جلسه پنجاه و نهم-معنای عدالت – اجتناب از صغیره


دانلود-جلسه پنجاه و نهم-PDF

معنای عدالت – اجتناب از صغیرهجلسه پنجاه و نهم
معنای عدالت – اجتناب از صغیره
۰۴/۱۱/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

عرض شد در مورد ملاک و ضابطه گناه کبیره و به تبع آن گناه صغیره اقوال متعدد و مختلفی وجود دارد بعد از اینکه ثابت شد تقسیم معاصی به کبیره و صغیره صحیح است در مورد ملاک اختلاف شده است؛ اقوال را بیان کردیم و عرض کردیم برای فهم صحیح ملاک مناسب است به سراغ روایات برویم سه طائفه روایت نقل کردیم بنابر روایات یک طائفه هر گناهی که خداوند متعال بر آن وعده عذاب و عقاب و آتش داده باشد گناه کبیره است که به تبع این گناه صغیره آن گناهی است وعده عقاب و عذاب و آتش بر آن داده نشده باشد. طائفه دوم روایاتی است که در آنها عدد معینی برای کبائر ذکر کرده بودند که این روایات هم متعدد بود از یک گناه تا سی و سه گناه در این روایات نام بردند. طائفه سوم روایاتی است که هم ضابطه را ذکر کرده و هم عددی برای کبائر ذکر کرده است یعنی متضمن هر دو جهت است به بعضی از این روایات هم اشاره کردیم.

بررسی طوائف سه گانه:

پس مجموعاً سه طائفه از روایات در این مقام وجود دارد؛ حال ما در مواجهه با این روایات چه باید بکنیم؟ مستفاد از این روایات در موضوع بحث ما یعنی ملاک گناه کبیره چیست؟

بررسی طائفه اول:

روایات طائفه اولی دلالت بر این دارد که ضابطه کبیره آن است که خداوند متعال بر آن وعده عذاب و آتش داده است لکن همانطور که سابقاً اشاره شد بحث این است که آیا وعده عذاب در قرآن ملاک است یا شامل مواردی که در لسان ائمه وعده عذاب داده شده هم می­شود؛ به تعبیر دیگر وعده عذاب مطلقا ملاک کبیره بودن یک معصیت است یا ذکر عذاب به خصوص در قرآن ملاک است؟ چون چنانچه ملاحظه فرمودید مرحوم علامه طباطبائی بنابر نقل صاحب جواهر ملاک را ذکر عذاب و نار در قرآن می­داند. به نظر ما وعده عذاب به نحو مطلق چه در قرآن و چه در روایات ملاک است. بر این مدعا دو دلیل داریم:

دلیل اول: اطلاق این ادله است در هیچ یک از این ادله " ما اوعد الله علیه النار " یا " ما أوجب الله علیه النار " مقید به ذکر در کتاب نشده بلکه به نحو مطلق بیان شده است. آنچه در لسان ائمه وارد شده نیز همان حکم الله است و اصلاً رسول خدا (ص) شارع و ائمه هم شارع یا مبین شرع می­باشند لذا آنچه را که آنها بگویند که خداوند وعده آتش بر آن داده است از گناهان کبیره می­شود. لذا اطلاق ادله شامل ذکر عذاب و عقاب هم در قرآن و هم در روایات می­شود.

