جلسه چهل و پنجم-اقسام وضع- مقام دوم- امکان قسم چهارم

دانلود-جلسه چهل و پنجم-PDF

جلسه چهل و پنجم

اقسام وضع- مقام دوم- امکان قسم چهارم

۱۳۹۱/۰۹/۲۹

 

نتیجه بحث در امکان قسم سوم

نتیجه کلی بحث در امکان قسم سوم، این شد که قسم سوم یعنی وضع عام و موضوع‏له خاص امکان دارد و امکان این قسم هم به این بیان است که واضع مفهوم عام و معنای کلی را در مقام وضع تصور می‏کند ولی این مفهوم عام در واقع یک مفهوم به معنای جامع و قدر مشترک بین افراد و مصادیق که از افراد و مصادیق انتزاع شده می‏باشد مثل فردٌ من الانسان یا شخصٌ من الانسان یا ما ینطبق علیه الانسان و به وسیله این مفهوم به مفاهیم جزئیه اشاره می‏کند و لفظ را برای آن مفاهیم جزئیه قرا ر می‏دهد پس مشکله تباین دو مفهوم عام و خاص برطرف می‏شود، اساس قول به امتناع بر تغایر و تباین مفهوم عام و مفهوم خاص است و اینکه دو مفهوم مباین نمی‏توانند حاکی از یکدیگر باشند، اگر ما به گونه‏ای مسئله را تصویر کردیم که مفهوم عام چنانچه منتزع از افراد و مصادیق باشد یعنی منتزع از مفاهیم جزئیه باشد می‏تواند حاکی از افراد و مصادیق باشد یعنی واضع طبیعت را تصور می‏کند- عام به معنای طبیعت است و منظور از افراد و مصادیق هم، افراد و مصادیق خارجی نیست بلکه منظور مفهوم جزئی حقیقی می‏باشد- لکن به واسطه یک مفهومی که از افراد و مصادیق انتزاع شده مثل ما ینطبق علیه الانسان اشاره به افراد و مصادیق دارد و همین که اشاره به آن داشته باشد این اشاره کفایت می‏کند برای وضع لفظ برای مفاهیم خاص و مشکل تباین هم پیش نمی‏آید چون اشاره آن به خصوص یک مفهوم جزئی نیست که گفته شود این دو با هم مباین هستند بلکه این طبیعت به واسطه یک مفهوم کلی یعنی ما ینطبق علیه الانسان اشاره به افراد و مصادیق دارد یعنی به نحو اجمالی حاکی از آن مفاهیم جزئیه می‏باشد، درست است که مفهوم جزئی تفصیلاً لحاظ و تصور نمی‏شود اما به نحو اجمالی به مفاهیم جزئیه اشاره می‏شود.

حال اگر کلام محقق خراسانی را بتوانیم بر این معنی حمل کنیم مشکلی نیست ولی حمل کلام مرحوم آخوند بر این معنی همراه با تکلف است؛ چون در عبارات مرحوم آخوند این توضیحات و نکات وجود ندارد و محقق عراقی در دفاع از مرحوم آخوند فرمایش ایشان را تبیین کرد. لذا با توجه به مطالبی که محقق عراقی گفتند و توضیحاتی که ما دادیم به نظر می‏رسد بتوان عبارات مرحوم آخوند را با این بیان تکمیل کرد. پس در مجموع به نظر ما قسم سوم که وضع عام و موضوع‏له خاص بود امکان دارد خلافاً للامام (ره) و اتباع و شاگردان ایشان.

امکان قسم چهارم (وضع خاص و موضوع‏له عام)

وضع خاص و موضوع‏له عام به این معنی است که واضع معنی و مفهوم خاص را تصور می‏کند لکن لفظ را برای آن مفهوم خاص قرار نمی‏دهد بلکه برای یک عنوان کلی و عام که این خاص فرد و مصداق برای آن کلی است قرار می‏دهد. در مورد امکان این قسم هم اختلاف است؛ بعضی مانند محقق رشتی و محقق حایری قائل به امکان این قسم شده‏اند، در مقابل مشهور قائل به امتناع این قسم می‏باشند؛ مرحوم آخوند، محقق عراقی، محقق نائینی و محقق اصفهانی از جمله کسانی هستند که می‏گویند وضع خاص و موضوع‏له عام امکان ندارد. پس در مورد امکان این قسم هم مثل قسم سوم دو قول وجود دارد.

