جلسه دهم-الامر بالامر بشئ

جلسه ۱۰ -PDF

جلسه دهم
الامر بالامر بشئ
۱۳/۰۷/۱۳۹۸

دو بحث مختصر و کوتاه از اوامر باقی مانده که قبل از ورود به بحث نواهی خیلی خلاصه به آن‎ها اشاره می‎کنیم.
الامر بالامر بشئ
می‎خواهیم ببینیم اگر کسی به دیگری دستور دهد که تو به دیگران امر کن که مثلا فلان کار را انجام دهند، آیا این «امر بالامر» همانند امر اولی است که باید در خارج در هر شرایطی محقق شود یا یک تفاوتی با امر اول دارد، از این مسئله تعبیر به «الامر بالامر بشئ» می‎کنند.
تاکنون بحث در جایی بود که امر توسط مولی صورت گرفته و واسطه‎ای در کار نیست، یعنی آمر دستور خودش را مستقیماً به مخاطبین اعلام می‎کند و مخاطبین نیز به حکم عقل الزام به اطاعت امر مولی پیدا می‎کنند، این اطاعت به حکم عقل لازم است که در جای خودش بیان شده است که چرا اگر امر صورت گرفت بر مکلف اتیانش لازم است. اما گاهی از اوقات پای واسطه در کار می‏آید، یعنی به جای اینکه مستقیم به مخاطب امر شود، به کسی گفته می‎شود و دستور داده می‎شود که این امر را به دیگران ابلاغ کن.  لذا عنوانش این است «الامر بالامر بشئ» اگر بخواهیم یک مثال بارز برای امر به امر ذکر کنیم، امر خداوند به پیامبران(ص) است که فلان کار را انجام دهند، مثلا امر خدا به پیامبر(ص) که به مسلمین بگو نماز بر آن‎ها واجب است یا روزه بر آن‎ها واجب است یا مثلا امر به پدر و مادر که فرزندانشان را امر به نماز کنند. این ها خودشان با هم تفاوت دارند، اما بالاخره این نیز امر به امر است، امر به والدین مبنی بر امر آنها به نماز.
حال بحث این است که آیا امر به امر هم مانند خود امر لزوم اتیان دارد یا خیر؟ به عبارت دیگر اگر امر مع الواسطه به مکلف ابلاغ شد، به عبد ابلاغ شد، آیا همانند امر بدون واسطه لازم الاطاعه است یا خیر؟ آیا بین ایندو، وجود واسطه و نبودن واسطه از لحاظ اتیان به نظر عقل تفاوتی وجود دارد یا خیر؟
اقسام سه‎گانه
همانطور که بیان شد در جایی که واسطه‎ای در کار نیست عقل حکم به لزوم اتیان به امر می‎کند، اما در صورتی که پای واسطه به میان بیاید و امر به امر واقع شود، محقق خراسانی سه قسم تصویر کردند که در برخی از این قسم‎ها‎ عقل حکم به لزوم اتیان می‎کند و در برخی از این صورت‎ها حکم به لزوم اتیان ندارد.
قسم اول: غرض مولی به تحقق مأموربه در خارج متعلق شده است و علت اینکه واسطه مورد استفاده قرار می‎گیرد عدم دسترسی مخاطبین یا عدم قابلیت مخاطبین است که نمی‏توانند به نحو مستقیم مورد خطاب واقع شوند، مثلاً غرض خداوند متعال تعلق گرفته به اینکه نماز به عنوان مأموربه حتما در خارج محقق شود، غرض او تحقق مأموربه در خارج است لکن از آن‏جا که خداوند نمی‎تواند به طور مستقیم مردم را مأمور کند، از این جهت که مردم قابلیت دریافت مستقیم امر الهی را ندارند، به‎واسطه انبیاء و نبی مکرم اسلام، امر را به مردم ابلاغ می‎کند. پس در این موارد اگر امر به امر است، اگر امر می‎شود به کسی که این امر من را به دیگران برسان، غرض این است که آن متعلق امر در خارج تحقق پیدا کند. تمام دستوراتی که نبی مکرم اسلام از طرف خدا اعلام کرده مثل نماز، روزه، حج، زکات، جهاد و تمام فروع دین از این نوع است که غرض خداوند تعلق گرفته است به تحقق متعلق این اوامر در خارج.
