جلسه هفتاد و هفتم-مقام دوم – کیفیت وضع حروف- بررسی کلام محقق نائینی


دانلود-جلسه هفتاد و هفتم-PDF

مقام دوم – کیفیت وضع حروف- بررسی کلام محقق نائینیجلسه هفتاد و هفتم
مقام دوم – کیفیت وضع حروف- بررسی کلام محقق نائینی
۰۵/۱۲/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در مقام دوم یعنی بحث از چگونگی وضع حروف بود، عرض کردیم بر اساس مبانی مختلفی که در معنای حرفی وجود دارد طبیعتاً مبانی در باب وضع حروف هم مختلف می‏شود لذا ما بر اساس نظرات بزرگانی که به تبیین حقیقت معنای حرفی پرداختند، نظر آنها را در این مقام یعنی چگونگی وضع حروف هم بیان می‏کنیم، عرض کردیم محقق نائینی معتقد است وضع حروف عام و موضوع‏له آنها هم عام است، لکن ایشان می‏فرماید عمومیت موضوع‏له در حروف با عمومیت موضوع‏له در اسماء متفاوت است. محصل نظر ایشان این شد که حروف برای یک معنایی وضع شده‏اند که حقیقتاً و ماهیتاً در همه موارد استعمالات یکی است و آن خصوصیاتی که در هر استعمالی وجود دارد از حقیقت معنای موضوع‏له خارج است، منظور از عمومیت معنای موضوع‏له در حروف یعنی این که هویت واحده‏ای در همه موارد استعمال وجود دارد البته ضمن اینکه هر استعمالی یک خصوصیتی دارد که در استعمال دیگر نیست ولی این خصوصیات خارج از دائره موضوع‏له است مثلاً استعمال «من» در کلام من، شما و سایرین متعدد و متفاوت است اما همه این استعمالات بر نسبت ابتدائیه دلالت می‏کند که این نسبت ابتدائیه با استعمال ایجاد می‏شود ضمناً هر کدام هم یک خصوصیتی دارند که این خصوصیات داخل در معنای موضوع‏له نیست پس وضع حروف عام و موضوع‏له آنها هم عام است، واضع وقتی می‏خواسته لفظ «من» را وضع کند نخست مفهوم ابتداء را در نظر گرفته و لفظ «من» را برای همان نسبت ابتدائیه وضع کرده لذا موضوع‏له آن عام است چون این نسبت ابتدائیه در همه موارد «من» یکسان است و حقیقت آن یکی است و فرق آن با عمومیت اسماء این است که در اسماء منظور از عمومیت موضوع‏له، کلیت است که قابل صدق بر کثیرین است و این معنی از کلیّت در حروف جریان ندارد.

دلیل محقق نائینی بر عمومیت موضوع‏له:

محقق نائینی می‏فرماید منشأ خاص و جزئی بودن موضوع‏له در حروف یکی از دو جهت زیر می‏‏تواند باشد یعنی ما فقط به یکی از دو جهت می‏توانیم بگوییم موضوع‏له در حروف خاص است لکن هیچ یک مستلزم خاص بودن موضوع‏له نیست.

الف) معنای حرفی متقوم به غیر است یعنی چون معنای حرفی متقوم به غیر است پس هر جا بخواهد تحقق پیدا کند باید غیر باشد یعنی دو طرف باشد که به آنها تکیه کند و به اعتبار آن غیر، جزئی شود.

