بنده بد

از آنجا که فردا شهادت امام حسن عسکری(ع) است، روایتی را تیمّناً و تبرکاً از امام عسکری(ع) می‌خوانیم. حضرت می‌فرماید: «بِئْسَ‏ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ‏ ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ يُطْرِي أَخَاهُ شَاهِداً وَ يَأْكُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِيَ خَذَلَهُ»[۱]. امام عسکری(ع) می‌فرماید: بد آدمی است کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد. (این روایاتی که می‌خوانیم اول از همه باید این را با خودمان بسنجیم که واقعاً ما چقدر اینگونه هستیم؛ آیا واقعا اصلا این چنین هستیم یا نه. اگر هستیم تلاش کنیم اینها را در خودمان کم کنیم). بد آدمی است که کسی دارای دو چهره و دو زبان است؛ دوست و برادرش را در حضور او تعریف و تمجید می‌کند. یعنی تا زمانی که دوست و برادرش هست، از او تعریف می‌کند. اما در غیاب، او را می‌خورد؛ غیبت و بدگویی او را می‌کند؛ او را مذمت می‌کند. چون کسی که غیبت می‌کند مانند آن است که گوشت برادرش را می‌خورد. اگر به دوست و برادرش چیزی برسد، وضع او خوب شود و عنوانی پیدا کند، نسبت به او حسادت می‌ورزد. مثلاً آن برادر به یک رفاهی برسد و یک موقعیتی برای او فراهم شود، نسبت به او حسادت می‌کند. اگر آن برادرش گرفتار شود و مشکلی برای او پیدا شود، به او زخم زبان می‌زند. ذا وجهین و ذا لسانین، این بدترین حالتی است که ممکن است انسان پیدا کند. اینکه ما در حضور یکدیگر با هم مهربان باشیم اما در دلمان نسبت به هم دشمنی و کینه داشته باشیم، معلوم می‌شود که ایمان در دل ما رسوخ نکرده است. از اینکه دیگری در یک موقعیتی قرار بگیرد، نباید ناراضی باشیم؛ نه تنها ناراضی نباشیم بلکه باید خوشحال باشیم. اگر انسان به این مرحله برسد، هم در زبانش و هم در قلبش، این غده‌های سرطانی را از خودش دور کند، آن وقت است که می‌توانیم بگوییم روح ما تصفیه و تزکیه شده است.

اگر در قلب ما آتش حسادت روشن باشد، بدبخت و بیچاره هستیم. روی سعادت را نمی‌بینیم هر چند از ظاهرمان خیلی تدین و ایمان ببارد. هم زبانمان را مراقبت کنیم و هم قلب‌مان را؛ هم در غیاب بدگویی نکنیم بلکه بالاتر، واقعا سعادت ما در گرو اینهاست. اگر فکر کنیم که یک عمری برای حفظ ظاهر هم که شده زبان‌مان را حفظ کنیم اما در درون‌مان این آتش‌ها شعله بکشد، به هیچ کجا نرسیده‌ایم و نخواهیم رسید. یعنی حقیقت عبودیت و بندگی خدا و حقیقت سعادت و قرب را نفهمیده‌ایم. این مرض‌های روحی واقعا ما را بیچاره می‌کند. ما همه به این مرض‌های روحی مبتلا هستیم. اگر به کسی نعمتی برسد، چرا من باید ناراحت شوم؟ چرا حسادت بورزم؟ آیا این حسادت تأثیری دارد در اینکه مانع خیر به او شود؟ جز اینکه من خودم را اذیت کنم، جز اینکه خودم در رنج باشم؛ دلی که حسادت در آن نباشد، راحت‌تر و آرام‌تر زندگی می‌کند. روح عاری از حسادت و کینه اصلا بدنش را سالم‌تر می‌کند؛ بسیاری از این مشکلات جسمی ناشی از همین ناراحتی‌های روحی است. انسان خودش را ببیند، به دیگران چه کار داریم که موقعیت دارند یا نه؛ راضی باشیم به آنچه که خدا به ما داده است. این خودش یک مرتبه بالایی از کمال روحی انسان است. سعی کنیم این دوگانگی در زبان، در رفتار، این دو وجه بودن را در خودمان از بین ببریم. متأسفانه این روحیه خیلی امروز در جامعه زیاد شده است. آدم گاهی تعجب می‌کند که چرا این حالت در مردم قوی شده است. ذا وجهین و ذا لسانین نباشیم و در قلب‌مان هم این چنین نباشد که اگر برادرمان به چیزی رسید به او حسادت بورزیم و وقتی که برای او گرفتاری پیش آمد، به جای اینکه ناراحت باشیم و کمک کنیم، زخم زبان بزنیم؛ هی بگوییم حقش بود، باید اینطور می‌شد، اینها فقط برای تشفی خاطر است. یک خرده باید شرح صدر پیدا کنیم.

[۱]. بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۷۳، ح۱۴.