جلسه چهل و دوم – فروع- فرع چهارم- قول یازدهم(نظر مختار) و قول دوازدهم

جلسه ۴۲ – PDF

جلسه چهل و دوم
فروع- فرع چهارم- قول یازدهم(نظر مختار) و قول دوازدهم
۱۳/۱۰/۱۳۹۶

قول یازدهم(نظر مختار)
قول یازدهم که نظر مختار است، با ملاحظه دو امر و توجه به این دو جهت معلوم می‎شود. یعنی در این‎جا باید دو چیز را در نظر بگیریم که نتیجه آن یک تفصیلی در مسأله است. آن دو جهتی که در این مقام تأثیر دارند، یکی دوران امر بین اقل و اکثر یا دوران بین المتباینین است؛ دوم اینکه جمیع المال تحت استیلاء باشد یا نباشد. این دو جهت، از جهاتی هستند که در اختیار نظر قول حق در مسأله، دخیل هستند. موضوع مسأله مورد بحث این است که یک مال حلال با حرام مخلوط شده و مالک مال حرام معلوم است اما مقدار مال حرام معلوم نیست؛ و بین مَن بیده المال و مالک مال حرام، صلح و تراضی حاصل نشده است.
الف) اکتفاء به اقل در دوران بین اقل و اکثر و استیلاء بر جمیع مال
این‎جا تارة امر مقداری که معلوم نیست، مردد بین اقل و اکثر است و همه مال تحت استیلاء هست. مثلاً می‎داند مقدار مال حرام یا نصف مال است یا ثلث مال، اجمالاً می‎داند اما مقدار معلوم نیست؛ مالک هم معلوم است؛این‎جا «یکتفی بالاقل»؛ اکتفا به اقل می‎شود.
دلیل:دلیل جواز اکتفا به اقل هم این است که تعلق اقل به غیر، یقینی است. لذا ید نسبت به آن مقدار اقل، اماریت ندارد. چون عرض شد«ید امارة الملکیة الا ما عُلم خلافه»؛ مگر یقین به خلاف آن باشد. وقتی یقین داریم که این مقدار اقل متعلق به غیر است، دیگر ید نسبت به آن مقدار اقل حجیت ندارد. مثلاً یقین دارد که ثلث مال متعلق به غیر است ولو در اختیار اوست، اما ید او نسبت به این مقدار اقل حجیت ندارد. اما نسبت به زائد بر اقل، به استناد ید می‎تواند ملکیت را ثابت کند. یعنی تعلق زیاده به غیر را با ید نفی می‎کند. پس اکتفا به اقل قابل قبول است در جایی که امر دایر بین اقل و اکثر است و جمیع مال هم تحت استیلاء اوست.
نکته قابل توجه در این صورت این است که دیگر این‎جا فرقی بین اینکه جهل من اول الامر بوده یا از ابتدا عالم بوده و سپس جهل عارض شده نمی‎کند. یعنی این جهت تأثیری در مانحن فیه ندارد. چون در بررسی قول دهم معلوم شد که علم مکلف از ابتدای امر با توجه به اینکه بعداً زائل می‎شود و فراموش می‎کند، منجزیت آن باقی نمی‎ماند. این طور نیست که بگوییم چون از اول علم داشته، این علم باعث شده تکلیف گریبان او را بگیرد و به حکم اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی، این‎جا باید اکثر را بدهد. عرض شد با زوال علم ولو بالتقصیر فی التأخیر، همین که علم به مقدار زائل می‎شود، آن تکلیف هم دیگر منجز نیست.
پس «لا فرق فی ذلک بینما إذا کان الجهل بالمقدار مِن اول الامر و بینما إذا کان عالماً به ابتدائاً ثم طرء الجهل».
