‏له آنها هم خاص است لکن منظور از خاص، جزئی اضافی است نه جزئی حقیقی، پس صاحب حاشیه برای فرار از مشکلی که متوجه مشهور است معنای خاصی را برای خاص بودن موضوع‏له حروف ذکر می‏کند تا شامل جملاتی مثل «سِر من البصرة الی الکوفة»، «الجسم له البیاض» و امثال آن هم بشود، در مثال «الجسم له البیاض» هم حرف «لام» در یک معنای عام استعمال شده نه در یک معنای جزئی حقیقی و نمی‏گوید «هذا الجسم له البیاض» تا گفته شود حرف «لام» در یک معنای جزئی حقیقی استعمال شده است.

بررسی قول دوم

اگر ملاک برای صدق عنوان خاص این باشد که فوق آن یک عنوان کلی قرار دارد به هر حال مناط کلیّت که همان قابلیت انطباق بر کثیرین است در جزئی اضافی هم وجود دارد و به عبارت دیگر این قول در واقع و حقیقتاً همان قول به وضع عام و موضوع‏له عام است، درست است که صاحب حاشیه تفسیر دیگری از خاص ارائه داده ولی تفسیر ایشان به جزئی اضافی شامل مفاهیم کلی و عام هم می‏شود و فقط واژه و لفظ عوض شده و الا اصل این سخن به وضع عام و موضوع‏له عام بازگشت می‏کند.

قول سوم (محقق اصفهانی)

در مقام اول (حقیقت معنای حرفی) گفتیم محقق اصفهانی معتقد است حقیقت معنای حرفی عبارت است از انحاء نِسب و روابط، حال در این مقام (کیفیت وضع حروف) بحث در این است که موضوع‏له معنای حرفی چیست؟ محقق اصفهانی معتقد است که منظور از خاص بودن موضوع‏له، جزئی حقیقی نیست بلکه منظور اَخص بودن معنای موضوع‏له از معنای ملحوظ است – همه این بزرگواران (صاحب حاشیه، صاحب فصول و محقق اصفهانی) می‏خواهند از اشکالی که متوجه مشهور است فرار کنند، مشهور می‏گویند وضع در حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است و منظور از خاص هم جزئی حقیقی است، اشکالی که به مشهور وارد است این است که اگر موضوع‏له حروف، خاص است و خاص هم به معنای جزئی حقیقی است پس چرا حروف در بعضی موارد در غیر جزئی حقیقی استعمال می‏شوند و استعمال آنها هم مَجاز نیست- محقق اصفهانی می‏فرماید: منظور از خاص بودن موضوع‏له حروف این است که معنای موضوع‏له اخص از معنای ملحوظ است، ما قبلاً عرض کردیم واضع در عملیات وضع باید نخست لفظ و معنی را تصور و لحاظ کند و سپس لفظ را برای معنی وضع کند، فرض می‏کنیم واضع لفظی را تصور می‏کند، ابتداء یک معنایی را تصور می‏کند که همان معنای ملحوظ است و سپس لفظ را برای همین معنی وضع می‏کند که در این صورت معنای ملحوظ، موضوع‏له است، پس معنی در برابر لفظ دو حیث و دو اعتبار دارد؛ به اعتبار تصور واضع قبل از وضع، معنای ملحوظ است و همین معنی بعد از وضع عنوان دیگری به نام موضوع‏له پیدا می‏کند که گاهی معنای ملحوظ و معنای موضوع‏له یکی هستند و گاهی یکی نیستند.

