جلسه هفتم – ادله مدخلیت اراده در موضوع‏له الفاظ و بررسی آنها

جلسه ۷ – PDF

جلسه هفتم

ادله مدخلیت اراده در موضوع‏له الفاظ و بررسی آنها

۱۳۹۲/۰۷/۰۲

خلاصه جلسه گذشته:

در بحث مدخلیت اراده در موضوع‏له دو مطلب باقی مانده که با ذکر آن دو، این بحث به پایان می‏رسد؛ یکی بررسی کلام مرحوم آخوند و دیگری بررسی کلام عَلَمین است. صاحب فصول به استناد کلام عَلَمین که گفته‏اند دلالت تابع اراده است گفت: اراده در موضوع‏له الفاظ مدخلیت دارد؛ یعنی اراده جزء معنای موضوع‏له است، مرحوم آخوند در پاسخ به کلام صاحب فصول فرمود: استفاده شما از کلام عَلَمین درست نیست، منظور عَلَمین از اینکه گفته‏اند: دلالت تابع اراده است دلالت تصدیقیه است اما موضوع بحث در مدخلیت اراده در موضوع‏له مربوط به دلالت تصوریه است، پس بین دلیل و مدعا سنخیتی نیست. گفتیم اشکال مرحوم آخوند از طرف مرحوم آقای خویی مورد نقد قرار گرفته که ما کلام مرحوم آقای خویی را نقل کردیم و عرض کردیم نقد ایشان به مرحوم آخوند وارد نیست اما صرف نظر از اینکه اشکال مرحوم آقای خویی وارد نیست ما می‏خواهیم کلام مرحوم آخوند را بررسی کنیم.

بررسی کلام مرحوم آخوند:

اینکه مرحوم آخوند می‏فرماید: منظور عَلَمین (ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی) از این که گفته‏اند: دلالت تابع اراده است، دلالت تصدیقیه می‏باشد صحیح نیست و سه اشکال بر کلام ایشان وارد است:

اشکال اول:

صریح کلام خود خواجه نصیرالدین طوسی و شیخ الرئیس از توجیه محقق خراسانی اباء دارد، کلمات این دو بزرگوار صریح است در این که منظور آنها از تبعیت دلالت از اراده، دلالت تصوریه است، آنها می‏خواهند بگویند دلالت تصوریه که همان دلالت وضعیه است تابع اراده است یعنی اگر لفظ بخواهد بر معنای خودش دلالت کند تابع اراده متکلم است و چنانچه اراده‏ای نباشد اصلاً لفظ بر معنایی دلالت نمی‏کند نه اینکه دلالت تصدیقیه ندارد، پس منظور عَلَمین با توجه به عبارات خود اینها، دلالت وضعیه و تصوریه است و نظر آنها این است که اگر در جایی اراده وجود نداشته باشد اصلاً دلالتی محقق نخواهد شد اعم از دلالت تصوریه و تصدیقیه نه اینکه فقط دلالت تصدیقیه محقق نمی‏شود، پس توجیه محقق خراسانی از کلام عَلَمین در برابر صاحب فصول با صریح کلمات عَلَمین سازگار نیست.

اشکال دوم:

حمل کلام عَلَمین بر دلالت تصدیقیه بعید است، چون تبعیت دلالت تصدیقیه از اراده امری واضح و روشن است و اینکه دلالت تصدیقیه تابع اراده باشد از واضحات است لذا بعید است که دو شخصیت علمی بزرگ مثل شیخ الرئیس و خواجه نصیرالدین طوسی بر یک امر واضحی تأکید کنند و آن را بیان کنند، چون معلوم است که دلالت تصدیقیه تابع اراده است و اختلافی در آن وجود ندارد بلکه آنچه سخن این دو بزرگوار را از بقیه جدا می‏کند و امر واضحی تلقی نمی‏شود این است که این دو می‏خواهند بگویند دلالت تصوریه تابع اراده است، یعنی دلالت مستند به وضع با صرف نظر از ارتباطش با سایر اجزاء کلام و متکلم؛ به عبارت دیگر دلالت لفظ بر معنی، فی نفسه و با قطع نظر از ارتباط کلام با سایر اجزاء کلام و متکلم تابع اراده است، پس حمل کلام این دو بزرگوار بر دلالت تصدیقیه امری است که فی نفسه بعید است چون این مطلب از واضحات است و شأن این دو بالاتر است از اینکه بخواهند یک امر واضحی را بیان کنند.

