جلسه هفتادم – امر ششم: ثمره نزاع – ثمره اول

جلسه ۷۰ – PDF

جلسه هفتادم

امر ششم: ثمره نزاع – ثمره اول

۱۳۹۲/۱۱/۱۹

امر ششم: ثمره نزاع

جای این سؤال هست که چه فایده‏ای دارد که ما ساعت‏ها بحث کنیم که شارع مثلاً لفظ «صلاة» را برای خصوص نماز صحیح  وضع کرده یا برای اعم از صحیح و فاسد (بنا بر قول به ثبوت حقیقت شرعیه) یا مثلاً بحث کنیم که آیا شارع لفظ «صلاة» را اسم برای خصوص نماز صحیح قرار داده یا برای اعم از صحیح و فاسد؟ یا مثلاً بحث کنیم که شارع لفظ «صلاة» را در خصوص صحیح استعمال کرده یا در اعم از صحیح و فاسد؟

همان گونه که بارها گفته‏ایم سخن در این نیست که فقط نمازِ صحیح مبرء ذمه است یا اعم از صحیح و فاسد؟ چون تردیدی نیست که فقط نمازی موجب سقوط تکلیف است که صحیح باشد پس نزاع فقط مربوط به مقام تسمیه و نام گذاری است که آیا شارع لفظ «صلاة» را برای خصوص صحیح قرار داده یا برای اعم از صحیح و فاسد؟ لذا بحث به مقام امتثال و اتیان ربطی ندارد.

حال سؤال این است که چه ثمره‏ای بر این نزاع مترتب می‏شود؟

در رابطه با ثمره این نزاع مجموعاً پنج ثمره ذکر شده که بعضی از آنها مهمتر از بقیه هستند، ما ابتدائاً این ثمرات را اجمالاً و فهرست‏وار اشاره می‏کنیم و سپس تک‏تک آنها را مورد بحث و بررسی قرار می‏دهیم چون همه این ثمرات مورد قبول واقع نشده، مثلاً محقق خراسانی سه ثمره ذکر کرده، یکی را پذیرفته و یکی را رد کرده و یک ثمره هم محل اشکال واقع شده، یا مثلاً مرحوم محقق رشتی ثمره‏ای را ذکر کرده که در کلمات مرحوم آخوند به آن اشاره نشده، لذا ما اجمالاً این ثمرات را ذکر و بعداً تفصیلاً آنها را مورد بحث قرار خواهیم داد.

ثمره اول:

بنا بر قول به اعم اگر در شرطیت و جزئیت و مانعیت چیزی شک پیدا شود برای نفی جزئیت آن جزء یا شرطیت آن شرط یا مانعیت آن مانع می‏توانیم به اطلاقات وارده در کتاب و سنت تمسک کنیم یعنی اگر اعمی شک کرد که مثلاً سوره جزء نماز هست یا نه می‏تواند به اطلاق «اقیموا الصلاة» تمسک کند و بگوید سوره جزء نماز نیست، چون «اقیموا الصلاة» مطلق است و حال که شخص شک کرده سوره جزء نماز هست یا نه با تمسک به اطلاق این دلیل می‏تواند جزئیت سوره برای نماز را نفی کند اما صحیحی نمی‏تواند به اطلاقات وارد شده در کتاب و سنت تمسک کند مثلاً در همین مثالی که ذکر شد صحیحی نمی‏تواند با اطلاق دلیل «اقیموا الصلاة» احتمال جزئیت سوره برای نماز را نفی کند.

ثمره دوم:

در دوران بین اقل و اکثر اعمی به اصالة البرائة رجوع می‏کند ولی صحیحی به اصل اشتغال تمسک می‏کند؛ مثلاً اگر شک کردیم آیا نماز ۹ جزئی بر ما واجب است یا نماز ۱۰ جزئی که امر دایر بین اقل و اکثر است، در این صورت کسی که اعمی است می‏تواند به اصل برائت تمسک کند و نسبت به جزء زاید برائت جاری کند و بگوید نماز ۹ جزئی بر من واجب است نه ۱۰ جزئی اما صحیحی نمی‏توان به اصالة البرائة رجوع کند بلکه باید به اصالة الاشتغال رجوع کند و احتیاط کند که نتیجه اصالة الاحتیاط این است که نماز ۱۰ جزئی بر او واجب است.

ثمره سوم:

اگر بعد از عملی شک در صحت عمل شود اعمی می‏تواند به اصالة الصحة رجوع کند و به استناد این اصل به صحت عملش حکم کند اما صحیحی نمی‏تواند به اصالة الصحة رجوع کند.

