جلسه سی و ششم
مسأله ۱۱- وطی زوجة دبراً- کلام شهید ثانی- حق در مقام
۱۳۹۷/۰۹/۱۷
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بعضی از انظار و آراء در جمع بین روایات دال بر جواز وطی المرأة دبراً و روایات دال بر منع، در جلسات گذشته ذکر شد. عرض شد در این میان شهید ثانی در مسالک، برخلاف رویه معمول خودشان و برخلاف بسیاری از بزرگان، در این مسأله به طور کلی نه روایات دال بر جواز، و نه روایات مانعه را ذکر نکرده است.
کلام شهید ثانی
ایشان میفرماید: روایات در این مسأله مختلف است؛ هم از طریق خاصه و هم از طریق عامه. اما روایاتی که از طریق خاصه وارد شده، اشهر آنها روایات دال بر جواز است. روایاتی که از طریق عامه وارد شده، اشهر آنها دلالت بر منع میکند. بعد ایشان به طور کلی یک جمع بندی آماری از روایات ارائه میدهد که روایاتی که دلالت بر جواز و حلیت میکند، نُه روایت است، که هشت روایت از طریق شیعه نقل شده و یک روایت از طریق اهل سنت. روایاتی که دال بر منع هستند، سیزده روایتاند که سه روایت از طریق خاصه و ده روایت از طریق عامه و اهل سنت نقل شده است. بعد میفرماید: «و جمیع الاخبار مِن الجانبین، لیس فیها حدیثٌ صحیح»، نه در روایات دال بر جواز، و نه در روایات دال بر منع، حتی یک روایت صحیح وجود ندارد. لذا میگوید: «فلذا اضربنا عن ذکرها من الجانبین». ایشان میگوید: ما هیچ یک از دو طایفه از روایات را ذکر نمیکنیم.
بعد ایشان استدراک میکند و میگوید: «نعم، ادّعى بعض أصحابنا منهم العلامة في المختلف و التذكرة أنّ في أحاديث الحلّ واحدا صحيحا»، در بین اصحاب، فقط مرحوم علامه ادعا کرده که در بین احادیث دال بر جواز و حلیت وطی المرأة دبراً، یک روایت صحیح وجود دارد و آن هم روایت عبدالله بن ابی یعفور است. البته منظور ایشان از روایت عبدالله بن ابی یعفور، آن روایتی است که در آن قید «إذا رضیت» نیست. چون از عبدالله بن ابی یعفور سه روایت نقل شده که ما هر سه را نقل کردیم. میفرماید: از دید علامه فقط همین یک روایت صحیح است. روایت این بود: «عن عبد اللّه بن أبي يعفور قال: سألت أبا عبد اللّه (عليه السلام) عن الرجل يأتي المرأة في دبرها، قال(ع): لا بأس به». این روایت دوم ابن ابی یعفور است. روایت اول طولانیتر بود و قید «إذا رضیت» داشت؛
روایت سوم، مرسله است و برقی آن را نقل کرده که یک اضافهای دارد، میفرماید: «لا بأس به و أنا ما احب أن تفعل». در روایت سوم، حضرت خطاب به ابن ابی یعفور میفرماید: من دوست ندارم که تو این کار را انجام دهی.
آن روایتی که مرحوم علامه در تذکره و مختلف به عنوان روایت صحیحه به آن اشاره کرده، روایت دوم ابن ابی یعفور است که قید «إذا رضیت» در آن نیست.
شهید ثانی میفرماید این سخنی است که علامه در مختلف گفته است؛ اما در تذکره یک روایت دیگری را اضافه کرده و آن روایت صفوان است. یعنی در مختلف یک روایت را صحیح دانسته، ولی در تذکره دو روایت از روایات دال بر جواز را صحیح دانسته است. ایشان میفرماید: «ولکن فی صحة السند فیهما نظر»، شهید ثانی در سند دو روایتی که علامه آنها را صحیح دانسته، اشکال کرده است.
ایشان که میبیند روایت صحیحی دال بر جواز و روایت صحیحی دال بر منع وجود ندارد، هم استدلال مجوزین و هم استدلال مانعین به آیات را ذکر میکند. بعد در آخر کلام خود میفرماید: «بقی الاشتباه فی دلالة الآیة علی الطرفین»، هم مجوزین و هم مانعین در دلالت آیه بر مدعای خودشان، گرفتار اشتباه شدهاند و هر دو گروه به بیراهه رفتهاند. بعد میفرماید: «و كذلك قد عرفت حال الرواية، فيحتاج كلّ منهما في مطلوبه إلى دليل خارجي» . به نظر ایشان آیات تمام نیست؛ در مورد روایات هم میفرماید دانستید که همه روایات از نظر سند گرفتار مشکلاند. پس هر یک از این دو گروه نیازمند دلیل خارجی [غیر از این آیات و روایات] هستند.
