جلسه پنجم – معنای نکاح- جمع بندی- امر دوم: استحباب نکاح

جلسه ۵ – PDF

جلسه پنجم
معنای نکاح- جمع بندی- امر دوم: ا

ستحباب نکاح
۱۰/۰۷/۱۳۹۷

  خلاصه جلسه گذشته
عرض شد نکاح شرعاً به معنای عقد و تزویج است؛ شواهد و قرائنی بر این ادعا اقامه شد. آخرین شاهد، استعمالات قرآنی و روایی کلمه نکاح و مشتقات آن در آیات و روایات بود. آیات را ملاحظه فرمودید؛ در اکثریت قریب به اتفاق استعمالات قرآنی، کلمه نکاح به معنای عقد و تزویج آمده است. تنها دو مورد محل اختلاف بود که عرض شد در آن دو مورد یا نکاح به معنای عقد و تزویج است یا اگر هم به معنای عقد و تزویج نباشد و در معنای وطی و آمیزش استعمال شده باشد، به قرینه در این معنا استعمال شده و حتی اگر به قرینه هم نباشد، لطمه‎ای به اصل ادعا نمی‎زند. لذا مجموعاً به حسب آیات قرآن، کلمه نکاح در عقد و تزویج استعمال شده است.
ادامه شاهد پنجم
در روایات نیز مسأله از همین قرار است. یعنی اگر ما در استعمال کلمه نکاح و مشتقات آن در روایات دقت کنیم، می‎بینیم در اکثریت قریب به اتفاق این استعمالات، کلمه نکاح به معنای عقد و تزویج آمده است؛ فقط در موارد نادر و قلیل که می‎توان آن‎ها را در حکم شاذ دانست، کلمه نکاح به معنای وطی و آمیزش آمده است.
روایات زیاد است؛ من فقط به عناوین ابواب این روایات اشاره می‎کنم که قطعاً هر کدام از این عناوین، مشتمل بر روایات متعددی است.
۱. از جمله روایاتی که دلالت بر استحباب نکاح می‎کند که برخی از این‎ها را امروز خواهیم خواند و امام(ره) هم در مقدمه به برخی از این روایات اشاره کرده است. قطعاً مقصود از نکاح در این روایات، عقد و تزویج است و نه وطی و آمیزش.
۲. روایاتی که دلالت بر حسن احتیاط در امر نکاح می‎کند. اینکه در امر نکاح توصیه به احتیاط شده، معلوم است که این احتیاط در عقد و تزویج است و نه وطی و آمیزش.
۳. روایاتی که دلالت بر لزوم مهریه در نکاح می‎کند؛ این هم روشن است که منظور از نکاح در این دسته از روایات، همان عقد و تزویج است.
سؤال:
استاد: عرض شد حقیقت شرعیه یا باید به وضع تعیینی توسط شارع یا وضع تعیّنی صورت گرفته باشد. هیچ گزارشی نداریم و هیچ کسی نگفته و ادعا نکرده که نکاح حقیقت شرعیه دارد. تفصیلاً توضیح داده شد که حقیقت شرعیه قطعاً در مورد نکاح نداریم. لذا شما می‎بینید که هیج فقیهی در اینجا برای نکاح یک معنای خاص نکرده، همه گفته‎اند اهل لغت این را گفته‎اند.
۴. روایاتی که دلالت بر اعتبار اذن در نکاح می‎کند. آن روایاتی که مثلاً در مورد باکره می‎گوید باید اذن پدر یا جد یا ولی باشد تا نکاح صحیح باشد، منظور از نکاح و اذن در نکاح، اذن در عقد و تزویج است و نه وطی و آمیزش.