اشکال سوم:

مسئله مدخلیت اراده در معنای موضوع‏له یک مسئله‏ای است که ارتباطی با دلالت تصدیقیه ندارد و این مسئله از اساس درست نیست، اینکه بگوییم تبعیت از اراده منحصر در دلالت تصدیقیه است سخن درستی نیست بلکه آنچه منشأ تبعیت اراده است مطابقت اراده استعمالی و جدی متکلم است یعنی اگر اراده جدی و استعمالیِ متکلم مطابق باشد به این معنی خواهد بود که متکلم معنای این الفاظ را اراده کرده است، اگر به خاطر داشته باشید ما عرض کردیم هر متکلمی دو اراده دارد؛ یک اراده استعمالی و یک اراده جدی، لذا دلالت هم دو تا بود؛ دلالت تصدیقیه اولی و دلالت تصدیقیه ثانی، اگر کسی می‏گوید: «اکرم العلماء» چنانچه در مقام بیان باشد و ما احراز کنیم قرینه‏ای هم اعم از متصل و منفصل بر خلاف مرادش وجود ندارد، معلوم می‏شود اراده جدی و استعمالیِ متکلم یکی است، اراده استعمالی متکلم در این کلام عام است، وقتی می‏گوید: «اکرم العلماء» لفظ «العلماء» را در عموم علماء استعمال کرده، اراده جدی او هم عام است، چون کلام خود را تخصیص نزده است، لذا وقتی اراده استعمالی و جدی متکلم یکی شد دلالت تصدیقیه ثانیه شکل خواهد گرفت، پس اینکه متکلم اراده کرده باشد معنای الفاظ را به این معناست که اراده استعمالی و جدی او یکی است و در این صورت که این دو اراده (جدی و استعمالی) یکی باشد نشان دهنده آن است که متکلم معنای این الفاظ را اراده کرده، پس در واقع حتی نمی‏توان گفت عَلَمین دلالت تصدیقیه را هم تابع اراده می‏دانند، البته این کلام ضمن اینکه اشکال به مرحوم آخوند محسوب می‏شود اشکال به خود عَلَمین هم می‏باشد.

بررسی کلام عَلَمین (شیخ الرئیس ابو علی سینا و خواجه نصیرالدین طوسی):

اینکه آیا اصل کلام عَلَمین (تبعیت دلالت از اراده) صحیح است یا نه باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد اما آنچه به بحث ما مربوط است این است که ادعا شده منظور عَلَمین این است که دلالت تصوریه که همان دلالت وضعیه باشد تابع اراده است، یعنی ما فی الواقع باید به دلیل سوم صاحب فصول که استناد به کلام عَلَمین بر مدعای خودش بود پاسخ دهیم، ما چهار دلیل بر اینکه اراده در معنای موضوع‏له مدخلیت ندارد اقامه کردیم، برای اینکه این ادله تمام باشد باید از ادله مخالفین (قائلین به مدخلیت اراده در معنای موضوع‏له) پاسخ دهیم، صاحب فصول سه دلیل ذکر کرد دال بر اینکه اراده جزء معنای موضوع‏له است که ما دو دلیل اول را رد کردیم، حال باید دلیل سوم ایشان را بررسی کنیم ببینیم تمام است یا نه، دلیل سوم ایشان استناد به کلام عَلَمین بود که گفته‏اند: دلالت تابع اراده است، صاحب فصول گفته این کلام نشان دهنده این است که اراده جزء معنای موضوع‏له است، تا اینجا نتیجه بحث این شد که ما اشکال مرحوم آخوند و مرحوم آقای خویی را به این دلیل نپذیرفتیم، حال باید ببینیم آیا این دلیل تمام است یا نه یعنی آیا دلالت تصوریه تابع اراده است یا نه؟

