جلسه چهلم-مسئله ۱۸- مقام اول: نظر به اجنبیه در غیر از دست و صورت- ادله حرمت: دلیل دوم: آیه ۳۱ سوره نور- سه تقریب و بررسی آنها

جلسه ۴۰ – PDF

جلسه چهلم
مسئله ۱۸- مقام اول: نظر به اجنبیه در غیر از دست و صورت- ادله حرمت: دلیل دوم: آیه ۳۱ سوره نور- سه تقریب و بررسی آنها
۱۹/۰۹/۱۳۹۸

خلاصه جلسه گذشته
در مسأله هجدهم عرض کردیم درباره نظر به اجنبیه دو مقام مورد بحث قرار می‌گیرد. مقام اول بررسی حکم نظر به اجنبیه غیر از دست و صورت است؛ مقام دوم بررسی حکم نظر به وجه و کفین است. بحث ما در مقام اول بود؛ یعنی «النظر الی الاجنبیة غیر الوجه و الکفین». در این باره گفتیم به ادله‌ای استدلال شده است؛ دلیل اول آیه ۳۰ سوره نور بود. این دلیل به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت؛ نتیجه این شد که آیه غض دلالت بر حرمت نظر به اجنبیه ندارد. البته مقدار زیادی از وقت ما صرف بررسی مفاد و مضمون این آیه شد و گفتیم مدلول این آیه چیست. علت اینکه بحث در این باره طولانی شد این است که این آیه در مواضع مختلف مورد استدلال قرار می‌گیرد، لذا می‌بایست بالاخره در یک موضع این آیه و مفاد و مضمون آن مشخص شود.
دلیل دوم: آیه ۳۱
دلیل دوم بخشی از آیه ۳۱ سوره نور است؛ «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا»، به این آیه برای حرمت نظر به اجنبیه استدلال شده است. لکن در تقریب استدلال به این آیه دو مطلب مورد تأکید و براساس این دو مطلب این استدلال بیان شده است.
تقریب اول
رکن اول: اینکه منظور از زینت در این آیه، مواضع الزینة است. ولایبدین زینتهن أی لایبدین مواضع زینتهن؛ از باب ذکر حال و اراده محل که مجاز است؛ یا از باب حذف مضاف، یعنی لایبدین مواضع زینتهن. بالاخره یا مجاز است یا از باب حذف و تقدیر. پس رکن اول استدلال این است که منظور از زینت در این آیه، مواضع الزینة است. اگر ما گفتیم منظور مواضع زینت است، آیه نهی می‌کند از آشکار کردن مواضع زینت؛ البته یک استثنا هم دارد، یعنی الا ما ظهر منها. ما فعلا در مقام بیان تقریب استدلال، کاری به استثنا نداریم؛ خودِ این «لایبدین زینتهن» به معنای این است که آیه نهی می‌کند از آشکار کردن مواضع زینت زن، یا دستور می‌دهد به پوشاندن مواضع زینت. وقتی می‌گوید آشکار نکنید، یعنی مواضع زینت را بپوشانید و این مواضع زینت در واقع معلوم است که چه مواردی را در برمی‌گیرد؛ مخصوصا با توجه به استثناء «ما ظهر منها» لذا منظور آن مواضع زینت که مخفی و پنهان است، یا به تعبیر دیگر باطنی است و ظاهری نیست، مثل بازوبند، خلخال، گردنبند، یعنی دستور به ستر گردن، سینه، ساق پا، بازو و ذراع داده است. وقتی پوشاندن این مواضع لازم باشد، دیگر کمر، شکم و ران به طریق اولی پوشاندنش لازم است.
لکن اینجا مسأله تمام نمی‌شود؛ نهایت این است که با این آیه دستور به لزوم ستر و پوشش داده است؛ لذا نیازمند یک ضمیمه‌ای هستیم.