محقق اصفهانی می‏فرماید: ملاک عموم و خصوص موضوع‏له این نیست که موضوع‏له جزئیات حقیقیه باشند یا نباشند، بلکه ملاک اخص بودن معنای موضوع‏له از معنای ملحوظ است. ایشان می‏فرماید: واضع در مقام وضع حروف نخست حرف را تصور می‏کند و سپس معنای نسبت و ربط را هم تصور می‏کند پس معنای ملحوظ یک معنای عام است اما این نسبت و ربط مفهوم اسمی است و اگر برای همین مفهوم نسبت و ربط وضع شود مثل اسماء خواهد بود یعنی وضع عام و موضوع‏له عام خواهد بود، اما در اینجا واضع حروف را برای نِسب و ربط‏های خاص وضع می‏کند لکن چون آن ربط‏های خاص بی‏شمار هستند و یک جامع ذاتی بین آن مصادیق و نِسب و روابط واقعی وجود ندارد به واسطه یک عنوان اسمی مثل ابتداء آلی نه استقلالی وضع برای آن مصادیق صورت می‏گیرد، پس یک معنایی لحاظ شده که این معنی نسبت است؛ تارةً موضوع‏له نفس همین نسبت است یعنی بین معنای ملحوظ و معنای موضوع‏له اتحاد و عینیت وجود دارد مثل اینکه مفهوم کلی ابتداء تصور شود و لفظ ابتداء برای خود همین مفهوم کلی وضع شود که در این صورت معنای موضوع‏له و معنای ملحوظ یکی هستند و وضع عام و موضوع‏له عام خواهد بود که همان وضع اسماء است اما اگر نسبت معنای ملحوظ و معنای موضوع‏له نسبت اتحاد و عینیت نباشد یعنی آن معنایی که موضوع‏له قرار گرفته با معنای ملحوظ و متصور متفاوت باشد به این صورت که معنای ملحوظ و متصور عبارت است از ابتداء آلی به حمل اولی ولی موضوع‏له ابتداء آلی به حمل شایع است، یعنی معنایی که واضع تصور کرده مفهوم ابتداء است لکن ابتدائی که آلت برای غیر باشد نه مطلق ابتداء ولی این عنوان، عنوانی است که واسطه می‏شود تا واضع لفظ را برای افراد و مصادیق این ابتداء آلی قرار دهد، در این صورت وضع عام و موضوع‏له خاص خواهد بود ولی در عین حال منظور از خاص، جزئی حقیقی نیست بلکه منظور از خاص، اَخص بودن معنای موضوع‏له از معنای ملحوظ است، یعنی این طور نیست که واضع لفظ «من» را تصور کند و معنای ابتداء را هم تصور کند و لفظ «من» را برای مصادیق ابتداء وضع کند (قول مشهور) بلکه منظور این است که واضع لفظ «من» را تصور کرده و معنای ابتداء را هم تصور کرده لکن معنای ابتداء را با خصوصیت اینکه آلت برای غیر است یعنی متقوم به غیر است نه ابتداء به لحاظ استقلالی، تصور کرده و سپس لفظ «من» را برای ابتداء آلی به حمل شایع یعنی برای مصادیق ابتداء آلی، وضع می‏کند. طبق این نظر موضوع‏له اَخص از معنای ملحوظ است. پس این گونه نیست که هر جا موضوع‏له خاص باشد به معنای این باشد که موضوع‏له جزئی حقیقی است آن گونه که مشهور گفتند. این قول هم با «زیدٌ فی الدار» سازگار است و موضوع‏له حرف «فی» در این مثال خاص است چون معنای ظرفیت آلی لحاظ شده و لفظ «فی» برای لحاظ آلی به حمل شایع یعنی افراد و مصادیق لحاظ ظرفیت آلی، وضع شده است و هم با مثل «کل عالم فی الدار».

خلاصه اینکه به نظر محقق اصفهانی هم وضع در حروف عام و موضوع‏له خاص است لکن ایشان تفسیری برای خاص دارند و می‏گویند منظور از خاص بودن معنای موضوع‏له اَخص بودن معنای موضوع‏له از معنای ملحوظ است، همه بحث در این است که واضع لفظ «من» را تصور می‏کند و معنای ابتدائیت به لحاظ آلی را هم تصور می‏کند و سپس لفظ «من» را برای آن وضع می‏کند، اینکه ایشان می‏فرماید واضع ابتداء به لحاظ آلی را تصور می‏کند نه مطلق ابتداء را به خاطر این است که بین انحاء نِسب و روابط یک جامع ذاتی وجود ندارد، یعنی بین ربطی که در کلام من متکلم که می‏گویم «سرتُ من البصرة» وجود دارد با ربطی که در کلام شما و ربطی که در کلام شخص سومی وجود دارد، هیچ جامع ذاتی وجود ندارد و اینها حقیقتاً با هم متفاوت هستند- اگر گفته شود بین اینها جامع ذاتی وجود دارد وضع عام و موضوع‏له هم عام خواهد بود همان گونه که محقق نائینی معتقد به آن بود و گفت خصوصیات خارج از ذات این ربط‏ها است- لذا در این صورت نیاز به یک واسطه است تا بین این ربط‏ها ارتباط برقرار کند و آن واسطه جامع عنوانی است یعنی یک عنوانی انتزاع می‏کند که همه آن ربط‏ها در آن عنوان مشترک هستند و آن عنوان، الابتداء الآلی است پس واضع معنای الابتداء الآلی را تصور می‏کند که همه ربط‏ها را چه به صورت خبری و چه به صورت انشائی شامل می‏شود و این عنوان به هیچ وجه در ذات و حقیقت این ربط‏ها نیست، پس واضع این عنوان را واسطه قرار می‏دهد و می‏گوید حروف را برای مصادیق این عنوان (الابتداء الآلی) وضع می‏کنم نه مصادیق ربط و نسبت که جزئی حقیقی باشد بلکه مصداق ابتداء آلی که موضوع‏له حروف است لذا اَخص از معنای ملحوظ می‏باشد، بنابراین به این اعتبار می‏گوییم موضوع‏له حروف، خاص است چون معنای موضوع‏له اَخص از معنای ملحوظ است و در عین حالی که اَخص است هم با «سِر من البصرة» که عام است سازگار است و هم با «سرتُ من البصرة» که جزئی حقیقی است. [۳]


[۱] . هدایة المسترشدین، طبع قدیم، ص۳۰ و۳۱؛ طبع جدید، ج۱، ص۱۷۵.

[۲] . الفصول الغرویة، ص۱۶.

[۳] . نهایة الدرایة، ج۱، ص۵۶.