خارج اصول – جلسه هفتاد و یکم – مسائل –  مسئله چهارم: بررسی شمول خطابات شفاهیه نسبت به غائبین و معدومین – کلام امام خمینی

جلسه ۷۱ – PDF

جلسه هفتاد و یکم

مسائل – مسئله چهارم: بررسی شمول خطابات شفاهیه نسبت به غائبین و معدومین – کلام امام خمینی

۱۴۰۰/۱۱/۰۶

خلاصه جلسه گذشته

بحث در این بود که آیا خطابات شفاهیه شامل غیر حاضرین می‎شود یا خیر؟ یعنی آن ادله‎ای که احکام را بیان کرده، آیا شامل کسانی که در مجلس تخاطب حضور ندارند یا در زمان صدور خطاب موجود نبودند می‎شود یا خیر؟
کلام محقق خراسانی را بیان کردیم و اشکالی که متوجه آن بود نیز بیان شد. نتیجه آن اشکال این بود که هیچ یک از وجوه سه‎ گانه‎ای که ایشان ذکر کردند نمی‎تواند محل نزاع باشد و هر یک مبتلا به یک اشکالی است، لذا برخی محل نزاع را به گونه دیگری بیان کردند.

کلام امام خمینی

امام خمینی می‎فرماید حق آن است که محل نزاع را این قرار دهیم که آیا ادله احکام چنانچه بخواهند معدومین را شامل شوند، مستلزم توجه تکلیف و خطاب به معدومین هست یا اینکه این ادله با آنکه مفادشان عام است و غائبین و معدومین را شامل می‎شود، مستلزم توجه تکلیف و خطاب به معدومین نیست. این سخن باید توضیح داده شود که مقصود چیست؟
فقط یک نکته‎ای را باید توجه کرد که طبق این بیان نزاع اختصاص به ادله‎ مشتمل بر ادات خطاب ندارد، یعنی علاوه بر خطاباتی که مثلا با «یا ایها الذین آمنوا» آغاز شده، دسته دیگر خطابات را که مشتمل بر ادات ندا و خطاب نیست، نیز در بر می‎گیرد، مثل «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ» یا «لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ»، اینها مصدر به الفاظ و ادات خطاب و ندا نیستند. این بر خلاف نظر بعضی از بزرگان مثل شیخ انصاری است که تصریح کردند که قسم دوم از محل نزاع خارج است و ما در مورد ادله‎ای که ادات ندا و خطاب بر سر آن آمده بحث می‎کنیم که آیا شامل غائبین و معدومین می‎شود یا خیر؟ و الا دسته دیگر، کسی در شمول آنها نسبت به غائبین و معدومین تردید نکرده است. در حالی که به نظر امام خمینی محل نزاع اعم است و هر دو سته را در بر می‏گیرد. حال وقتی مسئله و مطلب توضیح داده شود و معلوم شود که این نزاع یک نزاع عقلی است آنگاه شمول نسبت به هر دو دسته خطاب معلوم می‏شود. این را فقط عرض کردم که از همین اول معلوم شود که نزاع عام است و هر دو دسته را در بر می‏گیرد و مختص یک دسته نیست.
حال تصویری که ایشان از محل نزاع ارائه کردند چیست و چه فرقی می‎کند با آن سه وجهی که محقق خراسانی فرمودند؟
مسئله امتناع توجه خطاب یا توجه تکلیف به معدوم همانطور که گفته شد یک امر روشنی است. در تصویر اول و دوم، محقق خراسانی فرمودند که بحثمان درباره توجه خطاب به غائبین و معدومین است، یا توجه تکلیف به معدومین و غائبین. آنجا فرمودند هر دو عقلا ممتنع است و چیزی نیست که بخواهد در علم اصول از آن بحث شود. لذا در تصویری که امام خمینی از محل نزاع ارائه می‎دهند آن مطلب مفروغ‎عنه است که توجه خطاب و تکلیف به معدومین امکان ندارد و ممتنع است؛ پس بحث سر چیست؟