هم چنین فرقی نمی‎کند که ید در این‎جا ید عدوانی باشد یا غیر عدوانی. با توجه به اشکالی که نسبت به قول دهم گفتیم، وجه این امر هم معلوم می‎شود. چون اگرچه ید عدوانی مانع اماریت ید بر ملکیت هست و تردیدی در این نیست؛ اینکه ید، ید عدوانی باشد و غاصبانه بر مالی مسلط باشد، این مانع اماریت ید بر ملکیت است. ولی این در جایی است که آن مقدار غصب و مقدار عدوان، معلوم باشد. ما این‎جا اساساً در مقدار غصب و عدوان شک داریم؛ لذا وجهی ندارد به خاطر اینکه نسبت به بخشی از این مال عدوان محقق شده و غصب صورت گرفته و به استناد «الغاصب یؤخذ باشق الاحوال»، پس باید او را مکلف به دفع اکثر کنیم. این چنین نیست؛ گفته شد معنای «الغاصب یؤخذ باشق الاحوال» این است که برای بازگرداندن مقداری که غصب کرده، هر خسارتی را باید تحمل کند؛ نه اینکه بیش از مقداری که غصب کرده باید بپردازد. این نکته مهم از این قسمت بحث است. فرض ما این است که امر دایر بین اقل و اکثر است و نیز استیلاء بر جمیع مال دارد؛ لذا عدوانی بودن، مانع اخذ به قاعده ید برای نفی زیاده نیست. اقل که یقینی است و باید آن را بدهد اما نسبت به زائد، عدوانی بودن ید احراز نشده است؛ بنابراین به استناد ید، تعلق زائد به غیر نفی می‎شود؛ پس نتیجه این است که: یجوز الاکتفا بالاقل. این برای فرض دوران بین اقل و اکثر و استیلاء بر جمیع مال است. پس این دو جهت حتماً در حکم تأثیر دارند.
ب) دفع اقل در دوران بین متباینین مع الاختلاف فی القیمة و استیلاء بر جمیع مال
اما اگر امر دایر بین المتباینین باشد؛ دوران بین المتباینین به دو صورت قابل تصویر است: تارة متباینین از حیث قیمت و مالیت مختلف هستند و أخری از حیث قیمت و مالیت یکسان هستند. مثلاً امر دایر است بین اینکه این خانه متعلق به اوست یا خانه دیگر؛ بالاخره یکی از این دو خانه برای خودش و یکی برای غیر است. ممکن است این دو خانه از حیث قیمت و مالیت یکسان باشند؛ هم چنین ممکن است قیمت یک خانه از خانه دیگر بیشتر باشد. پس این‎جا علم اجمالی به وجود حرام در بین اموال دارد منتهی امر مسأله دایر بین متباینین است. فرض هم این است که هر دو در ید اوست.
این‎جا اگر متباینین اختلاف در قیمت و مالیت داشته باشند، «یلحق بالاقل و الاکثر»؛ این ملحق به اقل و اکثر می‎شود. ما علم داریم به اینکه یکی از این دو خانه متعلق به زید است و فرض هم این است که قیمت یکی مثلاً ۶ میلیون تومان و قیمت دیگری ۵ میلیون تومان است. آن‎چه که این‎جا یقینی است، این است که اقل از حیث قیمت، برای غیر است اما نسبت به زائد بر اقل تردید داریم. از حیث قیمت تا ۵ میلیون تومان متعلق به غیر است اما نسبت به زائد، تردید داریم. این‎جا «یجوز الاکتفا بالاقل و ینفی الاکثر بالید». این‎جا محلق به اقل و اکثر می‎شود با همان ملاکی که در فرض اقل و اکثر گفتیم.
ج) قرعه در دوران بین متباینین مع التساوی فی القیمة و استیلاء بر جمیع مال
اما اگر متباینین از حیث قیمت و مالیت یکسان و مساوی باشند؛ مثلاً قیمت هر دو خانه یکسان است، در این صورت «یرجع الی القرعة لأنها لکل امر مشکل»؛ واقعاً این از مصادیق امر مشکل است. دو خانه هستند که قیمت‎های آن‎ها یکسان است و یقین داریم که یکی از آن‎ها متعلق به غیر است و اقل و اکثر هم نیستند. این‎جا راهی جز قرعه برای بازگرداندن مال به صاحبش نیست؛ چون تنصیف را قبول نکردیم. کسانی که تنصیف و قاعده عدل و انصاف را پذیرفتند، می‎گویند القرعة لکل امر مشکل برای آن‎جایی است که هیچ راهی نباشد در حالی که تنصیف یک راهی برای حل مشکل است. پس تا امکان تنصیف باشد، نوبت به قرعه نمی‎رسد. یا تنصیف به نحوی که بعض الاعاظم گفته‎اند یا به نحوی که مرحوم آقای بروجردی فرمودند.
اما ما که تنصیف را نپذیرفتیم، این از مصادیق امر مشکل محسوب می‎شود لذا روایات قرعه شامل این‎جا می‎شود.