ثمره چهارم:

اگر کسی نذر کند  که مثلاً به فقیری که نماز می‏خواند یک درهم صدقه بدهد، اگر این فقیر نماز خواند و نمازش صحیح نبود بنا بر قول به اعم در این صورت وفاء به نذر واجب است چون شخص نذر کرده که اگر فقیر نماز بخواند به او صدقه بدهد و این شخص هم نماز خوانده و عنوان نماز بر فعل او صدق می‏کند هر چند نمازی که خوانده فاسد باشد ولی بنا بر قول صحیحی فقط در صورتی که نماز شخصِ فقیر صحیح باشد وفاء به نذر واجب است و اگر نمازی که خوانده صحیح نباشد وفاء به نذر واجب نیست؛ چون طبق قول صحیحی نماز فقط بر نمازِ صحیح صادق است و نماز فاسد تحت عنوان نماز قرار نمی‏گیرد بنابراین اگر شخص فقیر نماز بخواند ولی نمازش صحیح نباشد اصلاً عنوان صلاة محقق نشده تا وفاء به نذر واجب باشد.

ثمره پنجم:

ثمره پنجم در مورد صحت نماز رجل در محاذات مرئة است، فرض کنید از نماز در محاذات زنی که در حال نماز است نهی شده، یعنی دلیلی وارد شده که از نماز در محازات مرئة مصلی نهی کرده است، در این صورت طبق قول اعمی در هر حال نماز مرد در محاذات زن نمازگزار صحیح نیست چه نمازِ زن صحیح باشد و چه فاسد چون در لسان دلیل از نماز در کنار زنی که مصلی محسوب می‏شود نهی شده و طبق قول اعمی چه نماز این زن صحیح باشد و چه فاسد، مصلی محسوب می‏شود لذا نماز در کنار او صحیح نیست، پس بنابر قول به اعم، نهی از نماز در محاذی مرئة مصلیة مستلزم عدم صحت نماز مرد است. اما بنا بر قول به صحیح اگر نماز زن صحیح باشد نماز مردی که در کنار او نماز خوانده صحیح نیست زیرا در صورتی که نماز زن صحیح باشد مرئة مصلیة محسوب می‏شود و رجل از نماز در محاذات مرئة مصلیة نهی شده اما اگر نمازِ زن صحیح نباشد نماز مرد صحیح است، چون در این صورت آن زن مرئة مصلیة محسوب نخواهد شد و در این صورت نهی از نماز در کنار زن مصلی شامل مرد نخواهد شد لذا نمازی که مرد خوانده صحیح خواهد بود.

این ثمرات محل بحث و اشکال واقع شده، بعضی در این رابطه به تفصیل سخن گفته‏اند و بعضی هم به اختصار از کنار این ثمرات گذشته‏اند، حال ما نه تفصیل را و نه اجمال و اختصار را اختیار نمی‏کنیم بلکه یک حد متوسطی را در این رابطه پیش می‏گیریم و به آن می‏پردازیم.

بررسی ثمره اول:

ثمره اول این بود که بنا بر قول به اعم در شک در جزئیت، شرطیت و مانعیت تمسک به اطلاق جایز است ولی بنا بر قول به صحیح در شک در جزئیت، شرطیت و مانعیت تمسک به اطلاق جائز نیست.

مقدمه:

به طور کلی صرف نظر از این بحث برای تمسک به اطلاق مقدماتی لازم است که از آنها به مقدمات حکمت تعبیر می‏شود که عبارتند از: ۱- متکلم در مقام بیان باشد. ۲- در کلام متکلم قیدی بر خلاف اطلاق ذکر نشده باشد در حالی که امکان آوردن آن قید وجود داشته است. ۳- قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد.

در کنار این مقدمات یک مسئله مهمی وجود دارد که مفروغٌ عنه است و جزء مقدمات حکمت نیست و آن عبارت است از اینکه اساساً تمسک به اطلاق در جایی ممکن است که عنوان خودِ مطلق احراز شود، تا زمانی که خودِ عنوان مطلق احراز نشود تمسک به اطلاق معنی ندارد؛ مثلاً اگر شک کردیم قید ایمان در عتق رقبه شرط است یا نه به اطلاق «اعتق رقبةً» تمسک می‏کنیم و می‏گوییم آنچه مطلوب شارع است عتق رقبه است مطلقا اعم از اینکه آن رقبه مؤمن باشد یا کافر؛ چون اگر منظور شارع رقبه مؤمنه بود باید می‏فرمود: «اعتق رقبة مؤمنة» اما حال که شارع این را نفرموده و ما شک داریم باید رقبه مؤمنه آزاد شود یا عتق رقبه کافر هم کافی است به اصالة الاطلاق تمسک می‏کنیم و می‏گوییم متعلق امر به عتق، مطلق رقبه است اعم از اینکه مؤمن باشد یا کافر ولی همه اینها متفرع بر این است که خودِ عنوان رقبه احراز شود، اگر شما در یک موردی شک کنید که اصلاً این شخص رقبه هست یا نه نمی‏توان به اصالة الاطلاق تمسک کرد، چون رجوع به اصالة الاطلاق فرع احراز عنوان مطلق (رقبه) است کما اینکه در «اکرم العلماء» اکرام کسی واجب است که عنوان عالِم بر او صدق کند و عالم بودن او محرز باشد لذا اگر در جایی شک شود که آیا فلان شخص عالم است یا نه نمی‏توان به عموم «اکرم العلماء» اخذ کرد و گفت اکرام این شخص هم واجب است، چون اصلاً عنوان عالم احراز نشده و معلوم نیست عنوان عالِم بر آن شخص صادق باشد یا نه و این دلیل فقط شامل کسانی می‏شود که در صدق عنوان عالِم بر آنها تردیدی نباشد. زیرا تمسک به اطلاق در این صورت از قبیل تمسک به عام در شبهات مصداقیه خود عام است که جائز نیست. در ما نحن فیه هم اولین شرط و مهمترین اصل قبل از جریان مقدمات حکمت برای تمسک به اطلاق احراز عنوان مطلق است، لذا باید عنوان مطلق احراز شود تا بتوان به اصالة الاطلاق تمسک کرد.

