جلسه چهارم
ضد – بررسی ثمره عملی – طریق دوم برای انکار ثمره و بررسی آن
۱۳۹۷/۰۷/۰۹
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
برای بحث از «امر به شئ مقتضی نهی از ضد می باشد یا خیر»؟ ثمره ای عملی بیان شده که محل نقض و اشکال قرار گرفته است.
ثمره عملی: اگر قائل به اقتضاء شویم، در ضد خاص عبادی مثل نماز که ضد ازاله می¬باشد، اگر ازاله ترک شود، موجب بطلان نماز است؛ ولی اگر قائل به عدم اقتضاء شویم نتیجه اش این است که در حالی که ازاله واجب بوده اگر اتیان به نماز شود، نماز صحیح است.
پس طبق یک قول اگر مکلف در حالی که باید از مسجد ازاله نجاست کند نماز بخواند، نمازش صحیح است و در یک صورت این نماز باطل است.
اشکال: در هر صورت این نماز صحیح است. اگر قائل شویم که امر به شئ مقتضی نهی از ضد نیست، مسئله روشن است و وجهی برای فساد و بطلان نماز وجود ندارد، زیرا نهی متعلق به نماز نشده تا موجب فساد نماز گردد. اگر قائل شویم که امر به شئ مفتضی نهی از ضد است، چون نهی متعلق به ضد خاص عبادی، (یعنی نماز) نهی غیری و مقدمی است، موجب فساد این عبادت نمی شود. زیرا در صورتی نهی متعلق به عبادت موجب فساد است که آن نهی یک نهی مولوی تحریمی نفسی باشد و نهی مستقیما به خود عبادت بخورد، مثل نهی از نماز زن حائض؛ اما اگر نهی به طور مستقیم به نماز نخورد «لا لنفسه بل لمزاحمته لواجب الآخر» مثل ما نحن فیه از آن فساد به دست نمی آید. اگر این نظر را بپذیریم، ثمره عملی برای این بحث نمی توان در نظر گرفت و نوبت به راهها و طرق دیگر نمی رسد؛ اما اگر ما این اشکال را نادیده بگیریم آن گاه می توان راههای دیگر را بررسی نمود.
طریق دوم برای انکار ثمره
بنابر آنچه محقق خراسانی در کفایه گفتهاند شیخ بهایی نیز به نوعی این ثمره را انکار نمودهاند، منتهی از راه دیگر. آنچه در جلسات قبل بیان شد انکار ثمره عملی این بحث بود. به این بیان که بنائاً علی القولین، نمازِ مزاحم با ازاله نجاست صحیح است، لذا دیگر این اختلاف و این که آیا اقتضاء ثابت میشود یا نمیشود ثمره عملی ندارد و نماز در هر صورت صحیح است.
اما آن چه شیخ بهایی برای انکار ثمره این بحث فرمودهاند این است که به طور کلی چه قائل به اقتضاء شویم و چه قائل به عدم اقتضاء نماز باطل است. لذا شیخ بهایی نیز منکر ثمره عملی این بحث شدهاند، فرقی نمی کند؛ چه بگوییم بنابر هر دو قول نماز صحیح است و چه بگوییم بنابر هر دو قول نماز باطل است؛ نتیجه یک چیز است و ثمره ای که برای اختلاف و نزاع در باب بحث ضد گفته شده، ثمره لغوی است. زیرا اصلا ثمره نیست. وقتی نتیجه و اثر هر دو قول یکسان باشد، معنایش این است که ثمره عملیهای برای این بحث قابل تصویر نیست.
شیخ بهایی در دلیل ادعای خویش می فرماید: اگر گفتیم امر به شئ مقتضی نهی از ضد خاص است، چنانچه ضد خاص عبادت باشد طبیعتاً به واسطه تعلق نهی، عبادت فاسد می شود، اگر گفتیم امر به ازاله نجاست از مسجد مقتضی نهی از نماز مزاحم با ازاله است، خواه یا ناخواه وقتی پای نهی به میان می آید و نهی به نماز متعلق می شود، نماز باطل و فاسد است. زیرا تعلق نهی به عبادت موجب فساد عبادت است. پس طبق این مبنا و این قول مسئله روشن است.
