جلسه شصت و هفتم – آیا نهی از شئ مقتضی فساد است یا خیر؟ برررسی کلام ابوحنیفه و شیبانی در باب عبادات

جلسه ۶۷ – PDF

جلسه شصت و هفتم

آیا نهی از شئ مقتضی فساد است یا خیر؟ برررسی کلام ابوحنیفه و شیبانی در باب عبادات

۱۳۹۹/۱۰/۲۳

خلاصه جلسه گذشته
تقریبا آنچه پیرامون مطالب ابوحنیفه و شیبانی درباره دلالت نهی از معامله بر صحت بود را بیان کردیم. اصل استدلال این دو نفر و اشکال محقق خراسانی و انظاری که پیرامون کلمات محقق خراسانی مطرح شده بود مورد رسیدگی قرار گرفت. به هر حال نتیجه این شد که اگر نهی از معامله نهی تکلیفی باشد و در عین حال ما معامله را به همان معنایی که نزد عقلا رایج و متعارف است بدانیم، کاشف از صحت است لکن کلام در این است که نهی از معامله نوعا به این ترتیب نیست، بلکه ارشاد للفساد است، مخصوصا اگر نهی از معامله به معنای نهی از ترتیب آثار معامله باشد این مطلب روشن‎تر است که دلالت بر فساد می‎کند.

بررسی کلام ابوحنیفه و شیبانی در باب عبادات
عمدتا مطالبی که از ناحیه محقق خراسانی و شاگردان ایشان مطرح شد درباره معاملات بود، اما همانطور که گفتیم دلیلی که این دو نفر اقامه کردند اختصاص به معاملات ندارد، بلکه شامل عبادات نیز می‎شود. آنها در مورد عبادات هم این نتیجه را به طور کلی قبول دارند که وقتی نهی به عبادتی متعلق می‎شود، نشان می‎دهد که این عبادت مقدور مکلف است، زیرا اگر مقدور نباشد نهی به آن متعلق نمی‏شود و هو ملازم للصحة، این ملازم با صحت است، اگر مکلف نمی‎توانست عبادت را واقع کند نهی از آن معنا نداشت و همین که او می‏تواند عبادت را اتیان کند و انجام دهد، نشان می‎دهد که این عبادت صحیح است.

اشکال محقق خراسانی
محقق خراسانی در مقام اشکال به این بخش فرمودند که عبادت یا به معنای خضوع و خشوع است، یعنی آن چیزی که ذاتا عبادت محسوب می‎شود و یا به معنای چیزی است که اگر امر به آن تعلق بگیرد، لکان امره، امراً عبادیاً و جز با اتیان به قصد قربت ساقط نمی‎شود.
ایشان فرمود هر یک از این دو معنا را که برای عبادت در نظر بگیریم نهی از عبادت کاشف از صحت نیست، زیرا عبادت بنا بر معنای اول که خضوع و خشوع ذاتی باشد مثل سجده، چه صحیحا واقع شود و چه فاسدا، مقدور مکلف است. وقتی کسی که سجده می‏کند، این سجده خودش به عنوان عبادت ذاتی، حتی اگر فاسد هم باشد، بالاخره مقدور مکلف است، پس، از نهی از عبادت به این معنا کشف صحت نمی‎شود. اگر هم عبادت به معنای لو تعلق الامر به لکان امرا عبادیا باشد، آن هم لایدل علی الصحه؛ برای اینکه آن عبادت یا باید در آن امر موجود باشد یا ملاک امر و حیث اینکه نهی به این عبادت متعلق شده، دیگر امکان تعلق امر به آن نیست، عنوان واحد نمی‎تواند هم متعلق امر باشد و هم متعلق نهی و این اسوء حالا است از مورد اجتماع امر و نهی.

اشکال امام خمینی
امام خمینی مسئله را به نحو دیگری مورد بررسی قرار دادند و گفتند: اساسا این بحث مبتنی بر بحث صحیح و اعم است.