رکن دوم استدلال یک ملازمه است؛ ملازمه بین حرمت کشف و حرمت نظر. یا به تعبیر دیگر ملازمه بین وجوب ستر و حرمت نظر. به این بیان که وقتی کشف مواضع زینت از سوی زن حرام است، عرفا از این استفاده می‌شود که این مقدمه نگاه نکردن مرد است. چرا به زن گفته‌اند مواضع زینت‌تان را آشکار نکنید؟ فی نفسه که این ارزشی ندارد؛ برای اینکه پوشاندنش مقدمه است برای نگاه نکردن مرد. پس بالملازمه حرمت نظر مرد به این مواضع که در واقع بدن مرأة هست ثابت می‌شود. این تقریب استدلال به آیه ابداء زینت است که بعضی از جمله مرحوم آقای خویی به آن استدلال کرده‌اند برای حرمت نظر به اجنبیه.
محصل استدلال: پس محصّل استدلال این شد که آیه نهی می‌کند از آشکار کردن مواضع زینت. ایشان می‌فرماید علت اینکه زینت را به مواضع زینت تفسیر کردیم، این است که در برخی روایات صحیحه زینت به مواضع زینت تفسیر شده است و وقتی پوشش مواضع زینت، آن هم زینت باطنی واجب شد، بالملازمه حرمت نظر مرد ثابت می‌شود. چون ستر مواضع زینت از باب این است که مرد به آنها نگاه نکند. این مقدمه عدم نظر الرجل الیهاست. پس ثبتت حرمة النظر الی الاجنبیة. این تقریب استدلال به این آیه است .
همانطور که ملاحظه فرمودید، این استدلال مبتنی بر دو رکن است. رکن اول آن تفسیر زینت به مواضع الزینة است. رکن دوم آن ملازمه بین حرمت کشف و حرمت نظر است. اگر این دو رکن صحیح باشد و این دو مطلب تمام باشند، استدلال تمام است. حالا می‌خواهیم ببینیم آیا این دو مطلب صحیح است یا نه.
بررسی تقریب اول
مطلب و رکن اول که در آن زینت تفسیر شده به مواضع الزینة، این را قبلا بیان کردیم که این صحیح نیست. برای اینکه اولا زینت بنابر آنچه اهل لغت گفته‌اند، عبارت است از ماتتزیّن به المرأة. حالا زینت المرأة به معنای آن چیزی است که زن به وسیله آن خودش را زینت می‌کند. اگر ما گفتیم زینت این است، دیگر دلیلی ندارد بگوییم اینجا منظور از زینت، مواضع زینت است. به همین دلیل است که مرحوم آقای خویی گفته ذکر حال و اراده محل شده است. لذا این مخالف ظاهر آیه است؛ چون مستلزم مجاز یا حذف است. یا باید بگوییم علاقه حالّ و محل موجب استعمال مجاز شده و مجاز علی أی تقدیر خلاف اصل است. یا از باب حذف اینجا مجاز صورت گرفته؛ یعنی لایبدین مواضع زینتهن. تقدیر و حذف هم خلاف اصل است. یعنی ما تا جایی که امکان دارد، نه تنها در قرآن، بلکه کلام هیچ متکلمی را نباید به نحوی معنا کنیم که مخالف اصل باشد.
پس حمل زینت بر مواضع زینت از باب اینکه مخالف اصل است، صحیح نیست. چرا ما زینت را به معنای ظاهری خودش و بدون ارتکاب مجاز و به معنای حقیقی خودش نگیریم؟ زینت یعنی آنچه که زن بوسیله آن خودش را زینت می‌کند. آن زینت‌ها و زیورآلات را آشکار نکند. این چه محذوری پیش می‌آید؟ لذا این استدلال از این جهت خالی از اشکال نیست که زینت تفسیر شده به مواضع زینت.