ب) منشأ دوم برای خاص شدن موضوع‏له ایجادی بودن معنای حرفی است، به این بیان که «الشیء ما لم یتشخّص لم یوجد» تشخص هم مساوق با جزئیت است پس وقتی می‏گوییم معنای حرفی ایجادی است یعنی به وسیله استعمال ایجاد می‏شود و چون بدون تشخّص، وجود معنی ندارد پس حتماً قبل از وجود تشخّص پیدا کرده است و تشخص هم مساوق با جزئیت است لذا معنای حرفی باید جزئی باشد، یک چیز مبهم و کلی نمی‏تواند موجود شود لذا باید نخست تشخص پیدا کند تا بتواند موجود شود مثلاً تا انسان تشخص پیدا نکند موجود نخواهد شد، تشخص انسان به این است که معلوم باشد چه روزی متولد می‏شود، پدر و مادرش چه کسانی هستند، قیافه‏اش چه شکلی خواهد بود و سایر مشخصاتی که او را از بقیه انسان‏ها جدا می‏کند. پس تشخص هر انسان با دیگری فرق می‏کند و تا تشخص نباشد وجود معنی ندارد و تشخص هم مساوق با جزئیت است و معنای حرفی هم چون ایجادی است حتماً جزئی خواهد بود.

پس محقق نائینی می‏گوید منشأ جزئیت و خاص بودن حروف، یا تقوم به غیر است و یا ایجادی بودن حروف و هیچ کدام از این دو، منشأ خاص شدن موضوع‏له نیست.

اما تقوم به غیر موجب جزئیت نیست چون تقوم به غیر جزء حقیقت معنای حرفی نیست بلکه از لوازم وجود معنای حرفی است، یعنی به وجود معنای حرفی مربوط می‏شود نه به ماهیت آن مثل اعراض که متقوم به غیر هستند لکن این تقوم در وجود عَرض است نه در مفهومش، یعنی وقتی عَرض می‏خواهد موجود شود محتاج موضوع و محل است اما در مرحله مفهوم و ماهیت متقوم به غیر نیست، محقق نائینی می‏گوید معانی حرفی هم این چنین هستند یعنی متقوم به غیر هستند ولی نه در مرحله ماهیت بلکه در مرحله وجود.

اما ایجادی بودن حروف هم ملازم با جزئیت نیست چون ما می‏گوییم معانی حروف ایجادی هستند اما در عین حال کلی می‏باشند و این چنین نیست که حروف حتماً و لزوماً اگر معنای ایجادی داشته باشند باید جزئی باشند و منافاتی بین ایجادی بودن حروف و کلیت معنای حرفی نیست. بلکه تنها در یک صورت بین ایجادی بودن معنای حرفی و کلیّت منافات است و آن این که ما وجود کلی طبیعی را منکر شویم اما اگر وجود کلی طبیعی را بپذیریم که حق همین است منافاتی بین کلی طبیعی با ایجادی بودن نیست. در مورد کلی طبیعی بحثی است که آیا کلی طبیعی مثل طبیعت انسان در خارج وجود دارد یا نه؟ آیا انسان فقط یک مفهوم است یا اینکه طبیعت انسان در خارج موجود است؟ می‏گویند کلی طبیعی مثل طبیعت انسان در خارج وجود دارد لکن وجود کلی طبیعی مستقل از وجود افرادش نیست بلکه عین وجود افرادش است، این گونه نیست که بتوان خود کلی طبیعی را در خارج نشان داد چون وجود آن در ضمن افراد و مصادیقش می‏باشد لذا به وجود افرادش نشان داده می‏شود. پس کلی معنای طبیعت انسان در خارج موجود است و این وجود به وجود افرادش محقق است، در مقابل برخی معتقدند به اینکه کلی طبیعی موجود نیست یعنی اصلاً طبیعت انسان در خارج موجود نیست بلکه طبیعت انسان فقط یک مفهوم کلی است که ما آن را از افرادش انتزاع می‏کنیم یعنی یک جامعی است که ذهن ما انتزاع می‏کند. حال اگر ما قائل شدیم کلی طبیعی وجود دارد به گونه‏ای که طبیعت انسان بدون تشخص وجود پیدا می‏کند یا به عبارت دیگر تشخص و وجود بر انسان دفعةً عارض می‏شود نه اینکه نخست متشخص شود و بعد از آن وجود پیدا کند و نه اینکه انتزاعی باشد و وجودی نداشته باشد در این صورت کلیت قابل تصویر است.

