جلسه هفتم – مقدمات- امر دوم: استحباب نکاح- ادله (دلیل سوم و چهارم)- امر سوم: متعلق استحباب

جلسه ۷ – PDF

جلسه هفتم
مقدمات- امر دوم: استحباب نکاح- ادله (دلیل سوم و چهارم)- امر سوم: متعلق استحباب
۱۴/۰۷/۱۳۹۷

  خلاصه جلسه گذشته
بحث در استحباب نکاح بود که دومین مقدمه از مقدمات مورد نظر است. عرض شد به ادله اربعه، این مطلب قابل اثبات است. دو دلیل ذکر شد، هم از کتاب و هم برخی از روایاتی که دلالت بر استحباب نکاح می‎کند، بیان شد.
دلیل سوم: اجماع
دلیل سوم، اجماع است. اجماع بین المسلمین بر استحباب نکاح وجود دارد. شهید ثانی در مسالک، چنین می‎فرماید: «باجماع المسلمین إلا مَن شذّ منهم»، نکاح به اجماع مسلمین مستحب است، مگر یک گروه بسیار قلیل و شاذ که البته آن گروه شاذ و قلیل که با استحباب نکاح مخالف هستند، از این جهت است که نکاح را واجب می‎دانند نه اینکه قائل به عدم استحباب باشند. این‎ها قائل به وجوب نکاح هستند؛ عبارت ایشان این است: «حیث ذهب الی وجوبه» ، آن گروه شاذ، قائل به وجوب نکاح هستند. پس کأنّ هیچ کس مخالف استحباب نیست؛ آنها نه اینکه بخواهند بگویند مستحب نیست که مثلاً مباح باشد؛ بلکه یک پله بالاتر، معتقد به وجوب نکاح هستند. صاحب جواهر مدعی است هم اجماع منقول وجود دارد و هم اجماع محصّل.
حتی صاحب جواهر بالاتر از اجماع را ادعا می‎کند، یعنی مسأله استحباب نکاح را ضروریِ مذهب و بلکه ضروری دین می‎داند. عبارت صاحب جواهر این است: «إو ضرورة من المذهب بل الدین». این خیلی مهم است؛ اگر استحباب نکاح، ضروری دین باشد، یعنی در حدّ وجوب صلاة است. همان‎طور که وجوب صلاة ضروری دین است، استحباب نکاح نیز ضروری دین است. معنای ضروری دین یا ضروری مذهب چیست؟ یعنی یک حکمی به درجه‎ای از بداهت می‎رسد که برای اثبات آن نیاز به اقامه دلیل نیست. دیگر شما نیاز ندارید که برای آن نه از قرآن و نه از سنت، دلیل اقامه کنید. به درجه‎ای از بداهت و وضوح رسیده که کأنّ اگر کسی این را قبول نداشته باشد، اصلاً از دین اطلاع ندارد . علی أی حال اجماع بین المسلمین قطعی است.
تنها مسأله‎ای که اینجا ممکن است درباره اجماع گفته شود، این است که این اجماع مدرکی است؛ یعنی مستند مجمعین، همین ادله است؛ مثل کتاب، سنت. و اجماع مدرکی یا محتمل المدرکیة، اعتبار ندارد. تنها شبهه‎ای که ممکن است درباره اجماع شود، مدرکی بودن یا محتمل المدرکیه بودن اجماع است. اینجا دیگر بحث مبنایی می‎شود. نوعاً معتقدند که اجماع مدرکی یا محتمل المدرکیه حجیت ندارد. اما برخی مثل بعضی از اعاظم معاصر معتقدند اجماع حتی اگر مدرکی یا محتمل المدرکیه باشد، اگر اتصال آن به زمان معصوم ثابت شود، حجت است. آقای شبیری بر این عقیده هستند که اگر اتصال اجماع مدرکی به زمان معصوم ثابت شود، حجیت دارد و مدرکی بودن یا احتمال مدرکیت اجماع، لطمه‎ای به اعتبار و حجیت آن نمی‎زند.
علی أی حال اگر اجماع هم مدرکی باشد و ما اجماع مدرکی را مخدوش بدانیم، مسأله ضرورت دین و مذهب که صاحب جواهر ادعا کرده، لایخلو مِن بُعد؛ بعید نیست که بتوانیم به این امر ملتزم شویم.
