جلسه شانزدهم – بررسی ترجمه های نهج البلاغه

جلسه ۱۶ – PDF

جلسه شانزدهم
بررسی ترجمه های نهج البلاغه
۳۱/۰۲/۱۳۹۸

  بررسی ترجمه‎های نهج البلاغه 
دیروز مقدمتا نکاتی را درباره انواع ترجمه و معیارهای ترجمه موفق و ترجمه نارسا ذکر کردیم. بر اساس آن معیارها و با توجه به مطلبی که درباره اقسام ترجمه گفتیم، چند ترجمه مهم نهج البلاغه را مورد ارزیابی قرار می‎دهیم. ترجمه‏های فیض الاسلام، ترجمه مرحوم شهیدی، ترجمه آیت الله مکارم و ترجمه مرحوم دشتی ترجمه‎هایی است که بر اساس این معیارها در معرض ارزیابی قرار خواهند گرفت.
۱.از جهت رعایت آرایه ها و صنایع ادبی
ترجمه مرحوم فیض‎الاسلام در نیم قرن اخیر شهرت پیدا کرده است و در موارد زیادی ترجمه‏های بعدی، به این ترجمه استناد کرده‎اند. این ترجمه از نظر انتقال معنا می‏تواند یک ترجمه قابل قبولی باشد، ولی آن آرایه‎های ادبی و صنایع لفظی که در متن نهج‎البلاغه وجود دارد به خوبی در این ترجمه منعکس نشده است. مثلا فیض الاسلام در ترجمه این جمله «تلک شِقشِقَةٌ هَدَرَت ثُم قَرَّت» می‎فرماید: «شقشقه شتری بود که صدا کرد و باز درجای خود قرار گرفت.» حال این ترجمه را با ترجمه دکتر شهیدی مقایسه کنید او در ترجمه این جمله می‎گوید: «آنچه شنیدی شعله غم بود که سرکشید و بازگشت و درجای خود آرمید»؛ شاید در بین ترجمه‎های فارسی کمتر این جنبه مورد عنایت قرار گرفته است. ترجمه مرحوم دکتر شهیدی از صنایع لفظی و آرایه‎های ادبی مثل استعاره، تشبیه، جناس، موازنه و مراعات خوب بهره برده است، همچنین ترجمه آقای معادی خواه نیز نسبتا این مسئله را رعایت کرده است. لذا ترجمه مرحوم دشتی و دو محققی که زیر نظر آیت الله مکارم نهج البلاغه را ترجمه کردند یا ترجمه مرحوم زمانی، ترجمه فیض‎الاسلام از این جهت یک نقص بزرگ دارند که زیبایی نثر و آرایه‎های ادبی که در متن نهج البلاغه وجود دارد را به خوبی منعکس نکرده‎اند. در بین ترجمه‎ها شاید تنها، ترجمه مرحوم شهیدی است که چنین مسئله‎ای را رعایت کرده است.
۲. از جهت انتقال معنا
برخی از ترجمه ها به خوبی معانی را منتقل کرده‎اند اما در این جهت برخی هم نقص دارند. ترجمه فیض الاسلام، ترجمه مرحوم دکتر شهیدی، ترجمه‎ای که زیر نظر آیت الله مکارم منتشر شده است، ترجمه مرحوم دشتی این ویژگی را دارند که معنا را به خوبی منتقل کرده‎اند، اما مثلا ترجمه عبدالمحمد آیتی از این جهت نارسا است، زیرا ترجمه او یک ترجمه تحت اللفظی است. گفته شد که او مثلا جمله «تلک شِقشِقَةٌ هَدَرَت ثُم قَرَّت» را این‎طور معنا کرده است: «اشتر خشمگین را آن پاره گوشت از دهان جوشیدن گرفت و سپس به جای خود بازگشت»این ترجمه را کنار برخی از ترجمه های دیگر بگذارید. نمونه زیاد است و وقت این اجازه را نمی‎دهد که همه را بیان کنیم، اما بالاخره برخی از ترجمه‎ها این ویژگی‎ها را به خوبی منتقل کردند ولی برخی ترجمه‎ها در این جهت نقصان دارند. آن‎های هم که پیام را به خوبی منتقل کرده‎اند. بعضی بهتر بیان کردند و بعضی شاید از نظر مرتبه در مراتب پایین‎تر قرار می‎گیرند.
