اجتماع امر و نهی– ادله جواز – دلیل ششم – تتمه مقدمه چهارم (پاسخ به یک شبهه)

جلسه ۷۴ – PDF

جلسه هفتاد و چهارم

اجتماع امر و نهی– ادله جواز – دلیل ششم – تتمه مقدمه چهارم (پاسخ به یک شبهه)

۱۳۹۸/۱۱/۲۰

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در مقدمه چهارم دلیل ششم بر جواز اجتماع امر و نهی بود. محصل مقدمه چهارم این شد که متعلق احکام و اوامر و نواهی طبیعت و ماهیت است نه طبیعت بوجودها الذهنی و طبیعت بوجودها الخارجی. ما هم دلیل اینکه طبیعت بوجودها الذهنی متعلق احکام و اوامر و نواهی نیست و هم دلیل اینکه طبیعت بوجودها الخارجی متعلق احکام نیست را ذکر کردیم. منتهی تتمه‎ای در مقدمه چهارم باید ذکر شود و آن پاسخ به یک سؤال، شبهه یا اشکال است.

تتمه: پاسخ به یک شبهه 

آنچه باعث شد محقق خراسانی ادعا کند متعلق احکام، فعل خارجی صادره از مکلف است چه بوده؟ خیلی واضح است که حکم یا امر یا نهی نمی‎تواند به موجود خارجی متعلق شود، زیرا تحصیل حاصل است و محاذیری را در پی دارد که دیروز بیان کردیم. پس چه چیزی باعث شد که ایشان این مسئله را بیان کند؟ چه اشکالی وجود داشت؟ چه محذوری وجود داشت که ایشان نهایتا به این بیان روی آورده است؟ بالاخره آن چیزی که به عنوان یک مشکل این‎جا وجود دارد و باعث  شده که محقق خراسانی این مطلب را بفرمایند چیست؟ آن‎هایی هم که با محقق خراسانی مخالفت می‏کنند نیز باید به طریقی دیگر این مشکل را حل کنند.
آن مشکل عبارت است از اینکه از یک طرف دیدند طبیعت من حیث هی لیست الا هی، طبیعت من حیث هی چیزی نیست، لا معدومة و لا موجودة، لا کلیة و لا غیر کلیة، منشأ اثر نیست، هیچ اثری بر آن مترتب نمی‎شود و معلوم است که حتی موالی عرفی نیز دستورات خود را طبیعت من حیث هی قرار نمی‎دهند، زیرا هیچ اثری بر طبیعت من حیث هی مترتب نیست، زیرا لیست الا هی. محقق خراسانی برای فرار از این محذور فرمود: آنچه مطلوب مولا است و حکم خود را به آن متعلق می‏کند فعل خارجی مکلف است، مولا آن را می‏خواهد، نمازی که مکلف در خارج بخواند مأمور به است و الا طبیعت من حیث هی بی‎خاصیت است. ولی ملاحظه کردید که آنچه که محقق خراسانی گفتند معقول نیست، یعنی موجود خارجی یا فعل خارجی صادره از مکلف نمی‎تواند مأمور به یا منهی عنه باشد و حکم به آن متعلق شود. پس از یک طرف این مشکل وجود دارد.
از طرف دیگر راه محقق خراسانی نیز غیر معقول است. برای حل این مشکل چه باید کرد که هم موضوع امر و نهی یا متعلق امر و نهی را طبیعت من حیث هی قرار دهیم و هم بی‎خاصیت و بی‎فایده و بی‎ثمر نباشد؟ یعنی بپذیریم موجود خارجی و موجود ذهنی یا وجود خارجی و وجود ذهنی طبیعت متعلق حکم نیست. در این میان چه راهی باید انتخاب شود که هیچ یک از این محاذیری که در اطراف این ماجرا وجود دارد پیش نیاید؟

