خارج اصول – جلسه پانزدهم – مطلب سوم: استعمال لفظ در لفظ (مقام اول: امکان)

جلسه ۱۵ – PDF

جلسه پانزدهم

مطلب سوم: استعمال لفظ در لفظ (مقام اول: امکان)

۱۳۹۲/۰۷/۱۵

 

استعمال اللفظ فی اللفظ

عرض کردیم استعمال بر دو قسم است؛ استعمال اللفظ فی المعنی و استعمال اللفظ فی اللفظ، استعمال اللفظ فی المعنی بر دو قسم بود؛ یکی استعمال حقیقی و دیگری استعمال مجازی، در جلسات گذشته پیرامون استعمال مجازی بحث کردیم و انظار مختلف درباره مجاز را مورد بررسی قرار دادیم اما بحث از استعمال اللفظ فی اللفظ بحثی است که باید درباره اقسام آن و صحت چنین استعمالی بحث کنیم. در استعمال لفظ در معنی، لفظ توسط متکلم استعمال می‏شود لکن اراده معنی می‏شود اما در این مقام لفظ استعمال می‏شود اما نه در معنای خودش بلکه از این لفظ یک لفظ اراده می‏شود، یعنی در واقع غرض متکلم این است که صورت موضوع را در نفس سامع ایجاد کند که به این وسیله به نفس موضوع منتقل شود، مثلاً وقتی متکلم می‏گوید: «زید» منظورش معنای زید نیست بلکه می‏خواهد صورت لفظ زید را در نفس سامع ایجاد کند تا به خود لفظ زید منتقل شود.

اقسام

استعمال لفظ در لفظ بر چهار قسم است:

قسم اول: اطلاق اللفظ و ارادة شخصه

این که لفظ استعمال می‏شود و از آن خود شخص این لفظ اراده می‏شود، به تعبیر محقق خراسانی متکلم شخص این لفظ را اراده می‏کند مثل اینکه کسی می‏گوید: «زیدٌ لفظٌ» کلمه «زید» که در این قضیه موضوع قرار گرفته، استعمال شده ولی نه در معنای «زید» بلکه در خود لفظ «زید» استعمال شده چون می‏خواهد محمول را بر خود لفظ «زید» بار کند، اینجا متکلم شخص همین لفظی را که خودش گفته اراده کرده، یعنی لفظ «زید» را استعمال کرده و شخص لفظ «زید» را که از دهان او صادر شده را اراده کرده است.

قسم دوم: اطلاق اللفظ و ارادة مثله

این که لفظ استعمال شود ولی شخص لفظ اراده نشود بلکه مثل آن لفظ اراده شود، مثل اینکه معلم در کلاس درس از دانش آموزان سؤال کند در جمله «زیدٌ ضرب» «زید» از نظر نحوی چه نقشی دارد؟ و تک‏تک شاگرادان پاسخ دهند و بگویند: «زیدٌ مبتدأٌ» که اینجا لفظ «زید» استعمال شده ولی مثل لفظ زیدی که متکلم گفته اراده شده؛ یعنی می‏گوید: «زیدٌ» و اراده می‏کند آن زیدی را که معلم گفته است.

قسم سوم: اطلاق اللفظ و ارادة صنفه

اینکه لفظ استعمال شود ولی صنف لفظ اراده شود، خود این دو قسم دارد:

گاهی شامل لفظی هم که در کلام خود متکلم استعمال شده می‏شود، مثل اینکه گفته می‏شود: «زیدٌ اِن وقع فی اول الکلام فهو مبتدأٌ»؛ اگر زید در ابتدای کلام واقع شود مبتداست که از این «زید» صنف زیدهایی اراده شده که در ابتدای کلام قرار می‏گیرند و شامل همه زیدهایی می‏شود که در ابتدای کلام قرار می‏گیرند حتی همین زیدی که در کلام متکلم آمده است.

گاهی شامل خود لفظی که در کلام متکلم استعمال شده نمی‏شود مثل اینکه گفته شود: «زیدٌ فی جملة [ضرب زیدٌ] فاعلٌ»؛ زید در جمله «ضرب زیدٌ» فاعل است، اینجا صنف زیدهایی که بعد از فعل قرار گیرند را شامل می‏شود اما خود زید در کلام متکلم را صادر نمی‏شود چون آن زید مبتداست نه فاعل.