د) دفع اکثر در مواردعدم استیلاء بر جمیع مال
این برای فرضی است که استیلاء بر جمیع مال باشد. یک فرض هم این بود که استیلاء بر جمیع مال نباشد. یک مالی است که همه این مال در اختیار او نیست. در این صورت لافرق بین دوران الامر بین الاقل و اکثر و دورانه بین المتباینین؛ به این معنا که اگر همه مال در اختیار او نباشد و علم اجمالی به وجود حرام باشد و امر دایر بین اقل و اکثر باشد، یجب دفع الاکثر احتیاطاً. این‎جا باید اکثر را بدهد؛ چون وقتی جمیع مال تحت ید نباشد، نسبت به زائد بر اقل نمی‎تواند رجوع به ید کند. ما زائد را با قاعده ید نفی می‎کردیم؛ در آ‎ن‎جایی که استیلاء بر جمیع مال بود [فرض قبل]، گفته شد در دوران بین اقل و اکثر حکم به اکتفا به اقل می‎شود؛ اما در این‎جا می‎گوییم «یجب دفع الاکثر احتیاطاً»؛ چون این‎جا نمی‎توانیم به سراغ قاعده ید برویم، چون یدی وجود ندارد تا با قاعده ید، اماریت آن را نسبت ملکیت به زائد ثابت کنیم.
پس در دوران بین اقل و اکثر «إذا لم یکن جمیع المال تحت یده، یجب دفع الاکثر احتیاطاً».
در جایی هم که دوران بین المتباینین باشد و فرض این است که همه این اموال تحت استیلاء او نیست، اگر متباینین از حیث قیمت و مالیت مختلف باشند، یلحق بالاقل و الاکثر؛ یعنی همان طور که در اقل و اکثر این فرض باید اکثر را می‎داد، این‎جا هم باید اکثر را بدهد. اما آن‎جایی که متساوی باشند، «یرجع الی القرعه» رجوع به قرعه می‎کنیم.
سؤال:
استاد: اینکه تحت ید باشد یا نباشد، ملازم با این نیست که باید بدهد و یا نباید بدهد؛
سؤال:
استاد: شما تصویر کردید آن مالی که تحت استیلاء او نیست کأنّ ذمه او هم مشغول نیست. اما بالاخره بحث این است که ذمه این شخص به چه مشغول شده؟ آیا اگر همه مال تحت استیلاء او نباشد. نمی‎توانست ذمه او مشغول شود؟ فرض کنید کسی مال حرامی را کسب کرده و الان کثیری از آن اموال تحت استیلاء او نیست؛ آیا عدم استیلاء مساوی با عدم اشتغال ذمه است؟ ممکن است الان هیچیک از آن اموال تحت استیلاء او نباشد، ولی بحث در اشتغال ذمه اوست. خروج از تحت ید، آیا ملازم است با اینکه ذمه او مشغول نیست؟ در این‎جا از اشتغال ذمه بحث می‎کنیم ولو لم یکن تحت یده.
سؤال:
استاد: یعنی این مقدار به ذمه او هست؛ اکتفا به اقل یا دفع الاکثر یعنی به گردن اوست که اکثر را بدهد. به چه دلیل می‎گفتیم اقل را بدهد؟ برای اینکه یقینی بود که اقل متعلق به غیر است؛ ید نسبت به مقدار اقل مسلّماً اماریت ندارد. نسبت به زائد بر مقدار اقل، می‎گوییم ملکیت را برای غیر نفی می‎کند. در جایی که تحت ید نیست نمی‎توانیم سراغ ید برویم و ید او را اماره ملکیت بگیریم. این‎جا مسأله اشتغال یقینی مستدعی فراغ یقینی، مطرح می‎شود. پس در ذهن شما نیاید که حال که تحت ید نیست، اساساً از بحث ما خارج می‎شود. این شخص علم اجمالی به وجود حرام در بین حلال دارد و می‎داند ثلث این اموال یقیناً برای غیر است اما شک دارد و امر او دایر بین اقل و اکثر است. اگر همه اموال تحت ید او نباشد، معنایش این است که ذمه او مشغول به اکثر نیست؟ بحث اشتغال ذمه و تکلیفی است که به گردن او می‎آید؛ بله، می‎تواند همه اموال تحت ید او نباشد ولی چون از قبل این اموال را حراماً اخذ کرده و الان مقدار آن را نمی‎داند و مردد بین اقل و اکثر است؛ الان بگویند که ناچار هستی اکثر را بدهی. اینکه مُعسَر باشد و نتواند بدهد، یک بحث دیگر است. این‎جا مسئله تکلیف او به خاطر کاری است که در گذشته کرده است.
سؤال: تحت ید بودن یعنی چه؟
استاد: تحت ید بودن یعنی یک نسبت و رابطه‎ای با مال دارد که اختیارش دست اوست. مثلاً یک خانه‎ای است که یا خودش در آن زندگی می‎کند یا اگر خودش زندگی نمی‎کند، موجر این خانه است؛ یا مثلاً این خانه را به رهن گذاشته است. این خانه تحت ید اوست. ولی اینکه تحت ید نباشد، یعنی هیچ کدام از این‎ها نیست و کس دیگری در آن زندگی می‎کند. این شخص ادعا می‎کند که این ملک برای من است و دلیل یا مدرکی هم ندارد که نشان دهد موجر این خانه بوده است.
