جلسه دوازدهم
مقدمات- امر ششم: بررسی تقیید استحباب نکاح به واحده- دلیل اول بر عدم تقیید
۱۳۹۷/۰۷/۲۱
جدول محتوا
امر ششم: بررسی تقیید استحباب نکاح به واحده
امر ششم از امور مقدماتی در این باره است که آیا استحباب نکاح مقیّد به واحده است یا چنین قیدی نیست؛ بدین معنا که برای مرتبه دوم، سوم و چهارم هم استحباب نکاح ثابت است؛ یعنی اگر کسی همسر اول دارد، در عرض این همسر، زن دوم اختیار کند یا زن سوم و همچنین همسر چهارم اختیار کند، در هر صورت استحباب نکاح به قوت خودش باقی است. این موضوعِ امر ششم است.
ادله عدم تقیید
مشهور معتقدند استحباب نکاح، مطلق است؛ یعنی مقیّد به واحده نیست. مرحوم سید در مسأله دو عروه در کتاب النکاح میفرماید: «الاستحباب لا يزول بالواحدة بل التعدد مستحب أيضا قال الله تعالى: فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ». استحباب نکاح با نکاح اول زائل نمیشود، بلکه تعدد هم مستحب است؛ نکاح دوم، سوم و چهارم نیز مستحب است.
عمده، دلیل بر این مدعاست. به چه دلیل استحباب نکاح مطلق است و برای بار و دوم سوم نیز ثابت است. به کتاب و سنت بر این مدعا استدلال شده است؛ یعنی آیه قرآن و نیز روایات استحباب تعدد نکاح را ثابت میکنند.
دلیل اول: کتاب
اما آیه قرآن، آیه ۳ سوره نساء است: «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ». به حسب ظاهر امر به نکاح شده که هر چه از زنان میخواهید اختیار کنید؛ دوتا دوتا، سه تا سه تا، چهار تا چهار تا. توضیح خواهیم داد که «مثنی، ثلاث و رباع» یعنی چه و چرا با این لسان گفته شده است؛ وزن مَفعَل و فُعال معنای خاصی دارند که إن شاء الله عرض خواهیم کرد.
علی أی حال از امر به نکاح دو یا سه یا چهار زن، وجوب استفاده نمیشود؛ اما مستدل معتقد است که استحباب تعدد به واسطه این آیه ثابت است.
دو جهت بحث در آیه
ما در مورد این آیه، از دو جهت باید بحث کنیم: یک جهت چندان به استدلال ما مربوط نیست اما مطلب نسبتاً مهمی است. جهت دوم که استدلال مشهور بر آن مبتنی است، درباره دلالت این آیه است.
جهت اول: تناسب صدر و ذیل آیه
جهت اولی که چندان به بحث ما مستقیماً مربوط نیست، تناسب صدر و ذیل آیه است. این بحث، یک بحث مفیدی است که من خیلی خلاصه به این موضوع و اقوالی که در این زمینه وجود دارد، اشاره میکنم. صدر آیه این است: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ»، اگر خوف دارید که درباره یتامی، قسط و عدالت را رعایت نکنید؛ اگر خوف این را دارید که به یتامی ظلم کنید، پس از زنان دو تا، سه تا، چهار تا میتوانید نکاح کنید. سؤال این است که این دو مطلب چه ارتباطی با هم دارند؟ صدر آیه میگوید اگر میترسید که درباره یتامی قسط را رعایت نکنید؛ ذیل آیه [جزاء] این است که با هر زنی که میخواهید ازدواج کنید. چه نسبتی بین این شرط و جزاء است؟ عدم اقساط فی الیتامی چه ارتباطی با «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ» دارد؟
من در اینجا فقط به آنچه که مرحوم علامه طباطبایی در المیزان پرداختهاند، اشاره میکنم. ایشان تقریباً پنج وجه از وجوهی که برای تناسب صدر و ذیل این آیه گفته شده را ذکر کرده و میفرماید هیچ کدام از اینها نمیتواند این نسبت و ربط صدر و ذیل آیه را درست کند. معنای آیه یک چیز دیگر است و خود ایشان یک وجه دیگری برای آیه ذکر میکند. اما آن وجوه پنجگانهای که با ظاهر آیه سازگار نیست، این است:
وجه اول: اینکه در آن ایام و در بین اعراب، رایج بود که مردان زیاد زن میگرفتند؛ چهار تا، پنج تا، شش تا، بدون حساب و کتاب ازدواج میکردند. بعد یک حالت چشم و همچشمی در بین مردان ایجاد شده بود؛ به نحوی که میگفتند من چه چیزی از فلان شخص کم دارم که او شش زن گرفته و من نه؟! «ما یمنعنی أن أتزوّج کما تزوج فلان». بین مردان یک مسابقه و رقابتی برای نکاح با زنان ایجاد شده بود؛ بر همین اساس وقتی عائله اینها زیاد میشد، طبیعتاً برای اداره این خانوادهها دچار مشکل میشدند. زنانی که اختیار میکردند، طبیعتاً خرج داشتند. وقتی کفگیرشان ته دیگ میخورد و اموال آنها از بین میرفت، آن وقت از روی ناچاری و نیاز میرفتند سراغ اموال یتیمانی که در دامن اینها بودند. بالاخره آن موقع یتیم زیاد بود؛ یک عدهای از اینها به خانههای اعراب میآمدند و اینها را بزرگ میکردند. اموال یتامی در اختیار اینها بود. بعد از اینکه اموال خودشان تمام میشد، به سراغ اموال یتامی میرفتند. لذا خداوند تبارک و تعالی آنها را نهی کرد از اینکه بیش از چهار زن بگیرند و دلیل آن این بود که احتیاج به اخذ مال یتیم پیدا نکنند.