قسم چهارم: اطلاق اللفظ و ارادة نوعه

خود این قسم به دو نحو قابل تحقق است؛ گاهی شامل خود لفظ صادر شده از متکلم هم می‏شود مثل اینکه گفته شود «زیدٌ لفظٌ» که شامل خود زید صادر شده از متکلم هم می‏شود. «زیدٌ لفظٌ» هم مثال برای قسم اول (اطلاق اللفظ و ارادة شخصه) قرار گرفت و هم مثال برای قسم چهارم (اطلاق اللفظ و ارادة نوعه) و فرق این دو این است که در قسم اول اراده به شخص آن لفظ تعلق گرفته و منظورش همان لفظی بوده که خود متکلم تلفظ کرده که تابع اراده است، اگر اراده کند آن زیدی که خودش می‏گوید لفظ است مثال برای قسم اول می‏باشد و اگر قصدش فقط لفظ صادر از خودش نباشد بلکه بگوید هر که بگوید «زید»، لفظ است در این صورت مثال برای قسم چهارم خواهد بود.

گاهی هم شامل خود لفظ صادر شده از متکلم نمی‏شود مثل اینکه گفته شود: «ضَرَب فعلٌ ماضٍ»، که نوع «ضرب» مورد نظر متکلم است یعنی «ضرب» در هر جمله‏ای که باشد فعل ماضی است اما این اطلاق شامل «ضرب» در خود این جمله نمی‏شود چون «ضرب» در اینجا مبتداست نه فعل ماضی.

حال باید ببینیم چنین استعمالی (استعمال اللفظ فی اللفظ) صحیح است یا نه؟ و آیا عنوان استعمال در اینجا تحقق دارد یا نه؟ پس در حقیقت دو موضوع در اینجا وجود دارد؛ یکی صحت و امکان استعمال لفظ در لفظ است و دیگری بحث از تحقق و صدق عنوان استعمال است.

پس در دو مقام باید بحث شود یکی بحث از امکان استعمال لفظ در لفظ و دیگری بحث از تحقق و صدق عنوان استعمال.

مقام اول: امکان استعمال اللفظ فی اللفظ

امکان قسم اول (اطلاق اللفظ و ارادة شخصه):

اشکال صاحب فصول

مرحوم صاحب فصول در اینجا اشکال کرده و می‏گوید اساساً چنین استعمالی ممکن نیست، ایشان می‏گوید: کلمه «زید» در «زیدٌ لفظٌ» تارةً بر چیزی دلالت دارد و اخری بر چیزی دلالت ندارد، حال اگر لفظ «زید» بر چیزی دلالت داشته باشد و قرار باشد مدلول لفظ «زید» خود شخص همین لفظ باشد اتحاد دال و مدلول پیش خواهد آمد و اتحاد دال و مدلول صحیح نیست و نمی‏شود یک شیء هم دال باشد و هم مدلول، یعنی هم چیزی باشد که دلالت بکند و هم چیزی باشد که بر آن دلالت می‏شود، پس اطلاق لفظ و اردة شخصه منجر به اتحاد دال و مدلول خواهد شد که باطل است.

