جلسه اول-تذکر اخلاقی(اطاعت و عبادت خدا با علم)

جلسه ۱ – PDF

جلسه اول
تذکر اخلاقی(اطاعت و عبادت خدا با علم)
۰۴/۰۷/۱۳۹۷

امروز، روز اول سال تحصیلی جدید است و ما طبق معمول، ابتدا از باب تیمّن و تبرک، روایتی از وجود مقدس ائمه معصومین(ع) می‎خوانیم و إن شاء الله به سراغ بحث خواهیم رفت.
روایت از امام صادق(ع) است که می‎فرماید: «إِذَا كَانَ‏ يَوْمُ‏ الْقِيَامَةِ بَعَثَ‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالِمَ وَ الْعَابِدَ فَإِذَا وَقَفَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ لِلْعَابِدِ انْطَلِقْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ قِيلَ لِلْعَالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِيبِكَ لَهُم‏».
امام صادق(ع) می‎فرماید: روز قیامت که فرا برسد، خداوند تبارک و تعالی هم علما و هم عُبّاد را برمی‎انگیزاند؛ عالم و عابد، یعنی دو صنف و دو سنخ از مردم را برمی‎انگیزد. بعد که این‎ها برانگیخته شدند، در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی می‎ایستند؛ به عابد گفته می‎شود که به سوی بهشت برو، اما به عالم گفته می‎شود بایست و برای مردم شفاعت کن. وجه شفاعت و اینکه این امتیاز برای عالم در نظر گرفته شده، در روایت مشخص گردیده است: «بِحُسْنِ تَأْدِيبِكَ لَهُمْ»، به خاطر تأدیب مردم، پروریدن مردم و راهنمایی مردم به سوی بهشت.
مسأله علم و دانش و اهمیت آن، به قدری واضح است که نه تنها آیات و روایات فراوان، بلکه عقل و سیره عقلای عالم و درک عمومی عقلای عالم نیز گواه آن است. لذا من در این جهت نمی‎خواهم بحث کنم که چه اهمیتی دارد؛ اما آنچه که الان مقصود است و من می‎خواهم به آن اشاره کنم و نکته‎ای که می‎خواهم روی آن تأکید کنم، این است که اگر عمقِ ارزشِ علم درک شود، واقعاً انسان برای دانستن سر از پا نمی‎شناسد و هیچ فرصت و زمانی را از دست نمی‎دهد. حتماً آن علمی که مقصود است، علمی است که مایه پند و عبرت باشد و نه هر علمی. من قبلاً به مناسبت‎های مختلف، روایاتی که به این جهت اشاره داشته، در همین درس این‎ها را بعضاً اشاره کرده‎ام که منظور از علم، علمی است که به حال بشر نافع است و نفع آن یا به دنیای مردم یا آخرت مردم است و البته علمی است که نتیجه و اثر آن، خشیت الهی باشد. علمی که انسان را به معرفت خداوند، معرفت خویشتن و مقصد نهایی انسان، راهنمایی کند.
اگر ما برای فراگیری این علم که بستر آن برای امثال ما فراهم است و ما در این مسیر قرار گرفته‎ایم، اگر به عمق معنای این علم و حقیقت این علم توجه کنیم، فراگیری این علم برای ما سخت نخواهد بود. ممکن است انسان با توجه به ناآگاهی و ناآشنایی به حقیقت این علم، حضور در درس و بحث و مباحثه و مطالعه برای او سخت باشد؛ طبع انسان ممکن است گریزان از این امور باشد، ولی اگر بداند که چه گنجی در این آموختن نهفته است، قطعاً اندک فرصتی را برای فراگیری از دست نمی‎دهد.
اگر ما بدانیم که این علم، کمال است، قطعاً برای دستیابی به کمال، انسان کوشش و تلاش افزون‎تری می‎کند. اگر ما بدانیم که درجه انسان هم در دنیا و هم در آخرت با این علم به حدّی می‎رسد که با هیچ کس قابل قیاس نیست، حتماً تلاش او مضاعف خواهد شد. عابد کسی است که به حسب ظاهر خدا را عبادت و اطاعت می‎کند؛ عابد یعنی کسی که تمام تلاش او بر این است که اوامر خدا را اتیان کند و نواهی خدا را ترک کند و تمام وقت او به عبادت [به معنای عام]، مثل نماز، روزه، حج و امثال اینها سپری شود. در مورد عابد این روایت هم وارد شده که همه همّ عابد، خودِ اوست؛ یعنی می‎خواهد خودش به یک درجاتی برسد. اما عالم الهی، عالم ربانی، همه همّش خودش نیست؛ همّ و غم او علاوه بر خودش، دیگران نیز هستند. خروج از پوسته خودیت در ارتقاء معنوی، در رشد روحی، در کمالات معنوی، این خودش درجه انسان را بالا می‎برد.