دلالت تصوریه همان دلالت لفظ بر معناست، یعنی انتقال ذهن به معنی به محض اینکه لفظ شنیده شود که این ناشی از وضع است و تنها چیزی که این دلالت لازم دارد علم به وضع است، آیا اراده در این دلالت نقش دارد آن گونه که عَلَمین گفته‏اند؟ یعنی منظور آنها این است که اگر مثلاً از اصطکاک دو شیء لفظی پدید آید ذهن ما به معنای آن لفظ منتقل نخواهد شد چون اراده‏ای در کار نبوده است یا اینکه اراده نقشی در دلالت ندارد؟ یعنی اگر ما بدانیم مثلاً لفظ «جبل» برای چه معنایی وضع شده فرقی نمی‏کند که این لفظ از یک لافظ با شعور و با اراده صادر شود یا از یک لافظ غافل و یا از اصطکاک دو شیء صادر شود، در هر صورت ما به معنای آن لفظ منتقل خواهیم شد.

پاسخ این است که اساساً اراده به معنای تصوری تعلق نمی‏گیرد، بلکه اراده فقط به معنای تصدیقی متعلق می‏شود، اگر ثابت کردیم اراده به معنای تصدیقی تعلق نمی‏گیرد نمی‏توانیم بگوییم دلالت تصوریه تابع اراده است چون دلالت تصوریه دلالت لفظ بر معناست در حالی که ارتباطی با سایر اجزاء کلام و متکلم ندارد، یعنی معنای تصوری اصلاً نمی‏تواند متعلق اراده متکلم قرار گیرد و هر جا متکلم چیزی می‏گوید یا در قالب یک کلام و جمله است و یا یک جمله ناقصه است که بعداً می‏خواهد چیزی را بگوید، معنای دلالت تصوریه این است که مثلاً لفظ «زید» بر معنای خودش دلالت کند با قطع نظر از آنکه در جمله «زیدٌ ضاربٌ» قرار گرفته یا نه و با قطع نظر از اینکه متکلم آن را گفته یا نه، لذا اصلاً تعلق اراده به معنای تصوری درست نیست، ممکن است شما معنایی را در ذهن خود مرور کنید ولی مرور معانی تصوری در ذهن متکی به هیچ اراده‏ای نیست، خطور معانی در ذهن متکی به اراده است اما در مقام تکلم و سخن گفتن، اراده به معنای تصوری تعلق نمی‏گیرد و اراده فقط در صورتی به یک معنی تعلق می‏گیرد که معنای تصدیقی باشد، پس اساساً تعلق اراده به معنای تصوری درست نیست لذا اینکه ادعا شود دلالت تصوری یا دلالت وضعی تابع اراده است از اساس باطل است.

نتیجه:

بنابراین نتیجه بحث این شد که سه دلیلی که صاحب فصول بر مدخلیت اراده در معنای موضوع‏له ذکر کرد باطل شد و ادله عدم مدخلیت اراده در معنای موضوع‏له بدون معارض باقی ماند لذا ثابت شد که موضوع‏له الفاظ ذات المعانی می‏باشند نه معانی بما هی مرادةٌ یعنی الفاظ برای ذوات معانی وضع شده‏اند نه اینکه الفاظ برای معانی وضع شده باشند به شرط اینکه اراده شده باشند؛ به عبارت دیگر اراده در موضوع‏له الفاظ مدخلیت ندارد.