حال با دانستن این مقدمه به بحث در رابطه با ثمره اولی می‏پردازیم؛ مثلاً اگر شک شود سوره در نماز مدخلیت دارد یا نه، یعنی شک در جزئیت سوره برای نماز باشد در این صورت طبق قول به اعم که صلاة هم بر نماز تام الاجزاء صدق می‏کند و هم بر نماز غیر تام الاجزاء برای نفی خصوصیت زایده می‏توان به اصالة الاطلاق تمسک کرد یعنی برای نفی جزئیت سوره می‏توان به اطلاق «اقیموا الصلاة» تمسک کرد، چون آن مسئله اساسی مورد نیاز برای تمسک به اطلاق در اینجا موجود است و از دید اعمی عنوان صلاة یعنی عنوان مطلق در اینجا محرز است، اعمی معتقد است نماز چه ۹ جزئی باشد چه ۱۰ جزئی عنوان صلاة بر آن صادق است، پس طبق قول اعمی می‏توان به اطلاق «اقیموا الصلاة» به عنوان یک دلیل مطلق اخذ کرد؛ چون اولاً: عنوان صلاة احراز شده و عنوان صلاة بر نماز بدون سوره هم صادق است، ثانیاً: دلیل «اقیموا الصلاة» هم مطلق است و قیدی نیاورده که بر جزئیت سوره دلالت کند، پس اعمی با تسمک به اطلاق می‏تواند احتمال مدخلیت سوره در نماز را نفی کند.

اما صحیحی نمی‏تواند به اصالة الاطلاق تمسک کند، یعنی اگر مثلاً صحیحی در جزئیت سوره برای نماز شک کند نمی‏تواند با تمسک به اطلاق دلیل «اقیموا الصلاة» جزئیت سوره را نفی کند؛ چون وقتی در مدخلیت سوره در نماز شک دارد در واقع در تحقق عنوان صلاة شک دارد، یعنی نمی‏تواند عنوان مطلق را که نماز باشد احراز کند تا بخواهد به اطلاق دلیل «اقیموا الصلاة» تمسک کند و احتمال مدخلیت سوره در نماز را نفی کند. کما اینکه اگر در عالم بودن زید شک داشته باشد نمی‏تواند با تمسک به «اکرم العلماء» وجوب اکرام را نسبت به زید ثابت کند چون عالِم بودن زید مشکوک است و این از قبیل تمسک به عام در شبهه مصداقیه خودِ عام است که جایز نیست اما تمسک به عام در شبهه مصداقیه خاص جایز است مثل اینکه گفته شود «اکرم العلماء» که عام است و بعد گفته شود «لاتکرم الفساق من العلماء» که خاص است، حال اگر ما شک کنیم زید عالِم است یا نه نمی‏توان به عموم «اکرم العلماء» تمسک کرد و گفت اکرام زید واجب است چون تمسک به عام در شبهه مصداقیه خودِ عام است اما اگر نسبت به عالِم بودن زید یقین داشته باشیم ولی ندانیم فاسق است در این صورت می‏توان به عموم «اکرم العلماء» تمسک کرد و بگوییم اکرام زید واجب است چون «اکرم العلماء» عام است و فقط مواردی که یقین به فسق آنها باشد از تحت این عموم خارج می‏شود اما اگر شک داشته باشیم فاسق است یا نه می‏توان به عموم عام تمسک کرد و وجوب اکرام را نسبت به مشکوک ثابت کرد.

بحث جلسه آینده: اشکالاتی در رابطه با ثمره اول مطرح شده که باید آنها را بررسی کنیم و ببینیم این ثمره قابل قبول است یا نه؟