جلسه نودم – امر هفتم: تصویر جامع (مقام دوم: وجوه تصویر جامع- بررسی وجه دوم)

جلسه ۹۰ – PDF

جلسه نودم

امر هفتم: تصویر جامع (مقام دوم: وجوه تصویر جامع- بررسی وجه دوم)

۱۳۹۲/۱۲/۲۰

خلاصه جلسه گذشته:

وجه دوم از وجوه تصویر جامع علی القول بالصحیح توسط محقق اصفهانی بیان شد که ما نظر ایشان را در جلسه گذشته ذکر کردیم و به فرق بین این وجه و وجه اول که از طرف محقق خراسانی ارائه شده هم اشاره شد. حال باید ببینیم آیا این وجه قابل قبول است یا نه؟

اشکال اول:

چرا محقق اصفهانی فرموده ماهیات اعتباریه مبهم‏اند؟ در کلمات ایشان آمده بود که ماهیات اعتباریه ذاتاً ابهام دارند و الفاظ عبادات و معاملات هم از همین ماهیات اعتباریه هستند لذا یک ابهام ذاتی در همه اینها وجود دارد. لذا الفاظ عبادات و معاملات هم برای همان ماهیات مبهمی وضع شده‏اند که ما فقط آثارشان را می‏توانیم درک کنیم و از طریق آن آثار به حقیقت آن معانی منتقل شویم، چگونه می‏توان گفت یک ماهیت اعتباری که واضح است و دارای مخترع و معتبِر می‏باشد مبهم است؟ شارع که نماز را به عنوان یک ماهیت واجد اجزاء و شرائط اختراع کرده و یک وحدت اعتباری بین آن اجزاء و شرائط ایجاد کرده چگونه می‏تواند حقیقت این عبادت نزد او مبهم باشد. پس اینکه محقق اصفهانی ادعا می‏کند ماهیات اعتباریه مبهم‏اند قابل قبول نیست، اگر ماهیات اعتباریه مبهم باشد حداقل این است که نزد مخترع و معتبِر معین هستند؛ چون مخترع و معتبِر نمی‏تواند چیزی را که ابهام دارد در نظر بگیرد و مثلاً یک لفظی را برای آن قرار دهد، این اشکال اساسی‏ترین اشکالی است که بر نظریه محقق اصفهانی و حتی نظریه محقق خراسانی وارد است، اینکه ادعا شود الفاظ عبادات و معاملات برای ماهیات و مفاهیمی که مبهم‏اند وضع شده‏اند و تنها راه برای درک آنها آثار و نشانه‏هایی است که بر آنها مترتب می‏شود قابل قبول نیست؛ چون معنی ندارد این ماهیات که به نظر ایشان به عنوان ماهیات اعتباری شناخته می‏شوند نزد مخترع و معتبِر آنها مبهم باشد.

بعلاوه نزد متشرعه هم این گونه نیست، یعنی نه تنها نزد مخترع بلکه نزد متشرعه هم این چنین نیست، یعنی با مراجعه به متشرعه معلوم می‏شود که یک معنی و مفهومی از این الفاظ در ذهن متشرعه تحقق پیدا می‏کند، مثلاً اگر شما به سراغ متشرعه بروید و از معنای لفظ «صلاة» سؤال کنید یک چیزی به ذهن آنها خطور خواهد کرد و این گونه نیست که یک شیء مبهم باشد و چه بسا به آثار و نشانه‏هایی هم که بر صلاة مترتب می‏شود کاری ندارند و آن آثار و نشانه‏ها را درک نمی‏کنند. این آثار و نشانه‏ها در ذهن متشرعه چندان مورد توجه نیست، در عین حال آن ابهامی که محقق اصفهانی ادعا کرد در ذهن متشرعه وجود ندارد.

بالاتر اینکه نه تنها الآن در ذهن متشرعه این چنین نیست بلکه در صدر اول هم این چنین نبوده، یعنی یک سابقه‏ای از صلاة و صوم و سایر عبادات در ادیان گذشته بوده و در اسلام هم وقتی امر به صلاة و صوم و امثال اینها صادر شد هنوز بحثی از نشانه‏ها و آثار و این لوازم نبود بلکه این آثار و نشانه‏ها بعداً در لسان پیامبر (ص) و ائمه (ع) ذکر شد و الا آن وقتی که امر به صوم و صلاة صادر شد در بدو امر هنوز هیچ وصف، اثر، نشانه و لازمه‏ای برای اینها مطرح نشده بود، بالاخره ابتدای امر وقتی این الفاظ القاء شد یک معنایی در ذهن متشرعه و مسلمین تحقق پیدا کرد لذا نمی‏توان گفت ابتدای امر که هنوز هیچ وصف و اثری بیان نشده بود مردم هیچ چیزی نمی‏فهمیده‏اند.