راه حل محقق عراقی 

محقق عراقی می‏گوید: امر یا نهی به نفس الماهیه متعلق می‎شوند، یعنی طبیعت لکن بما هی ملحوظة مرآة للخارج باللحاظ تصوری؛ ایشان می‎گوید: وقتی مولا می‎خواهد امر کند، امر به طبیعت و نفس ماهیت متعلق می‎شود (پای وجود ذهنی و پای وجود خارجی اصلا در بین نیست) ولی این ماهیت به انحاء مختلف می‏تواند تصویر و لحاظ شود، یک وقت ما ماهیت و نفس طبیعت را بدون هیچ لحاظی در نظر می‏گیریم و می‎گوییم: حکم متعلق می‏شود به نفس الماهیه بدون لحاظ ارتباط این ماهیت با خارج از خودش، این همان مشکلات قبلی را دارد، ولی اگر نفس ماهیت و طبیعت را با این لحاظ در نظر بگیریم که این ماهیت یک آیینه‏ای است از خارج، یعنی ماهیت را با لحاظ مرآتیت برای خارج آن هم به لحاظ تصوری متعلق حکم قرار دهیم، مثل مولایی که می‏خواهد امر به اشتراء اللحم کند، به خریدن گوشت امر کند، به عبدش دستور می‏دهد «اشتر اللحم»، او وقتی می‏خواسته امر کند، امرش را امر به اشتراء را، آن امر را، هیئت امر را، حکمش را که وجوب باشد متعلق کرده است به طبیعة الاشتراء، منتهی طبعیة الاشتراء و ماهیة الاشتراء نه به نحوی که به کلی پیوندهایش با بیرون از خودش قطع باشد، اشتراء اللحم به عنوان آینه خارج مورد نظر و تصور مولا قرار می‎گیرد، یا مثلا شارع که می‎خواهد امر به خواندن نماز کند، «اقیموا الصلوة» را بگوید، آن موقعی که حکم می‎کرده و انشاء می‎کرده امر را متعلق کرده است به طبیعة الصلوة، به نفس الماهیه ولی این نماز را به گونه‎ای در ذهنش تصور و لحاظ کرده است که این نماز آینه خارج است، این طبیعت مرآة و کاشف از خارج است، پس یک ارتباطی با خارج پیدا می‎کنند.
تعبیر ایشان لحاظ تصوری است، زیرا لحاظ بر دو قسم است:
۱.لحاظ تصوری: مثل اینکه گاهی بنده طبیعت نماز را تصور می‎کنم، یعنی هیچ نسبتی اعم از اینکه انجام می‎شود یا نمی‎شود در ذهن من نیست، گاهی زید را تصور می‎کنم و گاهی قیام را تصور می‎کنم.
۲. لحاظ تصدیقی: یعنی یک اعتقادی، یک حملی، یک حکمی در مورد مکلف وجود دارد. یعنی می‏گوییم: زید قائم است یا قائم نیست، اینجا لحاظ زید به همراه یک تصدیق و اعتقاد است.
راجع همه امور انسان دو گونه لحاظ و تصور می‎تواند وجود داشته باشد. لحاظ یک حیث خاصی از تصور است، یک لحاظ تصوری و یک لحاظ تصدیقی.
محقق عراقی می‏گوید: امر یا حکم متعلق می‏شود به نفس الماهیه، نفس الطبیعه ولی این طبیعت که مأمور به قرار می‏گیرد به عنوان آینه خارج لحاظ می‎شود، آن هم به نحو لحاظ تصوری، یعنی این طبیعت که آینه‎ای است از نماز خارجی، ممکن است در ذهن آمر این باشد که قطعا عبد این کار را انجام نمی‎دهد، یعنی لاحظ یقین داشته باشد به اینکه این نماز در خارج محقق نخواهد شد، عیبی ندارد، کاری به این نداریم که در خارج انجام شود یا خیر، مهم این است که امر کننده و حکم کننده امرش را متوجه به چه کرده است. امر نمی‎تواند متوجه به طبیعت من حیث هی هی شود با قطع ارتباط کلی با خارج، این هیچ اثری ندارد، بالاخره یک راهی و روزنه‎ای باید به خارج باز شود و آن راه و روزنه لحاظ مرآتیت این طبیعت برای خارج است.
پس محقق عراقی در واقع می‎گوید: ما نیز قبول داریم تعلق امر به نفس الطبیعه بما هی طبیعه اصلا معقول نیست، زیرا لیست الا هی، الطبیعة من حیث هی لیست الا هی، وقتی می‏گوییم: لیست الا هی، یعنی لا مطلوبة و لا غیر مطلوبة، نه می‎تواند طلب شود و نه می‎تواند طلب نشود، لا کلیة و لا غیر کلیه، لا موجودة و لا معدومة. پس طبیعت بما هی نمی‎تواند مأمور به باشد، بوجودها الخارجی نیز نمی‎تواند مأمور به شود، بوجودها الذهنی نیز نمی‏تواند مأمور به باشد، پس چه باید کرد؟ ایشان می‏گوید: امر و حکم متعلق می‎شود به طبیعت، منتهی بما هی ملحوظة مرآتا للخارج باللحاظ التصوری، ولو به لحاظ تصدیقی یقین به مخالفتش دارد. ایشان می‏گوید: اگر این باشد امر می‎تواند متعلق به آن شود.