۳. از جهت انسجام ترجمه
هماهنگی بین کلمات و جملات مختلف به فهم بهتر آن حتما کمک می‎کند مخصوصا اگر متن دارای مقیدات یا مخصص‎هایی باشد. قرآن و کلام معصومین(ع) عام دارند، خاص دارند، مطلق دارند، مقید دارند. تمیز بین این‎ها و مراعات معانی آن‎ها مخصوصا در ترجمه خیلی مهم است، مثالی می‎زنم تا این مطلب به خوبی روشن شود.
حضرت علی(ع) در نهج البلاغه درباره دنیا اوصاف مختلفی ذکر کرده است، در برخی از موارد دنیا به شدت مورد نکوهش و مذمت قرار گرفته است، اما در برخی از مواضع دنیا را ستوده است. ممکن است در ترجمه این جهات مورد توجه قرار نگیرد، لذا خواننده‎ای که متن را می‎خواند می‎بیند در جایی حضرت علی(ع) به شدت در مذمت دنیا سخن گفته و در جای دیگر دنیا را ستایش کرده است، یا مثلا حضرت علی(ع) در جایی حکومت را یک ضرورت می‎داند و در جای دیگر حکومت را مورد مذمت و سرزنش قرار می‎دهد و آن را از پست‎ترین امور در این عالم می‎شمارد. اگر کسی به این نکته مخصوصا در مقام ترجمه توجه نکند ممکن است موجب اشتباه در فهم شود، البته این مشکل نه تنها در متن ترجمه شده بلکه در متن اصلی نیز وجود دارد، منتهی ممکن است برای حاضرین قرائنی وجود داشته یا در متن اصلی قرائنی برای غیر حاضرین وجود داشته باشد که به استناد آن بتوانند آن ها را تمییز دهند. کسی که می‎خواهد ترجمه کند باید به این جهت یعنی انسجام و هماهنگی بین جملات در مواضع مختلف، توجه داشته باشد.
ان قلت: ممکن است کسی بگوید: این‎ها به ترجمه ربطی ندارد، بلکه مطلبی است که باید در تفسیر و توضیح به آن پرداخت.
قلت: درست است، توضیح مبسوط این‎ها به مقام تفسیر مربوط می‎شود، شاید ترجمه جای بررسی این تعارضات نباشد، ما نیز نمی‎گوییم که این تعارضات باید در ترجمه بررسی شود، ولی انتقال این نکته که مثلا اگر حضرت علی(ع) دنیا را مورد نکوهش قرار داده است، منظور از دنیا در کلام ایشان چیست؟ و آن‎جایی که دنیا را مورد ستایش قرار داده است مقصودشان چیست؟ بعد از فهم این مطلب مترجم در ترجمه، مثلا در کلمه دنیا، توضیحی در پرانتزی قرار می‎دهد که دنیایی که مورد مذمت قرار گرفته است چیست؟ دنیایی است که مثلا به حرام کسب شده باشد یا دلبستگی به دنیا است. اما آن دنیایی که مورد ستایش است دنیایی است که بستر و مزرعه آخرت است، دنیایی است که از راه حلال به دست آمده باشد، دنیایی است که دل بستگی در آن نباشد. مترجم گاهی با اضافه کردن یک کلمه می‎تواند در مقام ترجمه به رفع و زدودن ابهامات و شبهات کمک کند.
این توضیحات در برخی ترجمه‎ها وجود دارد و در برخی از ترجمه‎ها نیست. مثلا ترجمه مرحوم شهیدی یا ترجمه مبشری یا ترجمه برخی دیگر این ویژگی را ندارد، اما برخی  از  ترجمه‎ها این ویژگی را دارد مثل ترجمه مرحوم دشتی که مخصوصا به این جهات توجه داشته است و او اساسا این نکته را از مزیت‎های ترجمه خود نسبت به سایر ترجمه‎ها می‎داند.
سوال
استاد: آیا می توانیم بگوییم این متن، ترجمه نزدیک‎تر شده به آن کلام است یا خیر؟ بالاخره بعضی نزدیک‎تر به متن شده‎اند و بعضی نتوانستند نزدیک شوند، بعضی تا حدودی این عظمت را توانستنند به مخاطب القاء کنند و بعضی نتوانستند. بله کسی نمی‏تواند به کنه کلام مولی پی ببرد ولی زیبایی‎ها که قابل فهم است، این زیبایی‎ها را اگر در متن فارسی بیاورند خیلی فرق می کند. این تلاشی است که مثلا مرحوم دکتر شهیدی خیلی برای آن وقت گذاشته است و نسبت به این جهت اهتمام به خرج داده است اما بعضی دیگر این‏چنین نبودند.