دلیل چهارم: عقل
بعید نیست بتوانیم مسأله رجحان نکاح را به عقل مستند کنیم و بگوییم عقل به واسطه آثار بسیاری که بر ازدواج و نکاح مترتب است، از جمله اموری که به شخص انسان یا به جامعه انسانی مربوط می‎شود؛ مثل حفظ انسان و حفظ نسل، حفظ عقائد و اخلاقیات و تعادل شخصیتی. به هر حال مسائلی که در جهات مختلط مربوط به زندگی انسان، چه زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی وجود دارد و تقریباً این جهات مورد قبول همه انسان‎ها از همه اقوام و ملل و نحل است، یعنی اینطور نیست که یک مذهب خاصی یا ملت خاصی یا آیین خاصی به این مصالح ملتزم شود. با توجه به این جهات، قطعاً عقل حکم به رجحان چنین عمل و کاری می‎کند لذا می‎توانیم رجحان نکاح را مستند به حکم عقل نیز بدانیم.
علی أی حال از مجموع چهار دلیلی که ذکر شد، استحباب نکاح قطعاً قابل استفاده است. فقط یک ملاحظه‎ای درباره اجماع وجود داشت که عرض شد؛ و یک ملاحظه‎ای نسبت به آیه «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ…»  وجود دارد. عرض شد در اینجا طبق نظر برخی، أیامی جمع أیم یا أیّم به معنای زنانی که شوهر داشته‎اند و شوهرشان را از دست داده‎اند؛ یا طلاق گرفته‎اند یا شوهرشان از دنیا رفته است. و نیز مردانی که زنشان از دنیا رفته یا او را طلاق داده‎اند. مجمع البیان و برخی دیگر، أیم را این چنین معنا کرده‎اند.
اما برخی به تبع بعضی از لغویین، أیم را به معنای مطلق زن بی‎همسر و مرد بی‎همسر اعم از اینکه قبلاً همسری اختیار کرده باشند یا نکرده باشند می‎دانند. اگر ما گفتیم أیامی مطلق است، یعنی مطلق مرد بی‎همسر و زن بی‎همسر، اعم از اینکه قبلاً ازدواج کرده باشند یا نکرده باشند؛ ما می‎توانیم استحباب نکاح را از آیه استفاده کنیم. چون امر به انکاح وقتی می‎تواند پذیرفته شود و قابل قبول باشد که خودِ نکاح ذاتاً ممدوح باشد؛ نمی‎شود نکاح ذاتاً و شرعاً ممدوح نباشد، آن وقت امر کنند به اینکه شما نکاح را پیگیری کنید و درباره آن اقدام کنید. این در صورتی است که أیامی را مطلق بدانیم.
اما اگر گفتیم أیامی جمع أیم است و أیم به معنای مرد یا زنی است که قبلاً همسر داشته ولی الان ندارد، طبق این بیان عرض کردیم که راه استفاده استحباب از این آیه، این است که بگوییم وقتی در مورد أیامی [یعنی کسانی که قبلاً ازدواج کرده‎اند و الان عزب شده‎اند] امر به انکاح می‎شود، به طریق اولی در مورد کسانی که اصلاً ازدواج نکرده‎اند، می‎توان این استحباب را استفاده کرد. مگر اینکه کسی بگوید که چنین اولویتی در اینجا وجود ندارد و این اولویت را انکار کند.
اگر این اولویت انکار شود، دیگر این آیه کأنّ اختصاص دارد به امر به نکاح دو دسته: ۱. مردان همسر از دست داده یا جدا شده و زنان همسر از دست داده و طلاق گرفته ۲. عباد و إماء. یعنی کأنّ این دو دسته بنا به شرایطی که دارند، ممکن است خودشان اقدام به این کار نکنند. تکلیف عبید و إماء که معلوم است؛ شاید مقتضی برای تحرک در امر نکاح برای آنها فراهم نباشد. مردان و زنان أیم، یعنی کسانی که قبلاً همسر داشته‎اند و الان ندارد، این‎ها هم ممکن است که بنا به شرایط روحی این آمادگی در آن‎ها نباشد؛ یعنی نیاز به کمک داشته باشند. اگر این معنا را از آیه استفاده کنیم، این آیه فقط استحباب انکاح این دو دسته را می‎رساند؛ دیگر نمی‎توانیم استحباب عام نکاح را از این آیه استفاده کنیم.
این یک ملاحظه‎ای است که در مورد این آیه چه بسا ذکر کنیم که خلاصه اگر «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ» را اینطور معنا کنیم که آیه دستور می‎دهد که دو گروه که خودشان آمادگی ورود به مقوله نکاح در آن‎ها ضعیف است و ممکن است مقتضی در آن‎ها ضعیف باشد و یا موانعی سر راه آن‎ها باشد، نسبت به انکاح این دو دسته اقدام کنید. دیگر مطلق عزّاب را نمی‎گوید. اگر این معنا را از آیه استفاده کنیم، قهراً آیه هم دالّ بر استحباب عام نکاح نیست.
