جلسه شصت و هفتم-معانی حرفیه – مسلک سوم- بررسی نظریه محقق اصفهانی

دانلود-جلسه شصت و هفتم-PDF

جلسه شصت و هفتم

معانی حرفیه – مسلک سوم- بررسی نظریه محقق اصفهانی

۱۳۹۱/۱۱/۱۸

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث درباره اشکال سوم مرحوم آقای خویی به محقق اصفهانی بود، اشکال سوم این بود که اگر حروف برای واقع ارتباط و نِسب وضع شده‏اند پس چرا حروف بعضاً در مواردی استعمال می‏‏‏‏‏‏‏‏شوند که ربط و نسبت وجود ندارد یا حتی ممتنع است، پس صحت استعمال حروف در این موارد به نحو یقینی کشف می‏کند که حروف برای انحاء نِسب و روابط وضع نشده‏اند.

بررسی اشکال سوم

به نظر ما این اشکال هم وارد نیست چون اساس این اشکال مبتنی بر این است که موضوع‏له حروف را ربط خارجی بدانیم، یعنی بگوییم حروف برای نِسب و روابط خارجی وضع شده‏اند؛ مثلاً بگوییم لفظ «فی» برای نسبت و ربط خارجی بین «زید» و «دار» یعنی ظرفیت خارجی دار برای زید، وضع شده است، بله اگر ما ادعا کنیم موضوع‏له حروف، نسبت خارجی است طبیعتاً در بعضی موارد همان گونه که مرحوم آقای خویی گفتند اشکال وجود دارد، مثلاً در مثال دوم «الوجود لله تعالی ضروریٌ» آنچه که محال است نسبت و ربط خارجی بین خداوند و وجود است؛ چون بین خداوند و وجود در عالم خارج و واقع ربط نیست بلکه عینیت است؛ زیرا لازمه نسبت و ربط بین خداوند متعال و وجود، این است که خداوند متعال و وجود دو چیز بوده و با هم مغایرت داشته باشند و این محال است، یا مثلاً در مثال سوم «الوجود لشریک الباری ممتنعٌ» اگر منظور از ربط بین شریک الباری و وجود، ربط و نسبت خارجی باشد، استحاله و امتناعی که مرحوم آقای خویی فرمودند درست است چون ربطی در واقع و خارج بین شریک الباری و وجود نیست و نه تنها ربط نیست بلکه ربط بین این دو محال است. بله در مثال اول «الوجود للانسان ممکنٌ» در عالم واقع و خارج بین وجود و انسان ربط خارجی است. پس اشکال محقق خویی مبتنی بر این است که ما منظور از ربط و نسبت در کلام محقق اصفهانی را ربط و نسبت خارجی بدانیم در حالی که نظر ایشان موضوع‏له حروف، ربط و نسبت خارجی نیست بلکه ربط ذهنی است، اگر محقق اصفهانی می‏فرماید: حروف برای انحاء ربط و نسبت وضع شده‏اند منظورش ربط بین دو مفهوم در ذهن است یعنی مثلاً حرف «فی» برای ربط بین مفهوم «زید» و مفهوم «دار» در ذهن وضع شده است یعنی متکلم وقتی می‏گوید: «زیدٌ فی الدار» حرف «فی» از ربط بین مفهوم «زید» و مفهوم «دار» در ذهن خبر می‏دهد نه اینکه آن گونه که محقق نائینی فرمود، ربط را ایجاد کند. لذا اشکال محقق خویی به محقق اصفهانی وارد نیست؛ چون در مثال دوم «الوجود لله تعالی ضروریٌ»، حرف لام برای ربط بین مفهوم وجود و مفهوم الله در ذهن استعمال شده و این ربط در ذهن وجود دارد لذا این استعمال صحیح و حقیقی است و هیچ مجازی هم در کار نیست. بعلاوه در مثال سوم «الوجود لشریک الباری ممتنعٌ» هم لام برای حکایت از ربط بین مفهوم شریک الباری و مفهوم وجود استعمال شده است – ربط، گاهی ایجابی است و گاهی سلبی که فعلاً ما به آن کار نداریم- پس بین مفهوم وجود و مفهوم شریک الباری، ربط ذهنی وجود دارد و حرف لام برای بیان این ربط استعمال شده است. پس در هیچ یک از مواردی که محقق خویی مثال زدند، ربط منتفی نیست و استعمال هم استعمال صحیح و حقیقی است. هذا تمام الکلام فی کلام المحقق الاصفهانی.

جمع بندی

ما سه اشکال محقق خویی به محقق اصفهانی را ذکر و پاسخ دادیم، اما این بدان معنی نیست که کلام محقق اصفهانی مطلقا تمام باشد بلکه نکته‏ای در کلام ایشان وجود دارد که انشاء الله بعد از بیان تمامی انظار در مسئله و در هنگام بیان نظریه مختار به آن اشاره خواهیم کرد و آن اینکه آیا فرمایش محقق اصفهانی در باب همه حروف جریان دارد یا باید بین حروف تفصیل داد.