تقریب دوم
ولی ما می‌توانیم این مطلب را و این رکن را به نحو دیگری بیان کنیم که این اشکال را هم نداشته باشد. می‌گوییم آیه بالمطابقة دلالت می‌کند بر وجوب ستر زینت‌ها؛ می‌گوید زینت‌هایتان را بپوشانید و آشکار نکنید. با توجه به اینکه ما ظهر منها استثنا شده، معلوم می‌شود زینت‌هایی که ظاهر هستند، ابداء آنها اشکالی ندارد. در برخی روایات هم ما ظهر منها تطبیق شده بر خضاب، انگشتر و احیانا دستبند. لذا وقتی می‌گوید زینت‌هایتان را آشکار نکنید، حتماً منظورش زینت‌های باطنه است و اتفاقا در روایات مصادیق زینت‌های باطنه را هم ذکر کرده؛ خلخال، گردن‌بند، بازوبند، اینها زینت‌های باطنه است. وقتی خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید زینت‌ها را آشکار نکنید، مگر آنها که ظاهر است، نتیجه‌اش این است که زینت‌های باطنه را آشکار نکنید؛ مثل «اکرم العلما الا الفساق»، معنایش این است که علمای عدول را اکرام کنید؛ اینجا هم «لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها» نتیجه‌اش این است که زینت‌های باطنی را آشکار نکنید.
این مدلول مطابقی این جمله است. اما این جمله یک مدلول التزامی هم دارد؛ مدلول التزامی این جمله چیست؟ این است که آن محل‌هایی که این زینت‌های باطنه در آن قرار می‌گیرد، آنها هم آشکار نشود. چون همیشه اینطوری است که آشکار کردن زینت، مثل گردنبند، بازوبند، خلخال، ملازم با آشکار کردن مواضع آن است.
فرق تقریب اول و دوم
فرق این چیزی که ما می‌گوییم با آنچه مرحوم آقای خویی فرموده‌اند کاملا روشن است. مرحوم آقای خویی از ابتدا می‌گویند لایبدین زینتهن أی لایبدین مواضع زینتهن. یعنی به هر حال می‌خواهد بگوید اینجا مجاز یا حذف اتفاق افتاده است. ما می‌گوییم نه مجاز است، نه حذف است. «لایبدین زینتهن» به معنای مطابقی‌اش بدون اینکه مجازی در کار باشد یا حذفی در کار باشد، چیست؟ زینت‌هایتان را آشکار نکنید؛ هیچ حذفی نیست، ذکر حال و اراده محل هم نشده است. ولی چون نهی از ابداء زینت باطنه شده و ابداء زینت باطنه لازمه‌اش ابداء محل است، پس وقتی نهی می‌شود از ابداء خودِ زینت، بالملازمة حرمت ابداء محل این زینت‌ها برخی از اعضای بدن مرأة مثل گردن و سینه و بازو و ساق)، ثابت می‌شود. پس ما می‌توانیم بدون ارتکاب مجاز یا حذف که هر دو خلاف اصل است، از راه دلالت التزامی خود این آیه، رکن اول را تمام کنیم و بگوییم آیه در واقع می‌گوید پوشاندن این مواضع واجب است، منتهی بالدلالة الالتزامیة.
سؤال: 
استاد: در یک موارد خاص و غیر غالب یک کسی این کار را می‌کند، این را کنار بگذارید. نوعا تزیّن مرأة و آن زینت چه وقتی جلوه دارد؟ اینکه روی چادر اینها را ببندد، اصلا این زینت نمی‌شود. زینت‌هایتان را آشکار نکنید الا ما ظهر، معلوم می‌شود آن ما ظهر نیست. اتفاقا بعید نیست که بگوییم که آن چیزی که شما می‌فرمایید داخل در ماظهر می‌شود و مستثنی قرار می‌گیرد. گردنبند روی چادر یا یک لباس پوشیده، متعارف نیست. اگر به دلیل شرایط آب و هوا یا مثلا مد لباس کاری انجام دهد، این فوقش می‌رود داخل ما ظهر. ولی به طور متعارف این چنین است که مثلا گردنبند را روی گردن قرار می‌دهند؛ دستبند و بازوبند را روی دست و بازو قرار می‌دهند و اصلا چه بسا مرتبه عالی زینت یا اصلا خود زینت، وقتی به اینها اطلاق می‌شود که روی بدن قرار بگیرد. لذا عرفا نهی از ابداء زینت باطنه در واقع نهی از ابداء آن محل‌هایی است که این زینت‌ها در آنها قرار می‌گیرد.