در این چند صفحه شهید ثانی به طور کلی هم راجع به آیات و هم راجع به روایات این چنین اظهار نظر میکند.
بررسی کلام شهید ثانی
به نظر ما این موضع راجع به روایات تمام نیست؛ اشکالاتی به این بیان صاحب مسالک. مبنی بر اینکه هیچ یک از روایات سند صحیح ندارد و آیات هم دلالت بر مدعا ندارند وارد است.
اشکال اول: با توجه به مطالبی که ما در گذشته گفتیم، ملاحظه فرمودید که روایات دال بر جواز در حدّ استفاضه و بلکه تواتر اجمالی است. یعنی حتی اگر بگوییم سند همه این روایات به نوعی ضعیف است، اما یقین داریم که حتماً یکی از این روایات از امام معصوم(ع) صادر شده است. لذا نفی صحتِ سندِ روایات دال بر جواز درست نیست. روایات دال بر منع، به عکس روایات دال بر جواز، اکثراً مشکل سندی داشتند ولی در عین حال سند برخی از روایات مانعه صحیح است. لذا هم در روایات مجوزه و هم در بین روایات مانعه، حتماً روایات صحیح السند موجود است و ما روایاتی داریم که از نظر سندی معتبرند؛ صحیحهاند یا موثقهاند یا اگر هم مرسله هستند – مثل مرسله صدوق ـ اما از مرسلاتی هستند که کالمُسند محسوب میشوند.
لذا این فرمایش شهید که جمیع الاخبار من الجانبین لیس فیها حدیث صحیح، محل اشکال و تأمل جدی است. چون در بین روایات، صحیحه داریم که دال بر جواز هستند.
اشکال دوم: اینکه ما آیات دال بر جواز و آیات دال بر منع را یک به یک مورد بررسی قرار دادیم. آنجا اجمالاً دلالت برخی از آیات بر جواز را پذیرفتیم؛ هر چند خلافاً للمحقق الخویی، دلالت آیه «فأتوهنّ مِن حیث امرکم الله» بر منع را نپذیرفتیم. پس این چنین نیست که مِن الجانبین آیات نیز از نظر دلالت مشکل داشته باشند. دلالت اینها را قبلاً مورد بررسی قرار دادیم.
پس اینکه شهید ثانی سند روایات مِن الجانبین را مورد خدشه قرار داده، فیه نظرٌ. اینکه ایشان در دلالت روایات مِن الجانبین خدشه کرده، فیه تأملٌ فی الجمله.
اشکال سوم: بعد در مورد آیات، خیلی مسأله را به قول صاحب جواهر تطویل داده و آنچه که صاحب جواهر فرموده و مایه تعجب صاحب جواهر شده، این است که در این مسأله صاحب جواهر میفرماید: «و أغربه أنّه مع أطنابه خرج مِن المسألة بلا حاصلٍ» ، آن چیزی که غریبترین و بعیدترین اشکالات به صاحب مسالک است، آن است که با این که مسأله را تطویل داده و درباره آن بحث کرده، در پایان کار بدون فتوا از این مسأله بیرون آمده است؛ و این عجیب است که صاحب مسالک در یک مسألهای فتوا ندهد. خلاصه آنکه صاحب مسالک در این مسأله با همه این بحثهایی که به خصوص درباره آیات کرده است، اما خرج عن المسأله بلاحاصل؛ هیچ فتوا و نظری نداده و از این مسأله بدون استنتاج نظر و بیان فتوا، خارج شده است.
علی أی حال اجمالاً خواستیم سخن صاحب مسالک را هم بدانید که علیرغم اینکه فقها عموماً جانب آیات و روایات مجوزه را گرفتهاند ـ که مشهور نیز همین است ـ و عدهای جانب آیات و روایات مانعه را گرفتهاند، اما در عین حال ایشان دلیل هر دو گروه را کنار زده و نفی کرده است.