۵. روایاتی که دلالت بر حرمت نکاح مَن حرّم الله نکاحه دارد. یک سری افراد هستند که نکاح با آن‎ها حرام است. اینکه نکاح با برخی حرام است، یعنی عقد و تزویج با آن‎ها حرام است. اینکه نکاح با آن‎ها حرام است، نمی‎تواند مقصود این باشد که وطی و آمیزش حرام است؛ اینجا قطعاً دلالت دارد بر اینکه منظور همان عقد و تزویج است. الی غیر ذلک مِن الروایات.
بنابراین اگر در آیات قرآنی گفتیم از ۲۳ مورد قطعاً ۲۱ مورد به معنای عقد و تزویج است و در آن دو مورد دیگر هم که اختلاف است، گفتیم بسیاری معتقدند نکاح به معنای عقد و تزویج است و نه وطی و آمیزش، در روایات به طریق اولی این مسأله قابل استفاده است؛ اینکه می‎گوییم به طریق اولی یعنی کثرت استعمال نکاح در معنای عقد و تزویج در روایات، قابل مقایسه با آیات نیست. لذا از روایات هم این مطلب به خوبی قابل استفاده است.
تنها در برخی روایات، نکاح به معنای وطی و آمیزش آمده است. از جمله:
روایت اول: «فَأَحَلَ‏ اللَّهُ‏ النِّكَاحَ‏ بِاللَّيْلِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْأَكْلَ بَعْدَ النَّوْمِ إِلَى طُلُوعِ الْفَجْرِ».  اینجا «أحل الله النکاح باللیل» یعنی «احل الله الوطی باللیل فی شهر رمضان»؛ و نکاح به معنای وطی آمده است.
روایت دوم: عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ لَمَّا فَرَضَ‏ الصِّيَامَ فَرَضَ أَنْ لَا يَنْكِحَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَا بِاللَّيْلِ وَ لَا بِالنَّهَارِ عَلَى مَعْنَى صَوْمِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي التَّوْرَاة».  اینجا هم اشاره می‎کند به اصل جعل صوم به عنوان فریضه در زمان بنی اسرائیل. احکامی که در تورات آمده بود، بسیار سخت‎گیرانه‎تر از احکامی است که در شریعت اسلام آمده است. مثلاً در مورد ارتداد، احکام بسیار سخت‎گیرانه‎ای در تورات غیر محرّف داریم و الان هم یهودی‎ها بسیار نسبت به این جهت مُتصَلّب هستند. سخت‎گیری‎ها در آیین و ملت یهود، بیشتر بوده؛ لذا حدیث رفع «رُفِعَ‏ عَنْ‏ أُمَّتِي‏ تسعة»، برخی از این‎ها در امت‎های پیشین نبوده، از جمله اموری که در تورات و بنی اسرائیل بوده، وطی در ایام صوم و در شهر رمضان بوده که حتی شب‎ها هم جایز نبود. اما در امت پیامبر و در شریعت اسلام، این امر جایز دانسته شد. اینکه می‎گوید «فَرَضَ أَنْ لَا يَنْكِحَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ» یعنی «أن لا یطئ الرجل اهله فی شهر رمضان».
پس در برخی روایات، قطعاً نکح به معنای وطئ آمده ولی همان‎طور که در جلسه قبل هم اشاره کردیم، در این موارد ما قرینه داریم که نکح به معنای وطئ است. اینکه در مواردی کلمه نکاح به کمک قرینه در غیر معنای عقد و تزویج استعمال شود، ضربه و لطمه‎ای به مدعای ما نمی‎زند. چون مدعا این است که کلمه نکاح در شرع به معنای عقد و تزویج است؛ یعنی لو لا القرینة، بدون قرینه هر جایی که این لفظ استعمال شد، مقصود عقد و تزویج است. این منافات ندارد با اینکه این لفظ با قرینه در معنای وطی و آمیزش استعمال شود. این مسأله‎ای است که از روایات هم به خوبی قابل استفاده است.
