خارج اصول – جلسه شصت و نهم – امر پنجم: تحریر محل نزاع (مقام دوم- مقام اثبات)

جلسه ۶۹ – PDF

جلسه شصت و نهم

امر پنجم: تحریر محل نزاع (مقام دوم- مقام اثبات)

۱۳۹۲/۱۱/۱۶

 

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم در امر پنجم (تحریر محل نزاع) ما یک بحث داریم که آیا اساساً عقلاً امکان دارد که شرائط داخل در محل نزاع باشند یا نه؟ در دخول اجزاء در محل نزاع بحثی نیست اما بحث در این است که آیا به حسب مقام ثبوت امکان دارد که شرائط هم در محل نزاع داخل باشند یا نه؟ عرض کردیم بعضی مثل مرحوم شیخ انصاری نسبت به امکان عقلی دخول همه شرائط در محل نزاع و بعضی مثل محقق نائینی نسبت به امکان عقلی دخول بعضی از شرائط در محل نزاع تردید کردند و قائل به عدم دخول شرائط در محل نزاع شدند، در مقام اول (مقام ثبوت) نتیجه بحث این شد که به طور کلی هیچ مشکلی از نظر عقلی در این رابطه وجود ندارد، یعنی اگر ما ملتزم شویم شرائط باقسامها الثلاثة در محل نزاع داخلند هیچ استحاله‏ای لازم نخواهد آمد. پس امکان جریان نزاع در رابطه با شرائط مطلقا ثابت شد.

مقام دوم (مقام اثبات)

بعد از فراغ از مقام اول (مقام ثبوت) سؤال این است که بعد از اینکه امکان دخول شرائط در محل نزاع ثابت شد واقعاً و خارجاً نزاع در چه چیزی واقع شده؟ آیا نزاع بر سر خصوص اجزاء است یا شرائط هم در این نزاع مورد لحاظ قرار گرفته است؟ بحث در مقام دوم (مقام اثبات) محدود به کسانی است که قائل به امکان جریان نزاع بین صحیحی و اعمی در شرائط هستند یعنی گروه اول از دایره بحث در مقام دوم خارجند و کسانی مثل مرحوم شیخ انصاری و محقق نائینی که اساساً جریان نزاع بین صحیحی و اعمی نسبت به شرائط را عقلاً محال دانستند در بحث از مقام دوم داخل نمی‏شوند و نزاع نسبت به مقام دوم (مقام اثبات) بعد از فراغ از این جهت است که عقلاً مشکلی برای تعمیم نزاع از اجزاء به شرائط وجود ندارد، پس معلوم شد مقام دوم (مقام اثبات) فقط کسانی را شامل می‏شود که اصل امکان عقلی دخول شرائط را در محل نزاع پذیرفته‏اند.

در رابطه با مقام دوم (مقام اثبات) دو قول وجود دارد:

قول اول : دخول شرائط در محل نزاع مطلقا

نزاع بین صحیحی و اعمی نه تنها عقلاً ممکن است شرائط را هم در برگیرد بلکه از نظر واقع هم ظاهر عبارات و کلمات اصحاب نشان دهنده این است که شرائط هم مطلقا در محل نزاع داخلند.

شواهد

پس مشهور معتقدند نزاع بین صحیحی و اعمی علاوه بر اینکه اجزاء را در برمی‏گیرد شرائط را هم شامل می‏شود و ظاهر کلمات اصحاب این است که نزاع شرائط را هم شامل می‏شود مطلقا که ما حداقل به دو عبارت از مطالب مشهور استناد می‏کنیم:

اول: عبارت مرحوم آخوند در کفایة الاصول مؤید و دلیل است بر اینکه از دید ایشان نزاع بین صحیحی و اعمی شرائط را هم مطلقا شامل می‏شود. ایشان می‏فرماید: «فان الاشتراک فی الاثر کاشفٌ عن الاشتراک فی جامعٍ واحد یؤثر الکل فیه بذاک الجامع فیصح تصویر المسمّی بلفظ الصلاة مثلاً بالناهیة عن الفحشاء و ما هو معراج المؤمن و نحوهما». مرحوم آخوند در اینجا استدلال می‏کند به اینکه وحدت اثر کاشف از وحدت مؤثر است و در تصویر جامع بین افراد صحیح می‏گوید: همه افراد نمازِ صحیح (نماز حاضر، نماز مسافر، نماز نشسته، نماز خوف و امثال آن) یک اثر دارند که نهی از فحشاء و منکر، معراج مؤمن بودن و امثال آن است یعنی وحدت اثر کاشف از وحدت مؤثر است. آنچه در اینجا مؤثر است و موجب حصول این آثار می‏شود مسمّای نماز است، حال آیا این مؤثر نماز تام الاجزاء و الشرائط است یا اگر بعضی از شرائط را هم نداشته باشد این آثار را دارد؟ مثلاً آیا نماز بدون وضوء هم آثار نماز را که عبارت از نهی از فحشاء و منکر و امثال آن است را به دنبال دارد؟ معلوم است آنچه مؤثر است نمازی است که واجد همه شرائط باشد و این حاکی از این است که شرائط هم در محل نزاع داخل است و اگر شرائط از محل نزاع خارج بود چنین استدلالی از طرف مرحوم آخوند درست نبود و ایشان نمی‏توانست چنین استدلال کند که وحدت اثر کاشف از وحدت مؤثر است.

دوم: در موضع دیگری اشکالی از طرف اعمی‏ها به صحیحی‏ها ایراد شده که قول صحیحی درست نیست چون مستلزم تکرار معنای طلب در اوامر متعلق به طلب است، گاهی امر به یک فعل و عمل تعلق می‏گیرد و گاهی امر به خودِ طلب تعلق می‏گیرد، مثلاً وقتی گفته می‏شود «امرتک بالصلاة» در واقع شارع امر به مطلوب می‏کند چون صلاة مطلوب شارع است و معنایش این است که «اطلب مطلوبی» یعنی صلاة را که مطلوب من است طلب می‏کند و این مستلزم دور است؛ چون از طرفی طلب متوقف بر صحت است چون آنچه مطلوب شارع است عمل صحیح است و از طرف دیگر هم صحت متوقف بر طلب است چون بدون طلب، آن عمل صحیح نیست، اینجا صحیحی‏ها در مقام دفع این اشکال نگفته‏اند محل نزاع غیر از شروطی است که از قِبل امر پدید می‏آید (شروط قسم سوم)، چون اگر این شروط از محل نزاع خارج بودند صحیحی‏ها در مقام پاسخ از اشکالی که اعمی‏ها به آنها ایراد کرده‏اند باید می‏گفتند: «این اشکال شما وارد نیست چون اساساً این قسم از شروط از محل نزاع خارجند»، در حالی که صحیحی‏ها این را نگفته‏اند لذا معلوم می‏شود این شروط که از قِبل امر پدید می‏آید از محل نزاع خارج نیستند.

پس در مجموع از تعابیر و کلمات اصحاب استفاده می‏شود که نزاع بین صحیحی و اعمی مطلقِ شرائط را هم شامل می‏شود.

قول دوم : خروج بعضی شرائط از محل نزاع

۱- عبارت محقق خویی

مرحوم آقای خویی از کسانی است که امکان جریان نزاع را در همه اقسام شرائط پذیرفته و می‏گوید عقلاً امکان دارد نزاع بین صحیحی و اعمی شروط باقسامها الثلاثة را شامل شود اما بعد از اینکه در مقام اول (مقام ثبوت) شمول نزاع را نسبت به شرائط می‏پذیرد در مقام دوم (مقام اثبات) مدعی می‏شود قول به دخول قسم دوم از شرائط مثل عدم المزاحم و قسم سوم مثل قصد قربت در محل نزاع واضح البطلان است و هیچ کس حتی صحیحی‏ها دخالت این شرائط در مسمّی را نپذیرفته است.

خلاصه اینکه مرحوم آقای خویی بعضی از شرائط (قسم دوم و سوم) را از محل نزاع (اثباتاً) خارج می‏داند نه به خاطر محذور عقلی بلکه به خاطر توافقی است که بین طرفین نزاع صورت گرفته یعنی هم صحیحی‏ها و هم اعمی‏ها متفقند که این شرائط از محل نزاع خارجند.

