جلسه سیزدهم-معنا و مفهوم ماده و هیئت نهی – حق در مسئله

جلسه ۱۳ – PDF

جلسه سیزدهم
معنا و مفهوم ماده و هیئت نهی – حق در مسئله
۱۷/۰۷/۱۳۹۸

  خلاصه جلسه گذشته
محقق خراسانی فرمودند: معنا و مفهوم ماده و صیغه نهی، همان معنا و مفهوم ماده و صیغه امر است. یعنی هر دو بر طلب دلالت می‎کنند، منتهی یکی طلب فعل و وجود است و دیگری طلب ترک یا طلب کف نفس است،  چون از این جهت اختلاف است که آیا معنای نهی ترک است یا کف نفس؛ آیا وقتی مولی از چیزی نهی می‎کند، درخواست ترک فعل را دارد که یک امر عدمی است یا طلب خویشتن‎داری می کند که یک امر وجودی است؟ این بحثی است که در مرحله دوم محقق خراسانی به آن رسیدگی می‎کنند. از نظر محقق خراسانی و جمعی از اعلام و اتباع ایشان، اصل اینکه معنا و مفهوم نهی نیز مثل امر عبارت است از طلب حقیقی یا انشایی (خودش جای بحث دارد) مسلم است.
عرض کردیم دو اشکال به این ادعا شده است، هم اشکال نقضی و هم اشکال حلی که این خلاف وجدان است، وقتی حقیقت نهی را بررسی می‎کنیم با این ادعا سازگار نیست. به هر حال اشکال توسط بعضی از بزرگان پاسخ داده شد. محصل پاسخ برخی از بزرگان به اشکالاتی که در این رابطه مطرح شده این است که منشأ در نهی با منشأ در امر تفاوتی دارند ولی هر دو از یک حقیقت حکایت می‎کنند. واقع نهی عبارت است از اینکه مولی مکلف را تحریک کند و قصد او تحریک است تا مکلف اراده ترک در او پیدا شود، همانطور که در امر قصد مولا اراده تحریک مکلف است تا او اراده فعل کند، لکن در باب  نهی آنچه انشاء شده است مدلول التزامی این واقعیت است نه مدلول مطابقی. یعنی طلب الترک انشاء نشده است بلکه لازمه آن انشاء شده است، مدلول التزامی آن انشاء شده است که عبارت است از انزجار از فعل.
پس بعضی از بزرگان در پاسخ به اشکال محقق خراسانی می‏گویند: طلب الترک که مدلول مطابقی نهی است انشاء نشده بلکه آن‎چه که در نهی انشاء شده عبارت است از انزجار از فعل که مدلول التزامی است. به عبارت دیگر فرق امر و نهی در این است، منشاء امر مدلول مطابقی است و منشاء در نهی مدلول التزامی است. این‎ها یک حقیقت هستند، یک معنای مطابقی دارند و یک معنای لازم. آن‎چه در امر انشاء می شود معنای مطابقی است و آن‎چه در نهی انشاء می‎شود معنای التزامی است و لازمه آن است. تنها تفاوتشان همین است و الا حقیقتشان با هم تفاوتی نمی‎کند.
این اصل سخن محقق خراسانی است و اشکالی که به ایشان شده بود و پاسخی که بعضی از بزرگان مطرح کردند که در جلسه قبل بیان شد.
 
حق در مسئله
به نظر می‎رسد با اینکه بعضی از بزرگان تلاش کرده است از محقق خراسانی دفاع و کلام ایشان را توجیه کند ولی به نظر کافی و تمام نیست.