آخرین مطلبی که بعد از تنزل از همه این شواهد و قرائن می‎توانیم بگوییم، این است که سلّمنا در لغت کلمه نکاح حقیقت در وطی هم باشد؛ چنانچه برخی گفته‎اند. ما تا اینجا پنج شاهد اقامه کردیم که کلمه نکاح در شرع به معنای عقد و تزویج است. ریشه‎اش هم چنانچه تأکید کردیم این است که در لغت هم مسأله این چنین است؛ گفتیم اکثر لغویین بر این باورند که نکاح به معنای عقد و تزویج و حقیقت در عقد و تزویج است. اگر از همه این‎ها عدول و تنزل کنیم و بپذیریم که کلمه نکاح در لغت به معنای وطی هم آمده است، یعنی حقیقت در وطی هم می‎باشد؛ یا این که خصوصاً برای وطی وضع شده باشد، یعنی دقیقاً آن دو نظر دیگر را بپذیریم؛ یکی نظر علامه و یکی نظر شهید ثانی، (در مقابلِ نظر مرحوم نراقی. چون ما مجموعاً گفتیم سه نظر بین فقها وجود دارد؛ نظر مرحوم نراقی را پذیرفتیم. در مقابل این، دو نظر دیگر هم هست؛ نظر شهید ثانی که از آن برمی‎آمد کأنّ در هر دو حقیقت است و نظر علامه که از آن برمی‎آمد که برای وطی وضع شده و حقیقت در وطی است). ولی این مسأله قابل انکار نیست که در شرع این نسبت تغییر کرده؛ یعنی در شرع در خصوص معنای عقد و تزویج حقیقت است. لکثرة الاستعمال؛ کثرت استعمال در محیط شرع، منشأ انصراف است. مگر شما نمی‎گویید لفظ چه بسا از یک معنایی منصرف شود به معنای دیگر. منشأ انصراف، غلبه در استعمال است و نه غلبه در وجود خارجی. این کثرت استعمال و غلبه در استعمال در ادله شرعیه، سبب می‎شود که این لفظ در محیط شرع انصراف پیدا کند به خصوص عقد و تزویج.
سؤال:
استاد: این لفظ اگر به نحو مطلق استعمال شود و قرینه‎ای نداشته باشد، منصرف به این معنا می‎شود؛ این وضع تعیّنی نیست. وضع تعیّنی یعنی اینکه در اثر استعمال نه یک فرد بلکه افراد و اقوام مختلف در طبقات مختلف، این حقیقت در آن شود. وضع تعیّنی غیر از انصراف است. اینکه یک لفظی برای یک معنایی وضع شده باشد یا اینکه به دلیل انصراف یک معنایی از این فهمیده شود، این‎ها با هم فرق دارد. هیچ کسی نمی‎گوید انصراف مساوی با وضع است. منشأ انصراف، کثرت استعمال است.
سؤال:
استاد: حقیقت شرعیه نیست؛ چون حقیقت شرعیه یعنی اینکه یک معنایی را تأسیس کند. اینجا معنایی تأسیس نشده؛ در لغت هر دو استعمال شده، آن که می‎گوید برای وطی وضع شده و حقیقت در وطی است، استعمال مجازی در عقد و تزویج را انکار نمی‎کند. پس حقیقت شرعیه نیست و معنای تازه‎ای نیست که شرع احداث کرده باشد. یکی از استعمالات را لغوی برای این معنا قرار داده است. این حقیقت شرعیه نمی‎شود.
سؤال: این بیان بر طبق نظر شهید ثانی قابل قبول است ولی طبق نظر علامه که آن را در خصوص وطی حقیقت می‎داند جاری نمی‎شود.
استاد: حرف مرحوم علامه این است که برای وطی وضع شده، ولی منکر استعمال در عقد و تزویج به نحو مجاز مع القرینه نیست. علامه این را منکر نیست. اگر در محیط شرع به نحوی در معنای مجازی استعمال شد که برای فهم این معنای مجازی نیاز به قرینه نبود، آیا اسم این حقیقت شرعیه است؟ به هر حال طبق نظر ما تکلیف روشن است؛ طبق نظر شهید ثانی هم این توجیه قابل قبول است. طبق نظر علامه هم حقیقت شرعیه نیست. خود ایشان هم آن را حقیقت شرعیه نمی‎داند. چون یک معنای خاصی در شرع تأسیس نشده است. حقیقت شرعیه یعنی یک معنایی در محیط شرع تأسیس شود؛ مثل صلاة.
