جلسه هفتاد-معانی حرفیه – مسلک سوم- بررسی نظریه محقق خویی

دانلود-جلسه هفتادم-PDF

جلسه هفتاد

معانی حرفیه – مسلک سوم- بررسی نظریه محقق خویی

۱۳۹۱/۱۱/۲۴

 

خلاصه جلسه گذشته

ما ملخّص فرمایش مرحوم آقای خویی در باب معانی حرفیه را ذکر کردیم، به نظر ایشان حروف نه برای انحاء نِسب و روابط وضع شده‏اند، نه ایجادی هستند و نه برای اعراض نسبیه وضع شده‏اند بلکه حروف برای این وضع شده‏اند که معانی کلیه اسمیه را تضییق و تقیید کنند به چیزی که خارج از ذات آنهاست، این نتیجه سه مطلب بود که در جلسه گذشته عرض کردیم. دو نکته دیگر در کلمات آقای خویی باقی مانده است که این دو نکته را هم عرض می‏کنیم و سپس به بررسی این نظریه خواهیم پرداخت.

اسباب اختیار این نظریه

بنا بر آنچه در محاضرات آمده، مرحوم آقای خویی سبب اختیار این نظریه را چهار امر می‏داند:

۱) همه اقوال و انظاری که در این رابطه مطرح شده باطل است، لذا این راه را اختیار کردیم.

۲) این معنی در جمیع موارد استعمال حروف چه در واجب، چه در ممکن و چه در ممتنع بر نسق واحد استعمال می‏شود در حالی که در معانی دیگر ما نمی‏توانیم استعمال حروف را در همه موارد تصحیح کنیم یعنی یک توجیه مناسبی برای استعمال حروف در مثل «الوجود للانسان ممکنٌ»، «الوجود لله تعالی ضروریٌ» و «الوجود لشریک الباری ممتنعٌ» پیدا کنیم.

۳) این نظریه نتیجه مبنای ما در باب وضع است، تعبیر مرحوم آقای خویی این است که این معنی نتیجه قهری مسلک تعهد است یعنی اگر کسی قائل به مسلک تعهد شود لا محاله ملتزم به این معنی در باب حروف خواهد شد؛ یعنی هم در قسم اول حروف و هم در قسم دوم حروف نتیجه قهری و طبیعی مسلک تعهد این نظریه است؛ چون در قسم اول حروف واضع وقتی می‏خواهد وضع کند متعهد می‏شود در جایی که بنا بر تضییق و تقیید معنی دارد به واسطه حروف این کار را انجام دهد، در قسم دوم حروف هم واضع متعهد می‏شود که هر گاه خواست معنای خاصی را بفهماند به لفظ مخصوصی تکلم کند مثلاً اگر متکلم بخواهد تمنّی را تفهیم کند از لفظ «لیت» استفاده کند پس در همه اقسام حروف آنچه ما گفتیم در واقع نتیجه قهری مسلک تعهد است که ما در باب وضع اختیار کردیم.

۴) اینکه این نظریه و مبنا موافق با وجدان و ارتکاز عرفی است، یعنی مردم وقتی حروف را استعمال می‏کنند برای افاده حِصص آن معانی و تضییقات آنها در عالم معنی فقط به همین جهت توجه دارند که آن حِصص و تضییقات و تقییدات را به دیگران تفهیم کنند و توجهی به وجود یا عدم وجود این معانی در خارج ندارند و توجه نمی‏کنند آیا اساساً این معنی امکان تحقق در خارج دارد یا نه؟

پس این چهار امر موجب شده ما بگوییم قسم اول حروف برای تضییق و تقیید مفاهیم در عالم مفهومیت و معنی وضع شده و وضع قسم دوم هم همانند وضع جُمل انشائیه است. [۱]

تفاوت نظر محقق خویی با نظر اعلام ثلاثه (محقق نائینی، محقق اصفهانی و محقق عراقی):

طبق آنچه در تقریرات مرحوم فیّاض در محاضرات آمده مرحوم آقای خویی می‏فرماید نظر ما با نظر اعلام ثلاثه متفاوت است.