ما تا اینجا پیرامون مسلک سوم از معنای حرفی، سه نظریه را بیان و بررسی کردیم؛ کلام صاحب حاشیه، کلام محقق نائینی و کلام محقق اصفهانی که هر یک نظریه‏ای را پیرامون معنای حرفی مطرح کرده بودند ولی قدر مشترک هر سه نظریه این بود که بین معنای حرفی و معنای اسمی تباین ذاتی است.

گفتیم در باب معنای حرفی سه مسلک وجود دارد؛ عده‏ای می‏گویند حروف برای هیچ معنایی وضع نشده است، مسلک دوم مسلک مرحوم آخوند بود که فرمودند معنای حرفی و معنای اسمی با هم متحدند و موضوع‏له حروف و اسماء از یک سنخ هستند که این مسلک هم رد شد، مسلک سوم این بود که بین معنای حرفی و معنای اسمی تباین ذاتی وجود دارد، ما تا اینجا سه نظریه را در این مسلک ذکر و بررسی کردیم که عبارت بودند از: نظریه صاحب حاشیه، نظریه محقق نائینی و نظریه محقق اصفهانی.

نظریه چهارم (محقق عراقی)

دیدگاه محقق عراقی از یک جهت شبیه نظریه محقق نائینی و محقق اصفهانی است اما یک تفاوتی هم با این دو دارد که ما فرمایش ایشان را عرض می‏کنیم تا ببینیم تفاوت بین نظریه ایشان با نظریه محقق نائینی و اصفهانی چیست؟

ایشان در ضمن یک بیان نسبتاً طولانی و بیان مقدمه‏ای نظر مختار خودش را بیان می‏کند. اساس فرمایش محقق عراقی بر دو مقدمه استوار است که بعد از این دو مقدمه نتیجه می‏گیرد موضوع‏له حروف چیست؟ البته ایشان ابتدائاً نظریه محقق خراسانی را رد می‏کند و بر تباین و تغایر ذاتی بین معنای اسمی و حرفی تأکید می‏کند و می‏گوید کلام محقق خراسانی مبنی بر اتحاد ماهوی معنای حرفی و اسمی صحیح نیست که ما هنگام بررسی نظریه مرحوم آخوند، اشکال محقق عراقی را به مرحوم آخوند عرض کردیم، ایشان سپس با دو مقدمه به بیان نظریه خود می‏پردازد.

ملخّص نظریه محقق عراقی این است که حروف برای اعراض نسبیه و اضافات خاصه مثل أین و اضافه وضع شده‏اند، بر این اساس لفظ فی برای ظرفیت متقوم به ظرف و مظروف وضع شده است اما اسماء برای مفاهیم مستقل وضع شده‏اند.

مقدمه اول

وجودات خارجیه بر سه قسم‏اند:

الف) موجوداتی که وجود آنها فی نفسه و لنفسه است یعنی احتیاج به موضوع و محل ندارند مثل جوهر نسبت به اصناف خودش.

ب) موجوداتی که وجود آنها فی نفسه و لغیره است یعنی وجوداتی که مستقل هستند اما نیازمند موضوع و محل می‏باشند مثل اعراض نُه‏گانه که از آنها به وجود رابطی تعبیر می‏شود. این قسم بر دو طائفه است: یک طائفه برای تحقق، احتیاج به موضوع واحد در خارج دارد مثل کم و کیف مانند بیاض که محتاج به یک موضوع است. طائفه دوم برای تحقق در خارج به دو موضوع احتیاج دارد که به واسطه آن دو تقوم پیدا می‏کند مثل عَرَض أینی و عَرَض اضافی مثل اُبُوَّت و بُنُوَّت که محتاج به دو طرف است.

ج) وجود لا فی نفسه مثل انحاء نِسب و روابط.

محقق اصفهانی فرمود: وجود چهار قسم است و وجود واجب تعالی را هم یکی از اقسام وجود دانست ولی محقق عراقی وجود واجب تعالی را ذکر نکرده و می‏فرماید در ممکنات، سه قسم وجود داریم لکن وجود اعراض را دو قسم قرار داده: اعراض نسبیه و اعراض غیر نسبی.

مقدمه دوم

عقلاء از آنجا که نیازمند تفهیم و تفهّم و افاده و استفاده هستند بر طبق احتیاج و نیازی که به افاده و استفاده دارند الفاظی را برای این اقسام سه‏گانه وضع کرده‏اند، ایشان می‏گوید ما با استقراء و جستجوی بین الفاظ کشف کردیم وقتی وجودات این عالم بر سه قسم است، عقلاء در مقام افاده و استفاده و انتقال معنای این وجودات به یکدیگر برای هر قسمی یک لفظ خاصی را وضع کرده‏اند که بر این اساس اسماء را برای جواهر و بعضی از اعراض (طائفه اول از قسم دوم وجود) وضع کرده‏اند، هیئات و مشتقات هم برای قسم سوم از وجود وضع شده‏اند یعنی مثلاً هیأت جمله اسمیه یا اشتقاق معنای فاعلی در واقع برای نِسب و روابط وضع شده اما حروف برای طائفه دوم از اعراض (اعراض نسبیه مثل أین و اضافه) وضع شده‏اند.