پس طبق وجه اول، اینها حدّ و حصری برای نکاح با زنان نداشتند؛ بر اساس چشم و همچشمی زیاد زن میگرفتند. بعد از اینکه اموال آنها کم میآمد، به اموال یتیمان دست اندازی میکردند. لذا خداوند متعال برای اینکه اینها به سراغ اموال یتیمان نروند، دستور داد که چهار تا زن بیشتر نگیرید.
بررسی: معلوم است که این وجه با ظاهر آیه اصلاً سازگار نیست. با این وجه نمیتوان بین «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى» و «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ» نسبتی برقرار کرد. اصلاً ظاهر آیه چنین معنایی را نمیرساند.
وجه دوم: اینها در امر یتیمان سختگیری میکردند؛ به طور کلی نسبت به یتیمان سختگیر بودند. اما در مورد زنان، سختگیر نبودند؛ تعداد زیادی زن میگرفتند منتهی بین اینها عدالت برقرار نمیکردند. کأنّ خداوند تبارک و تعالی اینطور فرموده: «إن کنتم تخافون امر الیتامی فخافوا فی النساء فانحکوا منهنّ واحده إلی اربع»، اگر شما از امر یتامی میترسید و در مورد یتیمان خوف دارید و سختگیری میکنید، پس در مورد زنان نیز همین طور باشید؛ در مورد زنان هم خوف و ترس داشته باشید و بیش از چهار زن نگیرید.
بررسی: این وجه از وجه قبل اَسوَء حالاً است؛ اینکه اساساً هیچ ارتباطی نمیتواند بین این دو آیه ایجاد کند.
سؤال:
استاد: میگوید کأن همانطور که در مورد یتامی خوف دارید، در مورد زنان نیز خوف داشته باشید. اصلاً از آیه چنین چیزی استفاده نمیشود. این شرط و جزاء است؛ یعنی این شرطِ حکمِ به انکاح نساء تا چهار تا است.
وجه سوم: این نیز شبیه وجه دوم است؛ برخی گفتهاند چون اعراب نسبت به پذیرش ولایت یتیمان پرهیز داشتند و به راحتی ولایت و سرپرستی ایتام را نمیپذیرفتند. آن وقت خداوند تبارک و تعالی کأن میخواهد بفرماید: «أن کنتم تَحَرَّجتم مِن ولایة الیتامی فکذلک تحرّجوا مِن الزناء و انکحوا ما طاب لکم من النساء»، یعنی اگر شما در مورد ولایت و سرپرستی ایتام پرهیز دارید و به راحتی سرپرستی ایتام را نمیپذیرید، همینطور که در این مورد امتناع و ابا دارید، از زنا نیز امتناع داشته باشید. به جای اینکه زنا کنید، هر چه میخواهید [چهار تا] زن بگیرید.
بررسی: این هم شبیه وجه قبل است، با یک بیان دیگر. معلوم است که این هم با ظاهر آیه اصلاً سازگار نیست.
وجه چهارم: آیه در واقع میخواهد بگوید اگر شما در مورد یتیمهای که در دامن شما بزرگ شده، میترسید که عدالت را در مورد او رعایت نکنید و نسبت به او ظلم روا دارید، «فانکحوا ما طاب لکم مِن النساء» ولی نه هر زنانی؛ بلکه منظور از نساء، مما احلّ لکم مِن یتامی قرباتکم. شما میخواهید زن بگیرید و میترسید در مورد آن یتیمانی که در خانههای شما بزرگ شدهاند، در مورد اینها قسط و عدل را رعایت نکنید، از یتیمان دیگر زن بگیرید؛ از یتامی اقربائتان بگیرید و نه این یتامی.
پس طبق این وجه، منظور از نساء، یک دسته خاصی از نساء است و آن هم یتامی مِن قرباتکم، مثنی و ثلاث و رباع.
