سخن گفتن در رابطه با شخصیت امیرالمومنین(ع) که فقط خداوند متعال و پیامبر اکرم(ص) او را می شناسند برای ما که نسبت به مقام ایشان جاهل هستیم خیلی سخت است. زیرا معرفی یک شخصیت متوقف بر شناخت آن شخصیت است و ما از شناخت حقیقت وجودی او عاجزیم. لذا پیامبر اکرم (ص) می فرماید: خدا را جز من و تو نشناخت و من را جز خدا و تو نشناخت و تو را جز من و خدا نشناخت. با توجه به این روایت دیگر جایی برای سخن گفتن ما و امثال ما و بزرگتر از ما درباره علی(ع) نیست. ما در مورد امیرالمومنین(ع) چه میخواهیم بگوییم؟ اصلا چه میدانیم که بگوییم؟ لذا ناچاریم برای معرفی این شخصیت یا به قرآن یا به کلام رسول خدا(ص) یا به کلام خود آن حضرت یا به رفتار و اعمالش و یا به سایر معصومین(علیهم السلام) رجوع کنیم که آنها نیز به تبع مقامشان علم و معرفت به این شخصیت داشتند.
واقعا مسئله مهمی است که باید انسان بداند از چه کسی و با چه مقامی سخن می گوید؛ اگر از آنچه که در قرآن درباره امیرالمومنین(ع) آمده، بگذریم، کلمات پیامبر(ص) که در منابع اهل سنت هم نقل شده می تواند نشان از مقام بالای این شخصیت استثنایی تاریخ باشد ونشان دهد که علی (ع) تجسم فضایل انبیاء بود. این روایت از ابن عباس نقل شده و در بعضی از کتب اهل سنت نیز وارد شده است که پیامبر(ص) فرمود:
«من احبّ ان ينظر الي آدم في علمه و الي نوحٍ(ع) في تقواه و الی ابراهيم في حلمه و الي موسي في عبادته فلينظر الي علي بن طالب (عليه الصّلوة و السّلام)»
کسی که دوست دارد علم و دانش آدم را بفهمد و تقوای نوح را درک کند و به حلم و صبر و بردباری ابراهیم خلیل پی ببرد و عبادت موسی را تصور کند به علی ابن ابی طالب نظر کند.
این چیز کمی نیست، روایاتی نظیر این که مبین شخصیت امیرالمومنین(ع) است زیاد است.
اما امروز روی یک نکته می خواهم تاکید می کنم که حتما برای ما روحانیون و طلبه ها و برای هر کسی که به نوعی در جایگاهی قرار گرفته که باید با مردم مرتبط باشد این یک خط روشن و مسیر حرکت است.
امیرالمومنین درباره اهل ایمان جملاتی دارند که من فقط به یک جمله از آنها اشاره می کنم،می فرماید:
وَ صَحِبُوا اَلدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ اَلْأَعْلَى
اینها کسانی هستند که با بدنهایشان در این دنیا مصاحب اند ولی ارواحشان تعلق به عالم بالا دارد. در دنیا هستند اما روحشان با بالاترین مقام این عالم مرتبط است. خود امیرالمومنین(ع) دراین جهت نمونه بود. وقتی پای بندگی و عبادت و راز و نیاز به میان می آمد یک آدم دیگری بود و زمانی که درمیان مردم بود با آنها روابط اجتماعی بسیار گرمی داشت به حدی که باعث تعجب مردم می شد. تا حدی که عمروعاص علیه ایشان تبلیغ می کرد و می گفت: علی(ع) به درد خلافت نمی¬خورد زیرا آدم خنده رویی است و خلافت آدم عبوس می خواهد که مردم از او بترسند. وقتی امیر المومنین این مطالب را ¬شنید، فرمود: عجبا لابن نابغه، به صورت کنایه فرمودند: از این پسر نابغه تعجب می کنم که می¬گوید علی خیلی با مردم خوش رویی می¬کند. علی با مردم شوخی می کند. آیا این نقص است؟
جمع بین این دو جهت که هم با مردم باشیم و هم نباشیم خیلی کار سختی است. از عهده هر کسی بر نمی آید. ما مدعیان پیروی از آن امام کمتر بین این دو جهت می توانیم جمع کنیم عده¬ای راه زهد و دنیا گریزی را پیش گرفته و فکر می کنند این راه یعنی قطع رابطه با مردم و در عالم خود بودن و عبوس بودن و ترش رو بودن و یک عده هم از آن طرف وقتی با مردم هستند دیگر خدا و پیامبر(ص) و همه چیز را فراموش می کنند. این خیلی مهم است که بتوانیم خودمان را تنظیم کنیم، یعنی هم خاکی باشیم و هم افلاکی، هم در این دنیا باشیم هم نباشیم، هم با مردم باشیم و با آنها روابط اجتماعی داشته باشیم و هم در دنیای مردم غرق نشویم و دل بسته این سلام و صلواتها و تکریمها نشویم.این روحیه اگر در ما تقویت شود بسیاری از مشکلات حل می شود اگر در میان مردم باشیم ولی ارتباط و اتصالمان با عوالم معنوی ضعیف باشدآن گاه دست به هر کاری می¬زنیم باید بدانیم اینها سرمایه قائل اعتمادی برای ما نیستند، مقامات عالی معنوی در تلاش کنیم و در عین حال بدانیم در این دنیا زندگی می کنیم و با استانداردهای این دنیا پیش برویم. برای مردم ارزش قائل شویم و روحمان را به ملکوت متصل کنیم. البته این کار هر کسی نیست. امیر المومنین(ع) نمونه عالی این ویژگی بود. یعنی با مردم کاملا مردمی و در مقابل خدا کاملا بنده بود روحانیت باید این را در خود تقویت کند که هم خدایی باشد و هم مردمی.
نظرات