بحث در این است که اگر بگوییم ادله همانگونه که به دلالت مطابقی و مستقیما مسلمانان زمان صدور را در بر می‎گرفت شامل ما هم می‎شود. (مثلا «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ» یا «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» همانطوری که مسلمانان زمان صدور را شامل می‎شد، شامل ما هم می‏شود) آیا این مستلزم توجه آن خطاب و تکلیف به معدوم هست یا نیست؟
پس بحث در این است که اگر کسی گفت، آن ادله و آیات و روایات و خطابات همانطوری که مردم آن زمان را شامل می‏شد، شامل ما هم می‎شود، آیا این مستلزم توجه خطاب و تکلیف به معدوم است یا چنین استلزامی نیست؟ یعنی نزاع در استلزام است، نزاع در این است که آیا لازمه تعمیم آن ادله و شمولش نسبت به معدومین، آن است که تکلیف متوجه معدوم شده باشد تا ممتنع باشد یا نه چنین استلزامی ندارد؟ بنابراین نزاع در ملازمه و عدم ملازمه است.
حال ممکن است شما بگویید چگونه ممکن است خطابی که آن زمان صادر شده و با «یا ایها الذین آمنوا» یک تکلیفی را متوجه مردم آن زمان کرده، شامل ما که در آن زمان نبودیم، می‎شود؟
ممکن است بگوییم آنهایی که در آن زمان بودند به عنوان اینکه مخاطب بودند قطعا شامل آنها شده، اما شمول آنها نسبت به ما از راه قاعده اشتراک یا از راه اجماع یا از راه ضرورت، شامل ما هم می‎شود. پس شمول آن تکالیف معدومین را یا ممکن است به ضمیمه کردن چیزی در کنار تخاطب باشد، یعنی می‏پذیریم خود آن آیه شامل ما نمی‎شده، زیرا خطاب دارد و خطاب منحصر به کسانی است که در مجلس تخاطب حاضرند، اما ما از راه قاعده اشتراک و اجماع ثابت می‎کنیم که آن تکلیف شامل ما هم هست.
یک وقت هم ممکن است بگوییم این ادله، همانطور که شامل آن مردم بوده، شامل ما هم می‏شود.
پس معلوم می‏شود که نزاع در این نیست که آیا تکلیف و خطاب متوجه معدومین شده است یا نه؟ زیرا گفتیم این ممتنع است، محقق خراسانی گفتند این امتناع دارد و روشن است که خطاب و تکلیف نمی‏تواند متوجه معدومین وغائبین شود، احتمال اول و دوم که نمی‎تواند به عنوان محل نزاع مطرح شود، پس اینجا می‏خواهیم ببینیم آیا اگر گفتیم آن خطابات و ادله شامل غیر حاضرین در مجلس تخاطب شود یا بالاشتراک یا بالاجماع یا به نحو دیگری آیا لازمه‎اش این است که تکلیف و خطاب متوجه معدومین شده باشد یعنی سر از یک امر ممتنع و محال در ‏آورد یا چنین استلزامی ندارد؟
