جلسه هفتاد و چهارم-خاتمه در بحث عدالت


دانلود-جلسه هفتاد و چهارم-PDF

خاتمه در بحث عدالتجلسه هفتاد و چهارم
خاتمه در بحث عدالت
۳۰/۱۱/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در این بود که آیا عدالت معتبر در حاکم شرع یعنی قاضی و مفتی، به همان معنایی است که در مورد امام جماعت و شاهد معتبر است یا متفاوت از آن است؟ عرض کردیم بعضی قائلند به تفاوت مرتبه عدالت در این دو مورد؛ از جمله مرحوم صاحب حدائق قائل به این نظریه است. [۱] ایشان استشهاد می­کند به کلمات بعضی از بزرگان دیگر که آنها هم قائل به همین نظریه هستند.

عرض کردیم این قول به ادله­ای استناد کرده دلیل اول را بیان کردیم.

دلیل دوم: روایات

اگر بخواهیم روایاتی که در این رابطه وارد شده را دسته بندی کنیم، با نظر دقیق دو دسته روایت اینجا مورد استناد قرار گرفته است:

یک دسته روایاتی هستند که به خصوص بر واجدیت نسبت به اوصاف و ملکات اخلاقی (آن هم بر مراتب بالای ملکات اخلاقی) تأکید می­کند.

و دسته دوم روایاتی هستند که حقیقت علم را غیر از این علوم اصطلاحی و مدرسه­ای می­داند؛ یعنی حقیقت معرفت را به این می­داند که شخص واجد کمالات اخلاقی و پرهیز کننده­ی از رذائل و مفاسد اخلاقی باشد.

پس هر دو دسته بر اینکه ملکات اخلاقی و فضائل اخلاقی لازم است دلالت دارند ولی دسته اول به نوعی مستقیماً می­خواهد این را بگوید که بالاخره کسی که می­خواهد مرجع مردم و محل رجوع مردم باشد این باید این فضائل را داشته باشد اما دسته دوم از رهگذر تبیین علم حقیقی بر این مطلب دلالت دارد:

دسته اول:

در این باب یک روایت ذکر شده است.

این روایت از امام حسن عسکری نقل شده و ادعا می­کنند در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) هم وارد شده است. امام رضا (ع) این روایت را از علی بن الحسین (ع) نقل می­کند. متن روایت به گونه­ای است که اگر از جهت سندی هم در آن تردید باشد معذلک پیدا می­کند این روایت از معصوم است چون بعضی از این کلمات و مطالب از غیر معصوم نمی­تواند صادر شده باشد؛ می­فرماید: اگر کسی را دیدید به ظاهر خوب است و در حرکاتش خضوع دارد فریب نخورید چه بسیار کسانی که قدرت استفاده از دنیا و سوار شدن بر محارم را ندارند چون نیت­شان ضعیف و قلبشان ترسو می­باشد برای اینها دین یک وسیله است اگر تمکن از حرام پیدا کنند در حرام فرو می­روند اینکه دیده می­شود بعضی از کسانی که عمری در حال اجتناب از حرام بوده­اند دفعةً اعمالی از آنها صادر می­شود که گویی به هیچ حلالی پایبند نیستند به همین خاطر است. این روایت خیلی تکان دهنده است؛ الآن می­توانیم در خودمان ببینیم که آیا اگر حرام مرتکب نمی­شویم قدرت انجامش را نداریم یا ترس داریم یا واقعاً به خاطر خداوند مرتکب نمی­شویم.

در مرحله دوم می­فرماید: اگر کسی را دیدید که از حرام اجتناب می­کند و واقعاً بر محارم سوار نمی­شود نه از باب اینکه جرأت ندارد اما باز هم فریب نخورید چون شهوات انسان مختلف است چه بسا کسانی از این شهوات اجتناب می­کنند اما شهوات دیگری دارند مثلاً نسبت به اموال دقت لازم را ندارند و از مال حرام دوری نمی­کنند (حلال و حرام مال خیلی مهم است).

در مرحله سوم می­فرماید: اگر کسی را دیدید که از همه حرام­ها اجتناب می­کند نسبت به محرمات و اموال رعایت می­کند باز هم فریب نخورید تا اینکه ببینید عقل او چگونه است چه بسا کسی از همه محارم و محرمات و مال حرام اجتناب می­کند اما عقل متینی ندارد و آنچه که به سبب جهل او پیش می­آید و فسادی که به واسطه جهل او حادث می­شود بیشتر از آن است که به عقلش اصلاح می­کند. این هم خیلی مهم است؛ افرادی هستند که دیانت هم دارند ولی عقل متینی ندارند (که در طول تاریخ کم هم نیستند).