قسم دوم: غرض مولی این نیست که مأموربه در خارج تحقق پیدا کند. اساسا کاری به این جهت ندارد که مخاطب یا کسی که مأمور واقع شده است این کار را انجام دهد یا ندهد، بلکه غرض این است که به خود واسطه امری کند، در واقع نظر به واسطه است، به او گفته شده این امر را به دیگران ابلاغ کن، ولی غرض مولی تحقق متعلق امر در خارج نیست. مثلا فرض کنید خداوند به پدران امر می‎کند که شما نسبت به فرزندان خود دستور به یک سری از امور دهید که آن امور فی الواقع تحققش در خارج واجب نیست مثل امر به پدران مبنی بر امر فرزندان به نماز، اینجا وقتی شارع به پدران می‎گوید:‎ به فرزندان خود امر کنید تا نماز بخوانند، غرض او تحقق این متعلق در خارج از ناحیه بچه‏ها نیست، لذا اگر نشد نیز اشکالی ندارد گرچه تحققش رجحان دارد ولی اگر نشد مهم نیست، اینجا در واقع یک تکلیفی را متوجه واسطه می‏کند، برای اینکه این واسطه خودش به دیگران امر کند، لذا باید این کار را انجام دهد، یعنی امر اول که به واسطه مربوط است این اهمیت دارد.
قسم سوم: هدف و غرض مولی این است که مأمور، این کار را انجام دهد و متعلق امر در خارج محقق شود لکن نه به نحو مطلق؛ کأنه تحقق متعلق امر در خارج مشروط است، مثل قسم اول نیست و مثل قسم دوم نیز نیست. به این معنا که تحقق متعلق امر در خارج به شرطی مطلوب است که امر بوسیله این واسطه ابلاغ شود یعنی اگر واسطه به وظیفه خود عمل کند و امر مولا را ابلاغ کند غرض مولی تحقق متعلق امر در خارج است اما اگر او ابلاغ نکرد و به دیگران نرساند غرض شارع این نیست که متعلق امر در خارج تحقق پیدا کند.
اگر بخواهیم به طور کلی صورت‎های این مسئله را بیان کنیم، می‎توانیم بگوییم:
الف) گاهی از اوقات غرض آمر این است که مأموربه در خارج محقق شود و به هر ترتیبی، متعلق امر تحقق پیدا کند ولو اینکه این واسطه امر را ابلاغ نکرده باشد، چون آنقدر برای شارع مهم است که کاری به واسطه ندارد، منتهی چون امکان ندارد مستقیما به مخاطب ابلاغ کند، با واسطه این کار را کرده است. یعنی واسطه یک نقش آلی و ابزاری دارد.
ب) گاهی از اوقات غرض این نیست، یعنی غرض مولی تحقق مأموربه در خارج نیست، بلکه نگاه به واسطه دارد. اینجا بیشتر به واسطه کأنه یک نگاه غیر ابزاری دارد، درست است که از واسطه خواسته که امر کند اما نگاهش به واسطه است.