بنابر قول صحیحی
اگر ما صحیحی شویم به این معنا که بگوییم الفاظ عبادات برای خصوص عبادات صحیح وضع شدند، آنگاه اگر نماز و عبادت به این معنا متعلق نهی واقع شود، ظاهرش این است که باید بگوییم دلالت بر صحت دارد. زیرا طبق فرض آنچه که نهی به آن تعلق گرفته، عبادت صحیحه است، مثل نماز صحیحه و این لفظ چون برای نماز صحیح وضع شده و همین هم مورد نهی واقع شده، پس باید مقدور باشد و مقدور بودنش ملازم با صحت است، لکن مشکل این است که صحیحی در مقابل اعمی دو اطلاق دارد:
بنابر یک اطلاق منظور از صحیح، صحیح مطلق است یعنی همه اجزا و شرایط و ارکان عبادت حتی قصد قربت به معنای داعی امر و قصد امتثال امر را نیز در بر می‎گیرد. اگر این باشد باید ببینیم آیا اساسا امکان تعلق نهی به عبادت صحیح به این معنا وجود دارد یا خیر؟ فرض این است که منظور از صحیح یعنی صحیح مطلق که شامل قصد قربت و قصد امتثال امر هم می‏شود. آیا اساسا امکان دارد که چیزی هم امر به آن متعلق شود هم نهی، زیرا فرض این است که قصد امر باید باشد و قصد امر متوقف بر امر است، پس تعلق نهی به چنین عبادتی سر از تعلق نهی به چیزی در می‏آورد که امر هم به آن متعلق شده است و این ممکن نیست.
اطلاق دوم برای صحیح، صحیح جامع اجزاء و شرایط به غیر قصد امر و قصد قربت است. یعنی کأنه منظور ما از صحیح، عبادتی است که همه اجزاء و شرایط لازم به جز قصد امر را دارد، اگر این اطلاق مورد نظر باشد تعلق نهی قهرا دلالت بر صحت ندارد.
پس در صورت اتخاذ قول صحیحی چه منظورمان صحیح مطلق باشد، چه منظورمان صحیح مطلق نباشد، بنابر توضحی که دادیم در هر صورت با اینکه اقتضاء برای دلالت بر نهی عبادت بر صحت وجود دارد، ولی مانع در مقابلش وجود دارد، و نمی‎گذارد دلالت بر صحت کند، مانع را نیز توضیح دادیم.

بنابر قول اعمی
اما بنا بر قول اعمی که الفاظ عبادات وضع شدند برای اعم از صحیح و فاسد چنانچه نهی متعلق به عبادت شود مسلما کاشف از مقدوریت عبادت به این معنا است. زیرا نهی نمی‏تواند به چیزی متعلق شود که مقدور نیست، ولی چون عبادت در اینجا اعم از صحیح فاسد است، لذا تعلق نهی کشف از صحت این عبادت نمی‏کند، زیرا عبادت بر اعم از صحیح و فاسد اطلاق شده یعنی نماز به نماز فاسد اطلاق شده نیز اطلاق می‏شود پس اگر نهی شود از نماز، دیگر ملازم با صحت نیست.

حق در مسئله
به نظر می‎رسد آنچه که امام خمینی گفتند دقیق‎تر از کلام محقق خراسانی است. محقق خراسانی فرمود که ما چه عبادت را به معنای ذاتی خودش بگیریم و چه به معنای لو تعلق الامر به لکان امرا عبادیا، این کاشف از صحت نیست. معنای اول اینجا منظور نیست، بلکه مقصود همین عبادت مصطلح است که البته فرض تعلق امر به آن شود، باید ببینیم که مسئله صحیحی بودن و اعمی بودن چه نقشی اینجا دارد. یعنی ما قائل به قول صحیحی می‎شویم یا قائل به قول اعمی؟ لذا آنچه که امام فرمودند به نظر دقیق‎تر است و اشکال ایشان نیز به آن دو نفر وارد است.

نتیجه
پس کلام ابوحنیفه و شیبانی نه در مورد معاملات و نه در مورد عبادات تمام نیست.
در بحث از دلالت و کاشفیت نهی از فساد تا اینجا تقریبا سه قول را رسیدگی کردیم:
۱. قول به دلالت و اقتضاء نهی للفساد.
۲. قول به دلالت و اقتضاء نهی للفساد در بعضی از صور یعنی تفصیل در مسئله، چنانچه شیخ انصاری فرمودند.
۳. قول به اقتضاء نهی الصحة که این دو نفر گفتند.
نتیجه این شد که امر به شئ در عبادات مقتضی فساد است و در معاملات نیز عرض کردیم که از جهت عقلی و ثبوتی نهی اقتضاء فساد ندارد اما از جهت اثباتی و مفاد روایات بعید نیست این را استفاده کنیم.
هذا تمام الکلام فی النواهی، ما تا اینجا از بحث‏های مقدماتی محقق خراسانی که حدود چهارده مقدمه بود را بیان کردیم بعد وارد در مباحث اوامر شدیم که چند سالی طول کشد و بعد نواهی را مطرح کردیم. غیراز آن سه سالی که در مورد حکم شرعی بحث کردیم که کتابش نیز منتشر شد، تقریبا بحث اصول ما هشت سال و خورده‎ای طول کشید. بحث بعدی بحث مفاهیم است و بعد هم عام و خاص و بعد مطلق و مقید و بعد مباحث حجیت که مباحث مهمی است.