۴. از جهت تناسب اندازه متن 
بعضی متون در مقایسه با متن فارسی فی نفسه مختصرند. یعنی گاهی ترجمه یک جمله از زبان مبدأ به زبان فارسی با یک جمله امکان پذیر نیست و به ناچار بیش از متن اصلی باید واژه انتخاب کرد. مثلا زبان چینی یا ژاپنی شاید این ویژگی را داشته باشند که اگر بخواهد به فارسی ترجمه شود به ناچار ‎باید کلمات بیشتری از آن مقداری که در متن اصلی استفاده شده به کار برده شود، ولی بعضی زبان‎ها به عکس است، یعنی متن بعضی زبان‏ها بلند است، اما وقتی ترجمه می‎شود کوتاه‎تر می‎شود.
به هرحال تناسب بین دو متن مهم است. متن عربی و فارسی هرچند تا حدودی به هم نزدیک می‎باشند، اما بالاخره این تناسب خیلی مهم است. اگر کسی یک جمله عربی را با دو یا سه جمله ترجمه کند، معلوم است که ترجمه موفقی نیست. رعایت حد و اندازه جمله‎ای که ترجمه شده خودش یکی از نکات مهم است و به عنوان یک معیار برای ترجمه موفق محسوب می‎شود.
در بین ترجمه‏های نهج البلاغه گرچه همه تلاش کردند که این جهت را رعایت کنند ولی برخی به حدی رعایت کردند که اصلا معنا فدا شده است و بعضی هم به این حد و اندازه توجه نکردند و بیشتر در صدد القاء مطلب بودند که مخاطب به درستی به منظور و مقصود کلام مولی پی ببرد.
در این چند ترجمه که نام بردیم تقریبا این جهت رعایت شده است، ترجمه فیض الاسلام، ترجمه مرحوم شهیدی، ترجمه آیت الله مکارم و ترجمه مرحوم دشتی نوعا سعی کردند این جهت را رعایت کنند.
۵. از جهت سایر امور
مرحوم دشتی مقدمه‎ای در ترجمه نهج البلاغه دارد. در این مقدمه به طور کلی چندین امر را ابتدائا ذکر می‎کند که باید در یک ترجمه خوب رعایت شود و معتقد است که خودشان رعایت کرده‎اند.
ایشان می‎گوید: هشت ویژگی باید لحاظ شود که این ویژگی ها تقریبا در ترجمه های مختلف با هم جمع نشده است. یکی با جاذبه‎های ادبی قلم زده است، یکی فقط در حد الفاظ و عبارت مانده است و بعضی رو به ترجمه آزاد آورده‎اند و گروهی ترجمه  و تفسیر را با هم آمیخته‎اند، عده‎ای نتوانستند پیام رسانی کنند و بعضی پیام رسانیشان خوب بوده اما از حدود الفاظ و عبارات فاصله گرفتند، بعضی ترجمه‏ها به درد عموم نمی‎خورند و فقط یک گروه خاص از آن‎ها استفاده می‎کنند، اما برخی از ترجمه‎ها برای عامه مردم قابل استفاده است به نظر او ادبیات بعضی از ترجمه‏ها متعلق به این دوران نیست بلکه برای گذشته است. البته طبیعی است که ترجمه‏ای که متعلق قرن هفتم است، بسیاری از واژه‎هایش برای نسل امروز نامأنوس است و نمی‎توانند این کلمات را بفهمند.
سپس ایشان مدعی است که ترجمه‏ ما همه این ویژگی‎ها را با هم جمع کرده است. ایشان می‎نویسد: ما در صدد بودیم ترجمه‎ای بنویسم که قابل فهم و درک و عموم افراد جامعه باشد، پیام رسانی در آن رعایت شده باشد، مخاطب‎های امام آشکارا بیان شده باشند، از رموز و اشاره و کنایه و کلی گویی اجتناب کردیم، پیام ضرب المثل‎ها را به مخاطبان شناساندیم و مفاهیم مختلف را برای مردم توضیح دادیم.