حکم اقسام سه‎گانه
حکم قسم اول: محقق خراسانی می‎فرمایند: در قسم  اول چون غرض مولی تعلق به این گرفته است که متعلق امر در خارج، به هر قیمتی محقق شود، پس اتیان به مأموربه از ناحیه مکلف واجب است و عقلا هیچ فرقی نمی‎کند با جایی که واسطه‎ای در کار نبوده است، چه واسطه باشد و چه نباشد، غرض تحقق این امر درخارج است، لذا اگر مکلف یا عبد به نحوی از خواسته آمر اطلاع پیدا کند بر او واجب است که آن را انجام دهد، حتی اگر واسطه این امر را به او ابلاغ نکند، زیرا غرض تحقق مأموربه در خارج است. حال این عبد به یک طریقی اطلاع پیدا کرد و خواسته آمر را فهمید، در اینصورت یجب علیه اتیانه، ولو اینکه واسطه امر را به او ابلاغ نکرده باشد.
سوال:
استاد: قابلیت اینکه مستقیما به او امر شود را نداشته است نه اینکه قابلیت اطاعت را نداشته باشد. حال به طریقی فهمید، مثلا خواب دید یا برای او مکاشفه شد. قابلیت امر مستقیم نداشته ولی قابلیت اطاعت که داشته و می‎داند که برای مولی آن‎قدر مهم است. شما این مسئله را فقط در رابطه خدا با انسان نبینید، در موالی عرفیه نیز این مسئله را داریم، شما فرض کنید از نظر سلسله مراتب آن مقام عالی، مستقیما به آن مرتبه مادون دستور نمی‎دهد، زیرا بالاخره خیلی فاصله زیاد است، حال اگر فرض کنید که او دستور به واسطه داد که این دستور را به فلانی ابلاغ کن و ما می‎دانیم که این خواسته به هر قیمتی باید در خارج محقق شود و آن عبد این را می‎داند، حال واسطه نیز ابلاغ نکرده است، عقل می‎گوید: اگر فهمیدی باید اطاعت کنی، کار ندارد که واسطه این دستور را رساند یا نرساند، مهم لزوم اتیان به مأموربه است.
سوال
استاد: اگر اطلاع بر خواست مولی پیدا کرد و عذری نداشت و انجام نداد، اینجا عقاب می‎شود و فردا هم اگر احتجاج کند که شما به فلانی گفته بودی و او به من نگفت، مولی به او می‎گوید: درست است که او نگفت ولی تو می‎دانستی یا نمی‎دانستی؟ می‎دانستی که من نیاز به فلان چیز دارم، حالم بد است، اگر این دارو را نخورم فلان می‎شوم، فرقی هم نمی‎کند که از امور خطیره باشد یا نباشد، بله اینجا مستحق سرزنش است و استحقاق عقاب نیز دارد.
حکم قسم دوم و سوم: اما در قسم دوم و سوم با توجه به اینکه غرض به تحقق این مأموربه در خارج متعلق نشده است، امر به امر لزوم اتیان از نظر عقل ندارد ولو بر خواسته مولی اطلاع نیز پیدا کند، زیرا اتیان به این شئ غرض مولی نیست. شما فهمیدید غرض به تحقق مأموربه در خارج متعلق نشده می‏دانید به هر دلیل تمام نظر و توجه به واسطه بوده است، اینجا از نظر عقل لزوم اتیان ثابت نیست وجهش هم روشن است چون عقل حکم به لزوم اتیان امر مولی می‎کند از باب اینکه خواسته و غرض او تحقق پیدا کند؛ لذا اینجا که می‎داند غرض مولی به تحقق مأموربه در خارج تعلق پیدا نکرده است، عقل حکم به لزوم اتیان نمی‎کند. برای چه عبد اتیان کند؟ اینکه خواسته مولی نیست، غرض او تعلق نگرفته به اینکه متعلق امر حتما باید در خارج محقق شود، لذا لزوم اتیان ندارد. اینجا اگر این امر به او ابلاغ نشد چون واسطه این امر را به او ابلاغ نکرده است، لا یجب اتیانه و این هم از نظر عقل مستحق عقاب نیست و فردا آمر نمی‎تواند او را مؤاخذه کند که چرا این کار را انجام ندادی، زیرا می‎گوید: اولاً واسطه امر را ابلاغ نکرد، ثانیاً: می‎دانستم که غرض به تحقق این مأموربه در خارج تعلق پیدا نکرده است.