دلیل دوم: روایتی است از عبد العظیم حسنی و عمرو بن عبید که در آن به بیست گناه کبیره اشاره شده است؛ [۱] در این روایت برای هر یک از گناهان کبیره استناد به آیه­ای از قرآن شده است. بعد از اینکه شرب خمر را بیان می­کند در ادامه می­فرماید: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَهَى عَنْهَا كَمَا نَهَى عَنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ» شرب خمر حرام است چون خداوند تبارک و تعالی از آن نهی کرده همانگونه که از عبادت بت­ها نهی کرده است و از جمله کبائر «وَ تَرْكُ الصَّلَاةِ مُتَعَمِّداً أَوْ شَيْئاً مِمَّا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» ترک نماز عمداً یا ترک هر چیزی را که خداوند واجب کرده است عمداً « لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ» چون رسول خدا فرمود که هر کس نماز را ترک کند عمداً این از ذمه خدا و رسول خارج است و دیگر از قرآن شاهد نیاورد. اینجا نفس تعلیل حرمت ترک صلاة متعمداً و قرار دادن آن به عنوان گناه کبیره به فرمایش رسول خدا این دلیل بر آن است که ملاک برای معصیت کبیره این نیست که صرفاً در قرآن " أوعد الله علیه النار " باشد بلکه اگر در سنت هم وعید بر عذاب ذکر شود ثابت می­کند آن گناه، کبیره است.

مؤیدی هم برای آن می­توان ذکر کرد و آن روایت: «وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْأَدَمِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: قَدْ سَمَّى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ مُؤْمِنِينَ وَ لَمْ يُسَمِّ مَنْ رَكِبَ الْكَبَائِرَ وَ مَا وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ النَّارَ مُؤْمِنِينَ فِي قُرْآنٍ وَ لَا أَثَرٍ وَ لَا نُسَمِّهِمْ بِالْإِيمَانِ بَعْدَ ذَلِكَ الْفِعْلِ.» [۲] است.

خداوند تبارک و تعالی مؤمنین را به واسطه عمل صالح مؤمن نامید اما کسی را که بر مرکب کبائر سوار و اهل گناه کبیره و اهل ارتکاب " ما أوعد الله علیه النار " است به عنوان مؤمن معرفی نشده؛ یعنی در قرآن و در روایات هم به این عنوان نامیده نشدند. اینجا درست است که بحث از تسمیه مؤمن است ولی روایت در کنار قرآن ذکر شده؛ ممکن است کسی در قرآن هیچ اشاره­ای به ایمان او نشده ولی در روایت مؤمن نامیده شده باشد یعنی قرآن متعرض نشده که آیا مؤمن هست یا نیست ولی در روایات بیان شده است.

سؤال: چگونه این روایت می­تواند مؤید باشد؟

استاد: علت تسمیه به مؤمن عمل صالح است و علت عدم تسمیه به مؤمن هم ارتکاب کبائر است حال اگر کسی نه در قرآن و نه در روایات به این نام نامیده نشده باشد پس او مؤمن نیست.

پس ملاک برای تسمیه به ایمان و عدم ایمان عمل صالح و ارتکاب کبیره است پس دلالت می­کند که اگر ائمه در مورد کسی به واسطه ارتکاب کبیره گفتند لیس بمؤمن، معلوم می­شود او مؤمن نیست ولو آنکه در قرآن چیزی بیان نشده باشد و این تأیید می­کند که اگر چیزی در قرآن بیان نشده باشد ولی ائمه آن را بیان کنند کفایت می­کند. حتی شاید بتوان این روایت را بالاتر از یک مؤید به عنوان یک دلیل ذکر کرد چون با توجه به اینکه علت تسمیه ایمان عمل صالح و علت خروج از دایره این تسمیه ارتکاب کبیره قرار داده شده، پس معلوم می­شود ملاک در کبیره فقط ذکر در قرآن نیست.

لذا به طور کلی ملاک و ضابطه گناه کبیره به نظر " ما اوعد الله علیه النار " است؛ روایات صحیحه است و فی الجمله در این مسئله تردیدی نیست چه ایعاد علی النار در قرآن باشد چه در روایات.