ما قبلا در بیان معنای امر گفتیم: اساسا امر به معنای طلب نیست، مبنایی که قبلا بیان شد (تبعاً لبعض بزرگان از جمله امام خمینی) ما انکار کردیم که معنای امر طلب باشد، نه طلب حقیقی نه طلب انشایی، بلکه امر به معنای بعث اعتباری است، برانگیختن اعتباری، هل دادن اعتباری. گفتیم: در عالم تشریع امر نقش تحریک در عالم تکوین را دارد، در تکوینیات اگر کسی بخواهد دیگری را، چیز دیگری را جابجا کند خود او کاری انجام می‎دهد و شئ را جابجا می‎کند. مثالی که زدیم این بود که شما گاهی می‎خواهید کسی از اتاق بیرون برود یا چیزی را از اتاق بیرون ببرید، گاهی این بیرون بردن تکوینی است، هل دادن واقعی است و جلوی در می‎ایستید و آن شخص را به بیرون هل میدهید، این هل دادن تکوینی و واقعی است و چیزی واسطه نیست، اما گاهی این هل دادن تشریعی می‎شود، یعنی به جای اینکه شخص خودش مباشرتا مبادرت به بیرون بردن کسی کند، به او دستور می‏دهد که بیرون برود. اینکه می‏گوید: بیرون برو، در واقع او را هل می‎دهد که او این کار را انجام دهد، فی الواقع هل دادنی در کار نیست، اما امر نقش هل دادن را ایفاء می‎کند، زیرا بعث می‎کند، بر می‎انگیزاند، تحریک می‎کند. امر در واقع بعث است، تحریک کردن است، هل دادن اعتباری است، نمی‏خواهد تکوینا خودش این کار را انجام دهد لذا به او می‎گوید تو این کار را انجام  بده.
چرا می‎گوییم این هل دادن و تحریک اعتباری است؟ زیرا نسبت بین عبد و آمر به‎گونه‎ای است که اگر عبد دستور و امر مولی را اطاعت نکند از نظر عقل و عقلاء مستحق مجازات است. چنین حکمی از نظر عقل وجود دارد و عقل عبد را ملزم به اطاعت می‎کند، همچنین عقلاء او را به سوی انجام کار و اطاعت تشویق می‎کنند، به نحوی که اگر مخالفت کند عقل او را مستحق عقاب می‎داند و عقلاء او را مستحق سرزنش و مذمت و چون دستور مولی چنین آثاری دارد، این در حقیقت همان کار هل دادن تکوینی را انجام می‎دهد همان تحریک و همان بعثی که به جای تکوینی این‎گونه انجام می شود.
این معنای امر بود و گفتیم که امر به معنای بعث اعتباری است. پس اساسا طلب در ماده و صیغه امر نهفته نیست.
در باب نواهی نیز مسئله از همین قبیل است، یعنی زجر اعتباری است، منع اعتباری است. منظور از منع اعتباری در مقابل منع تکوینی است، یعنی گاهی شما جلوی در می ایستی و نمی‎گذاری کسی از اتاق خارج شود، مانع ایجاد می‏کنید و تکوینا جلوی خروج را می‎گیرد؛ ولی گاهی این منع اعتباری است، یعنی به‎جای اینکه خود مولی برود و دست کسی را بگیرد و نگذارد از اتاق بیرون برود به او دستور می‎دهد که از اتاق خارج نشو و می‎گوید: «لاتخرج». گاهی خود مولی دست طرف را می‎گیرد و از اتاق بیرون می‎کند و گاهی می‎گوید: «اخرج»؛ اولی هل دادن تکوینی است و دومی هل دادن اعتباری است. در منع نیز این‎طور است، گاهی خود مولی جلوی در می‎ایستد و مانع خروج شخصی می‎شود و گاهی می‎گوید: «لاتخرج من البیت» این منع اعتباری است، زجر اعتباری است، یعنی او را تحریک می‎کند یا در او انزجار ایجاد می‎کند از رفتن به سمت خارج اتاق. این می‎شود منع اعتباری و زجر اعتباری، پشتوانه آن هم حکم عقلاء است، یعنی عقل می‎بینید اگر عبد با دستور مولی مخالفت کند مستحق عقاب است، عقلا نیز کسی که با نهی مولی مخالفت کند را سرزنش می‎کند، چون اینچنین است، وقتی مولی نهی می‎کند، قهراً برای مکلف نسبت به آن عمل انزجار درونی پیش می‎آید و عبد در واقع با اراده و اختیار خودش این کار را ترک می‎کند. جایی که شما مانع خروج عبد می‏شوید، اراده و اختیار عبد دخالتی ندارد ولی جایی که به او گفته می‎شود «لاتخرج» عبد به خاطر انزجاری که در نفسش نسبت به این فعل پیدا می‎شود از خارج شدن اجتناب می‎کند و این کار را با اراده و اختیار خودش انجام می‎دهد. البته معنای بعث اعتباری این نیست که حتما مکلف منبعث شود، بلکه به حسب نوع مکلفین اینچنین است که از دستور مولی منبعث می‎شوند، تحریک می‎شوند. لکن ممکن است عده‎ای منبعث نشوند. این سیر ایجاد انبعاث است. در نهی نیز همین است، وقتی مولی نهی می‏کند، در واقع ممکن است همه منزجر نشوند، اما قصد ناهی این است که نوع مکلفین با این نهی منزجر شوند.