ثمره عملیه
این بحث ثمرات قابل توجهی دارد، از جمله در مورد عبادات صبی. اگر مستقیماً امر به نماز شود، واجب الاطاعه است و از نظر عقل باید نماز خوانده شود اما اگر امر به امر صبیان به نماز شود، امر به امر به نماز برای بچه‎ها شود یا به تعبیر دقیق‎تر امر به امر بچه‎ها به نماز، یعنی دستور دهند به پدر ومادر که فرزندانتان را امر به نماز کنید. ثمره آن اختلاف و دیدگاه درباره امر به امر در این مورد بخصوص ظاهر می‎شود.
اگر گفتیم اتیان به چیزی که مولی خواسته ولو از طریق واسطه، (ولو اینکه این امر به ما ابلاغ نشده ولی ما اطلاع پیدا کردیم) این‎جا طبق این مبنا مشروعیت عبادیت صبی ثابت می‎شود. طبق این نگاه که ما غرض را بفهمیم که تحقق مأموربه در خارج است، این‎جا عبادت صبی مشروع می‏شود و فایده آن این است که اگر این بچه نماز خواند و شروع کرد به نماز خواندن و در اثناء وقت بالغ شد، اگر قائل به این شویم که عبادت صبی مشروع است، طبیعتا این عمل او مجزی خواهد بود زیرا یک عمل مورد نظر شارع را انجام داده با جمیع اجزاء و شرایط، دستور هم داشته است. پس اگر قائل به  مشروعیتش شدیم از این جهت این عمل مجزی از واجب است و لازم نیست دوباره بعد از بلوغ این را انجام دهد. یعنی یک ساعت قبل این را انجام داده و الان بالغ شده است هنوز تا غروب نیز وقت است، اگر این نماز را مشروع بدانیم عمل صبی مجزی از واجب است و لازم نیست اکنون که بالغ شده، این نماز را دوباره بخواند.
سوال
استاد: امر به امر ارشاد نیست، مولایی به زیر دستش می‎گوید: برو به زیردستت بگو این کار را انجام بده، بالاخره فرض این است که این سلسله مراتب، پذیرفته شده است و فرض این است که آمر از جایگاهی برخوردار است که بتواند امر کند منتهی اینجا نقش واسطه را دارد.
می‎گوید: خدا گفته که نماز بخوان، حال که او مخالفت کند و گوش ندهد حرف دیگری است، بحث ما جایی است که شخص عاقلی را در نظر می‎گیریم که اهل اطاعت است و اوامر مستقیم را انجام می‎دهد، اوامر غیر مستقیم را نیز انجام می‎دهد، آیا در این شرایط ثمره فقهی دارد یا خیر؟ فرمودند این عمل او مجزی است.
اما اگر گفتیم امر به امر به شئ لا یکون امرا له، اگر پای واسطه در کار بیاید این امر به او نیست امر به واسطه است، اینجا دیگر طبیعتا عبادت صبی مشروعیت ندارد، زیرا امر ندارد، زیرا امر برای واسطه است. اگر امر نداشت معنایش این است که عمل او مشروعیت ندارد، فوقش یک نماز تمرینی است نه یک نماز مشروع. خود این مشروع بودن عبادت صبی خیلی مهم است و این یکی از ثمرات فقهی این بحث است که ما الامر بالامر بشئ را از نظر عقل واجب الاطاعه بدانیم یا ندانیم.
با تفصیلی که بیان شد معلوم است که بین صور فرق است، در یک صورت امر به امر بشئ امر له در یک صورت امر به امر بشئ لا یکون امراً له. ثمره اش نیز در مشروعیت عبادات صبی ظاهر می‎شود.
 
بحث جلسه آینده 
الامر بعد الامر بشئ.