اما اگر قائل به عدم اقتضاء شدیم، در این صورت چرا نماز باطل باشد؟ اینجا که دیگر مسئله نهی در میان نیست، اینجا که دیگر دردل امر به شئ، نهی از ضد خاص نیست، چرا اینجا آن ضد عبادی خاص باطل باشد؟ کسی که می گوید: از امر به ازاله نجاست از مسجد، نهی از نماز مزاحم با ازاله نجاست استفاده نمی شود، به چه دلیل بگوید نماز فاسد و باطل است؟ زیرا فرض این است که نهی در کار نیست و طبق این قول شارع ما را از نماز خواندن در حالی که در مسجد نجس است منع نکرده است، فقط گفته نجاست را زائل کند ولی نگفته که نماز نخواند. طبق این قول نهی متعلق به عبادت مزاحم با ازاله نشده است. پس این جا چرا نماز باطل باشد؟
شیخ بهایی می فرماید: علت بطلان و فساد این نماز که نهی نیز به آن متوجه نشده، این است که ازاله نجاست و نماز خواندن با هم ضدیت دارند، به این معنا که قابل اجتماع نیستند. فرض این است که امکان ندارد که مکلف همزمان هم ازاله نجاست کند و هم نماز بخواند. پس انجام و اتیان این دو واجب با هم ممکن نیست. وقتی این دو کار با هم قابل اتیان نبودند شارع نیز نمیتواند مکلفین را بالفعل به هر دو مکلف کند. وقتی مکلف دو کار را نمیتواند هم زمان با هم انجام دهد، شارع نیز نمیتواند بگوید هر دو کار را با هم انجام دهید. یعنی در عین این که امر به ازاله نجاست میکند امر به نماز نیز نماید. دو تکلیف فعلی به دو ضد غیر قابل اجتماع محال است. اینجا به ناچار یکی از دو امر باید کنار رود. لکن چون یکی از این دو واجب اهم از دیگری است، اهم مقدم بر مهم میشود. یعنی امر به واجب اهم باقی می ماند و فعلی است و امر به واجب مهم از مدار فعلیت خارج می شود و دیگر فعلیت ندارد. یعنی کأنه شارع به مکلفین گفته است، نجاست را از مسجد زائل کنید و چون نمیتوانید در همان حال نماز بخوانید، فعلاً امر به نماز را کنار می گذارم و از مدار فعلیت خارج می کنم.
پس در واقع این عبادت وقتی مزاحمت با ازاله به عنوان واجب اهم پیدا می کند، دیگر امر ندارد و مأمور به نیست و چون مأمور به نیست قصد قربت از آن متمشی نمی شود. زیرا قصد قربت یعنی قصد امر. اگر مکلف قصد خواندن نماز را داشت، باید قصد قربت می کرد. حال اگر از او سوأل کنند چرا نماز میخوانی؟ نمیتواند پاسخ دهد که چون خدا دستور داده. زیرا امری در کار نیست. عبادت بدون قصد قربت نیز فاسد و باطل است، اصلا عبادت نیست.
پس حتی اگر قائل شویم که امر به شئ مقتضی نهی از ضد خاص نیست همچنان ضد خاص عبادی فاسد و باطل است؛ منتهی فسادش به خاطر نهی نیست، زیرا نهیی در کار نیست. زیرا طبق فرض، اقتضاء را منکر شدیم. لکن فساد نماز به خاطر این است که این عمل عبادی وقتی با واجب اهمی به نام ازاله مزاحمت پیدا می کند دیگر امری ندارد و وقتی امر نداشت قصد قربت تحقق پیدا نمی کند. زیرا قصد قربت یعنی قصد امتثال امر و عبادتی که قصد قربت نداشته باشد باطل است. این بیان مرحوم شیخ بهایی در برابر آن ثمره و برای انکار ثمره است این بیان را مرحوم آخوند در کفایه از شیخ بهایی نقل کرده .
به سخن شیخ بهایی اشکالاتی وارد شده است که دو پاسخ را خود محقق خراسانی بیان کرده است. سخن خود محقق خراسانی نیز مورد اشکال قرار گرفته است. از جمله کسانی که به پاسخ محقق خراسانی به شیخ بهایی ایراد گرفته، محقق نایینی است که این پاسخ و اشکال ها را اجمالا نقل می کنیم.
بررسی طریق دوم
پاسخ اول محقق خراسانی به شیخ بهایی
درست است که عبادت مزاحم با واجب اهم، مثل نمازی که مزاحم ازاله نجاست است، امر ندارد و طبق این قول، نمیتوان قصد امر کرد؛ اما قصد قربت فقط به معنای قصد امر نیست. عبادت تنها با قصد امر محقق نمی شود، بلکه راههای دیگری نیز وجود دارد که انسان یک عمل عبادی را انجام دهد بدون این که قصد امر کند.