قول اول: امتناع قسم چهارم

۱- کلام محقق خراسانی

ایشان می‏فرماید عام می‏تواند آلت برای لحاظ افراد و مصادیق باشد یعنی به وسیله تصور عام می‏توان خاص را هم تصور کرد چون عام بما هو عام وجه و مرآت برای خاص است که بیان آن در قسم سوم گذشت اما خاص بما هو خاص وجه برای عام نیست و وجه برای سایر افراد و مصادیق هم نیست لذا معرفت و تصور خاص معرفت و تصور عام نیست. یک مفهوم جزئی یعنی یک فرد و مصداق که فقط حاکی از خصوصیات خودش است نمی‏تواند حاکی از یک معنای کلی و عام باشد. یک مصداق و جزئی نمی‏تواند مرآت برای عام و کلی باشد؛ به عبارت دیگر از دریچه عام می‏توان فرد و مصداق را دید ولی از دریچه مصداق نمی‏توان عام و کلی را دید. در اینجا به مرحوم آخوند اشکال شده که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد، بعضی مثل امام (ره) اشکال کرده‏اند که یا باید شما هر دو قسم سوم و چهارم را ممکن بدانید و یا باید هر دو را ممتنع بدانید چون از این جهتی که شما می‏گویید هیچ فرقی بین این دو نیست، اگر عام می‏تواند وجه و مرآت برای خاص و آلت برای لحاظ آن باشد به همین بیان خاص هم می‏تواند مرآت برای عام باشد و اتفاقاً امکان تصور عام به وسیله خاص معقول‏تر است یعنی امکان قسم چهارم معقول‏تر از امکان قسم سوم به نظر می‏رسد، پس یا باید شما هر دو قسم را ممکن بدانید و یا هر دو قسم را ممتنع بدانید.

مرحوم آقای خویی [۱] تقریباً همین بیان مرحوم آخوند را ذکر کرده‏اند، آقای خویی عیناً همان فرمایش مرحوم آخوند را بیان کرده ولی محقق عراقی توضیحاتی داده که مطلب تثبیت شود و محقق اصفهانی نیز بیانی متفاوت دارد ولی همه به دنبال اثبات امتناع قسم چهارم یعنی وضع خاص و موضوع‏له عام هستند.

۲- کلام محقق عراقی

ایشان می‏فرماید: آن چیزی که می‏تواند آلت ملاحظه عام و کلی قرار گیرد و آن خاص که می‏خواهد به عنوان واسطه تصور و لحاظ عام باشد از دو حال خارج نیست؛ یا خود آن فرد و مصداق و خصوصیت می‏خواهد آلت ملاحظه عام شود و یا یک کلی مقید. اگر آلت ملاحظه، فرد و مصداق و خصوصیت باشد مثل مفهوم زیدٌ و واضع عنوان زید را در ذهنش تصور کند و بخواهد با این مفهوم، مفهوم کلی انسان را تصور کند و لفظ را برای مفهوم کلی انسان قرار دهد نمی‏تواند این کار را بکند و نمی‏تواند مفهوم زید را وسیله و آلت برای تصور مفهوم انسان قرار دهد چون مفهوم زید به عنوان یک مفهوم جزئی با مفهوم عام و کلی مغایر و مباین است لذا نمی‏توانیم این مفهوم جزئی را وجه برای مفهوم عام قرار دهیم. البته زید و انسان خارجاً متحدند اما این اتحاد در وجود خارجی موجب نمی‏شود که زید بتواند وجه انسان باشد چون تغایر مفهومی دارند لذا تصور زید، تصور انسان نیست چون زید حاکی از انسان نیست. پس اگر آلت ملاحظه عام و کلی مفهوم جزئی باشد این امکان ندارد آلت الملاحظه قرار بگیرد چون بین اینها تباین و تغایر مفهومی است.

اما اگر آلت ملاحظه خود فرد و مصداق نباشد بلکه یک کلی مقید، آلت ملاحظه باشد یعنی به جای اینکه مفهوم زیدٌ به عنوان یک مفهوم جزئی آلت ملاحظه مفهوم انسان که عام است قرار بگیرد گفته می‏شود مفهوم الانسان المتقید بالخصوصیة الزیدیة آلت ملاحظه عام قرار می‏گیرد. کلی به این معنی است که قیدی در آن نیست. در اینجا تقیّد داخل است اما خود قید، خارج است. حال آیا این مفهوم یعنی الانسان المتقید بالخصوصیة می‏تواند موجب لحاظ و تصور مفهوم عام شود؟ محقق عراقی می‏‏فرماید در این صورت هم این مفهوم مغایر با مفهوم عام است لذا نمی‏تواند وجه و مرآت برای عام و واسطه برای لحاظ عام باشد چون درست است که این مفهوم کلی است و مثل مفهوم زید جزئی نیست ولی حیثیت تقید به خصوصیات زیدیه در آن وجود دارد لذا مفهوماً با مفهوم انسان مباین است چون مفهوم انسان مطلق است و حتی حیث تقید به این خصوصیات هم در آن نیست لذا هم بر این فرد منطبق است و هم بر افراد و مصادیق دیگر اما بدون هیچ حیثیت تقید. و حال اگر مفهوم انسان از جهت تقیّد به خصوصیت الغاء شد و قابل انطباق بر همه افراد و مصادیق شد در این صورت از نوع وضع خاص نیست بلکه وضع عام می‏باشد یعنی یک مفهوم کلی تصور شده که قابل انطباق بر مفاهیم جزئیه مختلف است. پس در واقع در حالت دوم هم که یک مفهوم کلی مقید به قیدی بخواهد واسطه قرار بگیرد ممکن نیست چون یا آن حیث تقیّد باقی می‏ماند و یا باقی نمی‏ماند که اگر باقی ماند مانند مفهوم جزئی نمی‏تواند حاکی از مفهوم کلی باشد چون مفهوم الانسان المقّید بالخصوصیة که مقید است با مفهوم الانسان که مطلق است مغایر است پس با حفظ این حیثیت تغایر بین این دو مفهوم باقی است و اگر حیث تقیّد برداشته شود از محل بحث که وضع خاص و موضوع‏له عام باشد خارج شده و تحت عنوان وضع عام و موضوع‏له عام قرار می‏گیرد.