ما از ابتدا در باب وضع چند بحث را مطرح کردیم؛ حقیقت وضع مورد بحث قرار گرفت، تقسیمات مختلف وضع را هم ذکر کردیم که عبارت بودند از: تقسیم وضع به تعیینی و تعیّنی، تقسیم وضع به اقسام چهارگانه وضع (وضع عام موضوع‏له عام، وضع خاص موضوع‏له خاص، وضع عام موضوع‏له خاص و وضع خاص موضوع‏له عام) که به مناسبت به وضع حروف، اسماء اشاره، موصولات، ضمایر و وضع هیئات و مرکبات اشاره کردیم، تقسم وضع به وضع شخصی و نوعی، خاتمه بحث وضع هم بحث از مدخلیت اراده در موضوع‏له الفاظ بود که ذکر آن گذشت.

استعمال:

وضع کار واضع ولی استعمال کار متکلم است، ما یک مثلث داریم دارای سه ضلع که این سه ضلع تکمیل کننده امور مربوط به مسئله لفظ و معنی هستند، یک ضلع این مثلث وضع است که کار واضع است، اینکه واضع کیست و عملیات وضع چیست بحث‏هایی است که مورد بررسی قرار گرفت و ما تا الآن آنچه گفتیم حول ضلع اول از این مثلث یعنی بحث وضع بود. ضلع دیگر این مثلث استعمال است که کار متکلم است و ما باید همان گونه که در بحث وضع گفتیم در بحث استعمال هم به حقیقت استعمال، اقسام استعمال و بحث‏های دیگر مربوط به استعمال اشاره کنیم. ضلع سوم مسئله دلالت است که ما قصد نداریم وارد مباحث مربوط به دلالت شویم، اینکه حقیقت دلالت چیست، آیا دلالت مربوط به قبل الإستعمال است یا بعد الإستعمال؟ یعنی آیا رتبه دلالت بعد از استعمال است یعنی تا استعمال نباشد دلالت نیست یا اینکه دلالت تابع استعمال نیست بلکه حتی در رتبه قبل از استعمال هم تحقق دارد؟ بحث دلالات بیشتر در منطق مطرح می‏شود، اینکه دلالت چیست و چه اقسامی دارد بحث‏هایی است که در منطق مورد بحث واقع شده، دلالت وضعیه لفظیه محل بحث ماست که ما اجمالاً مطالبی را درباره دلالت تصوریه و تصدیقیه و اقسام دلالت تصدیقیه عرض کردیم و بیش از این به آن نمی‏پردازیم.

بعد از اینکه بحث استعمال تمام شود به بحث از تعارض احوال الفاظ و بحث حقیقت شرعیه اشاره خواهیم کرد و بعد از آن وارد بحث صحیح و اعم خواهیم شد.

اجمالی از مباحث مورد بحث در باب استعمال:

در باب استعمال ما باید چند مطلب را مطرح کنیم؛ اول بحث از حقیقت استعمال، دوم بحث از اقسام استعمال که استعمال اللفظ فی‏المعنی خودش به دو نحو است؛ استعمال حقیقی و استعمال مجازی، سوم استعمال اللفظ فی‏اللفظ که از آن تحت عنوانِ اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ که چهار قسم است یاد می‏شود؛ مثلاً گاهی گفته می‏شود: «زیدٌ ضاربٌ» در این صورت استعمال «زید» استعمال اللفظ فی المعنی است چون متکلم از «زید» زید حقیقی را اراده کرده اما اگر بعد از اینکه گفته شود «زیدٌ ضاربٌ» کسی سؤال کند «زید» در این جمله چه نقشی دارد و شما بگویید: زید مبتدا است، لفظ «زید» بکار برده شده ولی در خود لفظ «زید» استعمال شده نه در معنای آن و بحث چهارم این است که استعمال اللفظ فی اکثر مِن معنیً واحد یجوز ام لایجوز؟ یعنی آیا می‏توان لفظ واحدی را استعمال و چند معنی را از آن اراده کرد؟