در مرحله بعد باز می­فرماید: که اگر دیدید عقل متین هم دارد باز هم فریب نخورید تا اینکه بینید آیا با هوای نفس بر عقل غلبه می­کند یا با عقل بر هوای نفس؛ تعبیر روایت این است «هل یکون مع عقله علی هواه أو مع هواه علی عقله» این به چه معناست؟ یعنی کسی که از حرام­ها اجتناب می­کند و خودش را نگه می­دارد و عقل متین هم دارد اما باز حضرت می­فرماید که فریب نخورید و ببینید به ریاست­های باطل نظر می­کند یا نه؛ آیا علاقه­مند به ریاست­های باطل است یا از آنها دوری می­کند؟ امام (ع) می­فرماید: بعضی از مردم خسر الدنیا و الآخرة هستند دنیا را برای دنیا ترک می­کند اگر زهد پیشه می­کنند برای ریاست است لذت ریاست باطل در نزد ایشان افضل است از لذت اموال و نعمت­های مباح حلال؛ و وقتی ریاست برایش حاصل شود نسبت به اموردین بی مبالات است.

حضرت اینجا در چند مرحله مشخصاتی را بیان فرموده و بعد در آخر می­فرماید: «و لکن الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الذی جعل هواه تبعاً لامر الله تعالی و قواه مبذوله فی رضی الله یری الذل مع الحق اقرب الی عزّ الابد من العزّ فی الباطل الحدیث» [۲] کسی که هوای خودش را تابع امر خداوند قرار می­دهد و قوای خودش را در راه رضای خداوند بذل می­کند و کسی که ذلت در سایه حق را ترجیح می­دهد به عزت در سایه باطل، کسی که عزت جاودانه اخروی را ترجیح می­دهد به لذت­های زود گذر این دنیا. آنگاه بعد از ذکر این اوصاف می­فرماید: «به این شخص تمسک کنید و به این روش و به این سنت اقتدا کنید.» امر می­کند به تمسک و اقتدا به کسی که واجد این خصوصیات است.

تقریب استدلال:

حال این روایت چگونه بر مدعای مستدل دلالت دارد؟ آنچه در این روایت مورد تأکید قرار گرفته این است که بهترین شخص برای تبعیت و اقتدا کسی است که نفس خود را تابع امر خدا قرار داده و قوت و قدرت خویش را در راه رضای خدا بذل کند یعنی ملاک او حق تعالی باشد. لذا فریب کسی که اجتناب از حرام می­کند را نخورید، فریب کسی که به ظاهر عقل متین دارد را نخورید و بقیه مطالبی که گفته شد؛ آنچه که از این روایت فهمیده می­شود این است که صرف حسن ظاهر برای عدالت کافی نیست و باید در احوال شخص جستجو کرد و باید در بین علمای امت دقت کرد تا بین علمای ابرار و غیر ابرار تفکیک شود؛ ظاهر این خبر این است که تبعیت، اقتدا و تمسک فقط به عالمانی جایز است که حقیقتاً متلبس به لباس تقوا هستند نه آنهایی که به حسب ظاهر متقی هستند ولی فی الواقع بهره­ای از ملکات و فضائل اخلاقی نبرده­اند. لذا اینکه امام (ع) می­فرماید فریب نخورید و در چند مرحله نهی از اغترار و مغرور شدن می­کند، می­خواهد بگوید حسن ظاهر برای رجوع به علما کافی نیست.

این با آنچه از معنای عدالت بیان کردیم متفاوت است؛ عدالت به آن معنی چنانچه گفتیم به حسن ظاهر فهمیده می­شود و بیشتر از این جستجو و تفتیش لازم نیست اما اینجا در این روایت به گونه­ای دیگری بیان شده است. پس مستفاد از این روایت عدم جواز اکتفاء به عدالت به معنای معروف و طرق معتبره­ای است که تا به حال در مورد آن بحث شده است؛ چه چیزی ملاک است و باید به چه چیزی تمسک کنیم؟ به کسی که واجد این ملاکات اخلاقی است و این یعنی مراتب بالای عدالت و این یعنی اینکه اکتفاء به حسن ظاهر در واقع به معنای فریب خوردن است که امام (ع) از آن نهی کرده است. پس صرف اجتناب از حرام و اتیان به واجب کافی نیست.