خلاصه فرمایش محقق عراقی این است که اگر مفهوم جزئی بخواهد آلت ملاحظه کلی و عام قرار گیرد، ممکن نیست چون بین آن دو تغایر و تباین مفهومی وجود دارد و اگر مفهوم کلی مقیّد بقید خصوصیات فردیّه بخواهد آلت ملاحظه کلی و عام قرار گیرد، این هم ممکن نیست چون تغایر و تباین بین این دو مفهوم کماکان باقی است و اگر هم بخواهید کلی بدون خصوصیت را آلت ملاحظه عام و کلی قرار دهید از محل بحث خارج است. [۲]

تذکر اخلاقی: تلاوت قرآن

درباره تلاوت و قرائت قرآن توصیه زیادی شده که کسی که قرآن قرائت کند مورد توجه خداوند متعال و ملائکه الهی قرار می‏گیرد و خانه‏ای که در آن قرآن تلاوت شود نزد اهل آسمان می‏درخشد. درباره تلاوت قرآن و گوش دادن به قرآن روایات زیادی وارد شده که در کتاب فضل القرآن کافی به این روایات اشاره شده است. در روایتی از رسول گرامی اسلام وارد شده که: «مَن اشتاق إلی الله فلیستمع کلام الله»؛ کسی که به سوی خدا اشتیاق دارد پس کلام خدا را استماع کند. در امور دیگر هم مطلب از همین قرار است. اگر کسی مشتاق کسی باشد یکی از جلوه‏های متعارف آن این است که صدای او را بشنود و شاید سخن گفتن برترین جلوه رابطه محبت بین محب و محبوب است که در این عالم هم گفتگو یکی از محبوب‏ترین اموری است که اشتیاق را ارضاء می‏کند. بر همین اساس رسول اکرم (ص) می‏فرمایند: کسی که اشتیاق به سوی خداوند متعال دارد کلام خدا را استماع کند. علیرغم همه این توصیه‏هایی که در رابطه با قرائت و استماع قرآن وارد شده اما خود رسول اکرم (ص) می‏فرمایند: «ربّ تالٍ للقرآن و القرآن یلعنه» [۳] ؛ چه بسا قاریان قرآن و تلاوت کننده‏گان قرآن که قرآن آنها را لعن می‏‏کند. شاید سرّ اینکه کسی تلاوت کننده قرآن باشد اما مورد لعن قرآن قرار بگیرد با استناد به فرمایش دیگری از رسول خدا (ص) معلوم شود که حضرت می‏فرمایند: «أنت تقرأ القرآن ما نهاک فإذا لم ینهک فلیس تقرئُه»؛ شما قرائت می‏کنید قرآن را که شما را نهی کند پس اگر شما را نهی نکرد معلوم می‏شود که اصلاً نخوانده‏اید. با اینکه نگاه کردن به قرآن هم ثواب دارد اما اگر خواندن قرآن و تلاوت آن هیچ اثری در قلب و روحیه انسان نگذارد و نهی از فحشاء و منکر نکند مثل این است که اصلاً انسان قرآن نخوانده است. چه بسا تلاوت کننده‏گان قرآن و حتی مفسرین قرآن نه تنها قلبشان با خواندن قرآن احیاء نشده باشد بلکه حجاب برای قلب آنها شده باشد. انشاء الله که خداوند تبارک و تعالی ما را از تلاوت کننده‏گان و عاملین واقعی به قرآن قرار دهد.

 


[۱] . محاضرات الاصول، ج۱، ص۵۱.

[۲] . نهایة الافکار، ج۱، ص۳۷.

[۳] . بحار الانوار، ج۹۲، ص۱۸۴، حدیث۱۹.