حق در مقام
باید دید که با این روایت چه باید کرد. یک موضع، موضع شهید ثانی است؛ یکی موضع کسانی مثل شیخ طوسی است که حمل بر کراهت کردهاند؛ یکی حمل بر تقیه کرده است. حالا ما هستیم و دو طایفه از روایات که اینها با هم متعارضاند. چون عرض کردیم که یک سری روایات که در بین آنها روایت صحیح السند هست، دال بر جوازاند؛ یک طایفه هم از وطی المرأة دبراً منع کردهاند که در بین اینها نیز روایت معتبر وجود دارد. اکنون با این روایات متعارض چه باید کرد؟
به نظر ما، چند مطلب را باید در اینجا ملاحظه کرد؛ با ملاحظه این امور میتوانیم بین روایات جمع کنیم.
امر اول
اگر مجموع روایات دال بر جواز را مورد مداقه قرار دهیم، در بین روایات دال بر جواز، تنها دو روایت است که میتوان از آنها کراهت استفاده کرد. وگرنه در سایر روایات هیچ تعبیری که دلالت بر کراهت کند، وجود ندارد. فقط در صحیحه صفوان این تعبیر آمده بود که امام رضا(ع) فرمود: «إنّا لانفعل ذلک» . به خاطر دارید که صفوان خدمت امام رضا(ع) رسید و عرض کرد: کسی سؤالی داشت که شرم میکرد این سؤال را از شما بپرسد، سؤال او این است که آیا وطی المرأة دبراً جایز است یا نه؟ امام(ع) فرمود: «لیس به بأس». بعد راوی از امام(ع) سؤال میکند که خودِ شما نیز چنین کاری انجام میدهید؟ امام(ع) میفرماید: «إنّا لانفعل ذلک»، ما این کار را انجام نمیدهیم.
برخی به استناد این جمله امام(ع) خواستهاند استفاده کنند که این عمل مکروه است. همانجا عرض کردیم که این جمله امام(ع) دال بر کراهت نیست؛ اگر امام(ع) فرموده «إنّا لانفعل ذلک»، ظهور در این دارد که این کار متناسب با شأن ما نیست. هر چیزی که ائمه(ع) بگویند انجام نمیدهند، معنایش این نیست که این کار مکروه است و یک مبغوضیت ذاتی دارد و بهتر است همه مردم از آن اجتناب کنند. عمده این است که این دلالت دارد بر عدم تناسب این عمل با شأن ائمه(ع)؛ و الا اینکه بخواهیم از این کلام امام (ع) برای عموم مردم کراهت استفاده کنیم، چنین چیزی قابل استفاده نیست.
روایت دیگری از عبدالله بن ابی یعفور وارد شده که روایت سوم ابن ابی یعفور است که مرفوعه است و آن را برقی از امام(ع) نقل کرده است . اگر به خاطر داشته باشید، سؤالی که در این روایت مطرح شده، با دو روایت دیگر تفاوت دارد. در آن دو روایت سؤال این است: «سألت عن الرجل یأتی المرأة فی دبرها»؛ هم در روایت اول و هم در روایت دوم این سؤال مطرح شده است. اما در روایت سوم سؤال این است: «سألت عن اتیان النساء فی اعجازهنّ». گفتیم که اعجاز جمع عَجُز به معنای دنباله و پشت و مؤخره شیء است که از آن اراده دبر شده است. امام(ع) در ابتدا فرمود: «لیس فیه بأس»، ولی در ادامه میفرماید: «و ما احب أن تفعل»، حضرت میفرماید: اشکالی ندارد ولی ما دوست نداریم که شما این کار را انجام دهید. کأنّ این یک منعی از انجام این عمل توسط اصحاب است.
عرض کردیم که این مطلب هم دلالت بر کراهت نمیکند. چون کسانی که مخصوصاً از اصحاب خاص حضرت بودند، مثل خودِ حضرات معصومین(ع) گاهی توصیه میشد به خاطر موقعیت و شأن خود از بعضی کارها اجتناب کنند. اینکه امام(ع) میفرماید اشکالی ندارد ولی من دوست ندارم تو این کار را کنی، دلالت بر کراهت این عمل در بین مردم ندارد. نهایت این است که دلالت میکند بر اینکه امام(ع) و نزدیکان و اصحاب ایشان، از این کار اجتناب میکنند؛ آن هم به خاطر شأن آنها ولی کراهت برای بقیه مردم از این بیان استفاده نمیشود.
پس در بین روایات که دلالت بر جواز میکند، فقط این دو روایت است که برخی از آنها استفاده کراهت کردهاند ولی ملاحظه فرمودید که این دو روایت دالّ بر کراهت نیست. پس ظاهر اکثر این روایات یا تقریباً همه آنها، جواز وطی المرأة دبراً است.