فاطمه زهرا(س) الگویی برای بشریت در همه زمان‎ها
امام عصر (عج) می فرماید:
«إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ»
در دختر رسول خدا برای من اسوه حسنه است. الگوی نیکو و سر مشق نیکو برای ما صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) بنت رسول الله است. خود رسول گرامی اسلام به تصریح قرآن اسوه حسنه است:
«لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللَّهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يَرجُو اللَّهَ وَاليَومَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثيرًا»
به تحقیق برای شما در رسول خدا اسوه حسنه است، این اسوه حسنه برای چه منظوری است؟ برای چه هدفی است؟ این الگو و سر مشق نیکو برای کسی است که دنبال خداست، حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يَرجُو اللَّهَ وَاليَومَ الآخِرَ، پس اسوه و الگو بودن رسول خدا و دختر رسول خدا جهت و مسیرش يَرجُو اللَّهَ وَاليَومَ الآخِرَ است، یعنی خدا و روز جزاء و روشن است این اسوه بودن یعنی اینکه اگر می‏خواهید به خدا نزدیک شوید به لقاء خدا برسید و به مقام قرب حق تعالی نائل شوید، راهش این است که در این دنیا اینها را الگو و اسوه قرار دهید.
اسوه قرار دادن یعنی تنظیم زندگی بر اساس سبک زندگی آنها، الگو قرار دادن فقط به این نیست که ما به زبان از آنان یاد کنیم، مجالسی به نام آنها و یاد آنها برگزار کنیم و دیگر در متن زندگی ما رنگ و بویی از حضور این سرمشق ها نباشد. الان خیلی راحت اگر بخواهیم تصویر کنیم و مجسم کنیم الگو پذیری و سرمشق پذیری را، این چیزی است که الان در اطرافمان می‏بینیم. کسی که خواسته یا ناخواسته با مطالعه و بی مطالعه جذب یک الگویی می‏شود، اصلا سبک و روش زندگی و رنگ و بوی زندگی او تغییر می‎کند، یک جوانی که مثلا یک هنر پیشه یا ورزشکاری را سر مشق خود قرار می‏دهد، از نوع حرف زدن و مو و پوشش وحرکات و سکناتش گرفته تا غایت زندیگش و آنچه در این دنیا برای رسیدن به آن تلاش می‏کند همه را با آن تنظیم می‏کند. یعنی هدفش به هدف او نزدیک می‏شود، حرکتش به حرکت او نزدیک می‏شود، وضع ظاهری او به وضع ظاهری او نزدیک می‏شود، معنای واقعی سرمشق و الگو این است. بنابراین اگر امام عصر می‏فرماید در دختر رسول خدا(ص) برای من اسوه حسنه است و اگر خداوند می‏فرماید: « لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللَّهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ» یعنی زندگی شما در همه ابعاد رنگ و بوی اینها را به خود بگیرد.
طبیعتا در زندگی برخی امور اصلی و برخی امور فرعی هستند، برخی از امور تأثیر جدی در عاقبت انسان دارند، چه از نظر روحی و چه از نظر مادی و بعضی از امور این چنین نیستند و چنین تأثیری را ندارند. روشن است در الگو پذیری هم امور اصلی و هم امور فرعی باید مطابق با الگو باشد، اما متأسفانه مسلمانان در طول تاریخ به یک بلیه‏ای مبتلا شدند که بیش از آنکه در امور اصلی حقیقی زندگی، رسول خدا و دختر رسول خدا را اسوه قرار دهند، در امور فرعی، آنها را اسوه قرار دادند و این یک تالی فاسد دارد، تالی فاسدش این است که امروز عده‏ای پیدا شوند که بگویند ما چگونه می‏توایم انسانی را که متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش است الگوی امروز قرار دهیم؟ این شبهه و سؤال و سؤالات و شبهاتی نظیر این، ناشی از یک اشتباه و خطا و انحراف بسیار بزرگ است. تلاش‎هایی که برای معرفی این الگو صورت گرفته، بیشتر بر امور فرعی و ظاهری تکیه کرده است، در حالیکه امور فرعی و ظاهری شاید حتی ضرورتی برای الگو پذیریشان نباشد، آن جوهره شخصیت حضرت زهرا(س) که متعلق به همه اعصار است، باید به عنوان الگو معرفی شود که اگر اینچنین شود دیگر هیچ کسی نمی‎گوید این شخصیت برای ۱۴۰۰ سال پیش است و به درد امروز ما نمی‏خورد. همه اینها ناشی از این است که بسنده شده به این ظواهر و اگر هم نمونه‏ها و مواردی از زندگی آن بانوی بزرگ گفته شده، استفاده درست و بجا از آن به عمل نیامده. تصویری از حضرت زهرا(س) ساخته شده که بانویی است که همیشه در حال خانه داری و بچه‎داری، آن چرخ نخ ریسی و با یک لباس یا پوشش خاص، نه اینکه نباید گفته شود، اما باید از آن برداشت‎ها و استنباط‎های درست شود، مشکل این است، ما این ظاهر بینی، تغییر اولویت‏ها و جابجایی اصل و فرع را در طول تاریخ اسلام می بینیم و یکی از معضلات اصلی جوامع اسلام نیز هین است یعنی به جای اینکه بررسی کنند که روح زندگیشان را مطابق با روح زندگی رسول خدا قرار دهند بیشتر متوقف شدند در اینکه چه می خورد و چگونه لباس می‎پوشید. این جمود باعث این مشکلات شده است.
داستانی را برای شما نقل کنم که خود ائمه هدات علیهم السلام مبتلا به چنین مشکلاتی بودند.
از سفیان ثوری به عنوان یک از ارکان صوفیه نام می‎برند. ما خیلی وارد بحث شخصیت شناسی او نمی شویم سال ۹۷ هجری متولد شد و صاحب کتاب نیز می باشد و احادیثی از او نقل شده است البته برخی او را به عنوان شیعه زیدی معرفی کردند. بنده فارغ از این مطالب به این نگاه کار دارم. یک داستانی با امام صادق(ع) دارد که در مورد پوشش ایشان به آن حضرت اعتراض می‏کند که این چه پوششی است که شما دارید در حالیکه رسول خدا(ص) چنین می‎پوشید، یک طعنی به امام صادق(ع) دارد. آمد پیش امام صادق و گفت:
إِنَّ هذَا اللِّبَاسَ لَيْسَ مِنْ لِبَاسِكَ
این لباس در شأن شما نیست شما فرزند رسول خدا هستی، رسول خدا چه لباسی می‏پوشید شما چرا این لباس را می‏پوشی؟ الگوی شما باید پیامبر(ص) باشد شروع کرد به اعتراض به امام صادق(ع).
امام صادق(ع) فرمود:
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ فِي زَمَانٍ مُقْفِرٍ جَدْبٍ فَأَمَّا إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا، فَأَحَقُّ أَهْلِهَا بِهَا أَبْرَارُهَا، لَافُجَّارُهَا
شرایط زمان پیامبر چنین بود و آن شرایط اقتضاء می کرد که پیامبر چنین لباس بپوشد و شرایط من اینچنین اقتضاء می کند.
بعد در یک نقلی دارد که حضرت به او گفت تو خودت زیر این لباس چه پوشیدی؟ او خودش یک لباس پشمینه و زمخت پوشیده بود دست کردند و لباس او را کنار زدند و گفتند تو خودت زیر این لباس یک لباس نازک و نرم پوشیدی آیا پیامبر این کار را می‏کرد؟
یکی از نتایج جمود همین ظاهر سازی و فریب کاری می‏شود، اگر تکیه بر آن ظواهر و تهی از مغز و معنا شود، قطعا سر از فریب‎کاری و ظاهرسازی در می‎آورد و این چیزی است که اهل بیت به شدت با آن مخالف بودند، الگو قرار دادن اهل بیت فقط این نیست که ما ظواهرمان را مطابق با ایشان کنیم و در و دیوار را با نام ایشان مزین کنیم، این روش باید در متن زندگی ما جاری شود.
سفیان ثوری یک داستان دیگری دارد. امام صادق(ع) می‎فرماید:
كنت أطوف و سفيان الثوري قريب مني
من در حال طواف بودم و سفیان ثوری نزدیک من بود.
فقال يا أبا عبد اللّه كيف كان رسول اللّه (صلّى اللّه عليه) و آله يصنع بالحجر
رسول خدا نسبت به حجر الاسود در حین طواف چه می‎کرد؟