بررسی: این وجه از سه وجه قبلی، اسوع حالاً است؛ حالش از آن سه وجه قبلی خرابتر است. اینکه بگوییم منظور از یتامی، آن یتیمه تربیت شده و بزرگ شده در دامن شماست و منظور از نساء هم یک عده خاصی از یتیمان است؛ این به هیچ وجه با ظاهر آیه سازگار نیست.
وجه پنجم: این وجه نیز با ظاهر آیه سازگار نیست و آن اینکه اگر شما میترسید اموال یتامی را بخورید و پرهیز دارید، تحرج دارید از خوردن مال یتیم و دست اندازی در مال یتیم، فتحرجوا من الجمع بین النساء؛ همچنین از اینکه چند تا زن بگیرید، اجتناب کنید. میترسید بین زنها عدالت و قسط برقرار نشود؛ پس «لاتتزوجوا منهنّ الا مَن تأمنونَ معه الجور». کأن میخواهد اصل ازدواج با چند زن را محدود و مقیّد کند به آن کسانی که شما مطمئن هستید در حق آنها جور و ظلم روا نمیدارید. اینجا میگوید زنان متعدد بگیرید، ولی حواستان باشد همانطور که از أکل مال یتامی پرهیز و ابا دارید، از اینکه بین زنان نیز به عدالت رفتار نکنید، ابا داشته باشید. اگر هم میخواهید چند زن بگیرید، مراقب باشید ظلم و ستم به آنها روا نداشته باشید. لذا این وجه هم از ظاهر آیه دور است .
این وجوه پنجگانه که برای بیان تناسب بین صدر و ذیل آیه بیان شده، واقعاً با اندک تأمل معلوم میشود که با ظاهر آیه هیچ تناسبی ندارند.
وجه ششم: آنگاه مرحوم علامه یک معنای دیگری ذکر میکند؛ ولی قبل از اینکه آن معنا را ذکر کند، به دو نکته تنبه میدهد و بعد آن معنا را بیان میکند. کأن این دو مطلب مقدمهای است برای معنایی که ایشان اختیار کرده است.
نکته اول: به طور کلی در بین اعراب جاهلی، حوادثی که موجب قتل میشد، زیاد اتفاق میافتاد. معمولاً یا در حال جنگ بودند یا در حال غارت از یکدیگر بودند، یا سر اموری با هم نزاع داشتند و این جنگ و غارت و نزاع، نوعاً منجر به کشت و کشتار میشد؛ نزاعهای آنان با اندک بهانهای تبدیل به یک نزاع و جنگ مسلحانه میشد و طبیعی است که در جنگها عدهای کشته میشوند. لذا در جامعه عرب جاهلی، یتیم زیاد بود. رؤسا و اقویا از اعراب جاهلی، زنان و دختران یتیم را میگرفتند؛ اموالشان را برای خودشان میگرفتند و با آنان ازدواج میکردند. وقتی مال آنان به پایان میرسید، آنها رها میکردند و از خانه بیرون میکردند. یک ظلمی این چنین در جامعه عرب جاهلی بود که وقتی از خودشان و اموالشان استفاده میکردند، آنها را رها میکردند. طبیعتاً دیگر رغبتی به یتیمی که با او ازدواج شده بود و مالی هم نداشت، وجود نداشت.
قرآن از این ظلم فاحش، به شدت منع کرده است؛ آیه: «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً» . اشاره به همان روش و سیرهای بود که در بین اعراب جاهلی، معروف و متعارف بود.
نکته دوم: مسلمانان بعد از این نهی و تأکید شدید قرآن بر منع از این کار، وحشت کردند و ترسیدند؛ به نحوی که حتی یتیمان را از خانههایشان بیرون کردند تا مبتلا به اخذ اموال آنها و تفریط و افراط در حق آنان نشوند. بر این اساس، خدمت رسول خدا(ص) آمدند و راجع به این امر سؤال کردند که آن وقت این آیه نازل شد: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ» ، از تو درباره یتیمان سؤال میکنند؛ تو در پاسخ بگو: در مورد آنها اصلاح بهتر است تا اخراج آنان. لذا پیامبر اجازه داد که اینها یتیمان را نگهداری کنند تا آن مشکلات پیش نیاید.
پس از اشاره به این دو نکته: ۱. بیان سیره اعراب جاهلی و نهی شدید قرآن ۲. کاری که مسلمانان بعد از این نهی شدید پیش گرفتند و آیهای که نازل شد تا تأکید به حفظ و نگهداری اینها داده شود مرحوم علامه میفرماید: با تأمل در این دو نکتهای که گفتیم، مراجعه کنید به آیه: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ». این آیه به دنبال یک آیه دیگر ذکر شده است؛ آن آیه این است: «وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبيراً» ، اموال یتیمان را به آنان بدهید و اموال بیارزش خودتان را با اموال مرغوب آنان مخلوط نکنید. اموال آنان را با ضمیمه کردن به اموال خودتان، نخورید؛ این یک گناه بزرگ است.