البته این ثمره هم دارد اگر این خطابات به نحو مستقیم شامل ما شود، قهرا همانطوری که اگر مردم آن زمان از آن خطابات چیزی را می‎فهمیدند برایشان حجت بود، برای ما همه که در آن زمان نبودیم و الان آنها را می‎بینیم و چیزی از آنها می‎فهمیم برای ما حجیت دارد، فرقی نمی‏کند زیرا این دلیل و خطاب شامل همه شده است، اما اگر گفته شود اختصاص به موجودین در زمان خطاب داشته، چه بسا ادعا شود که فقط برای مخاطبین حجت است.
پس اگر گفتیم آن خطابات و آن ادله مستقیما شامل ما هم می‏شود، هرچه بفهمیم برای ما حجت است، اما اگر گفتیم این خطابات مختص به مردم آن زمان بوده و ما باید از راه قاعده اشتراک و اجماع تکالیف آنها را برای خودمان ثابت کنیم، طبیعتا اینجا مسئله متفاوت می‏شود، چون ممکن است کسی بگوید حجیت ظواهر مختص به مخاطبین بوده و مردم آن زمان یک فهمی از این ادله و خطابت داشتند، بنابراین ما باید ببینیم آنچه که برای آنها ثابت بوده چه بوده که بعد بتوانیم اشتراک خودمان را با آنها در آن امر ثابت کنیم. لذا دیگر فهم ما و اینکه ما چه بفهمیم اعتبار ندارد، باید ببینیم برای آنها چه ثابت شده تا آن را برای خودمان ثابت کنیم. پس اینکه خطاب مستقیما شامل ما شود و تکلیف برای ما به واسطه همان دلیل، مستقیم ثابت شود یا اینکه ما از راه قاعده اشتراک و اجماع و امثال آنها بخواهیم تکلیف را ثابت کنیم، اینها با هم متفاوت است و نتیجه و ثمره‎اش فرق می‏کند.
به هر حال امام خمینی می‏فرماید این یک نزاع عقلی است چون درباره استلزام است.
آنگاه اگر سخن در استلزام باشد، دیگر اختصاص به خطابات شفاهی ندارد. یعنی منحصر در مثل «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» نیست، بلکه قسم دوم ادله را هم در بر می‎گیرد.
پس از آنکه محل نزاع به درستی تبیین وتنقیح شد، حال می‏خواهیم وارد بحث شویم که ببینیم متقضای تحقیق در اینجا چیست؟
اگر ما محل نزاع را این مطلب قرار دهیم دیگر یک نزاع لغوی و ادبی نیست، لذا تفاوتش با آن وجه سوم و احتمال سومی که محقق خراسانی گفتند کاملا روشن وآشکار است، زیرا طبق آن احتمال این الفاظ و ادله‎ از یک طرف مشتمل بر حرف ندا و خطاب‎اند که این خطاب را مخصوص حاضرین می‏کند و از یک طرف متعلق این ادات مثل «الذین امنوا» است که همه مؤمنان را تا روز قیامت شامل می‏شود و در تنافی بین این دو ظهور سخن در این است که کدام یک را قرینه بر تصرف دیگری بگیریم که این می‏شود یک نزاع ادبی و لغوی. لذا این احتمال با آنچه که از امام خمینی کاملا متفاوت است.
بنابراین تفاوت بیان امام خمینی با محقق خراسانی بنابر هر سه وجه روشن شد و معلوم گردید که نزاع یک نزاع عقلی است آن هم به غیر احتمال اول و دوم؛ نزاع ادبی و لغوی هم نیست (غیر از احتمال سوم) و اختصاص به خطاباتی که با «یا» و ادات ندا و خطاب شروع شده‎اند ندارد، بلکه هر دو دسته خطابات را در بر می‏گیرد.
حال باید دید در این نزاع حق کدام است؟ بالاخره آیا خطابات بر فرض شمول نسبت به غائبین و حاضرین مستلزم آن امر محال است یا خیر؟