نتیجه امر اول
علی أی حال به نظر ما در مجموع، در امر اول از اموری که به عنوان مقدمه ذکر کردیم (که پیرامون معنای نکاح بود)، نتیجه این شد که نکاح در محیط شرع همانند محیط لغت به معنای عقد و تزویج است. اگر هم در وطی و آمیزش استعمال شود، با قرینه چنین معنایی را دلالت می‎کند. بنابراین اگر در لسان دلیل این کلمه و مشتقات آن استعمال شدند و ما تردید کردیم که این لفظ را بر معنای عقد و تزویج حمل کنیم یا بر معنای وطی، قطعاً این لفظ بر معنای عقد و تزویج حمل می‎شود. این محصّل کلام در امر اول از امور مقدمات است.
امر دوم: استحباب نکاح
اما امر دوم درباره استحباب نکاح است. طبق عبارتی که امام(ره) در متن تحریر دارند «و هو من المستحبات الأکیدة»، مستحب است و بلکه از مستحبات مورد تأکید است.
به چه دلیل ادعا می‎شود که نکاح از مستحبات اکیده است؟ به سه یا چهار دلیل. بالادلة الثلاثة بل الاربعة؛ یعنی کتاب، سنت، اجماع و عقل. خلاصه این ادله را اینجا عرض می‎کنیم.
دلیل اول: کتاب
دلیل اول، کتاب و آیه قرآن است. البته امام(ره) در این مقدمه اشاره به آیه نکرده و اجماع و اتفاق علما را هم بیان نکرده است. به چند روایات در اینجا اکتفا کرده‎اند و از آن عبور کرده‎اند. اما دلیل اول یعنی آیه قرآن آیه ۳۲ سوره نور است.
[روش استدلال و استنباط را در بین همین مسائل باید فرا گرفت. عمده در این مباحث فقهی ولو موضوعش موضوع چندان مهمی نباشد، تمرین شیوه استنباط است. هر فرع و مسأله‎ای در واقع یک کارگاه آموزشی است و شما باید این نکات را برای استنباط فرا بگیرید نه اینکه فقط حکم این مسأله را بدانیم و عبور کنیم. اگر با این شیوه به بحث بنگرید و مخصوصاً مطالعه و مباحثه داشته باشید، من به شما قول می‎دهم که در عرض چند سال مجتهد شوید.
مثلاً آقایی است که می‎گوید من ۲۰ سال است که درس فلان آقا می‎روم اما یک مسأله جلویش بگذارید هنوز بلد نیست که استنباط کند. معلوم می‎شود که ذهنش با یک سری محفوظات پُر شده و دنبال این کلیدها و ابزارها نبوده که در این پیچ و خمها، با این ابزارها آشنا شود.
شما هر جلسه درس فقه و هر فرع فقهی را باید به عنوان یک کارگاه آموزشی ببینید و آن پیچ و مهره‎های استنباط را در اینجا یاد بگیرید. من به شما قول می‎دهم با این شیوه، در مدت پنج سال قطعاً قریب الاجتهاد خواهید شد؛ یعنی قطعاً مجتهد متجزی خواهید شد به شرط اینکه کار کنید. با صرف کلاس مسأله تمام نمی‎شود. پیش مطالعه، مطالعه، کلاس، مباحثه، حضور در درس و تفکر پیرامون اینها، مهم است.]