إذا انتهى إليه فقلت كان رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) يستلمه في كل طواف فريضة و نافلة قال فتخلف عني قليلا فلما انتهيت إلى الحجر جزت و مشيت و لم أستلمه فلحقني، فقال يا أبا عبد اللّه، أ لم تخبرني أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان يستلم الحجر في كل طواف فريضة أو نافلة قلت بلى قال فلقد مررت به و لم تستلم فقلت إن الناس كانوا يرون لرسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) ما لا يرون لي كان إذا انتهى إلى الحجر أفرجوا له حتى يستلمه و إني أكره الزحام.
این گفتگو بین سفیان ثوری و امام صادق در می‎گیرد.
سفیان می‎گوید: رسول خدا با حجر الاسود چه می‎کرد؟ حضرت در پاسخ فرمود: پیامبر وقتی به حجرالاسود می‏رسید آن را استلام می‎کرد، یعنی می‏رفت و دستی به حجرالاسود می‎مالید. سفیان که این حرف را شنید رفت و فاصله گرفت و حضرت به طواف ادامه دادند. حضرت می‎فرماید: وقتی رسیدم به مقابل حجر و برای استلام حجر جلو نرفتم نزد من آمد و گفت مگر شما نفرمودید که پیامبر استلام حجر می‏کرد؟ شما که فرزند رسول خدا هستید چرا این کار را نمی‏کنید؟
حضرت فرمود: من با رسول خدا فرق دارم، مردم برای رسول خدا احترام فوق العاده‎ای قائل بودند، شأنی که برای ایشان قائل بودند برای من قائل نیستند، وقتی او به حجر الاسود نزدیک می‎شد راه را برای او باز می‎کردند ولی برای من اینچنین نیست، من باید وارد شلوغی شوم و به مردم فشار بیاید و به زور خودم را به حجرالاسود برسانم و من این کار را نمی‏کنم «انی اکره الزحام».
آدم‎های ظاهر بین مثل سفیان می‏گویند: چون رسول خدا این کار را می‎کرد من هم به هر قیمتی که شده ولو به قیمت فشار به مردم باید بروم حجرالاسود را استلام کنم، فکر می‎کنند این یعنی اسوه قرار دادن رسول خدا، در امور ظاهری بدون درک حقیقی اسوه. اما امام صادق که خودش اسوه است و رسول خدا برای او اسوه است، حقیقت این اسوه را درک کرده. استلام حجر خوب است به شرط آنکه آن مشقت را برای مردم ایجاد نکند، لذا ایشان نرفت استلام حجر بکند. ما دقیقا در این نقطه گرفتاریم، بسیاری از متدینین ما در این نقطه گرفتارند. یعنی اسوه قرار دادن فاطمه زهرا در ظواهر، اما روح این شخصیت را درک نمی‏کنیم، لذا شما می‎بینید سخنرانان در منابر بیشتر به چه سخنانی می‎پردازند.
اینکه در ذهن نا آگاهان و کم اطلاع‎ها گاهی می‏آید و خدای نکرده به زبان جاری می‎کنند، در نسل جوان نیز گاهی مطرح می‎شود که زنی که در ۱۴۰۰ سال پیش زندگی می‎کرد چگونه می‎تواند الگوی انسان امروز باشد؟ این برای این است که به جای معرفی این شخصیت و روح و جوهره این بانوی عالی مقام، به این ظواهر اکتفا کردیم، آن جنبه‎های اصلی آن اسوه و الگو را اگر به درستی و لسان امروز و به لسان قابل فهم برای نسل امروز بیان می‎کردیم، این نتیجه‎گیری حاصل نمی‏شد، گیر اصلی کار اینجاست.
سفیان ثوری یک نمونه است، ظاهر بینی و سطحی نگری او را به اینجا می‏رساند که برای استلام حجر به مردم فشار بیاورد، زیرا او از اسوه قرار دادن رسول خدا، اکتفا کرده فقط به همین نوع پوشش و نوع استلام، اما نزدیک به آن روح و شخصیت رسول خدا نشده، اخلاق رسول خدا را درک نکرده، اینکه رسول خدا حاضر نبود کوچکترین فشار و زحمتی به دیگران وارد شود را ندیده، او می‏گوید من برای اینکه به ثواب برسم، به هر قیمتی، ولو تضییع حق دیگران، باید این کار را بکنم. این اتفاقا عین منیت و خودخواهی است. کسی که برای زیارت از سر و کول مردم بالا می‏رود که دستش را به ضریح بزند، این نهایت خودخواهی و منیت را دنبال می‏کند. این به امام حسین نزدیک نیست، این در فرعیات خودش را مشغول می‏کند، اما در اصل و اساس از آن شخصیت فاصله گرفته.