بینا ترین چشم و شنوا ترین گوش

حضرت علی(ع) می فرماید: «إِنَّ أَبْصَرَ الْأَبْصَارِ مَا نَفَذَ فِي الْخَيْرِ مَذْهَبُهُ وَ أَسْمَعَ الْأَسْمَاعِ مَا وَعَى التَّذْكِيرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ»
بیناترین چشم‎ها و دیدگان آن دیده و چشمی است که نگاهش تنها متوجه به خیر و خوبی باشد. یعنی در بررسی‎ها و دیدن‎ها و توجه به امور، حالا چه دیدن ظاهری با چشم ظاهری و چه توجه قلبی، فقط متوجه خیر باشد و نگاهش را به خیر بدوزد.
آنچه که انسان باچشم ظاهری می‏بیند ممکن است در لحظاتی ولو به صورت اتفاقی خیر نباشد. حال از دیدن یک نامحرم گرفته تا چیزهای دیگری که می‏تواند به عنوان معصیت تلقی شود. فرق است بین نگاه اتفاقی و بین خیره شدن، فرق است بین نگاه تصادفی و بین چشم دوختن، اینکه حضرت تعبیر «نفذ» را به کار برده «ما نفد فی الخیر مذهبه» یعنی نفوذش و خیره شدن و توقفش در خیر باشد. اگر چشمی به این عادت کند، اگر روش و منش یک چشمی این باشد که فقط به خوبی‏ها چشم بدوزد، یک بار بزرگی از دوش دل و قلبش برداشته. بالاخره اگر چشم جز خوبی نبیند، قطعا صفحه دل او نیز جز خوبی بر او نقش نمی‏بندد، اگر چشم ظاهری از شرور اجتناب کند، این در اصلاح و پاک سازی افکار و اندیشه‏ها و قلب و دل انسان بسیار مؤثر است «ان ابصر الابصار ما نفذ فی الخیر مذهبه»، اصلا سلوکش این باشد، روشش این باشد، بیناترین چشم آن چشمی است که عادتش و مذهبش و سلوکش و روشش چشم دوختن به خوبی‏ها باشد.
«أَسْمَعَ الْأَسْمَاعِ» شنوا ترین گوش، آن گوشی است که پند و اندرز و یاد آوری را بشنود و از آن بهره بگیرد، این شنواترین گوش است، ممکن است کسی چشمش از نظر یک طبیب متخصص چشم، خیلی هم قوی باشد، تا دوردست‏ها را هم ببیند، یا گوش کسی بسیار قوی باشد و صداهای بسیار ضعیف را هم بشنود، اما با این منطق شنواترین گوش آن گوشی است که از پند و اندرزها بهره بگیرد و آنها را مورد عمل قرار دهد.
قوی‏ترین گوش یعنی شنواترین گوش، همانطور که قوی‏ترین چشم یعنی بیناترین؛ قوت و قدرت اعضاء به کار کرد ذاتی آنهاست. چشم کارکردش دیدن است و گوش کارکردش شنیدن است، طبیعتا قوی‏ترین چشم بیناترین است، قوی‏ترین گوش شنواترین است ولی این شنوایی یا بینایی نه به آن است که انسان فقط محسوسات پیرامونش را ببیند یا صداهایی را بشنود، بیناترین چشم آن چشمی است که به خوبی‏ها معطوف شود و شنواترین گوش آن گوشی است که پند واندرز را بشنود و از آن بهره ببرد.
حضرت دو کار و دو مرحله برای گوش تصویر می‏کنند «ما وعی التذکیر» یعنی یادآوری و تذکار و اندرز را بگیرد، بپذیرد و بشنود و از آن منتفع شود، حال این پند و اندرز، پند و اندرز خداوند، انبیاء، اولیاءالهی و همه آنهایی است که به انسان یاد آوری می‏کنند که هست و چه هست و از کجا آمده و به کجا می‎رود، این شنواترین گوش است و مهم آن است که انسان به آنچه که می‎شنود عمل کند، ممکن است کسی مطلبی را از این گوش بشنود و به قول مردم از آن گوش در کند، این فایده ندارد، انتفا مهم است بهره بردن اهمیت دارد. لذا باید سعی کنیم که چشممان را بیناترین چشم قرار دهیم، چشم دلمان را فقط به سوی خوبی‎ها معطوف کنیم، دل را از شرور پاک کنیم، توجه قلب و روح فقط به خیر باشد، و گوشمان را شنواترین گوش قرار دهیم از پند و اندرزها بهره بگیریم که اگر از چنین چشم و گوشی بهره ببریم و دارای چنین چشم وگوشی باشیم قطعا در دنیا و آخرت سعادتمند خواهیم بود.

برچسب‌ها:, , , , , ,