بنابراین اصل این ادعا که امر و نهی برای طلب وضع شده‎اند و تنها تفاوت آن‎ها در متعلق طلب است که یکی طلب الفعل است و دیگری طلب الکف عن النفس یا طلب ترک، منهدم می‎شود. وقتی می‎گوییم: امر اصلا به معنای طلب نیست، دیگر نوبت به این نمی‎رسد که نهی نیز به معنای طلب مانند امر است. ما اصل این ادعا را قبول نداریم، اصلا امر به معنای طلب نیست، چه حقیقی و چه انشایی. دیگر چرا تلاش کنیم که ببینیم که این نهی نیز مثل امر است یا نیست، با این بیان دیگر جایی نه برای پاسخ بعضی از بزرگان می‎ماند و نه جایی برای کلام محقق خراسانی که بخواهد آن دو اشکال به او شود. زیرا ما ادعا می‎کنیم که چنین چیزی وجود ندارد.
همچنین با توجه به مطالبی که بیان کردیم روشن می‎شود که در ماده امر و هیئت امر (که هر امری متشکل از این دو رکن است) اگر هیئت را نادیده بگیریم، بین امر و نهی در ماده که عبارت از طبیعت است هیچ فرقی نیست. مثلا امر به خروج «اخرج» و «لاتخرج» رادر نظر بگیرد، هیئت «اخرج» را کنار بگذارید، می‎ماند ماده، ماده‎اش چیست؟ «طبیعة الخروج» که یا یک معنای مصدری یا اعم از مصدر است. در نهی نیز هیئت را کنار بگذاریم، یعنی هیئت «افعل» و هیئت «لاتفعل» را نادیده بگیرید، ماده این دو چیست؟ «طبیعة الخروج» واقعاً هیچ فرقی در ماده بین امر و نهی نیست. اینکه محقق خراسانی تأکید می‎کند که این‎ها همان چیزی که در مورد فرق مثلا ماده امر و نهی گفته شد، (همان نکته‏ای که در مورد ماده و صیغه امر گفته شد اینجا نیز عیناً همان بحث‎ها جریان پیدا می‎کند) دیگر صحیح نیست. با توجه به اینکه ماده اگر بدون هیئت لحاظ شود عبارت از طبیعت یا مصدر است، دیگر هیچ فرقی بین ماده امر و نهی بدون هیئتشان وجود ندارد. اگر می‎گویید: «اخرج»، معنایش چیست؟ یعنی این هیئت دارد مکلف را تحریک می‎کند به سوی اتیان به این طبیعت، اگر می‎گویید: «لاتخرج» او را باز می‎دارد از محقق کردن این طبیعت. پس طبیعت مأموربه و طبیعت منهی‎عنه هیچ فرقی با هم ندارند. تفاوت این دو فقط در هیئت است، دقیقا مثل افعال. شما یک فعل ماضی و مضارع را در نظر بگیرید، یکی هیئت ماضی دارد و یکی هیئت مضارع دارد، آیا ماده ماضی و مضارع با هم فرق دارد؟ همان ماده در قالب ماضی و مضارع یک معنای متفاوتی پیدا می‏کند. اینجا نیز همنیطور است، آنگاه اینجا چطور محقق خراسانی ادعا می کند اگر همین ماده تحت قالب امر و هیئت «افعل» قرار بگیرد پای وجود به میان می‎آید، اما اگر در قالب «لاتفعل» قرار بگیرد پای عدم به میان می‎آید؟ این چه ادعا و سخنی است؟ یعنی بگوییم ماده «اخرج»  یک معنای وجودی است، اما ماده «لاتخرج» یک ماده عدمی است، این اصلا قابل قبول است؟ زیرا فرض این است که ماده هر دو طبیعت الخروج است، آنوقت این «طبیعة الخروج» اگر در قالب «افعل» برود یک معنای وجودی پیدا می کند ولی وقتی در قالب «لاتفعل» می‎رود یک معنای عدمی پیدا می‎کند، اصلا این قابل قبول است؟ نمی‎شود این حرف را زد، نمی‎شود بگوییم در جایی که گفته می‎شود اخرج دارد می‎گوید: «طبیعة الخروج» را ایجاد بکن، اینجا می‏گوید: این طبیعت را ایجاد نکن.