ایشان می فرمایند: عملی را انسان می تواند برای قرب به خدا انجام دهد و همین معنای تقرب را قصد کند. چه کسی گفته است که صحت عمل عبادی فقط به قصد امر است؟ خیر، اگر کسی عملی را انجام داد و قصدش این باشد که با این عمل خودش را به خدا نزدیک کند و اصلاً کاری ندارد که به این فعل امر تعلق گرفته یا نگرفته بلکه قصدش مقربیت به خداوند باشد؛ این عمل عبادت است. عبادیت عمل فقط به این نیست که مکلف قصد امر کند، میتواند قصد مقربیت کند، میتواند قصد محبوبیت کند. وقتی از او سوال شود که چرا این عمل را انجام میدهی؟ می گوید: چون خدا این عمل را دوست دارد انجام می دهم. یا میگوید: من این کار را انجام می دهم تا محبوب خدا شوم، یا چون خدا محبوب من است این عمل را انجام میدهم، با این راه نیز میتواند آن وجه عبادی عمل را حفظ کند. یا اساساً بگوید: در این کار مصلحتی است و من به خاطر مصلحتی که در این کار وجود دارد، آن را انجام می¬دهم یا حسنی که در این کار وجود دارد منشأ اتیان به آن عمل میشود.
این چه اشکالی دارد؟ انسان می تواند همین نماز را بخواند کاری هم به امرش نداشته باشد. می گوید: این نماز را میخوانم چون مقرب من به خداست، چون نماز داری مصحلت و حسن است و با این نیت عمل عبادی را انجام میشود، بدون این که قصد امر کند. اصلاً کاری ندارد به این که امری وجود دارد یا ندارد.
ان قلت: ما چگونه بفهمیم که این عمل مصلحت دارد؟ ما از کجا بدانیم این عمل محبوب خداست؟ از کجا بدانیم این نماز مقرب ما به خدا میباشد؟ تمام چیزهایی که شما گفتید، تنها با امر به دست می آید و اگر امر نباشد چگونه بفهمیم نماز مزاحم با ازاله، مقربیت دارد، مصلحت دارد، حسن دارد و محبوبیت دارد. پس باز هم همه چیز به امر بر می¬گردد، کأنه مستشکل به محقق خراسانی اینطور میگوید: شما که می گویید: مکلف میتواند عملش را به دواعی مثل مقربیت، حسن، محبوبیت و مصلحت انجام دهد، اینها همه با امر قابل کشف است و بدون امر این امور معلوم نمیشود.
قلت: درست است این امور ابتدائاً بدون امر قابل استشکاف نیست. یعنی خودمان نمیتوانیم مقربیّت یک عمل یا مصحلت داشتن آن را یا محبوبیت آن عمل را کشف کنیم و باید امر باشد ولی مسئله این است که در مانحن فیه این امر وجود داشته، منتهی اکنون بهخاطر مزاحمت با واجب دیگری موقتاً این امر کنار رفته است. اگر ابتدائاً می خواستیم عملی که امر به آن متوجه نشده را به داعی مقربیّت و محبوبیت و امثال اینها انجام دهیم ممکن نبود. این همه اعمال و افعال وجود دارد، مکلف از کجا بداند کدام یک از این اعمال محبوب خدا است؟ قطعاً باید امر باشد ولی این جا این امر بوده واین نماز برای مکلف دارای مصحلت است. زیرا قبلاً به آن امر شده است. میدانیم که این نماز مقرب عبد به سوی خداست، زیرا قبلاً به آن امر شده است. یعنی مقتضی در این عمل فراهم است، عبادیتش از نظر اقتضاء ثابت شده؛ پس مشکل در چیست؟ در مانع، مانعی به نام تزاحم. مشکل این است که الان مزاحمتی با ازاله پیدا کرده و این مانع باعث شده که امر کنار رود. مکلف نمیتواند قصد امر کند، زیرا امر به نماز به دلیل مزاحمت با امر به ازاله از مدار خارج شده است؛ اما آیا قصد مقربیت، قصد محبوبیت و قصد مصحلت داشتن این عمل را نمیتوان کرد؟ پس ممکن است انسان عبادت را انجام دهد، یک عمل عبادی را به قصد قربت انجام دهد هرچند که امر فعلی نداشته باشد. چون در این موارد قبلاً امر وجود داشته ولی به دلیل مزاحمت امرش کنار رفته است.