تفاوت درجات عابد و عالم، از این ناحیه است که هر دو به دنبال اطاعت خدا هستند؛ هم عالم ربانی می‎خواهد خدا را اطاعت کند و هم عابد، هر دو به دنبال اطاعت از فرامین خداوند هستند؛ اما اگر همه تلاش کسی این باشد که مقامات معنوی را برای خودش کسب کند، خودش رشد کند، خودش به کمالات روحی برسد، این کجا و آن کسی که تلاش می‎کند که هم خودش را به مقامات معنوی برساند و هم دیگران را کجا؛ این به درجات از آن یکی برتر و بالاتر است. چون این‎جا فقط به خودش فکر نمی‎کند؛ مهم‎ترین سرّ و راز سیر الی الله و سلوک، این است که انسان به یک معنا از پوسته خودیت بیرون آید. شما فرض کنید کسی که دائماً در مسجد حضور دارد و تمام وقتش صرف کارهای شخصی خودش است؛ هم به زندگی شخصی‎اش می‎رسد و هم در عبادت و  سلوک معنوی، فقط مراقب بر مستحبات و انجام واجبات و ترک محرّمات و مکروهات است و کاری به دیگران ندارد و همّ و غمی نسبت به آن‎ها ندارد؛ با کسی که اهتمام به امور دیگران دارد [چه امور مادی و چه امور معنوی]، قطعاً این در سیر الی الله، بالاتر است و در مراتب بالاتری قرار دارد، چون به غایت عبادت و کسب معرفت و خلقت، نزدیک‎تر است. غایتِ خلقت، قرب الی الله است؛ انسان خلق شده برای قرب به حق تعالی؛ قرب به حق تعالی به این است که انسان با اسماء و صفات الهی مأنوس شود و خودش را به اسماء و صفات الهی نزدیک کند. این تنها در صورتی ممکن است که انسان از آن خودبینی و خودیت، خارج شود.
لذا عالم از آن‎جا که اهتمام به امور دیگران دارد، از عابد برتر است و به همین جهت به او گفته می‎شود «قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ». کسی که بتواند جمع کثیری را همراه خودش به سوی بهشت ببرد کجا و کسی که فقط خودش مجاز است به جنت الهی برود کجا!
در روایتی از رسول گرامی اسلام(ص) وارد شده که می‎فرماید: «أَ مَا عَلِمْتَ‏ أَنَ‏ اللَّهَ‏ يُطَاعُ‏ بِالْعِلْمِ وَ يُعْبَدُ بِالْعِلْمِ»، آیا دانسته‎ای که خداوند با علم اطاعت می‎شود، با علم عبادت می‎شود. یعنی اگر کسی علم الهی را بیاموزد و آگاهی‎های او افزون شود، در حقیقت اطاعت و عبادت خداست. چرا در شب قدر که شب تقدیر امور انسان‎هاست و علی القاعده افضل امور، عبادت خداوند است، گفته می‎شود که مذاکره علمی در آن شب، از افضل امور است. یعنی هر چه انسان به حقایق امور آگاه‎تر شود، سنخیت بین او و خدای تعالی بیشتر می‎شود.
کسی که تلاش نمی‎کند تا معرفتش بالا رود، مثلاً فرض کنید طلبه یا دانشجویی مشغول تحصیل است و همه همّ و غم او این است که نمره بگیرد و این سطح را به پایان برساند و به سطح بالاتر برود، مدرکی بگیرد و از مزایای آن بهره‎مند شود؛ ممکن است مزیت‎های معنوی برای انسان فراهم کند اما آیا آن علم و آگاهی و معرفت و کشف مجهول، برای انسان حاصل شده یا نه؟ ما با رفتارهایمان می‎توانیم ظواهر امور را تغییر دهیم یا برای دیگران آن‎ها را به نحو دیگری جلوه دهیم. ممکن است من طوری رفتار کنم که همه شما فکر کنید که من خیلی عالم هستم؛ به هر حال انسان دوست دارد که چهره‎ای از خودش نزد دیگران ارائه دهد که به دیده احترام به او نگریسته شود. مثلاً یکی فکر می‎کند که اگر ثروت داشته باشد، دیگران با احترام با او برخورد می‎کنند یا به یک مقام و منزلت ظاهری یا ریاست، می‎تواند منشأ برخی از احترامات اجتماعی و تعظیم و تکریم‎های اجتماعی باشد. ولی هیچ کدام از این‎ها، حقیقت وجودی انسان را بالا نمی‎برد و به او سعه نمی‎دهد.