مثلا یکی از جهاتی که مرحوم دشتی ادعا می‏کند که در اکثر ترجمه‏ها یا در ترجمه‎های بسیاری به آن توجه نشده توجه به ضرب المثلها است و سه مورد را مثال می‎زند:
حضرت علی در خطبه ششم می‎فرماید: «وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُع‏» ؛ «من کفتار نیستم» یا در خطبه ۱۹۲ که قبلا خواندیم حضرت علی(ع) اشاره می‎کند که من از دوران کودکی همراه پیامبر(ص) بودم، مثل بچه شتری که به دنبال مادرش می‏دوید. خودش را تشبیه می‏کند به بچه شتری که به دنبال مادرش می‎دوید. یا در برخی کلمات ایشان وارد شده که «الْمَرْأَةُ عَقْرَب‏»  زن عقرب است این یعنی چه؟ این‎ها همه ضرب المثل‎هایی است که در لسان عرب رایج بوده و بعضی از این ها ممکن است برای برخی زبان‎ها قابل فهم نباشد. وی می‎گوید: ما تلاش کردیم این‎ها را به یک زبان قابل فهم تبدیل کنیم و پیام این ضرب المثل ها را مطابق با فهم فارسی زبانان به آن‎ها برسانیم.
در مورد ضرب المثل اول که امام در خطبه ۶ می‏فرماید که من مثل کفتار نیستم توضیح داده است که منظور امام(ع) این است که از مسائل جامعه بی‏خبر و غافل نیستم یا مثلا منظور حضرت از اینکه فرمودند: من همچون بچه شتری بودم که دنبال مادرش می دوید این است که من مانند فرزندی که از مادر جدا نمی‎شود همراه با پیامبر(ص) بودم، یا اینکه در حکمت ۶۱ فرموده: «المراه عقرب» منظورشان این نبود که زن یک موجود خطرناک است بلکه می‎خواهند بگویند که نیش زن برای شوهرش شیرین است. این برداشتی است که ایشان از این حکمت کرده است. پس ایشان مدعی است که ما در این عرصه سعی کردیم که پیام ضرب المثل‎های نهج البلاغه را استکشاف کنیم.
البته همانطور که گفتیم این‎ها جای بحث دارد که آیا واقعا از «المراة عقرب» می شود این پیام را به دست آورد که نیش زن برای شوهرش شیرین است یا خیر؟
ایشان در ادامه می‎گوید: بعضی از جملات در حقیقت در زمره متشابهات است و متشابهات باید تأویل شوند. خصوصیت متشابهات این است که نمی‏‎توان آن‎ها را به ظاهرشان حمل شوند، ما در قرآن نیز متشابهات داریم، در کلمات رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) کلام متشابه داریم، در نهج البلاغه هم داریم و دو مورد را نیز مثال می‎زند که این‎ها از متشابهات است و باید تأویل شوند. مانند اینکه حضرت درباره زنان فرموده: نواقص العقول، نوعا در ترجمه‏ها این را ترجمه کردند به اینکه زنان ناقص العقلند و چه بسا به فرهنگ متدینین هم تبدیل شده. یکی از بحث‏هایی که ما در این‎باره خواهیم داشت بررسی شبهات و ایراداتی است که به برخی از مواضع کلمات امیرالمؤمنین ایراده شده. موارد متعددی از این شبهات وجود دارد، این شبهات غیر از شبهات مربوط به انتساب و استناد است که قبلا بررسی کردیم. این‏ها مواردی است که انشاء‏الله در فرصت مناسب درباره‏اش بحث خواهیم کرد.
سوال
پاسخ: ناقص العقل بودن غیر از استفاده ابزاری است. آیا مردان ابزار نمی‏شوند. به چه دلیل این حرف را می‏زنید؟
ما وارد آن بحث نمی‏شویم، اینکه حضرت گفته است زنان ناقص العقلند، می‏خواهیم ببینیم که باید همینطور ظاهرش حفظ شود یا توجیهی دارد؟ یکی از پاسخ هایی که داده شده است همین است که شما فرمودید ولی ما وارد آن بحث نمی‎شویم. ما فرض می‏گیریم که این جمله در نهج البلاغه وجود دارد و ترجمه شده است. می‏خواهیم ببینیم آیا این جمله اگر بخواهد ترجمه شود چون از متشبهات کلام مولی است احتیاج به توجیه دارد که سوء برداشت نشود یا خیر؟ دیگر سراغ این نمی‎رویم که آیا این حرف درست است یا نیست؟ این بحث‏هایی است که ما فعلا وارد آن نمی‎شویم.