این بیان که از طرف مرحوم آقای خویی ارائه شده مجمل است و ایشان دلیل خاصی ارائه نکرده و فقط فرموده: «نعم غایة ما یلزم علی هذا هو کون المسمی غیر ما تعلق به الامر و هذا لیس بمحذور امتناعٍ عقلی بل لأنّ دخل هذه الامور فی المسمّی واضح البطلان و مِن ثمّ لم یحتمل احدٌ دخل هذه الامور فی المسمّی حتی علی القول بأنّ الالفاظ موضوعة للصحیح فالمتحصل مما ذکرنا هو أنّ الاجزاء و شرائط المأموربه جمیعاً داخلتان فی محل النزاع مِن دون شبهةٍ و اشکالٍ کما انّه لا اشکال فی خروج هذه الامور عن محل النزاع»؛ دخول قسم دوم و سوم از شرائط در محل نزاع واضح البطلان است و هیچ کس دخالت این امور در مسمّی را نپذیرفته و اشکالی در خروج این امور (شرائط قسم دوم و سوم) از محل نزاع نیست.

۲- عبارت امام (ره)

امام (ره) بیان واضح‏تر و کامل‏تری نسبت به مرحوم آقای خویی ارائه داده، ایشان هم ضمن اینکه مثل مرحوم آقای خویی اصل امکان جریان نزاع را در همه اقسام شرائط پذیرفته اما در مقام دوم (مقام اثبات) می‏فرماید: ما نمی‏توانیم بگوییم شرائط مطلقا (قسم اول، دوم و سوم) از محل نزاع خارجند یا مطلقا داخل در محل نزاع هستند.

امام (ره) می‏فرماید: سنخ شرائط مختلف است، شرائط چند نوعند و ایشان دو سنخ برای شرائط نقل می‏کند:

الف) بعضی از شرائط در واقع از قیودِ نفس ماهیت مسمّی هستند.

درست است که مثلاً وضوء شرط نماز است و جزء ماهیت مسمّی (نماز) نیست اما اگر ماهیت صلاة تبیین شود به اجزاء و تقید به شرائطی مثل طهارت، استقبال و امثال آن منحل خواهد شد، یعنی خودِ قیود و شروط از ماهیت صلاة خارجند اما تقید به این قیود داخل در ماهیت صلاة است «التقیّد داخلٌ و القید خارجٌ»، یعنی صلاة عبارت است از: اجزائی مثل رکوع، سجود، تشهد، سلام و امثال آن در حالی که مقید به شروطی مثل طهارت، استقبال و امثال آن باشد، پس خود قیود و شروط جزء ماهیت نماز نیستند اما تقید به قیود و شروط مقوّم ماهیت نماز است. پس بعضی از شروط و قیود، قیود نفس ماهیت هستند.

ب) بعضی از شروط و قیود، قیودِ تحقق آن ماهیت در خارجند.

فرق است بین شروط ماهیت و شروط تحقق ماهیت، یکی مربوط به عالم خارج است یعنی تحقق آن متوقف بر یک سری شرائط است اما دیگری مربوط به نفسِ ماهیت هستند.

امام (ره) می‏فرماید: قیودی که از قبیل قسم اول‏اند (قیود و شروط نفس ماهیت) در محل نزاع داخل‏اند اما قیودی که از قبیل قسم دوم‏اند (قیود و شروطِ تحقق ماهیت در خارج) از محل نزاع خارج‏اند. لذا ما باید ببینیم شرائط از چه سنخی هستند که اگر از قبیل قیودِ مسمّی و نفس ماهیت باشند در این صورت اگر آن قید و شرط محقق نباشد اصلاً عنوان صدق نخواهد کرد لذا این قبیل از شروط داخل در محل نزاع هستند؛ مثلاً قیود و شروطی مثل طهارت، استقبال و امثال آن از شروط خودِ ماهیت هستند لذا در محل نزاع داخل‏اند چون اگر این شروط نباشند عنوان صلاة صدق نخواهد کرد ولی اگر قیود و شروط از قبیل قیودِ صحت و تحقق ماهیت در خارج باشند از محل نزاع خارج خواهند بود؛ مثلاً قصد وجه یا عدم المزاحم یا قصد قربت از شروط تحقق و صحت است لذا از محل نزاع خارجند و اگر هم این شروط محقق نشود مشکلی در صدق عنوان نماز ایجاد نخواهد شد.