پس نه آنچه که محقق خراسانی گفتند درست است و نه آن اشکالاتی که به ایشان کردند وارد است و نه پاسخی که بعضی از بزرگان دادند قابل اتکاء است. اساس مسئله این است که مسئله امر و نهی مادتاً و هیئتاَ تفاوتشان یک تفاوت ماهوی است. ماده که دیدید یکی است، منظور از ماده، آن ماده‎ای است که در قالب نهی بوده و الا ماده «نون، هاء، یاء» با ماده «الف، میم، را» معنایش فرق دارد که قبلا گفتیم. «نهیتک» یعنی من تو را منزجر از این کار می‎کنم و «امرتک» یعنی من تو را تحریک به سوی این کار کردم. حال می‏گوییم: بعث اعتباری و زجر اعتباری؛ لذا اساسا مسئله طلب در کار نیست، نه طلب حقیقی و نه طلب انشایی. اگر این را گفتیم دیگر جایی برای این نزاعی که محقق خراسانی نیز متعرض شده مبنی بر اینکه آیا مطلوب در نواهی کف نفس است یا ترک فعل، نیست. این نزاع که ناچاریم بحثش را بیان کنیم علی الفرض و علی المبنا باید بحث کنیم. اینکه در نواهی مطلوب و خواسته مولی ترک فعل است یا کف نفس است؟ این مبتنی  بر این است که اساسا نهی را به معنای طلب بدانیم تا جستجو کنیم که مطلوبش چیست؟ اگر گفتیم  نهی به معنای طلب نیست، بلکه به معنای زجر اعتباری است دیگر این نزاع که مطلوب کف نفس است یا ترک الفعل جایی ندارد.
بحث جلسه آینده
بحث بعدی که محقق خراسانی مطرح می‎کنند این است که آیا مطلوب در نواهی ترک فعل است یا کف نفس و ما این را علی المبنا مطرح می‏کنیم، یعنی بر فرض قبول کنیم که نهی به معنای طلب است باید ببینیم این طلب به چه چیزی متعلق شده است، به ترک فعل یا کف نفس؟
آثار دنیوی و اخروی زیارت امام حسین (ع)
سدیر صیرفی می‎گوید: محضر امام باقر(ع) بودیم که جوانی متذکر قبر امام حسین(ع) شد. صحبت بود در رابطه با امور مختلف از جمله آن جوان یاد آور این مسئله شد.
« قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَذَكَرَ فَتًى قَبْرَ الْحُسَينِ عليه السلام فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: مَا أَتَاهُ عَبْدٌ فَخَطَا خُطْوَةً إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ حَطَّ عَنْهُ سَيئَةً»
هر کسی که به زیارت قبر امام حسین برود و قدمی که در این راه بر می‎دارد نیست مگر اینکه برای هر قدم حق‎تعالی برای او حسنه‎ای می‎نویسد و یک گناه از گناهان او را پاک می‎کند؛ «مَا أَتَاهُ عَبْدٌ فَخَطَا خُطْوَةً إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً».