علی أی حال ما می‌توانیم رکن اول استدلال را بدون ارتکاب خلاف اصل که در کلمات مرحوم آقای خویی آمده تمام کنیم، به این بیان که بگوییم آیه نهی از ابداء زینت باطنه می‌کند لکن بالدلالة الالتزامیة؛ بدون اینکه مرتکب خلاف اصل شویم.
تقریب سوم
به علاوه به یک طریق دیگر هم می‌توان استدلال کرد مبتنیاً علی الرکن الاول، چنانچه برخی این چنین استدلال کرده‌اند؛ یعنی این کأن می‌تواند یک تقریب دیگری برای استدلال به این آیه باشد؛ و آن این است که اساسا منظور از زینت در این آیه، خودِ مرأة است. استدلال مرحوم آقای خویی مبتنی بر این بود که منظور از زینت، مواضع الزینة است. ملاحظه فرمودید که گفتیم این تمام نیست و می‌شود به نحو دیگری تقریر شود. یک عده‌ای اساسا می‌گویند زینت در اینجا به معنای خودِ زن است؛ اصلا خودِ زن زینت است، خلقت زن زینت است. اینها می‌گویند «لایبدین زینتهن» یعنی لایبدین انفسهن؛ زن خودش را آشکار نکند. رکن اول را اینطور تمام می‌کنند؛ لذا می‌گویند بر وجوب ستر بدن دلالت می‌کند؛ آن وقت چون ستر مقدمه عدم نظر است، حرمت نظر را نتیجه می‌گیرند. یعنی علی أی حال رکن دوم را همه احتیاج دارند اما رکن اول است که تا حدودی در مورد آن اختلاف است. اینها زینت را در واقع به معنای زینت طبیعی گرفته‌اند؛ کأن می‌گویند ما دو نوع زینت داریم، یک زینت مصنوعی و ساخته دست بشر، و یک زینت خلقتی و طبیعی و تکوینی. این آیه طبق نظر این جماعت نهی می‌کند از ابداء زینتِ طبیعی و خلقی، یا از اعم از مصنوعی و خلقتی و طبیعی. بالاخره یا زینت را مساوی معنای زینت خلقی می‌گیرند یا یک معنای عامی که هم شامل زینت مصنوعی می‌شود و هم زینت خلقتی.
آن وقت بعضی از روایات را هم شاهد بر این معنا می‌گیرند که در روایات بر زن اطلاق زینت شده است؛ مثل آن روایتی که در باب عورت بود که «النساء عیّ و عورة» بر زنان اطلاق عورت شده که ما آن را پاسخ دادیم، اینجا هم می‌گویند منظور از زینت یا یک معنای عام است که هم زینت مصنوعی و هم خلقتی را در برمی‌گیرد یا یک معنای خاص که خصوص زینت خلقتی باشد. این هم یک بیان برای تبیین رکن اول استدلال است.
بررسی تقریب سوم
اگر ما این بیان را بپذیریم، استدلال تمام است ولی مشکل این است که خودِ این محل اشکال است چون:
اولاً: آنچه این آقایان می‌گویند به نظر ما مخالفت ماورد فی کتب اللغة و نیز بسیاری از روایات است. همانطور که اشاره کردم، زینت بنابر آنچه اهل لغت گفته‌اند، عبارت است از ما تتزیّن به المرأة؛ آن چیزی که به سبب آن زن خودش را می‌آراید و زینت می‌کند.