اگر هم گفته شود «زید» بر چیزی دلالت نمی‏کند؛ یعنی هیچ مدلولی ندارد یک مشکله جدی دارد و آن این است که نتیجه این سخن عدم تطابق قضیه لفظیه و قضیه محکیه خواهد بود، چون به طور کلی در قضایا حداقل سه جزء وجود دارد که عبارتند از: موضوع، محمول و نسبت بین موضوع و محمول، مثل اینکه گفته شود: زید ایستاده است که زید موضوع، ایستادن محمول و است ربط و نسبت بین زید و ایستادن است.  قضیه محکیه واقعیتی است که قضیه ملفوظه از آن حکایت می‏کند و این محکی گاهی در عالم خارج است مثل اینکه گفته شود: «فردا درس هست» و گاهی در عالم ذهن است مثل اینکه گفته شود: «الانسان کلیٌ»، گفته‏اند باید بین قضیه ملفوظه و محکیه تطابق باشد، یعنی اگر قضیه ملفوظه سه جزء دارد قضیه محکیه هم باید سه جزء داشته باشد، حال اگر گفته شود در قسم اول (اطلاق اللفظ و ارادة شخصه) لفظ «زید» بر هیچ چیزی دلالت ندارد لازمه‏اش این است که بین قضیه ملفوظه و محکیه تطابق نباشد یعنی قضیه ملفوظه سه جزء داشته باشد ولی قضیه محکیه دارای دو جزء باشد که عبارت از محمول و نسبت است و موضوع نداشته باشد لذا بین قضیه لفظیه و محکیه تطابقی وجود نخواهد داشت در حالی که باید بین این دو قضیه تطابق وجود داشته باشد، پس صاحب فصول می‏گوید: لفظ «زید» از دو حال خارج نیست؛ یا بر چیزی دلالت دارد یا دلالت ندارد، اگر بخواهد بر چیزی دلالت کند منجر به اتحاد دال و مدلول خواهد شد که باطل است و اگر بخواهد بر چیزی دلالت نداشته باشد لازمه‏اش این است که بین قضیه ملفوظه و محکیه تطابق نباشد. لذا قسم اول (اطلاق اللفظ و اردة شخصه) ممکن نیست.

پاسخ مرحوم آخوند

ایشان می‏فرماید: استدلال صاحب فصول مبنی بر عدم جواز استعمال لفظ در شخص لفظ قابل قبول نیست؛ چون:

اگر لفظ «زید» بخواهد بر یک چیزی دلالت کند و آن چیز شخص همان لفظ باشد اصلاً اتحاد دال و مدلول لازم نمی‏آید؛ چون بین دال و مدلول باید تغایر باشد ولی ملاک تغایر فقط تغایر حقیقی و واقعی نیست بلکه صرف تغایر اعتباری بین دال و مدلول هم کفایت می‏کند، اگر دو چیز حقیقتاً یکی باشند اما به دو اعتبار و حیثیت مورد لحاظ قرار گیرند که یک شیء به اعتباری دال و همان چیز به اعتبار دیگر مدلول باشد مشکل حل می‏شود. در ما نحن فیه هم لفظ «زید» دال و در عین حال مدلول هم می‏باشد اما دال است از حیث اینکه لفظی است که از متکلم صادر شده است و مدلول هم می‏باشد به اعتبار اینکه شخص همین لفظ هم توسط متکلم اراده شده است، پس تغایر وجود دارد و آن مقداری که برای دال و مدلول لازم داریم تحقق دارد و گرچه حقیقتاً دال و مدلول یکی است و لفظ زید یکی بیشتر نیست اما اعتباراً بین دال و مدلول تغایر وجود دارد به این نحو که لفظ «زید» از این حیث که متکلم آن را استعمال کرده عنوان دال پیدا می‏کند و از این حیث که متکلم آن را اراده کرده عنوان مدلول پیدا می‏کند و تغایر اعتباری بین دال و مدلول کفایت می‏کند و لازم نیست که حتماً تغایر واقعی و حقیقی بین این دو وجود داشته باشد.

اینکه گفته شد اگر لفظ «زید» بر چیزی دلالت نداشته باشد منجر به عدم تطابق قضیه ملفوظه و محکیه نخواهد شد هم صحیح نیست چون این خلاف فرض است چون فرض این است که شخص قضیه تشکیل می‏دهد و یک چیزی را بر زید حمل می‏کند، پس باید یک چیزی در ذهن او باشد تا بتواند محمول را بر آن حمل کند و همان چیزی که در ذهن است موضوع می‏باشد لذا بین قضیه ملفوظه و محکیه تطابق وجود دارد و کلام صاحب فصول صحیح نیست.

بحث جلسه آینده: اینکه آیا پاسخ مرحوم آخوند تمام است و آیا قسم اول (اطلاق اللفظ و اردة شخصه) امکان دارد یا نه؟ بحثی است که در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.