ولکنه بعید؛ بعید است که آیه این را بخواهد بگوید. اگر ما بگوییم أیامی مطلق مرد بی‎زن و زن بی‎شوهر را می‎گوید، مسأله روشن است و استحباب استفاده می‎شود. اگر هم أیامی را منحصر به کسی بدانیم که قبلاً همسر داشته و الان ندارد، به نظر ما راه اولویت باز است و با اولویت چه بسا بتوانیم استحباب عام نکاح را استفاده کنیم.
سؤال:
استاد: به حسب طبیعی علت اینکه امر به انکاح را در خصوص این دو گروه گفته، خواسته کأنّ تشویق کند مردم و جامعه اسلامی را به اینکه وارد عرصه شوند و برای این دو گروه یک فکری کنند.
سؤال:
استاد: یعنی مردی که قبلاً زن داشته و الان ندارد، فسادش بیشتر از مرد جوان عزب است؟ یعنی شما می‎خواهید بفرمایید که استحباب نکاح از آیه فهمیده نمی‎شود. نتیجه فرمایش شما این است که استحباب نکاح از این آیه فهمیده نمی‎شود. الان بحث ما استحباب عام نکاح است.
سؤال:
استاد: دلیل اخص از مدعا می‎شود؛ مدعا استحباب عام نکاح است اما با این بیان استحباب در خصوص یک عده خاصی ثابت می‎شود.
ما مقدمه اول را بحث کردیم که حول معنای نکاح بود لغتاً و شرعاً. مقدمه دوم درباره استحباب نکاح بود؛ ملاحظه فرمودید که استحباب نکاح با ادله قابل اثبات است.
امر سوم: کراهت عزوبت
امر سوم در مورد کراهت عزوبت است. ما تا اینجا اثبات کردیم نکاح مستحب است؛ اما سؤال این است که آیا عدم النکاح مکروهٌ؟ به عبارت دیگر، آیا عزوبت هم کراهت دارد؟ یک وقت کسی ازدواج می‎کند و به یک مستحبی عمل کرده؛ اما اگر کسی ازدواج نکند و عزب باقی بماند، آیا دارد یک فعل مکروه را مرتکب می‎شود یا خیر؟ طبیعتاً فعل مکروه باعث منقصت درجه انسان است و یک مفاسد غیر ملزمه‎ای را به انسان می‎رساند.
مرحوم سید در عروه، تصریح به کراهت عزوبت کرده؛ می‎فرماید: «و یستفاد مِن بعض الاخبار کراهة العزوبة، فعن النبی(ص): رذّال موتاكم العزّاب».  می‎خواهیم ببینیم آیا این سخن درست یا خیر؟ آیا عزوبت کراهت دارد یا خیر؟
اینکه می‎گوییم عزوبت کراهت دارد یا نه، این غیر از بحث از این است که به طور کلی ترک مستحب، مکروه است یا نه. ما یک بحث کلی داریم که آیا ترک المستحب، مکروهٌ أم لا؟ وقتی ما یک چیزی را مستحب می‎دانیم، ترک مستحب کراهت دارد یا خیر؟ اینجا اختلاف است؛ برخی معتقدند ترک مستحب، مکروه است . اما نظر تحقیق این است که ترک مستحب مکروه نیست؛ یعنی اینطور نیست که اگر مثلاً دعا عند رؤیت الهلال مستحب بود و کسی آن را ترک کرد مرتکب مکروه شده باشد. نهایتاً این است که وقتی این شخص به استحباب عمل نمی‎کند، در واقع یک مصلحتی را از دست داده ولی اینطور نیست که یک مفسده‎ای نصیب او شود. پس ما یک بحث داریم به طور کلی که آیا ترک المستحب، مکروهٌ أم لا؟ حق این است که ترک مستحب، مکروه نیست.