پس به طور کلی در اینجا سه احتمال وجود دارد:

احتمال اول: اینکه بگوییم «الشیء ما لم یتشخّص لم یوجد»، طبیعت انسان تا تشخص پیدا نکند موجود نمی‏شود.

احتمال دوم: اینکه گفته شود طبیعت انسان یک مفهوم انتزاعی است که از افرادش انتزاع می‏شود.

احتمال سوم: اینکه تشخص و وجود هر دو با هم و به صورت دفعةً واحدةً بر کلی طبیعی مثل انسان عارض می‏شود نه آن که نخست تشخص پیدا کند و بعد از آن موجود شود و نه آن که انتزاعی باشد. که در این صورت ملازمه‏ای بین ایجادی بودن حروف و جزئیت و خصوصیت نیست.

محقق نائینی می‏گوید تشخص و وجود هر دو با هم و به صورت دفعةً واحدةً بر کلی طبیعی عارض می‏شود لذا منافاتی بین ایجادی بودن حروف و کلیت معنای حرفی نیست، از یک طرف معنای حرفی مثل معنای «من»، یک معنای کلی است؛ چون در تمام مواردِ استعمال «من»، یک نسبت ابتدائیه وجود دارد و از طرف دیگر با هم متفاوت هستند و آن هم به خاطر خصوصیاتی است که خارج از حقیقت معنی می‏باشد پس این نشان می‏دهد لفظ «من» برای قدر جامع بین آن چیزی که به واسطه این حروف ایجاد می‏شود وضع شده است و منظور از کلیت معنای حرفی چیزی جز این نیست.

لذا به نظر محقق نائینی موضوع‏له حروف هم مثل وضع آنها عام می‏باشدبر خلاف مشهور که معتقدند وضع حروف، عام و موضوع‏له آنها، خاص است، اما معذلک نظر ایشان با نظر مرحوم آخوند فرق دارد، مرحوم آخوند هم می‏گوید وضع حروف و موضوع‏له آنها عام است چون ایشان وضع حروف و اسماء را یکی می‏داند،یعنی حقیقت خاصی برای معنای حرفی ذکر نکرده لذا همان گونه که وضع اسماء و موضوع‏له آنها را عام می‏داند، می‏گوید: وضع حروف و موضوع‏له آنها هم عام است ولی محقق نائینی می‏فرماید موضوع‏له حروف، عام است، بدین معنی که کلیت و جزئیت در باب حروف در واقع به این است که اگر ما خصوصیاتی که در موارد مختلفِ استعمال وجود دارد را داخل در حریم معنای حرفی بدانیم در این صورت معنای حرفی، جزئی خواهد بود ولی اگر این خصوصیات را خارج از حریم معنای حرفی بدانیم بلکه فقط مربوط به استعمال باشد در این صورت معنای حرفی، کلی خواهد بود و در باب حروف این چنین است. پس نه تقوم به غیر و نه ایجادی بودن معنای حرفی هیچ کدام موجب خاص شدن موضوع‏له نمی‏شود. حروف هم متقوم به غیر هستند و هم ایجادی می‏باشند اما تقوم به غیر و ایجادی بودن حروف مستلزم جزئیت و خصوصیت حروف نیست و هم ایجادی بودن و هم تقوم به غیر با کلیت معنای حرفی سازگار است. [۱]

بررسی کلام محقق نائینی:

ایشان فرمود موضوع‏له حروف هم مانند اسماء عام است ولی با عمومیت موضوع‏له در اسماء متفاوت است؛ چون آنچه به وسیله حروف ایجاد می‏شود یک هویت واحده در همه موارد استعمال است و خصوصیات، خارج از موضوع‏له است یعنی حروف در تحقق و وجود، متقوم به غیر می‏باشند اما در حقیقت و ذات، متقوم به غیر نیستند مانند اعراض که در وجود خود محتاج موضوع و محل بوده لکن در حقیقت و ماهیت، متقوم به غیر نمی‏باشند.