آیه ۳۲ سوره نور این است: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ‏ مِنْ‏ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ». از این آیه، استحباب مؤکد نکاح فهمیده می‎شود. چطور؟ آیه می‎گوید به تزویج در آورید الأیامی. أیامی جمع أیم است؛ أیم به زن بی‎شوهر و مرد بی‎زن می‎گویند؛ زنی که شوهر داشته و جدا شده یا زنی که شوهرش مُرده؛ همچنین مردی که از زنش جدا شده یا مردی که زنش از دنیا رفته است. أیامی جمع أیم است و أیم به معنای مرد بی‎همسر و زن بی‎همسر است.
سؤال:
استاد: این قسمت آیه خصوص أیامی را می‎گوید و نه مجرد. کسی که هنوز ازدواج نکرده غیر از أیامی است. «انکحوا الأیامی منکم» یعنی مردانی که زن داشتند و الان ندارند و زنانی که شوهر داشتند و الان ندارند، این‎ها را به نکاح در بیاورید. نه اینکه به صورت کلی بگوید که مجردها را زن بدهید.
«وَ الصَّالِحينَ‏ مِنْ‏ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ» صالحین از عبد و کنیز. «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ». ظاهر این آیه این است که تحریک به نکاح می‎کند. اگر نکاح یک امری ذاتاً ممدوح نبود، امر به انکاح نمی‎کرد. اینجا درست است که بحث از خودِ نکاح نیست و بحث از انکاح است ولی امر به انکاح، یعنی به نکاح در آوردن دیگران، حاکی از این است که این یک امری مستحب است و تأکید استحباب هم از خود انکاح فهمیده می‎شود. نمی‎گوید فقط خودتان نکاح کنید؛ این مسأله آن قدر مهم است که می‎گوید آستین‎ها را بالا بزنید و این را در جامعه ترویج کنید؛ وارد شوید برای ازدواج کردن دیگران.
انکاح در اینجا یک معنای عام دارد؛ یعنی اسباب ازدواج را فراهم کنید و موانع آن را برطرف کنید. هر کسی به نوعی، یک کسی معناً، یکی ماداً. ایجاد اسباب و رفع موانع ازدواج، یک معنای عام و وسیعی دارد و از آن استحباب فهمیده می‎شود. پس از اصل دستور به انکاح، استحباب نکاح فهمیده می‎شود.
بعلاوه خودِ دستور به انکاح أیامی، یعنی از حیث اینکه أیامی را به این کار سوق دهید، این معنایش این است که مسأله نکاح اینطور نیست که یک کسی یک بار زن گرفت یا یک بار شوهر کرد، مشمول این استحباب نیست؛ می‎خواهد بگوید حتی کسانی که قبلاً ازدواج کرده‎اند، به محض اینکه تنها می‎شوند، این‎ها را هم ازدواج دهید و تنها نمانند. این عزوبت و تنهایی مذمت شده و برخی حکم به کراهت کرده‎اند؛ که حالا روایات وارده در این زمینه را خواهیم خواند.
از نفس اینکه دستور به انکاح أیامی داده شده، یک نوع استحباب فهمیده می‎شود که خداوند تبارک و تعالی دوست ندارند أیامی عزب بمانند. پس خوب نیست که أیامی تنها بمانند و مستحب است که ازدواج کنند، چه برسد به غیر أیامی، آن‎ها هم نباید تنها بمانند.
فقط در آیه اشاره می‎کند به اینکه مهم‎ترین مانعی که در همه اعصار کأنّ مانع بوده، مسأله خوف فقر است. لذا می‎گوید: «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، اگر خوف فقر دارند، خداوند از فضل خود آن‎ها را بی‎نیاز می‎کند. یعنی کأنّ خداوند بالاغناء و السعة وعده داده؛ خدا وعده داده که کسی که ازدواج کند، سعه‎ای در زندگی او ایجاد می‎کند و او را بی‎نیاز می‎کند. یعنی می‎خواهد بگوید خوف فقر مانع ازدواج نشود.
یک نکته از این آیه باقی مانده که فردا عرض می‎کنم.