ایشان ادعا کرده است که منظور از نواقص یعنی تفاوت، یعنی عقول زنان متفاوت از مردان است. (الان ما فقط در حال نقل این کلمات هستیم و بعدا یکی از مواردی که بررسی می‏کنیم این است که اصلا مراد حضرت چیست؟) یعنی در واقع با این کلام حضرت علی(ع) می‏خواهند به تفاوت بین زن و مرد اشاره کنند که عقولشان متفاوت است. این تفاوت یعنی چی؟ یا این جمله «المراة شر کلها»  «زن همه اش شر است»؛اگر به ظاهر این کلام بخواهیم نگاه کنیم واقعا نمی‎شود پذیرفت و نمی شود به ظاهر این کلام اخذ کرد. حضرت در این کلام می‎فرماید: همه زن شر است نه اینکه فی الجمله شر است.این یعنی چه؟
این همان معنای ضرب المثل فارسی است که می‏گوییم» زن بلاست، اما هیچ خانه‎ای بی بلا نباشد. این بلا بودن و شر بودن در حقیقت یعنی زن دردسر دارد، یک دردسرهایی به واسطه ازدواج و تشکیل زندگی و مسئولیت پذیرفتن پدید می‏آید ولی دردسری است که بدون آن نمی‏شود زندگی کرد. بالاخره کسی که ازدواج می‏کند، یعنی خودش را گرفتار مسئولیت می‎کند. بعضی از این مسئولیت شانه خالی می‏کنند و برای همین ازدواج نمی‏کنند اما از آن طرف زندگیشان لنگ است. ازدواج یک دردسر و مشکلاتی دارد اما انسان نمی‏تواند بدون این مسئولیت ها و بدون این مشکلات زندگی کند، مثل همه کارهای دیگری که انسان می‏کند مثل درس خواندن، نمی‏شود کسی بدون مشکلات درس بخواند، علم و عالم شدن بدون دردسر نمی‏شود، «لایدرک العلم براحة الجسم» با تن آسایی نمی‏شود دانشمند شد، بی‏خوابی دارد، دردسرهای مختلف دارد، مشکلات مالی دارد و خیلی از مسائل دیگر.
لذا ایشان در این جهت ادعا می‏کند که ما این امور را سعی کردیم منتقل کنیم. یکی از کارهایی که خود ایشان گفته و انجام داده است این است که به مطالب هر خطبه یا نامه عنوان داده است. می‏گوید: ما ۱۵۰۰ عنوان برای مجموع مطالب نهج البلاغه قرار دادیم.  شما نگاه کنید یک خطبه ممکن است ۵ تا ۶ عنوان برایش ذکر شده باشد، این عنوان‏ها برای تسهیل استفاده از ترجمه بسیار راه گشا است، هرچند برخی از عناوینی که انتخاب کرده چندان تناسبی با آن متن ندارد. ضمن اینکه کار بسیار خوبی است اما در عین حال این نقص را دارد که گاهی تناسبی بین این عناوین و محتوای خطبه‏ها و نامه‏ها مشاهده نمی‏شود.
به طور کلی ایشان ۲۵ ویژگی برای ترجمه خود بیان کرده است از جمله: ذکر اسامی اشخاص و اماکن، ذکر شأن صدور خطبه‎ها، توضیحات ضروری در پاورقی، شماره گذاری متن عربی، اختلاف نسخه‎ها البته از این کارها مثل شماره گذاری متن عربی و یا آوردن نکات تاریخی یا ذکر شأن صدور خطبه‏ها که را دیگران نیز انجام داده‎اند.
نتیجه
اگر بخواهیم ترجمه‎ای جامع نام ببریم، نمی‏توانیم. این ترجمه‏ها هیچ‎کدام آن جامعیت را ندارند، برخی به صنایع ادبی و آرایه‎های ادبی تکیه کردند و برخی بیشتر به توضیح متن و انتقال معنا و پیام به مخاطب توجه کردند و بعضی اساسا به جنبه‎های مربوط به شأن صدور پرداخته‎اند. به هر حال این چند ترجمه که نام برده شد نوعا قابل استفاده است، هرچند اشتباهات در این ترجمه‎ها وجود دارد برخی از مترجمین که حتی قرآن را ترجمه کرده‎اند غلط‏های بسیاری در آن دارند و در ترجمه نهج البلاغه نیز دچار اشتباه شده‎لند.