حقیقت وجودی انسان، جانِ انسان و روح انسان با معرفت و آگاهی توسعه پیدا می‎کند. قرب به حق تعالی با معرفت حقیقی حاصل می‎شود. اگر ما می‎خواهیم به خداوند متعال نزدیک شویم، اگر می‎خواهیم منزلت واقعی پیدا کنیم، اگر می‎خواهیم قرب به حق تعالی پیدا کنیم، راه آن این است که با معارف بیشتر مأنوس باشیم؛ چه در حوزه اخلاق و چه در عقائد و چه در احکام، هدف کشف مجهول باشد. انسان گاهی حتی خودش را فریب می‎دهد؛ مطلبی را نفهمیده و به روی خودش نمی‎آورد و می‎گوید فهمیده‎ام، تظاهر می‎کند به اینکه فهمیده است. مخصوصاً در مباحثه و جایی که چند نفر هم حضور داشته باشند، تلاش می‎کند تا تفوق و تغلّب خودش را به دیگران اثبات کند؛ اما این حقیقت ماجرا را عوض نمی‎کند.
اینکه پیامبر می‎فرماید: «أَنَ‏ اللَّهَ‏ يُطَاعُ‏ بِالْعِلْمِ وَ يُعْبَدُ بِالْعِلْمِ»، اینکه خدا با علم عبادت می‎شود، اطاعت و عبادت خدا به چیست؟ به خم و راست شدن معمولی؟ البته این‎ها باید باشد؛ نماز، روزه، تضرع در برابر خدا، این‎ها قطعاً هست ولی آن چیزی که به نماز و روزه ما جهت می‎دهد و آن را عمیق‎تر می‎کند، همین علم است. اگر ائمه معصومین(ع) با خداوند آن طور راز و نیاز می‎‏کنند، چون علمی به آن‎ها داده شده که از حقایق امور، مطلع هستند. اگر کسی علم داشته باشد، خدا را آن‎گونه که باید می‎شناسد و وقتی که خدا را آن‎گونه شناخت، عبادت او تغییر می‎کند. یک حکیم، عارف و فقیهی که با این علوم و معارف آشناست و این‎ها را در عمل در وجود خودش مجسّم کرده، قهراً نماز او با آن عابد فرق می‎کند. عابدی که از صبح تا شب عبادت می‎کند اما از نظر معرفت و آگاهی در حد متوسط و زیر متوسط است، معلوم است که عبادت او با عبادت عالمی که خدا را تا حدودی بیشتر می‎شناسد، فرق می‎کند.
اینکه می‎فرماید: «أَنَ‏ اللَّهَ‏ يُطَاعُ‏ بِالْعِلْمِ وَ يُعْبَدُ بِالْعِلْمِ»، واقعاً اگر ما به حقیقت علم و معرفت آشنا باشیم و بدانیم که با هر یک ساعت تلاش و مجاهدت علمی، می‎توانیم ده‎ها درجه روح خود را بالا ببریم، اهمیت علم بیشتر برای ما آشکار می‎شود؛ دنبال فرار نیستیم، دنبال بهانه نیستیم. بر فرض همه مدارج مؤسسات و مراکز را هم طی کنیم اما حقیقتاً آن علم و آگاهی ما افزایش پیدا نکند، معلومات ما افزون نشود، نه می‎توانیم بگوییم اطاعت عمیق‎تری نسبت به خدا داشتیم و نه می‎توانیم بگوییم عبادت بهتری داشتیم؛ چه بسا برای بسیاری از ما خودِ این علم یک حجاب می‎شود و حتی عبادت و اطاعت ما را هم ضعیف‎تر می‎کند. این برای امثال ما، این خطر را دارد که خودِ این علوم نه تنها نورانیت ندارد بلکه حجاب و ظلمت‎ها را در وجود ما بیشتر می‎کند؛ فکر می‎کنیم در حال حرکت در پرتو نور هستیم اما در واقع در تاریکی و ظلمت قدم برمی‎داریم.