راه حل امام خمینی 

امام خمینی تصویر دیگری از متعلق امر و نهی ارائه دادند. ایشان معتقد است به طور کلی هم این بیان و هم آنچه که دیگران گفتند مثل محقق خراسانی و محقق نایینی و امثال ایشان، همه ناشی از یک غفلت بزرگ از معنای الطبیعة من حیث هی لیست الا هی است. ایشان می‏گویند: بزرگان درست متوجه معنای این جمله نشدند، زیرا محقق نایینی نیز تقریبا همین بیان را دارد که متعلق اوامر و نواهی یا احکام عبارت است از طبیعت بما انها مرآة للخارج، ظاهرا قید لحاظ تصوری و تصدیقی را ندارد، لذا می‎گوید: الطبیعة بما انه کاشف عن الواقع و مرآة عن الخارج متعلق امر و نهی است.
امام خمینی می‏فرماید: اینکه گفته شده الماهیة من حیث هی لیست الا هی، معنایش مورد غفلت قرار گرفته است، بزرگان این جمله را نتوانستند درست تحلیل کنند، لذا هم محقق عراقی و هم دیگران گفته‎اند: به ماهیت نه چیزی به عنوان امر می‎تواند به آن متعلق شود و نه چیزی می‏تواند به آن ضمیمه شود، لذا سراغ راه‏های دیگر رفته‏اند، در حالیکه معنای الماهیة من حیث هی لیست الا هی این است که ماهیت در مرتبه ذات خود هیچ یک از عناوین وجود و عدم، کلیت و عدم کلیت، را نمی‎پذیرد، یعنی در مرتبه ذات هیچ چیزی که خارج از ذات ماهیت باشد راه پیدا نمی‎کند. هر آنچه ملحق به ماهیت می‏شود من الاحکام و المحمولات همه خارج از ذات و ذاتیات ماهیت است. اما اگر امور خارج از ذات به مرتبه ذات راه نداشته باشند، معنایش این نیست که هیچ چیزی نمی‎تواند بر ماهیت حمل شود یا ملحق به او شود، این معنایش این نیست که به طور کلی راه حمل و الحاق چیزی به ماهیت بسته باشد، ماهیت فی مرتبة ذاتها لا تکون الا نفس ذاتها، در مرتبه ذات چیزی جز خود ذات نیست. ولی خیلی از امور خارج از ذات ماهیت می‏تواند به ماهیت ملحق شود.
سپس ایشان می‎فرماید: اینکه گفته می‏شود الماهیة من حیث هی لیست الا هی معنایش این نیست که چیزی نتواند به ماهیت ملحق شود، این معنایش این است که در مرتبه ذاتش هیچ چیزی جز خود ذات نیست، وقتی که امر یا حکم به طور کلی متعلق می‏شود به چیزی و ما می گوییم امر متعلق می‎شود به ماهیت و طبیعت معنایش این است که امر متعلق می‎شود به نفس ماهیت بدون در نظر گرفتن چیزی خارج از ذات ماهیت، حتی بدون لحاظ مرآتیت للخارج، منتهی مولا وقتی می‎بیند تنها در صورتی این ماهیت می‎تواند منشاء آثار باشد که در خارج موجود شود، این ماهیت اگر بخواهد اثری داشته باشد حتما باید در خارج موجود شود، بدون وجود و تحقق این ماهیت هیچ اثری مترتب نمی‎شود و چون اینچنین است عبد را تحریک می‏کند به سوی ایجاد این ماهیت در خارج. مولا می‏بیند این ماهیت در خارج موجود نیست، مثلا نماز در خارج موجود نیست و معدوم است و نمازی که معدوم است هیچ اثری ندارد لذا تصمیم می‏گیرد مکلف این ماهیت را از عدم خارج کند و بیاورد در وعاء وجود تا بتواند منشأ اثر باشد.
همه ماجرا این است که اساسا امر و حکم مولا صرفا و صرفا به ماهیت تعلق می‎گیرد، یعنی وقتی شارع می‎گوید: «صل» متعلق هیئت امر این‎جا ماهیت نماز است، ماهیت نماز آن هم به نحو لا بشرط، این هیئت کارش چیست؟ هیئت متعلق می‏شود به طبیعت الصلوة، ولی هیئت امر به دنبال بعث و تحریک مکلف به سوی تحصیل این ماهیت است، یعنی اگر بخواهد این امر اطاعت شود و امتثال شود چاره‎ای جز ایجاد ماهیت نیست، لذا او را تحریک می‏کند به سوی انجام آن کار. به عبارت دیگر: وجود خارجی این طبیعت مؤثر در تحصیل غرض مولا از امر است و فرق است بین مؤثر در تحصیل غرض مولا و متعلق امر. ما دو چیز داریم:
۱. متعلق امر، که امر به چه تعلق گرفته است؟
۲. آن چیزی که مؤثر در تحصیل غرض مولا از امر است، چیست؟
این‎ها با هم مخلوط شدند، آقایان این‏ها را با هم مخلوط کردند، محقق خراسانی این دو را با هم مخلوط کرده است. دیدید خواسته و غرض مولا از امر چیست، اینکه این مکلف آن را انجام دهد تا مصلحت عایدش شود. بزرگان همان چیزی که تأثیر در حصول غرض امر دارد را گفتند متعلق امر است، در حالیکه آن متعلق امر نیست، اگر بخواهد آن موجود خارجی متعلق امر باشد اصلا ممکن نیست و امکان ندارد. پس وقتی مولا می‎بیند که غرض او فقط در صورتی حاصل می‎شود که این نماز در خارج رنگ عینیت و وجود پیدا کند، دنبال یک ابزار می‏گردد که در خارج موجود شود، ابزار و وسیله شارع برای تحقق بخشیدن به این طبیعت امر کردن به این طبیعت است، لکن امر می‏کند به طبیعت نماز و هدف او این است که عبد تحریک شود و برود نماز را در خارج لباس وجود بپوشاند و نهایتا غرض مولا حاصل شود.
پس امر فقط به طبیعت متعلق می‏شود لکن این هیئت امر برانگیزاننده است به سوی ایجاد طبیعت، حالا برای اینکه هیئت دلالت دارد بر طلب الوجود یا عقل می‏گوید اگر می‎خواهی این خواسته مولا را امتثال کنی باید بروی در خارج به آن لباس وجود بپوشانی؛ پس این حرف‏ها که امر نمی‏تواند من حیث هی متعلق به طبیعت شود چون طبیعت من حیث هی لیست الا هی درست نیست. معنای طبیعت من حیث هی لیست الا هی این است که طبیعت در مرحله ذاتش لیست الا هی، اما هیچ مشکلی ندارد که بسیاری از امور به این طبیعت و ماهیت ملحق شود، این طبیعت واحد باشد یا کثیر شود، موجود شود یا معدوم شود، کلی شود یا جزیی شود، مأمور به شود یا منهی عنه شود، این‏ها همه خارج از مرحله ذات هستند.
پس طبیعت متعلق حکم است، طبیعت من حیث هی، منتهی یک غرضی از تعلق امر به این طبیعت دنبال می‏شود و آن غرض صرفا با ایجاد آن در خارج از ناحیه مکلف ممکن است، عمده این است که آقایان بین ما یؤثر فی تحصیل الغرض و بین ما یتعلق به الامر خلط کردند. با این بیان هم حرف محقق خراسانی و هم حرف محقق عراقی و هم محقق نایینی باطل می‎شود (عرض کردیم که محقق نایینی  نیز می‏گوید: تکلیف به طبیعت متعلق می شود به اعتبار مرآتیتها عن الوجود.) زیرا همه ناشی از آن غفلتی است که گفته شد.
امام خمینی اشکال دیگری نیز می‏کنند که هم به محقق عراقی وارد است و هم به محقق نایینی. ایشان می‏گویند: اصلا طبیعت نمی‎تواند مرآت برای خارج باشد، طبیعت لا یمکن ان تکون مرآة للوجود، زیرا درست است که این طبیعت ممکن است در خارج با وجود متحد شود، اما اتحاد در وجود غیر از کاشفیت است، این دو با هم خلط نشود، اتحاد در وجود غیر از کاشفیت است، ماهیت انسان و طبیعة الانسان با زید در خارج متحد است، ولی آیا هر یک از این‎ها می‏تواند کاشف از دیگری باشد؟ اصلا امکان ندارد  که زید کاشف از انسان باشد، کما اینکه انسان کاشف از زید نیست، زیرا زید عوارض مشخصه فردیه دارد و انسان هیچ یک از این عوارض را ندارد، اصلا جنبه کاشفیت و مرآتیت بین طبیعت و فرد به کلی منتفی است.
تقریبا معلوم شد که امام در مقدمه چهارم می گویند حکم و امر و نهی متعلق شده است به طبیعت من حیث هی و این طبیعت من حیث هی هیچ مشکلی وجود ندارد در اینکه حکم به آن متعلق شود می گوییم خب پس این طبیعت من  حیث هی لیست الا هی این که بی خاصیت و اثر است ایشان می گویند حکم به این متعلق می شود ولی چون حصول غرض مولا صرفا به وجود این ماهیت در خارج است، لذا کاری می کند که عبد تحریک شود تا آن را در خارج محقق کند.