بررسی طائفه دوم:

در طائفه دوم تعداد گناهان کبیره ذکر شده است. به نظر ما کسانی که برای گناه کبیره در مقام بیان ضابطه عدد ارائه داده­اند، اشتباه کرده­اند. ولی با توجه به جهاتی که اشاره خواهیم کرد قطعاً نمی­توان عدد را فی الجمله ملاک کبیره قرار داد؛ چون در روایات تعداد گناهان کبیره مختلف ذکر شده و خود این اختلاف نشان دهنده این است که یک عدد معین در کار نیست بلکه در هر روایتی ممکن است بنا به جهتی یک تعداد خاصی ذکر شده مثلاً ممکن است شرایط سائل اقتضاء می­کرده معصوم آن گناه خاص را ذکر کند یا مثلاً شرایط عمومی به گونه­ای بوده که لازم بوده به آن گناهان خاص اهتمام بیشتری بشود یا مثلاً فرض کنید حضرات معصومین در مقام بیان اکبر الکبائر بودند چنانچه در بعضی از روایات تعبیر به اکبر الکبائر بود این جهات باعث شده اختلاف در عدد روایات کبیره پیدا شود لذا نمی­توان هیچ یک از آنها را ملاک قرار داد به خصوص اینکه از هیچ کدام از این روایات حصر استفاده نمی­شود. پس روشن است که اینها ضابطه کبیره نیست. چگونه می­شود یک گناهی در روایتی به عنوان کبیره ذکر شود و در روایت دیگر ذکر نشود.

پس ذکر یک کبیره یا به عنوان مثال یا در مقام اهتمام به یک گناه خاصی بوده یا گناهانی در جامعه شیوع داشته که بیان شده است یا این گناهان از سایر گناهان شدیدتر بوده که معصومین ذکر کرده­اند.

به طور کلی روایات طائفه دوم که از آن عدد معینی استفاده می­شود نمی­تواند ملاک قرار بگیرد و لذا همه اقوالی که به نوعی ضابطه کبیره را یک عدد معین می­دانند درست نیست.

شاهد بر این مطلب این است که اگر ملاک گناه کبیره قرآن است، یک عدد بدست می­آید و اگر ملاک سنت باشد، یک عدد دیگری بدست می­آید و بعضاً اینها با هم عموم خصوص من وجه می­باشند لذا ما اصلاً نمی­توانیم عدد ذکر کنیم.

بررسی طائفه سوم:

بعلاوه طائفه سوم روایات هم یک شاهدی است بر اینکه ملاک کبیره همان ضابطه­ای هست که در روایات طائفه اولی بیان شده است چون در طائفه سوم علاوه بر ذکر تعدادی از گناهان کبیره به ضابطه کبیره هم اشاره شده است مثلاً در روایت محمد بن مسلم «وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْكَبَائِرُ سَبْعٌ قَتْلُ الْمُؤْمِنِ مُتَعَمِّداً وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ كُلُّ مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ.» [۳] حضرت فرموده کبائر هفت گناه است و هرچه که خداوند متعال بر آن آتش را لازم فرموده است. اگر کبائر محصور در عدد معینی بودند دیگر نباید در کنار آن ضابطه­ای بیان شود. لذا در این مواقع که از تعداد مشخصی نام برده می­شود یا به عنوان مثال است یا اهمیت بیشتری داشته است.

نتیجه بحث در مقام دوم:

نتیجه بحث در مقام دوم این شد که گناه کبیره گناهی است که وعده عذاب و آتش بر آن داده شده چه در قرآن و چه در روایات ولی گناه صغیره گناهی است که وعده عذاب و آتش بر آن داده نشده اما در عین حال گناه و سیئه محسوب می­شود. حال اینکه چه تعدادی و چه مواردی وعده آتش بر آنها داده شده و چه تعداد داده نشده است باید احصاء کرد.

فقط بیان یک نکته لازم است که بعضی اشاره کرده­اند که عدد روایات سبع احتمالاً سبعین باشد و بعد صاحب حدائق نقل می­کند که عدد گناهان کبیره به هفتصد گناه رسانده شده است لذا این نشان می­دهد که شمارش گناهان کبیره امر مشکلی است.