در این روایت پیامبر می‎فرماید: «أَ مَا عَلِمْتَ‏ أَنَ‏ اللَّهَ‏ يُطَاعُ‏ بِالْعِلْمِ وَ يُعْبَدُ بِالْعِلْمِ وَ خَيْرُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْعِلْمِ وَ شَرُّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْجَهْل‏»، خیر دنیا و آخرت در علم است؛ شرّ دنیا و آخرت در جهل است. این خیر و شر که مطلق نیست، به این معنا که هر چه بر معرفت و آگاهی و دانش انسان افزوده شود، خیر بیشتری نصیب او می‎شود و به هر میزان که جهل داشته باشد، به همان میزان در معرض شرّ و فساد است. مهم این است که انسان تمام تلاش و کوشش خودش را به کار ببرد. واقعاً این فرصت‎ها دیگر قابل تکرار نیست؛ این فرصت‎ها، فرصت‎هایی است که برای افراد مختلف در طول تاریخ فراهم شده است؛ همین پنج سال و ده سال عنفوان جوانی. یک عده در این مدت آن‎قدر خوشه چیده‎اند و توشه برداشته‎اند و عده بسیاری همچون بنده، از این فرصت‎ها استفاده نکردیم؛ نه خودمان توانستیم بهره‎ای ببریم و نه برای دیگران توانستیم نافع باشیم.
این مطلبی است که عقل پشتیبان اوست؛ علم نور است، هر چه وجود انسان نورانی‎تر شود، طبیعتاً قرب او به حق تعالی بیشتر می‎شود. فکر نکنیم که اگر من الان در گوشه حجره بنشینم و مطالعه کنم و کسی هم از آن خبردار نشود، یک مجهولی برای خودم کشف کنم، این چه فایده دارد؟ گاهی این سؤالات و پرسش‎ها مطرح می‎شود که این همه درس بخواهیم چه فایده دارد؟ این همه مشکلات، نه حقوق، نه شهریه، این همه گرانی که الان به بی‎نهایت رسیده؛ چه فایده و ثمری دارد؟ این‎ها سؤالاتی که ذهن بسیاری از طلبه‎ها را مخصوصاً در این ایام به خودش مشغول کرده و گاهی حتی در مراجعاتی که به خودِ من می‎شود، این مسأله طرح می‎شود که این امر نه زندگی برای انسان درست می‎کند، زن و بچه آدم هزار مشکل دارند؛ این‎ها درست و انسان باید نسبت به آن‎ها نیز دغدغه باشد و نمی‎تواند آن‎ها را نادیده بگیرد. ولی آیا فقط این شرایط و این زمان برای طلاب از ابتدای تاریخ اسلام تا امروز پیش آمده؟ شرایط سخت‎تر از این نبوده؟ شرایط مشکل‎تر و دشوارتر از این هیچ وقت نبوده؟ اسلاف ما چه کار کردند؟ اسلاف ما در شرایط سخت و دشوار چه کردند؟ برترین چهره‎ها در عالم اسلام و در عالم تشیّع، نورانی‎ترین چهره‎های علمی در سخت‎ترین شرایط جلوه‎گر شدند و نورافشانی کردند. در آن شرایط رشد کردند. اگر علم نور باشد، اگر آگاهی و معرفت، کمال باشد، هر کجا که یک درجه و یک درصد و ذره‎ای آگاهی انسان افزون شود، مخصوصاً در این جهت، برترین و بالاترین نفع برای انسان است. نفع از این بالاتر که آن حقیقت انسانی شکوفا شود، آن جان و روح انسان حیات تازه پیدا کند.