ثانیاً: ماتتزیّن به المرأة، نمی‌تواند خود مرأة باشد. آیه دارد می‌گوید «لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها»؛ زینت به نساء اضافه شده، آن وقت ما چطور می‌توانیم بگوییم منظور از زینتهن أی انفسهن. اگر  زینت خلقیه مقصود بود، اگر مقصود خود زنان بود، نباید می‌گفت «لایبدین زینتهن»؛ باید می‌فرمود لایبدین انفسهن، یا لایبدین الزینة. بالاخره از اضافه زینت به نساء و زنان، ما می‌فهمیم که اینها دو چیز هستند؛ یکی زینت است و یکی خود نساء هستند. اگر بگوییم نساء و زنان همه بدنشان زینت است و اطلاق زینت بر آنها می‌شود، دیگر جایی برای اضافه زینت به آن وجود ندارد.
پس علاوه بر اینکه این بیان مخالف با نظر اهل لغت است، اگر بخواهیم زینت را به این معنا بگیریم، اصلا خود آیه دچار مشکل می‌شود.
ثالثا: در روایات زیادی این آیه معنا شده؛ چند روایت را قبلا خواندیم که گفته‌اند منظور از زینت ظاهره چیست و منظور از زینت باطنه چیست. منظور از زینت ظاهری را همان خضاب، سرمه و انگشتر دانسته اند؛ منظور از زینت باطنی را همان بازوبند و خلخال و گردنبند گفته‌اند. لذا به نظر می‌رسد این تقریب هم برای استدلال محل اشکال است.
فتحصل مما ذکرنا کله، از دو رکن استدلال، برای رکن اول در واقع سه تقریب ذکر شد که دو تقریب آن محل اشکال است و یک تقریب مقبول است. تقریب اول از رکن اول، همان است که ما عرض کردیم که مورد قبول است؛ آن چیزی که مورد قبول است این است که بگوییم آیه دلالت می‌کند بر وجوب ستر مرأة بالدلالة الالتزامیه والا دلالت مطابقی همان لزوم ستر خودِ این زینت‌هاست؛ یعنی گردنبند و بازوبند. ولی به دلالت التزامی آن اعضایی که اینها روی آن قرار می‌گیرند، آنها هم باید پوشیده شوند. اما آن دو تقریب دیگر محل اشکال است؛ یکی تقریبی که مرحوم آقای خویی ذکر کردند که گفتند منظور از زینت، مواضع الزینة است که عرض کردیم این خلاف اصل است. یکی هم تقریبی که عده دیگری بیان کردند؛ کم نیستند فقیهانی که می‌گویند خودِ زن زینت است و  «لایبدین زینتهن» در واقع دارد نهی می‌کند از ابداء خودِ زن. اصلا می‌گوید یجب ستر البدن؛ دستور به لزوم پوشش خود زن می‌دهد. این را هم گفتیم محل اشکال است. سه اشکال به این مطلب کردیم؛ یکی اینکه مخالف نظر لغویین است، دوم اینکه اصلا در معنای خود آیه مشکل ایجاد می‌کند که بگوییم زینت به معنای خودِ مرأة است چون صحیح نیست که بدن المرأة اضافه شود به خود مرأة؛ اشکال سوم این بود که در روایات بسیاری داریم که زینت ظاهره و باطنه را به همین زیورآلات مصنوعی معنا کرده‌اند؛ لذا اگر به خاطر داشته باشید ما قبلاً هم گفتیم که منظور از زینت در این آیه، اولا همین زینت‌های مصنوعی است، یعنی ماتتزین به المرأة، و با توجه به اینکه ما ظهر منها استثنا شده، این آیه در واقع دستور به پوشش یا ستر زینت‌های باطنی داده است که بالملازمه لزوم پوشش اعضای مربوط به اینها هم استفاده می‌شود. پس رکن اول را ملاحظه فرمودید که قابل قبول است، منتهی نه به آن دو تقریب، بلکه به تقریبی که ما ذکر کردیم.
تا حالا هنوز مسأله تمام نشده؛ این همه ما بالا و پایین کردیم، تا حالا چه چیزی ثابت شده؟ وجوب پوشش زن؛ اما بحث ما درباره نظر مرد است. تا اینجا لزوم پوشش زن ثابت شد؛ اما کار هنوز تمام نشده و مسأله ملازمه باید ضمیمه شود.