«هذا تمام الکلام فی المقام الثانی»

بحث جلسه آینده: بحث در مقام سوم اینکه آیا اصرار بر صغیره از گناهان کبیره محسوب می­شود یا نه که در جلسه آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد.

تذکر اخلاقی: فخر فروشی

روایتی از امیر المؤمنین علی(ع) در مورد تفاخر و فخر فروشی وارد شده حضرت می­فرماید: «من صنع شیئاً للمفاخرة حشره الله یوم القیامة أسود» [۴] کسی که کاری را برای فخر فروشی انجام دهد خداوند متعال روز قیامت او را سیاه محشور می­کند؛ فخر فروشی در جزئی ترین حالات مربوط به انسان شروع می­شود تا امور مهمه، از افراد عادی گرفته تا کسی که یک ریاست و موقعیتی دارد. نباید فکر کرد که فخر فروشی منحصر در کسی است که مثلاً از یک قدرت و موقعیتی برخوردار است یا از زیبایی برخوردار است. فخر فروشی یک حالت نفسانی است که جلوه می­کند ممکن است دو نفر که هر دو در شرایط اجتماعی و مالی یکسانی باشند مثلاً فقیر باشند اما همین انسان فقیر اگر به یک خودکار و تسبیحی که دستش می­گیرد و سایر کارها و چیزهایش بخواهد تفاخر کند این هم فخر فروشی است. تا برسد به کسی که به حسب ظاهری ابزار تفاخر برایش بیشتر فراهم است، این خیلی مهم است که فخر فروشی ضد تعالی و کمال انسان است. خداوند متعال می­خواهد دائماً خودیت­ها و منیت­ها در انسان از بین برود و خودش را نبیند و این هوای نفس در انسان ضعیف شود. خداوند متعال می­خواهد انسان از این اموری که ممکن است فریبنده باشد، او را رهایی بدهد. انسان گاهی روایات را که می­شنود با خودش می­گوید که ما که اصلاً مشمول این روایات نیستیم ولی اینگونه نیست با دقت در احوال شخصیه خودمان اگر به لایه­های پنهانی روح و روان خود مراجعه کنیم بعضاً می­بینیم گرفتار هستیم. از همین درس و سایر اعمال و رفتار متوجه خواهیم شد که واقعاً فخر فروشی کرده­ایم لکن تفاخر مراتب دارد.

امام رضا(ع) می­فرماید: امیرالمؤمنین(ع) روزی به عیادت صعصعة بن صوحان رفتند که از اصحاب خاص و از خواص اصحاب حضرت است «إن امیرالمؤمنین عاد صعصعة بن صوحان فی مرضه فلما قام من عنده قال(ع) یا صعصعة لاتفتخرنّ علی اخوانک بعیادتی إیاک و اتق الله» [۵] امیرالمؤمنین(ع) می­فرماید: ای صعصعة با اینکه من از تو عیادت کردم بعداً به برادرانت فخر فروشی نکنی. وقتی امکان داشته باشد صعصعة به عیادت امیرالمؤمنین فخر فروشی بکند معلوم می­شود در دیگران امکان آن زیاد است؛ به نظر خودشان به برترین امور تفاخر کنند ولی این تفاخر هم مهلک است. علی(ع) می­فرماید: یک وقت نکند به اشخاص دیگر مفاخره شود به واسطه اینکه من علی به عیادت تو آمده­ام. لذا توجه به این مسئله خیلی مهم است چون باعث سقوط انسان است اگر توجه نداشته باشد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . کافی، ج۲، ص۲۸۵، حدیث۲۴ / من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۶۷، حدیث۱۷۴۶ / وسائل الشیعة، ج۱۵، ۳۱۸، حدیث۲.

[۲] . وسائل، ج۱۵، ابواب جهاد النفس، باب۴۵، ص۳۱۵، حدیث۷.

[۳] . وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۳۲۲، حدیث۶.

[۴] . بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۹۲، حدیث۲۰.

[۵] . مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹۰۰.