ما باید در ایام فاطمیه و ایامی نظیر آن، این شخصیت ها را به درستی برای مردم معرفی کنیم، جوهره اصلی این شخصیت را که متعلق به تمامی عصرها است، باید معرفی شود، اگر ایشان معرفی شود دیگر به ذهن کسی خطور نمی‏کند که چگونه ممکن است انسانی که مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش بوده الگوی من شود؟ این مشکله اصلی ماست، ما روحانیت، خطباء و نویسندگان و دستگاه‏های تبلیغاتی، رسانه‎ها، باید واقعا این نکته را توجه کنیم، این رسالت مهم را توجه کنیم، وظیفه داریم که این مجالس و محافل و ایام و عزاداری‏ها باید در این جهت و به این سمت و سو حرکت کند که اسوه بودن و الگو بودن را بیشتر تعمیق ببخشد.
اینکه امام زمان می‎فرماید: « إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ» نوع تأثیر پذیری امام زمان از حضرت زهرا مثل نوع تأثیر پذیری امام صادق از رسول خدا است. این شخصیت هیچ وقت کهنه نمی‏شود، این شخصیت متعلق به همه تاریخ و بشریت الی یوم القیامه است، این انسان کامل می‏تواند علم و پرچمی باشد برای اینکه انسان را به سوی قله‏های کمال هدایت کند. فاطمه زهرا شخصیتی است که در علم و عمل و اخلاق و تحمل و صبر و مظلومیت در قله است، باید برویم ببینیم یک انسان چگونه در کشاکش دردها و غم‎ها و بلاها و مصیبت‎ها، استوار و محکم ایستاده و ارکان خانواده‎اش را حفظ کرده و از شوهرش پاسداری کرده است، از مقام ولایت پاسداری کرده و جان خودش را در این راه داده است، هستی خودش را در این راه داده است و آن وقت وقتی در خانه هم که هست، می‏گوید: من کنیز تو هستم، به حضرت علی می‎گوید: «البیت بیتک و الحرة زوجتک ».
نکته دیگری که باید بیان شود این است که همین ظاهر گرایی‏ها و سطحی نگری‏ها، فجایع بسیاری در اسلام به وجود آورده است. تکفیری‏ها و سلفی‏ها و داعش محصول همین ظاهر بینی و سطح نگری‏ها هستند، در حالت خوش بینانه. یعنی آنهایی که این گروه‎ها را عامدانه و با نقشه ایجاد می‏کنند که به اسلام ضربه بزنند که هیچ، اما آن توده‏هایی که جذب آنها می‏شوند به خاطر همین اشتباه در نحوه تأثیر پذیری و الگو پذیری از شخصیت‏های اسلامی است. اگر داعش این همه جنایت مرتکب می‎شود، اگر داعش به دو سه قول و رفتار رسول خدا تأسی می‏کند و تهییج می‏کند احساسات مسلمین را و بهره برداری می‏کند و با این ابزار به قتل عام بقیه مسلمانان می‏پردازد، همه به خاطر این انحراف است.
متوجه اسوه نشدند، گمان کردند که اسوه فقط در همین ظواهر است، به جای اینکه آن شخصیت را اسوه قرار دهند خود را محصور در این ظواهر کردندف اگر ما می‏بینیم در پاکستان، همین هفته پیش جنایت مرتکب شدند و شیعیان مظلوم پاکستان را مورد تعرض قرار دادند و جانشان را گرفتند، محصول همین نگاه است. ما از این نگاه ظاهر بین سطحی نگر کوتاه و عاری و دور از حقیقت اسلام و اسوه‏های آن آسیب‏ها و ضربه‏های زیادی خوردیم.
البته این نگاه در داخل شیعه هم می‏باشد، فقط در اهل سنت نیست، بسیاری از شیعیان نیز متأسفانه مبتلا به این انحراف و مشکل هستند که بحث دیگری دارد.
انشاء الله خداوند همه کسانی که قربانی این انحرافات شدند را مشمول رحمت و مغفرت قرار دهد و آنهایی که به دست اشرار به شهادت رسیدند انشاء الله همه را با اولیای خودش محشور بفرماید.