پس لازمه اینکه گفته شود ماهیاتی مثل الفاظ عبادات و معاملات ابهام ذاتی دارند و فقط آن جهتی که معرف معنای مبهم است آثار و نشانه‏هایی است که بر آن مترتب می‏شود، این است که قبل از ذکر اثر باید مبهم و مجهول مطلق باشد، در حالی که قطعاً این چنین نبوده است. بله ممکن است گفته شود از همان اول، یعنی قبل از اینکه امری تعلق گیرد اوصاف و آثار آن ماهیات هم ذکر شده ولی این هم مطلبی نیست که بتوان به آن ملتزم شد که هنوز امر و دستوری صادر نشده باشد آثار و نشانه‏های آن ماهیات ذکر و بعداً امر به آن تعلق گرفته باشد.

به هر حال مهم‏ترین اشکالی که به نظر می‏رسد به محقق اصفهانی و محقق خراسانی وارد است این است که یک شیء مبهم به عنوان موضوع‏له و مسمای لفظ صلاة قرار داده شود، یعنی یک چیزی که مبهم ذاتی است موضوع‏له لفظ «صلاة» قرار گیرد. این اشکالی است که به محقق اصفهانی وارد است.

اشکال دوم:

مقصود از تصویر جامع این است که مسمی تعیین شود و معلوم شود مسمای آن لفظی که در متعلق امر اخذ شده چیست؟ مثلاً امر به صلاة وارد شده و گفته شده: «اقیموا الصلاة» در این امر لفظ «صلاة» متعلق امر واقع شده، حال ما می‏خواهیم از راه تصویر جامع بفهمیم این لفظ چیست و چه چیزی متعلق امر واقع شده است، یا وقتی «کتب علیکم الصیام» وارد شده به دنبال این هستیم که از راه تصویر جامع بفهمیم لفظ «صیام» که متعلق امر قرار گرفته و متعلق امر واقع شده چیست؟ پس هدف ما از تصویر جامع چیزی جز علم به موضوع‏له و مسمای الفاظ عبادات و معاملات نیست و هدف ما از دانستن موضوع‏له این است که وقتی گفته می‏شود «اقیموا» بفهمیم چه چیزی را باید اقامه کنیم. حال با توجه به این مطلب آیا وجهی که محقق اصفهانی برای جامع ارائه داده قابلیت دارد متعلق امر واقع شود یا نه؟ طبق نظر محقق اصفهانی باید بگوییم منظور از لفظ «صلاة» در «اقیموا الصلاة» این است که چیزی که ذاتاً مبهم است ولی دارای آثاری مثل نهی از فحشاء و منکر است، اقامه شود در حالی که این سخنی بی‏معنا و غیر قابل پذیرش است و نمی‏توان گفت امر به یک شیء مبهم تعلق گرفته به همین جهت متبادر از این لفظ کمّیتی از اجزاء و شرائط است که در متعلق امر اخذ شده است. یعنی وقتی گفته می‏شود «اقیموا الصلاة» منظور این است که یک عملی اقامه شود که اول آن تکبیر و آخرش تسلیم است و یک سری شرائط را هم باید داشته باشد، امر نمی‏تواند به چیزی که ذاتاً مبهم است تعلق بگیرد و این خود نشان دهنده این است که این تصویر از جامع که از طرف محقق اصفهانی ارائه شده قابل قبول نیست، چون این جامع نمی‏تواند متعلق امر واقع شود.

بررسی اشکال دوم:

این اشکال به محقق اصفهانی وارد نیست، اصل اینکه غرض ما از تصویر جامع تعیین مسمی و موضوع‏له است بحثی ندارد و اصلاً نزاع بین صحیحی و اعمی در این است که ما ببینیم مسمی و موضوع‏له الفاظ عبادات و معاملات چیست؟ اما این گونه نیست که آن چیزی که مسمّی و موضوع‏له است مطلوب هم باشد و این دو با هم فرق می‏کند؛ به عبارت دیگر مقام تسمیه و مقام امتثال کاملاً با هم متفاوتند، خودِ مرحوم آقای خویی قبلاً به مناسبتی این مطلب را اشاره کرد که بین مقام تسمیه و مقام امتثال نباید خلط شود، ما در تصویر جامع در حقیقت به دنبال تعیین مسمّی و موضوع‏له هستیم و مقام، مقام تسمیه است اما مقام امتثال امر و تعلق امر کاملاً با مقام تسمیه متفاوت است، در جایی که امر مطرح می‏شود بحث طلب شارع مطرح است به این معنی که مطلوب شارع چیست؟ مطلوب شارع به ماهیت مبهم و چیزی که فی حد ذاته ابهام دارد تعلق نمی‏گیرد و معلوم است که مطلوب شارع خود اجزاء و شرائط است، یعنی متعلق امر در حقیقت همان اجزاء و شرائطی است که در خارج تحقق پیدا می‏کند لذا به نظر می‏رسد این اشکال به محقق اصفهانی وارد نیست.