سؤال:
استاد: منحل نشده است؛ اقل یقینی است. ما وقتی می‎گوییم علم اجمالی، دو فرض داریم: تارة دوران بین اقل و اکثر است و تارة بین المتباینین است. اقل یقینی است و نمی‎داند این اقل است یا اکثر. لازمه اشکال شما این است که علم اجمالی در فرض دوران بین اقل و اکثر معنا ندارد. علم اجمالی یعنی من اجمالاً می‎دانم که یا اقل است یا اکثر.
سؤال:
استاد: در فرضی که استیلاء بر جمیع مال باشد، می‎گوییم این انحلال صورت می‎گیرد. چون اقل یقینی است و تکلیف زائد بر اقل هم با قاعده ید معلوم می‎شود. اما در فرضی که استیلاء بر جمیع مال نباشد، قاعده ید نداریم تا بخواهیم زائد را نفی کنیم.
سؤال:
استاد: احتیاطاً باید اکثر را بدهد.
سؤال:
استاد: علم اجمالی موجب اشتغال ذمه شده یا نه؟ من یقین دارم که یا اقل به گردن من است یا اکثر.
سؤال:
استاد: چون در ید او نیست پس اماره‎ای برای ملکیت او نیست. پس ذمه من یقیناً مشغول شده یا به اکثر یا به اقل. این اشتغال یقینی وجود دارد یا خیر؟ اجمالاً ذمه من یا مشغول به اقل است یا مشغول به اکثر. در چه صورت من یقین به برائت ذمه پیدا می‎کنم؟ وقتی اکثر را بدهم. مثل مواردی که شما علم اجمالی دارید به وجوب ظهر یا جمعه؛ آن‎جا می‎گویند که باید هر دو را بخوانی. برای اینکه نه می‎توانی بگویی ظهر واجب است و نه بگویی جمعه واجب است. این مقتضای قاعده اشتغال است. این‎جا هم مقتضای قاعده اشتغال این است. شما یقین پیدا کردید به اشتغال ذمه به اقل یا به اکثر. در چه صورت یقین می‎کنید که ذمه شما بری شده؟ یجب دفع الاکثر احتیاطاً یعنی همین. یعنی مقتضای احتیاط در مثل این مقام، این است که اکثر را بدهد. چون تنها در این صورت است که ذمه او برئ می‎شود.
سؤال:
استاد: چیزی نداریم که آن را منحل کنیم. شما چطور می‎خواهید زائد را نفی کنید؟ ما زائد را بالید نفی می‎کنیم چون ید اماره ملکیت است. علم اجمالی با ظهور قاعده ید نسبت به اکثر از بین می‎رود.
تا این‎جا معلوم شد که قول حق در این مقام، قول یازدهم است. نظر ما در این مسأله همین قول است و «بما ذکرنا ظهر الاشکال فی قول بعض الاعلام». بعضی از بزرگان یک نظری در این‎جا ذکر کرده‎اند که می‎توانیم آن را قول دوازدهم محسوب کنیم.
قول دوازدهم
بعض الاعلام معتقد است مقتضای صناعت، اکتفا به اقل است در تمام فروض إذا کان المال تحت یده. به طور کلی اگر مال تحت ید باشد، در همه فروض مسأله به اقل اکتفا می‎شود. اما اگر مال تحت ید نباشد، «فالتنصیف فی المقدار الزائد المحتمل»؛ نسبت به آن مقدار زائد محتمل، حکم به تنصیف می‎کنیم، «سواء کان دائراً بین المتباینین أو الاقل و الاکثر». چه امر دایر بین متباینین باشد و چه اقل و اکثر باشد .
با توجه به مطالبی که عرض شد و آن‎چه که در قول یازدهم بیان شد، مناقشه و اشکال این قول هم آشکار می‎شود که چرا نمی‎توانیم در مقدار زائد محتمل [چه اقل و اکثر و چه دوران بین متباینین] حکم به تنصیف کنیم. و چرا در جایی که جمیع المال تحت یده باشد، همه جا نمی‎توانیم حکم به اکتفا به اقل کنیم؛ در بعضی موارد باید به قرعه رجوع کنیم. این قول نزدیک به قول مختار هست اما کمی تفاوت دارد و اشکالات آن نیز معلوم است و لازم به تکرار نیست.
هذا تمام الکلام فی الامر السابع.
بحث جلسه آینده: بیان مسأله ۲۸.