پس اساس بیان امام (ره) با بیان مرحوم آقای خویی یکی است لکن بیان امام (ره) واضح‏تر و کامل‏تر است.

پس در مقام دوم (مقام اثبات) دو قول وجود دارد: یکی قول مشهور است که بعد از آن که امکان عقلی دخول شرائط در محل نزاع را پذیرفته در مقام دوم که مقام اثبات است هم شرائط را داخل محل نزاع می‏دانند. در مقابل قول مشهور قول مرحوم آقای خویی و امام (ره) است که بعضی از شرائط را از محل نزاع خارج می‏دانند.

حق در مسئله

به نظر می‏رسد حق با مرحوم آقای خویی و امام (ره) است، چون محدوده نزاع باید به گونه‏ای باشد که مستلزم لغویت نباشد، اگر اختلاف در یک محدوده‏ای باشد که این تفاوت اقوال یک ثمره‏ای ولو یک ثمره علمی در بر داشته باشد این نزاع قابل قبول است اما اگر نزاع هیچ ثمره‏ای اعم از ثمره علمی و عملی در بر نداشته باشد نزاع بی حاصل خواهد بود، در مورد شرائط مربوط به مقام تحقق و خارج هیچ اختلافی وجود ندارد که این شرائط تأثیری در صدق عنوان ندارد چون مقام، مقام تحقق است. ولی اختلاف مربوط به مقام تسمیه است لذا نزاع باید در قیود و شرائطی باشد که از قیود نفس ماهیت است نه از قیود تحقق ماهیت، وقتی ما اصل این تقسیم را پذیرفتیم که قیود دو دسته‏اند: یک دسته مربوط به ماهیت مسمّی و دسته دیگر مربوط به عالم تحقق هستند نتیجه قهری این تقسیم این است که قیودی که ربطی به ماهیت مسمّی ندارند بلکه از قیود تحقق ماهیت هستند محل نزاع نباشند، پس با ملاحظه اصل مسئله و نزاع بین صحیحی و اعمی و اینکه این نزاع اصلاً مربوط به مقام تسمیه است و کاری به عالم تحقق و خارج ندارد قهراً قیودی که مربوط به نفس ماهیت نیستند از محل نزاع خارج می‏شود و این یک امر متفقٌ علیه بین صحیحی‏ها و اعمی‏ها است که نسبت به قیودی که مربوط به مقام تسمیه نیستند نزاعی وجود ندارد لذا این قیود و شروط از محل نزاع خارج‏اند.

«هذا تمام الکلام فی الامر الخامس»

بحث جلسه آینده: امر ششم (ثمره نزاع بین صحیحی و اعمی) را انشاء در جلسه آینده مورد بحث قرار خواهیم داد.

تذکر اخلاقی: اهمیت تعلّم در جوانی

رسول اکرم (ص) می‏فرمایند: «مَن تعلّم فی شبابه کان بمنزلة رسم فی الحجر و مَن تعلَّم و هو کبیر کان بمنزلة الکتاب علی وجه الماء»؛ کسی که در ایام جوانی تعلّم و دانش اندوزی می‏کند مانند رسم و نقاشی روی سنگ است و کسی در میانسالی و بزرگسالی تعلّم می‏کند مثل نوشتن بر روی آب است. اگر چیزی روی سنگ نقش بندد ماندگاری آن طولانی خواهد بود و زود از بین نخواهد رفت ولی کسی که روی آب چیزی را رسم کند خیلی زود از بین می‏رود، این بیان حضرت رسول اکرم (ص) اهمیت درک ایام جوانی را برای ما بیان می‏کند لذا انسان باید قدر فرصت جوانی را بداند و کارهای خود را به زمان‏های بعد موکول نکند چون هر روزی که می‏گذرد قوه شباب و جوانی ضعیف می‏شود و احاله دادن امور به زمان‏های بعد ثمری نخواهد داشت، اینکه انسان بگوید وقت زیاد است بعداً می‏آموزم و انجام می‏دهم باعث می‏شود که فرصت‏ها از دست او برود و بر فرض هم در میانسالی یا بزرگسالی چیزی را یاد بگیرد زود فراموش خواهد شد و از بین خواهد رفت.