اشکال سوم:

در تصویری که محقق اصفهانی از جامع ارائه داده گفته جامع عبارت است از یک ماهیت مبهمی که فقط از راه آثار و نشانه‏هایی که بر آن مترتب می‏شود می‏توان به آن ماهیت مبهم راهنمایی شد؛ مثلاً یکی از آثاری که بر عبادتی مثل صلاة مترتب می‏شود نهی از فحشاء و منکر است، پس نهی از فحشاء و منکر به نوعی در این جامع اخذ شده، حال سؤال این است که منظور از نهی از فحشاء و منکر نهی فعلی است یا اقتضایی؟

اگر منظور از نهی، نهی فعلی باشد یعنی جامع باید بالفعل موجب جلوگیری از فحشاء و منکر شود سؤال این است که آیا جامع می‏تواند چنین نهی فعلی را ایجاد کند؟ حداقل این است که این متوقف بر قصد قربت در مسمّی است، چون قصد قربت مهم‏ترین عامل در ترتب این اثر است، یعنی نماز در صورتی مانع از فحشاء و منکر می‏شود که همراه با قصد قربت باشد و بدون قصد قربت امکان ندارد که نماز ناهی از فحشاء و منکر باشد ولی مشکل این است که اخذ قصد قربت در متعلق امر ممکن نیست، وقتی گفته می‏شود «اقیموا الصلاة» منظور از صلاة همان جامع است و نهی از فحشاء هم در جامع اخذ شده و تحقق نهی از فحشاء هم منوط به قصد قربت است لذا قصد قربت باید در متعلق امر اخذ شود و این چیزی است که خودِ قائل هم نمی‏تواند به آن ملتزم شود.

اگر هم منظور از نهی، نهی اقتضایی باشد- عمل به گونه‏ای باشد که اقتضاء نهی از فحشاء و منکر را داشته باشد، یعنی اگر عمل همراه قصد قربت بود مقتضی نهی از فحشاء و منکر خواهد بود و اگر قصد قربت را به همراه نداشت مقتضی نهی از فحشاء و منکر نخواهد بود- این اعم از صحیح و فاسد است چون عمل فاسد هم اقتضاء نهی از فحشاء و منکر را دارد لکن مانع جلو این اقتضاء را گرفته است.

پس اشکال دوم محقق خویی به محقق اصفهانی این است که آثاری مثل نهی از فحشاء و منکر که بر نماز مترتب می‏شود به عنوان اثر در جامع لحاظ می‏شود و اگر منظور از این نهی، نهی فعلی باشد منظور این است که علاوه بر تحقق همه اجزاء و شرائط قصد قربت هم باید محقق باشد پس معنایش این است که امر به چیزی تعلق گرفته که قصد قربت هم در آن مورد لحاظ قرار گرفته در حالی که نمی‏توان قصد قربت را در متعلق امر اخذ کرد،  اگر هم منظور از نهی، نهی اقتضایی باشد اختصاص به صحیح نخواهد داشت بلکه فاسد را هم شامل می‏شود به این نحو که گفته می‏شود اگر این عمل از ناحیه کسی که قصد قربت کرده صادر شود صحیح خواهد بود پس این اقتضاء در نماز فاسد هم وجود دارد ولی وجود مانع جلو تحقق آن را می‏گیرد.

بررسی اشکال سوم:

به نظر می‏رسد این اشکال هم به محقق اصفهانی وارد نباشد؛ چون اساساً بحث ما که مکرر هم به آن اشاره کرده‏ایم این است که اثر بر عمل صحیح مترتب می‏شود، یعنی عمل صحیح آن عملی است که اگر قصد قربت به آن ضمیمه شود اثر بر آن مترتب خواهد شد؛ به عبارت دیگر جامع مختص به افراد صحیح است؛ چون اثر بر عمل فاسد مترتب نمی‏شود هر چند قصد قربت هم به آن عمل ضمیمه شده باشد و به عبارت سوم ما می‏توانیم بگوییم آنچه به عنوان اثر در معنای صلاة اخذ شده نهی فعلی نیست بلکه نهی اقتضایی است- همان طور که محقق اصفهانی گفته است- ولی این نهی اقتضایی در واقع به این معناست که هر چه در ترتب اثر دخیل است از جمله قصد قربت که شارع و آمر نمی‏تواند آن را در امر اخذ کند به آن ضمیمه شود نه اینکه نهی اقتضایی به نحو مطلق مورد نظر باشد. پس نهی از فحشاء و منکر در معنای صلاة اخذ شده و این نهی هم نهی اقتضایی است ولی نهی اقتضایی خاص نه نهی اقتضایی مطلق که حتی شامل اعم از صحیح و فاسد هم بشود، پس منظور از نهی اقتضایی این است افراد صحیح از صلاة این اثر (نهی از فحشاء و منکر) را داشته باشند. لذا به نظر می‏رسد این اشکال هم به محقق اصفهانی وارد نیست.