لذا اگر وظیفه مکلف ازاله نجاست بود و بهخاطر ازاله نجاست نماز مأموربه نیست، اگر ازاله را کنار گذاشت و سراغ نماز رفت، با این که این نماز امر ندارد، اما باز هم مشکلی برای این نماز ایجاد نمی شود. زیرا قصد قربت صرفا با قصد امر تحقق پیدا نمیکند بدون این که قصد امری شود، مکلف میتواند قصد محبوبیت، مقربیت و مصلحت داشتن را با همین بیانی که گذشت (یعنی این که نماز قبلا امر داشته، پس مقتضی مصحلت و مقربیت و حسن در آن بوده است. ولی بهخاطر مانعی امرش کنار رفته، حال اگر کسی این نماز و این عبادت را انجام دهد در حالی که قصد امر نکند، قصد تقرب با این عمل کند که می داند صلاحیت مقربیت دارد) نماید.
محقق نایینی به محقق خراسانی در این بحث اشکالی نموده است منتهی قبل از این که اشکال محقق نایینی را به محقق خراسانی بیان کنیم، اشکال دوم محقق خراسانی به شیخ بهایی را نقل می نماییم و سپس به بیان اشکال محقق نایینی می پردازیم.
اشکال دوم محقق خراسانی به شیخ بهایی
اساسا این ادعا که شیخ بهایی می گوید: ما به خاطر مزاحمت این نماز با ازاله دیگر امر نداریم خودش محل اشکال است. ما امر داریم منتهی متعلق امر به دو نحو قابل تصویر است. ما یک امر به طبیعت نماز داریم که این امر در واقع انحلال پیدا می کند به امر مصادیق نماز. یعنی وقتی شارع می گوید: «اقیموا الصلوة» در واقع امر می کند به طبیعت نماز، امر به طبیعت نماز در هر فضایی یک مصداق دارد. الآن که ظهر می شود این خطاب انحلال پیدا می کند به عدد افراد مکلفین در ظهر روز دوشنبه. پس این امر یکی امر به مصداق است و یکی امر به طبیعت. آنچه که اینجا وجود ندارد امر به مصداق است. کسی که وارد مسجد می شود و می میبیند مسجد نجس است، امر به نماز در آن مسجد بخصوص به عنوان یک مصداقی از مصادیق نماز در آن وقت، در آن مکان کنار می رود. زیرا این نماز و مصداق مبتلی به مانع شده است، ولی اصل تعلق امر به طبیعت نماز به قوت خودش باقی است. آنچه که از مدار مأموربه بودن خارج میشود مصداقی از مصادیق مأموربه است نه طبیعت مأمور به. این مصداق به خاطر ابتلاء به مزاحمی به نام ازاله از دایره مأموربه بودن خارج می شود. یعنی کأنه از مصادیق «اقیموا الصلوة» نیست. در آنجا قصد این مصداق را نمیتوانیم بکنیم، زیرا امری در کار نیست ولی امر به طبیعت نماز، امر به طبیعت این عبادت به قوت خودش باقی است.
چرا این مورد مصداق این طبیعت نیست؟ چرا نماز خواندن در مسجدی که آلوده به نجاست است مصداق برای طبیعت مأموربها نیست؟ به خاطر مانع ازاله. این مزاحمت مانعی شده است که سر راه مصداقیت این نماز برای طبیعت نماز که مأمور به است قرار گرفته است. نهایت تأثیر این مزاحمت و مانع چیست؟ این که امر به خود این مصداق و مزاحم برداشته شود زیرا واجب اهمی در کار است. پس امر به مصداق واجب مهم بهخاطر امر به واجب اهم کنار می رود. اما این کنار رفتن امر آنقدر اثر ندارد که ذات این عمل را خالی از مقربیت و حسن کند. اگر اینجا شارع امر به این مصداق نکرده به این علت بود که امکان انجامش هم زمان وجود ندارد.
پس مشکل اصلی این جا این است که این مورد دیگر مصداق برای آن طبیعت نیست، اما اصل امر و تعلق امر به طبیعت به قوت خودش باقی است و اصلا محقق خراسانی عقیدهاش همین است که امر به طبایع تعلق می گیرد نه به افراد. پس اصلا معنا ندارد که امر به مصداق تعلق بگیرد. لذا امر به طبیعت تعلق میگیرد و این امر به طبیعت به قوت خودش باقی است و ما این نماز را به داعی امر متعلق به طبیعت امتثال می کنیم.
خلاصه دو اشکال محقق خراسانی به شیخ بهایی
اشکال اول: اصلا نیازی نیست ما عبادت را به داعی امر بیاوریم.
اشکال دوم: ما این عبادت را به داعی امر می آوریم، منتهی نه امر به مصداق بلکه امر به طبیعت نماز.
نظرات