امر دوم
نکته و امر دوم که باید در اینجا ذکر کنیم، آن است که روایاتی که از عبدالله بن ابی یعفور نقل شده، سه روایت هستند. در یک نقل از ابن ابی یعفور، قید «إذا رضیت» وارد شده است؛ آن روایتی که محمد بن حمران از عبدالله ابن ابی یعفور نقل کرده که سؤال کرد «سألت اباعبدالله(ع) عن الرجل یأتی المرأة فی دبرها؛ قال(ع): «لا بأس اذا رضیت»، اگر زن راضی باشد اشکالی ندارد. بعد ابن ابی یعفور در ادامه سؤال میکند: «فأین قول الله عزوجل فأتوهنّ من حیث امرکم الله»، کأنّ برای او عجیب بوده که امام(ع) میفرماید اگر زن راضی باشد اشکال ندارد، لذا از امام(ع) سؤال میکند پس این قول خداوند در قرآن چه میشود؟ یعنی کأنّ از این آیه، منع فهمیده میشود. امام(ع) فرمود: «هذا فی طلب الولد، اطلب الولد من حیث امرکم الله إن الله تعالی یقول نساؤکم حرثکم لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم» . امام(ع) میفرماید اینکه در قرآن وارد شده، برای آن است که اگر طلب فرزند و بچه میکنید، این مِن حیث امرکم الله باشد؛ و الا خودِ خداوند از آن طرف فرموده «فأتوا حرثکم أنی شئتم». پس روایت اولِ عبدالله ابن ابی یعفور ظهور در جواز مع رضایة المرأة دارد. مفهوم این روایت آن است که لا یجوز اذا لم ترض. اگر زن راضی نباشد، این کار جایز نیست.
روایت دوم ابن ابی یعفور ، با روایت اول دو تفاوت دارد. تفاوت اول این است که قید «إذا رضیت» ندارد و الا سؤال همان سؤال است. جواب امام هم همان است و میفرماید «لا بأس به»، ولی قید «إذا رضیت» ندارد. تفاوت دوم این است که آن ذیل را ندارد.
روایت سوم ابن ابی یعفور از برقی به نحو مرفوعه نقل شده است. در سند روایت این چنین آمده عن البرقی رفعه به امام صادق(ع). آنجا سؤال از اتیان فی اعجاز النساء است. تعبیر سؤال در روایت سوم، با روایت اول و دوم فرق دارد. بعد یک اضافهای هم در ذیل قول امام(ع) نسبت به قبل دارد و آن این است «و ما احب ان تفعل»، اینکه امام به ابن ابی یعفور میفرماید ما دوست نداریم که این کار را انجام دهی.
پس ما سه روایت از ابن ابی یعفور داریم؛ حال چه باید کرد؟
اینجا حداقل پنج مطلب وجود دارد که باید درباره آن سخن بگوییم، که نتیجه آن، این است که دروطی المرأة دبراً میتوان فتوا داد. ما همه انظار را گفتیم، آراء مختلف را گفتیم، حتی موضع شهید ثانی نسبت به این روایات معلوم شد. کسی که اهل فن است نباید در اینجا گرفتار تحیر و سرگشتگی نشود؛ کسی که ملکه اجتهاد ندارد، در اینجا گیج میشود و معطل میماند.
با ملاحظه پنج امری که در ادامه بیان خواهد شد، نتیجه بحثهای گذشته در اینجا معلوم میشود. ما فعلاً امر اول را گفتیم و به امر دوم فقط یک اشاره اجمالی کردیم. در امر اول معلوم شد که در بین روایات دال بر جواز، روایتی که دلالت بر کراهت کند، وجود ندارد. مطلب دوم راجع به روایت ابن ابی یعفور است؛ چرا درباره این روایت به خصوص بحث میکنیم؟ چون سه روایت از ابن ابی یعفور به دست ما رسیده است و بین این سه روایت، تفاوتهای جزئی وجود دارد. آیا باید بگوییم اینها سه روایت مستقلاند یا اینکه یک روایت هستند؟ این از آن جهت تعیین کننده است که باید ببینیم قید إذا رضیت را باید چه کار کنیم، چون فقط در روایت ابن ابی یعفور این قید آمده است و در هیچ یک از روایات دیگر، قید إذا رضیت نیست.
نظرات