با توجه به این آیه و آیه «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى»، کأن این آیه و آیه قبل میخواهد این معنا را برساند که اتقوا امر الیتامی، از امر یتامی بترسید و خودتان را نگه دارید؛ در امر یتیمان، خودنگهدار باشید. «و لا تتبدلوا خبیث اموالکم بطیب اموالهم»، اموال نامرغوب خودتان را با اموال مرغوب و با ارزش آنان تبدیل نکنید. مثلاً او ده گوسفند داشته و این شخص هم ده گوسفند دارد؛ گوسفندهای خودش لاغر و ضعیف و گوسفندهای او چاق و چله. این میگفت من ده گوسفند او را حفظ میکنم؛ گوسفندهای ضعیف را برای او میگذاشت و آن گوسفندهای چاق را برای خودش میگذاشت.
«لاتتبدلوا خبیث اموالکم بطیب اموالهم و لا تأکلوا اموالهم إلی اموالکم» اموال آنان را با اموال خودتان ضمیمه نکنید و بالا بکشید. «حتی أنکم إن خفتم أن لاتقسطوا فی الیتیمات منهم و لم تَطِب نفوسکم أن تنکحوهنّ و تتزوجوا بهنّ فدعوهنّ و انکحوا نساءً غیرهن ما طاب لکم مثنی و ثلاث و رباع». یعنی کأن خداوند تبارک و تعالی بعد از نهیی که در آیه قبل فرموده که مراقب امر یتیمان باشید و اموال نامرغوب خودتان را با اموال مرغوب آنان مخلوط نکنید، حالا میفرماید: اگر میترسید که در مورد یتیمانِ (آن یتیمانی که نام برده شد)، قسط و عدل را رعایت نکنید؛ اگر خوف دارید به آنها ظلم روا داشته شود و دلتان پاک نیست و دلتان راضی نیست که آنان را بگیرید، آن یتیمات را از ترس نهی آیه قبل، دلتان نمیرود به این سمت که با آنها ازدواج کنید، آنان را رها کنید و بروید زنان غیر از این زنان بگیرید.
کأن جمله شرطیه «إن خفتم أن لاتقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء» معنایش این است: «إن لم تطب لکم الیتامی للخوف من عدم القسط، فلا تنکحوهنّ و انکحوا نساء غیرهن». اگر میترسید که در مورد این یتامی قسط را رعایت نکنید و دلتان به ازدواج با آنان خیلی پاک و پاکیزه نیست و دلچرکین هستید، با آنان ازدواج نکنید و زنانی غیر از آن یتیمان بگیرید.
پس اینجا جزاءِ جمله اول، حذف شده است. جزاء این بوده: فلا تنکحوهنّ. آن وقت به جای آن، «فانکحوا» آمده، جای جزاء حقیقی. یعنی سبب به جای مسبب نشسته است. سبب چیست؟ ترس از ازدواج با یتیمان و در نتیجه عدم نکاح با آنان است. مسبب چیست؟ فانکحوا ما طاب لکم من النساء. کأن سبب برداشته شده و مسبب به جای آن قرار گرفته است. به دنبال فانکحوا گفته ما طاب لکم من النساء. ما طاب لکم در حقیقت وصف زنانی را که شما میخواهید با آنان ازدواج کنید، بیان میکند. یعنی چه کسانی؟ یعنی غیر آنها. کأن معنایش این است: فانکحوا غیرهن.
پس نسبت و تناسب صدر و ذیل آیه معلوم شد که «إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى»، این شرط است. جزاء چیست؟ «فلا تنکحوهن». وقتی که از ترس با آنها ازدواج نمیکنید، این یک مسبب دارد و یک اثر دارد. اینکه شما از ترس نمیتوانید و نمیخواهید ازدواج کنید، سبب میشود که مجوز داشته باشید تا با زنان دیگر ازدواج کنید. جزای حقیقی و سبب حذف شده و مسبب به جای آن قرار گرفته است .
این جهت اولی بود که لازم دیدم درباره آن یک توضیحی بدهم؛ چون این از مواردی است که خیلی سؤال میشود و خیلی بحث دارد و یکی از مواردی که برخی به قرآن اشکال میگیرند، همین است. این را گفتم که خیلی به استدلال ما مرتبط نیست اما دانستن آن مفید فایده است.
فردا جهت ثانیه که تقریب استدلال به این آیه بر استحباب تعدد نکاح است را عرض خواهیم کرد.
نظرات