نتیجه

با عنایت به این دو مقدمه که محقق عراقی فرمود معلوم می‏شود موضوع‏له حروف، اعراض نسبیه است یعنی حروف برای طائفه دوم از قسم دوم وجودات، وضع شده‏اند. مثلاً در «زیدٌ فی الدار» حرف «فی» بر عرض أینی عارض بر موضوعش دلالت می‏کند. اما در هیئات و مشتقات، هیأت بر ربط این عرض به موضوع دلالت می‏کند مثلاً هیأت أبیض بر ربط عرض (سفیدی) به موضوع (دیوار) دلالت می‏کند یا وقتی گفته می‏شود: «ضارب»، هیأت فاعلی بر ربط ضرب به شخص مورد نظر دلالت می‏کند. پس طبق نظر محقق عراقی بین معنای هیئات و معنای حرفی تفاوت است. [۱]

افتراق و اشتراک نظر محقق عراقی با محقق نائینی و محقق اصفهانی

یک فرق اساسی نظر محقق عراقی با محقق اصفهانی و نائینی هم در همین است که محقق اصفهانی و نائینی بین حروف و هیئات فرقی نگذاشته و موضوع‏له هیئات را هم همان روابط و نِسب دانسته‏اند که موضوع‏له حروف بود اما محقق عراقی بر خلاف آن دو بین حروف و هیئات تفکیک کرده و می‏گوید: موضوع‏له حروف، اعراض نسبیه است لکن موضوع‏له هیئات، انحاء نِسب و روابط است. آن چیزی که محقق اصفهانی به عنوان موضوع‏له حروف معرفی کرد، همان را محقق عراقی به عنوان موضوع‏له هیئات قرار داده است؛ به عبارت دیگر نظر محقق عراقی با محقق اصفهانی و نائینی در یک جهت مشترک است و آن این که موضوع‏له هیئات، عبارت از انحاء نِسب و روابط است – ولی در همین جا هم یک فرقی بین محقق نائینی و اصفهانی وجود دارد و آن این که محقق نائینی روابط و نِسب را ایجادی می‏داند ولی محقق اصفهانی ایجادی نمی‏داند بلکه اخباری می‏داند- ولی محقق عراقی بر خلاف محقق اصفهانی و نائینی، موضوع‏له حروف را اعراض نسبیه می‏داند نه انحاء نِسب و روابط. اینکه منظور از اعراض نسبیه چیست و چه فرقی با روابط و نِسب دارد؟ همچنین اشکالات وارد شده بر نظریه محقق عراقی را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

تذکر اخلاقی: سعادتمندترین مردم

امیرالمؤمنین علی (ع) می‏فرماید: «أسعد الناس مَن عرف فضلنا و تقرّب إلی الله بنا و أخلص حبّنا و عمل بما إلیه ندَبنا و انتهی عمّا عنه نهینا فذاک منّا و هو فی دار المقامة معنا»؛ سعادتمندترین مردم کسی است که اولاً: فضل ما را بشناسد و معرفت به فضیلت و جایگاه ما داشته باشد، ثانیاً: به واسطه ما به خداوند تبارک و تعالی تقرب بجوید، ثالثاً: محبتش نسبت به ما مخلصانه باشد، رابعاً: آنچه را ما امر به انجام آن می‏کنیم انجام دهد و آنچه را نهی از آن می‏کنیم ترک کند که اگر این گونه بود از ما محسوب می‏شود و در روز قیامت در جوار ما خواهد بود. سعادتمندترین مردم کسی است که نسبت به اهل بیت (ع) معرفت پیدا کند و به وسیله آنه به خداوند تقرب بجوید و بر طبق سیره و گفتار آنها عمل کند، که چنین کسی شیعه واقعی خواهد بود و در روز قیامت در جوار اهل بیت (ع) خواهد بود. این مهم است که انسان در روز قیامت با اهل بیت (ع) باشد، چون ممکن است انسان در بهشت باشد ولی با اهل بیت (ع) نباشد و از معیت با آنها محروم باشد، اگر انسان معیت اهل بیت (ع) در قیامت را می‏خواهد در این دنیا باید سعی کند که از مسیر اهل بیت (ع) خارج نشود و معیت در این دنیا ملازم با معیت در آخرت است و اگر می‏خواهیم بفهمیم در آخرت چه مقدار با اهل بیت (ع) معیت خواهیم داشت باید ببینیم در این دنیا چه اندازه با آنها معیت داریم و معیت اهل بیت (ع) در دنیا به این است که بدانیم چه اندازه تابع اهل بیت (ع) هستیم و از آنها پیروی می‏کنیم. انشاء الله خداوند تبارک و تعالی معیت با اهل بیت (ع) را هم در دنیا و هم در آخرت به ما عنایت بفرماید.


[۱] . بدایع الافکار، ج۱، ص۴۹.