بالاخره یک رمز و رازی در زیارت امام حسین(ع) نهفته است که امروز ما این رمز و راز را تا حدودی لمس و درک می‎کنیم، شاید این تعبیر برای هیچ کدام از ائمه و معصومین(ع) نیامده، اینکه هر قدمی برای زیارت برداشته می‎شود نیست مگر اینکه حسنه‎ای برای او نوشته می‎شود و گناهی از گناهان او پاک می‎شود، حاکی از یک راز و سری است که در زیارت سیدالشهداء(ع) نهفته است.
شما از خود پیامبر گرامی اسلام(ص) تا امام زمان(عج) چه در قول و چه در عمل ملاحظه کنید، می‎بینید تأکید روی زیارت امام حسین(ع) و سفارش به زیارت امام حسین(ع) و قبر سیدالشهداء(ع) وجود دارد و هیچ‎گاه این امر مورد غفلت قرار نگرفته است. این برای چیست؟
این آثار معنوی زیارت سیدالشهداء است، آثار مادی فراوانی نیز برای زیارت سیدالشهداء ذکر شده است. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که زیارت امام حسین(ع) رزق و روزی را زیاد می‎کند، عمر را طولانی می‎کند و اموری که باعث جلب شر است دفع می‏کند، دفع بدی‎ها، دفع شر، جلب رزق و روزی، طولانی شدن عمر که آثار دنیایی است که برای زیارت سیدالشهداء(ع) نقل شده است، این زیارت بخصوص در زمان اربعین نیست، بلکه کلی است و برای زیارت اربعین دستور و تأکید ویژه‎ای داریم. این برای چیست؟
حال شما حساب کنید این‎ها آثار فردی است، اگر ملت و امتی در شرایطی که به هر حال این می‎تواند در برابر دشمنان اسلام و اهل بیت یک صف آرایی و قدرت نمایی باشد، حتما برای آن ملت و امت این آثار را دارد. اگر یک فرد با زیارتش گناهان خودش را پاک می‎کند و حسنات برای خودش جلب می‎کند، اگر فردی رزق و روزی برای خودش فراهم می‎کند، حال شما حساب کنید اگر یک امت، یک ملت با شرایطش یعنی زیارت بر مبنای خلوص و آگاهی و معرفت و فارغ از هوا و هوس، از ناحیه یک امت انجام شود، گمانم این است که این آثار به امت بر می‎گردد. یعنی اگر یک فرد بتواند این منافع را جلب کند، طبیعتا یک ملت اگر با هم به صورت جمعی این کار را بکنند، هم بدی‎ها را از خودشان دور می‎کنند، شر را نسبت به خودشان تبدیل به خیر می‎کنند، برکات، رزق و روزی همه مردم توسعه پیدا می‎کند، عمرها طولانی می‎شود، گناهان پاک می‎شود.
لذا تلاش برای بزرگ‎داشت زیارت سیدالشهداء در یک ایام خاص مثل اربعین آن‎هم در شرایطی که این همه نقشه و توطئه است برای اینکه این حرکت ضعیف شود، حتما آثار و برکات فراوانی دارد و انشاء‎الله آن‎هایی که توفیق پیدا می‎کنند برای زیارت، خداوند همه آن‎ها را حفظ کند و همه را با سلامتی و صحت به اوطانشان برگرداند و برکاتی که از قبل این زیارات حاصل می‎شود برای همه امت و ملت اسلامی و برای پیروان اهل بیت و برای مردم ایران و عراق انشاءالله سرازیر شود و توطئه اجانب و دشمنان که هدف آن‎ها خاموش کردن نور اسلام و نور اهل بیت(ع) است، انشاءالله همه آن‎ها نقش بر آب شود و شاهد برافراشته‎تر شدن پرچم امام حسین(ع) در دنیا باشیم.