لکن این استدلال یک تتمه­ای دارد: ظاهر این است که عدالت در همه اموری که عدالت در آنها معتبر است به این معناست ولی از آنجا که تعمیم این ویژگی­ها و صفات به امام جماعت و شاهد مشکل است و چه بسا منجر به تعطیلی امامت جماعت و بسته شدن باب شهادت شود و از آنجا که قضاوت و افتاء به عنوان مقاماتی است که مستقیماً از مسئولیت­های ائمه معصومین (ع) است و علما نیابت دارند از ائمه (ع)، می­گوییم این شرایط و این کمالات اخلاقی و این مرتبه عالیه از عدالت در امامت جماعت و شاهد لازم نیست ولی در قاضی و مفتی لازم است.

پس ظاهر روایت اطلاق دارد یعنی هم شامل امام جماعت و هم مفتی و هم قاضی و هم شاهد است چون امر به رجوع و اقتداء به حسب ظاهر مقید به یک منصب و موقعیت و مسئولیت خاصی نشده ولی ما چاره­ای نداریم جز اینکه آن را اختصاص به قاضی و مفتی بدهیم یکی به این جهت که این دو منصب مناصب مهمی است و این دو مسئولیت در واقع مسئولیت­هایی است که علماء به نیابت از حضرات معصومین متصدی آن می­باشند و دیگر اینکه اگر بخواهیم در مورد امام جماعت و شاهد این سخت گیری را داشته باشیم باید همه جماعت­ها تعطیل شود و کسی نتواند شاهد قرار گیرید و همه احکام مربوط به آن لغو باشد چون عملاً کسی با این ویژگی­ها در جامعه مسلمین به ندرت پیدا می­شود. لذا در مورد قاضی و مفتی صرف اکتفاء به علوم رسمیه کافی نیست بلکه باید متصف به این صفات باشد.

دسته دوم:

این دسته از روایات، روایاتی است که بیان می­کند حقیقت علم را و اینکه حقیقت علم نه اصطلاحات و آن چیزهایی است که در مدرسه فرامی­گیرند بلکه حقیقت علم همین اوصاف پسندیده نفسانیه است؛ این دسته از روایات زیاد است که به مناسبت دو روایت را ذکر می­کنیم:

روایت اول: «بسنده عن ابی عبدالله علیه السلام عن امیرالمؤمنین علیه السلام إنه کان یقول: یَا طَالِبَ العِلْمِ، إنَّ الْعِلمَ ذو فَضَائِلَ کَثیرَةٍ فََرَأْسُهُ التَّوَاضُعُ، وَعَیْنُهُ الْبَرَاءَةُ مِنْ الحَسََدِ، وَأُذُنُهُ الفَهمُ، وَلِسانُهُ الصِّدقُ، وَحِفْظُهُ الفَحْصُ، وَ قَلْبُهُ حُسْنُ النِّیَّةِ، وَ عَقلُهُ مَعْرِفَةُ الأَشْیاءِ وَ الأُمورِ، وَ یَدُهُ الرَّحْمَةُ، وَ رِجْلُهُ زِیَارَةُ العُلَمَاءِ، وَهِمَّتُهُ السَّلامَةُ، وَ حِکْمَتُهَُ الوَرَعُ، وَ مُسْتَقَرُّهُ النَّجاةُ، وَ قَائِدُهُ العَافِیَةُ، وَ مَرکبه الوَفا، وَ سِلاحه لین الکلام وَ سیفُه الرِضا وَ قُوصُه المُداراة وَ جیشه محاورة العلماء وَ مَعاله الأدب وَ ذَخیرته الاجتناب الذنوب، وَ ذاده المعروف وَ مأواه الموادعه وَ دَلیله الهدی وَ رَفیقه محبة الاخیار» . [۳]

دانش فضيلتهای زیادی دارد: رأس علم فروتنی‌ است، چشم علم دوری از حسد، گوش علم فهم، زبان علم راستی، حافظه‌‌ علم جستجو از حقیقت، و قلب علم خوش نيتی، خرد علم شناخت اشيا و امور، دست علم رحمت، پای علم ديدار دانشمندان وهمت علم سلامت و حکمتش، پارسايی و قرارگاهش رهايی و رهبر علم عافيت است و مرکب علم وفا است و سلاح علم خوش زبانی و شمشیر علم رضایت است و کمان علم مدارا می­باشد و ارتش آن محاورت با علما است الحدیث.

بحث جلسه آینده: روایت دیگری هم وجود دارد که در جلسه آینده إنشاء الله بیان خواهیم و بعد تقریب استدلال به این روایات را عرض خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . الحدائق الناظرة، ج۱۰، ص۵۸.

[۲] . احتجاج، طبرسی، ج۲، ص۱۵۹ / وسائل الشیعة، ج۸، ابواب صلاة الجماعة، باب۱۱، ص۳۱۸، حدیث۱۴.

[۳] . کافی، ج۱، ص۴۸، کتاب فضل العلم، باب النوادر، حدیث۲.