در خصوص عزوبت و عدم ازدواج که مرحوم سید می‎فرماید از اخبار استفاده می‎شود که عزوبت کراهت دارد، این یک مسأله دیگر است. یعنی کأنّ ما یک ادله خاصی داریم که از آن استفاده می‎شود که ترک نکاح و عزوبت، مکروه است. پس این دو مسأله را با هم مخلوط نکنید. ما یک مسأله‎ای داریم که به طور کلی ترک المستحب مکروه أم لا. آنجا نظر حق این است که ترک مستحب، مکروه نیست. اما در عین حال منافاتی ندارد که در خصوص برخی از مستحبات، روایت خاص بیاید و دلیل داشته باشیم که کراهت ترک مستحب را ثابت کند؛ از جمله عزوبت و عدم النکاح. مجرد ماندن، تنها ماندن، نکاح نکردن، فی نفسه موضوع برخی ادله و روایات است؛ مثل همین روایتی که قبلاً خواندیم که در اموات شما کسانی که درجه پست و پایین‎تری دارند، عزب‎ها هستند. نظیر این روایت، روایات دیگری نیز وارد شده؛ از جمله: «شرار امتی عزّابها» یا «أکثر أهل النار العزّاب» ، اکثر اهل آتش، عزب‎ها هستند. یا نبوی مشهور: «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منّی» . روایاتی از این دست داریم که مضمون و مفاد آن‎ها، تحذیر بر ترک نکاح است و انسان را از عزوبت و ترک نکاح بر حذر داشته، که این دلالت بر کراهت می‎کند.
اگر این ادله نبود، چه بسا نمی‎گفتیم عزوبت مکروه است؛ چون ما گفتیم ترک استحباب، مکروه نیست. اما اینجا به خصوص دلیل و روایات خاص داریم که از آن‎ها کراهت عزوبت استفاده می‎شود و این اعم از نساء و رجال است. برخی روایات حتی در مورد زنان وارد شده: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «نَهى‏ رَسُولُ اللَّه(ص) النِّسَاءَ أَنْ يَتَبَتَّلْنَ وَ يُعَطِّلْنَ‏ أَنْفُسَهُنَ‏ عَنِ الْأَزْوَاجِ».  می‎فرماید: رسول گرامی اسلام(ص) زنان را نهی کرده از اینکه خودشان دور کنند و معطل کنند و به نوعی خودشان از معرض ازدواج و شوهر دور کنند. البته این نهی، نهی تحریمی نیست؛ نهی تنزیهی است.
پس از این مجموعه روایات، کراهت استفاده می‎شود. حتی ممکن است کسی اینها را دالّ بر حرمت بداند؛ چه اینکه عرض کردیم که یک گروه قلیل که به تعبیر شهید ثانی، شاذ هستند، اینها قائل به وجوب نکاح هستند. اگر کسی قائل به وجوب نکاح شد، ترک نکاح، حرام می‎شود و بالاتر از کراهت می‎شود. ولی ما می‎گوییم که این دالّ بر کراهت نیست؛ این از سیره قطعیه متشرعه قابل استفاده است که ترک نکاح حرام نیست. در بین متشرعه اگر کسی ازدواج نکند، نمی‎گویند که کار حرام مرتکب شده است؛ می‎گویند که یک کار ناشایست و ناپسند است، ولی نمی‎گویند کار حرام انجام ‎می‎دهد، مثل سایر محرمات. این برای ما قطعی است که حرام نیست؛ ولی کراهت دارد و کراهت آن شدید است؛ مثل استحباب نکاح که مؤکد بود، روایاتی همچون «شرار امتی عزّابها» یا «أکثر أهل النار العزّاب» دلالت بر این دارد که کراهت ترک نکاح و عزوبت، یک کراهت نسبتاً شدید است. این کراهت چه بسا از این باب باشد که بالاخره عزوبت می‎تواند منشأ بسیاری از گناهان قرار گیرد. یعنی واقعاً انسان را به فسادها و گرفتاری‎هایی مبتلا کند یا یک خصلت‎های روحی و روانی ناخوشایندی را در انسان ایجاد کند، مثل عصبیت و پرخاشگری و… که در پرتو ازدواج و نکاح، تعدیل می‎شود. خیلی از روحیات و اوصاف و اخلاق آدمی، با نکاح تکامل پیدا می‎کند. لذا چه بسا کراهت شدید عزوبت هم از این باب است که خودِ عزوبت می‎تواند منجر به گناهانی شود که انسان را گرفتار آتش و نار کند.
علی أی حال امر سوم این است که علاوه بر استحباب نکاح، کراهت عزوبت نیز قابل اثبات است.
بحث جلسه آینده
امر چهارم در این است که متعلق استحباب چیست؟ تاکنون عرض شد که نکاح مستحب است ولی اکنون بحث در این است که متعلق استحباب چیست؟ آیا طبیعة النکاح مستحب است یا الطبیعة مع قصد القربة مستحب است؟