اشکال اول:

محقق نائینی می‏گوید موضوع‏له حروف یک هویت واحدة است که در همه موارد استعمال وجود دارد، سؤال می‏کنیم این هویت واحدة در مرتبه وجود است یا در مرتبه ماهیت یا غیر این دو؟

اگر گفته شود این هویت واحدة در مرتبه وجود است، درست نیست و این احتمال منتفی است؛ چون خود محقق نائینی آن را نفی کرد و گفت این هویت واحدة در مرتبه وجود نیست چون صریحاً ادعا کرد در مرتبه وجود خصوصیت دارد.

اگر گفته شود این هویت واحدة مربوط به ماهیت است، در این صورت مثل اسماء قابل صدق بر کثیرین است در حالی که محقق نائینی صریحاً این مطلب را نفی کرده و می‏گوید قابل صدق بر کثیرین نیست.

اگر گفته شود این هویت واحدة چیزی غیر از ماهیت و وجود و در مقابل آن است، مشکل این است که چنین چیزی متصور نیست که گفته شود یک هویت واحده‏ای در بین همه موارد استعمال وجود دارد که نه به وجود آن مربوط می‏شود و نه به ماهیت.

پس این هویت واحدة نمی‏تواند امر سومی باشد که نه از سنخ وجود باشد و نه از سنخ ماهیت چون ادعای محقق نائینی این است که موضوع‏له حروف عام است چون حروف برای یک هویت واحدة وضع شده‏اند و خصوصیات آنها خارج از دائره موضوع‏له است، سؤال این است که این هویت واحدة چیست؟ قطعاً این هویت واحدة مربوط به مرتبه وجود نیست چون خود محقق نائینی صریحاً خصویت را به وجود برگرداند، پس این هویت واحدة یا باید ماهیت باشد و یا چیزی غیر از ماهیت؟ اگر این هویت واحدة مربوط به ماهیت باشد این همان کلیّتی خواهد بود که در باب اسماء است و فرقی با آن نخواهد داشت در حالی که محقق نائینی فرمود معنای کلیت در باب حروف با کلیت در باب اسماء فرق دارند، اگر هم این هویت واحدة چیزی غیر از ماهیت باشد و ربطی به ماهیت نداشته باشد مشکل این است که چنین چیزی معقول نیست و نمی‏توان گفت حروف غیر از وجود و ماهیت چیز دیگری به نام هویت واحدة دارند.

اشکال دوم:

محقق نائینی در بیان دلیل بر کلیت معنای حرفی فرمود ایجادی بودن معنای حرفی منافاتی با کلیت آن ندارد یعنی ضمن اینکه معنای حرفی ایجادی است اما در عین حال کلی است نه جزئی، ایشان این مطلب را بر وجود کلی طبیعی مبتنی کرد و گفت ایجادی بودن منافاتی با کلیت ندارد چون کلی طبیعی در خارج وجود دارد؛ به عبارت دیگر ایشان منافات بین کلیّت معنای حرفی با ایجادی بودن معنای حرفی را بر عدم وجود کلی طبیعی مبتنی کرد. مشکل این است که اگر برای کلّیت معنای حرفی به وجود کلی طبیعی استناد شود بالاخره نسبت کلی طبیعی و افرادش به گونه‏ای است که این کلی قابل صدق بر کثیرین است و به محض اینکه گفتیم قابل صدق بر کثیرین است معنایش این است که مثل اسماء است، در حالی که محقق نائینی صریحاً می‏گوید قابل صدق بر کثیرین نیست چون کلیت در حروف با کلیت در باب اسماء فرق دارد لذا ابتناء عدم منافات بین ایجادی بودن و کلیت معنای حرفی بر وجود کلی طبیعی درست نیست. لذا به نظر می‏رسد فرمایش محقق نائینی تمام نیست.

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . فوائد الاصول، ج۱، ص۵۹-۵۴.