پس عنایت بفرمایید که اگر خیر دنیا و آخرت می‎خواهیم، در حدّ توانمان باید تلاش علمی داشته باشیم. الان بستر تلاش علمی برای ما فراهم شده؛ حضور در درس، مطالعه و مباحثه، آن هم نه به عنوان تکلیف بچه مدرسه‎ای بلکه به عنوان یک امری که ما باید اشتیاق به آن داشته باشیم. اشتیاق به یک چیز، مولود آگاهی و معرفت است. اگر ما حقیقت یک چیزی را بدانیم، طبیعتاً شوق پیدا می‎کنیم برای بدست آوردن لذت‎های دنیایی؛ لذت خوردن، آشامیدن، دیدن، لذت جنسی، این‎ها لذت‎های حسی دنیایی است. چطور انسان برای بدست آوردن لذت‎های حسی، خودش را به رنج و زحمت می‎اندازد. اگر لذت‎های غیر حسی، لذت‎های عقلی و معنوی را بچشیم، آن وقت مثل خواجه نصیرالدین طوسی می‎شویم که وقتی در نیمه‎های شب یک مسأله علمی و یک مجهول برای او کشف می‎شد، ناخودآگاه فریاد می‎زد: «أین الملوک و أبناء الملوک مِن هذه اللذّة»، پادشاهان و فرزندان پادشاهان کجا و این لذت کجا! یعنی یک لذت عقلی حاصل از کشف یک مجهول، برابری می‎کند و بلکه بسیار بالاتر و حتی قابل مقایسه نیست با لذت‎هایی که پادشاهان که انواع لذت‎ها را در خودشان جمع کردند؛ علت اینکه می‎گوید «أین الملوک و أبناء الملوک» برای این است که لذت پادشاهان، جامع همه لذت‎های حسی است؛ به خاطر تمکن و ریاستی که دارند، لذت جاه و مقام و ریاست، لذت ثروت، لذت حاصل از برآورده کردن شهوات مختلف، شهوت بطن و فرج، همه لذت‎ها که مجتمع در ملوک و أبناء الملوک است، قابل مقایسه با لذتی که خواجه نصیرالدین طوسی در اوج همه سختی‎ها و مشکلات داشته، نیست.
پس اینکه امام صادق(ع) می‎فرماید: وقتی که روز قیامت فرا رسد، خداوند عالم و عابد را برمی‎انگیزاند و هر دو در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی می‎ایستند. خداوند به عابد می‎گوید به سوی بهشت برو و به عالم می‎گوید بایست «قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِيبِكَ لَهُم‏»، به سبب اینکه این‎ها را تأدیب کردی و خوب پرورش دادی، حالا اگر لغزش‎هایی هم داشته باشند، تو می‎توانی از آن‎ها شفاعت کنی و آن لغزش را خداوند تبارک و تعالی در مورد آنها محو کند و نادیده بگیرد. این برای این است که علم خودش عبادت و اطاعت است. اینکه خداوند تبارک و تعالی می‎فرماید: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» ، قطعاً آن‎ها که می‎دانند با آن‎ها که نمی‎دانند، مساوی نیستند؛ فقط و فقط خردمندان پند می‎گیرند. در دل اینکه می‎گوید آن‎ها که می‎دانند، پندگیری و عبرت ‎آموزی نهفته است و هر دانستنی ملاک نیست. دانستنی که موجب پند و عبرت انسان شود.
به هر حال إن شاء الله با تأمل در ارزش ذاتی علم و آگاهی و معرفت الهی، اشتیاق ما نسبت به علم‎آموزی بیشتر شود. تحمل سختی‎ها با این نگاه بر انسان آسان‎تر می‎شود. در کنار تلاش برای حل مشکلات، هیچ فرصتی را برای این امر از دست نمی‎دهد. من گاهی در جمع طلاب عرض می‎کنم که مطالعه سرگذشت بزرگان و پیشینیان، عالمانی که در شرایط بسیار سخت درس خواندند که قطعاً سختی‎هایی که آن‎ها کشیدند با سختی‎هایی که کثیری از طلاب به آن مبتلا هستند، قابل مقایسه نیست. اما آن‎ها در چه شرایطی درس خواندند و به چه مقاماتی رسیدند؛ قطعاً کسی که تاریخ‎ساز است، جمعیت بیشتری را می‎تواند در روز قیامت شفاعت کند. کسی که جمعیت زیادی را در این دنیا به حسن تأدیب ادب کرده، قطعاً جمعیت بیشتری را می‎تواند شفاعت کند.
این‎ها اموری است که انسان باید در مورد آن تأمل و فکر کند تا إن شاء الله این یادآوری‎ها و تذکرها هم برای خودم و هم برای شما، یک موتور محرکه‎ای باشد که ما را به حرکت بیشتر، حرکت عمیق‎تر و سریع‎تر وادار کند و طوری نشود که این فرصت‎ها از دست برود و چشم باز کنیم و ببینیم که یک اربعین یا خمسین از عمر ما گذشته اما نه تنها پیشرفتی نکردیم بلکه عقب‎گرد و پسرفت داشته‎ایم. خداوند إن شاء الله به همه ما توفیق علم و معرفت و ایمان و عمل به آنچه که آموخته‎ایم، عنایت بفرماید.