تفاوت نظر محقق خویی با محقق نائینی

تفاوت نظر محقق خویی با محقق نائینی که قائل به ایجادی بودن معنای حرفی است این است که معنای حرفی طبق نظر ایشان در هیچ وعائی واقعیتی ندارد بلکه به استعمال این واقعیت ایجاد می‏شود، وعائی که در آن یک واقعیتی برای معنای حرفی ایجاد می‏شود همان ترکیب کلامی است اما طبق نظر محقق خویی معنای حرفی در عالم مفهوم واقعیتی دارد که مثل معنای اسمی ثابت است و تنها فرق در این است که این واقعیت مستقل نیست اما معنای اسمی واقعیت مستقل دارد.

تفاوت نظر محقق خویی با محقق اصفهانی

تفاوت نظر محقق خویی با محقق اصفهانی این است که محقق اصفهانی قائل است به این که حروف برای انحاء نِسب و روابط وضع شده و این در واقع بدین معنی است که معنای حرفی از سنخ وجودات خارجی است یعنی وجود لا فی نفسه و لذا فقط در مورد جواهر و اعراض جریان دارد و شامل وجود واجب و ممتنع نمی‏شود در حالی که طبق نظریه محقق خویی معنای حرفی از آنجا که یک مفهوم ثابت در عالم مفهومیت است شامل واجب و ممکن و ممتنع به یک منوال می‏شود.

تفاوت نظر محقق خویی با محقق عراقی

تفاوت نظر محقق خویی با محقق عراقی که معتقد است موضوع‏له حروف اعراض نسبیه می‏باشند در دو نقطه است: یکی اینکه طبق نظر محقق عراقی معنای حرفی مستقل بالذات است چون از اعراض است ولی طبق نظر ما مستقل بالذات نیست، دوم اینکه معنای حرفی طبق نظر محقق عراقی معنایی است که فقط در جواهر و اعراض جاری است ولی طبق نظر ما معنایی است که شامل همه اقسام وجودات می‏شود. [۲]

بررسی نظریه محقق خویی

به نظر ما مواضعی از کلام مرحوم آقای خویی محل تأمل است، آنچه که ایشان به عنوان مطلب اول (مفاهیم و معانی اسمیه کلی هستند و قابلیت تقسیم به حِصص را دارند که این حصه به واسطه تقسیم به انواع، اصناف، افراد یا حالات مختلف یک فرد پدید می‏آید) و مطلب دوم (غرض متکلم گاهی به بیان یک معنای کلی و گاهی به افاده حصه‏ای از آن معنای کلی تعلق می‏گیرد) فرمودند ظاهراً مشکلی ندارد اما مواضع دیگری از فرمایشات مرحوم آقای خویی محل اشکال است که ما به چند موضع اشاره می‏کنیم:

موضع اول

اولین اشکال ما نسبت به مطلب سوم ایشان است، ایشان فرمود چون حِصص و افراد و حالات مختلف یک معنای کلی نامتناهی است واضع حکیم ناچار است لفظی را وضع کند که موجب تضییق معانی کلیه باشد پس طبق نظر ایشان حروف برای تقیید و تضییق معانی کلیه اسمیه وضع شده‏اند، همه بحث در این است که این تضییق و تقیید معانی کلیه به چه معناست؟ منظور ایشان این است که مثلاً در مثل «العالِم فی الدار» در کدام یک از این دو مفهوم تضییق و تقیید ایجاد شده است؟ می‏خواهیم ببینیم آیا می‏توانیم برای فرمایش ایشان غیر از آنچه محقق اصفهانی یا محقق نائینی فرموده تصویر دیگری داشته باشیم؟ محقق اصفهانی و محقق نائینی فرمودند حروف برای ربط است لکن محقق نائینی گفت برای ربط است ولی محقق اصفهانی ایجادی بودن حروف را نفی کرد ولی قدر مشترک آن دو نظریه این بود که حروف برای ایجاد ربط و نسبت وضع شده‏اند لکن ربط و نسبت ذهنی نه ربط و نسبت خارجی چون معنی ندارد که حروف بخواهند ربط و نسبت را در خارج ایجاد کند یا ربط خارجی را بیان کنند. حال باید ببینیم منظور مرحوم آقای خویی از تضییق و تقیید معانی چیست؟ در مثال «العالِم فی الدار» معنای «عالم» تضییق می‏شود یا معنای «دار»؟ خود عالِم فی نفسه حصّه‏ای از حِصص دار نیست، دار هم حصِّه‏ای از حِصص عالم نیست و دو مفهوم مجزّا از یکدیگر هستند-فرق حصّه و مصداق این است که مصداق و فرد اخص از حصّه است چون حصّه هر نوع تقیید و تضییقی را می‏گویند که شامل فرد و مصداق هم می‏شود ولی مصداق و فرد شامل حصّه نمی‏شود، مثلاً در «زیدٌ فی الدار» زید مصداق دار نیست ولی یک حصّه‏ای از دار است که زید در آن قرار گرفته، اگر عمرو در دار باشد یک حصّه دیگری از دار است، یا زید وقتی در دار قرار می‏گیرد یک حصّه از زید است و هنگامی که در خیابان قرار می‏گیرد حصّه دیگری از زید است و نمی‏توان گفت این یک مصداق دیگری از زید است، پس هر مصداقی یک حصه است ولی هر حصّه‏ای، مصداق نیست- حصّه زمانی پیدا می‏شود که بین عالِم و دار، ربط ایجاد شود، که در این صورت حصّه‏ای خاص از عالِم و دار پدید می‏آید پس تحصّص یا پیدا شدن یک حصّه ناشی از ربط و نسبت است و غیر از این معنی، تفسیر دیگری برای تضییق و تقیید وجود ندارد، مرحوم آقای خویی که می‏گوید حروف برای تقیید و تضییق وضع شده‏اند، منظورشان تقیید و تضییقِ چیست؟ اگر منظورشان تضییق و تقیید دار یا عالم است، می‏گوییم منظور از تضییق و تقیید دار چیست؟ شما می‏گویید مفهوم دار تا کنون مطلق بود و هنگامی که عالم کنار آن قرار می‏گیرد ضیق می‏شود یا مفهوم «عالم» تا کنون مطلق بود و زمانی که «دار» کنار آن قرار می‏گیرد ضیق می‏شود. پس تا زمانی که ربط و نسبت بین این دو مفهوم بر قرار نشده هیچ یک ضیق نمی‏شوند. لذا منظور از تضییق و تقیید دار و عالم همان ربط و نسبت بین عالِم و دار است پس فرمایش محقق خویی برمی‏گردد به آنچه محقق اصفهانی و نائینی فرمودند، محقق خویی فقط عنوان را عوض کرده و به جای ربط و نسبت از عنوان تضییق و تقیید استفاده کرده است.

پس تضییق و تقیید همان نسبت و ربط است لذا فرمایش محقق خویی لا محاله به فرمایش محقق اصفهانی و فرمایش محقق نائینی رجوع می‏کند، اصل تضییق و تقیید همان ربط و نسبت است که گفتیم این ربط و نسبت مشترک بین کلام محقق اصفهانی و محقق نائینی است ولی تعبیر ایشان جای تردید باقی نمی‏گذارد که فرقی بین نظریه ایشان و نظریه محقق نائینی نیست، محقق نائینی فرمود حروف برای ایجاد ربط وضع شده‏اند. محقق خویی می‏فرماید: حروف برای تضییق و تقیید وضع شده‏اند و تضییق همان ایجاد ربط است چون گفتیم معنای تقیید و تضییق غیر از ربط و نسبت نیست، ضیق شدن معنای عالِم و دار در مثال «العالِم فی الدار» همان ربط بین دار و عالِم است و تضییق یعنی ایجاد ضیق پس تضییق یعنی ایجاد ربط و نسبت، پس فرقی بین فرمایش محقق خویی و محقق نائینی نیست در حالی که خود مرحوم آقای خویی از کسانی بود که به نظریه محقق نائینی اشکال کرده است، پس ما به آقای خویی عرض می‏کنیم نظریه شما همان فرمایش محقق نائینی است لذا اشکالاتی که شما به محقق نائینی ایراد کردید به خود شما هم وارد است.

بحث جلسه آینده

اشکالات دیگری هم در رابطه با نظریه محقق خویی وجود دارد که آنها را انشاء الله در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.


[۱] . محاضرات، ج۱، ص۸۸.

[۲] . همان، ص۸۸ و ۸۹.