جلسه نود و سوم – مقام سوم: ملکیت کنز (ادله قول دوم)

جلسه ۹۳ – PDF

جلسه نود و سوم

مقام سوم: ملکیت کنز (ادله قول دوم)

۱۳۹۴/۰۱/۱۹

       

سه دلیل از ادله قول به تفصیل بین کنز موجود در دار الاسلام و غیر دار الاسلام ذکر شد و هر سه دلیل مورد اشکال قرار گرفت.

دلیل چهارم

دلیل چهارم روایات خاصه‏ای است که مورد استدلال و استناد این قول واقع شده است. دو موثقه در این بخش مورد استناد قرار گرفته: یکی موثقه محمد بن قیس و دیگری موثقه اسحاق بن عمار.

  1. موثقه محمد بن قیس: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: قَضَى عَلِيٌّ (ع) فِي رَجُلٍ وَجَدَ وَرِقاً فِي‏ خَرِبَةٍ أَنْ‏ يُعَرِّفَهَا فَإِنْ‏ وَجَدَ مَنْ‏ يَعْرِفُهَا وَ إِلَّا تَمَتَّعَ بِهَا»؛ امام باقر (ع) می‏فرمایند امیرالمؤمنین در مورد کسی که ورقی را در یک دار و خانه خراب و غیر آباد پیدا کرده بود، حکم به تعریف کردند یعنی اینکه باید اعلام کند، اگر کسی که آن را می‏شناسد پیدا شد، فبها و الا از آن استفاده کند و متمتع شود.

ورِق (به کسر راء) که در این روایت مطرح شده، بنابر آنچه که در بعضی از کتب لغت به خصوص مجمع البحرین وارد شده که لغات آیات و روایات را معنا می‏کند عبارت است از فضه (نقره که این اعم از درهم است چون درهم نقره مسکوک است)؛ اینجا ممکن است با ضبط ورْ‏ق هم خوانده شود (به سکون راء) که به معنای دراهم مضروبه است. ورِق (به کسر راء) که ظاهراً در اینجا منظور هم همین است، یعنی نقره. پس کسی که نقره‏ای را در یک خرابه‏ای پیدا کند، امام (ع) می‏فرماید اول باید آن را تعریف کند (اعلام کند)، اگر مالکش پیدا شد به مالک می‏دهد و اگر پیدا نشد خودش می‏تواند از آن استفاده کند.

تقریب استدلال به این روایت این است که وقتی نقره در چنین خانه‏ای پیدا می‏شود، این باید اول تعریف شود و واجد، مالک آن نمی‏شود. اگر کسی پیدا نشد آن گاه می‏تواند مالک شود. مستدل در درجه اول ادعا می‏کند همین که در روایت گفته شده: نقره‏ای در یک خرابه پیدا می‏شود، این ظهور در کنز دارد چون ظاهر آن این است که در این خرابه مستور شده به این جهت که نقره چیزی نیست که در سطح زمین رها شده باشد. پس ظهور در این دارد که این حکم، حکم کنز است. اگر هم از این تنزل کنیم حدّاقل این است که این اطلاق دارد و اعم است؛ هم شامل کنز و هم شامل غیر کنز می‏شود یعنی هم نقره‏ای که در آن خرابه مستور شده و هم نقره‏ای که در یک گوشه‏ای از آن خانه رها شده را در برمی‏گیرد. پس مستدل به حسب آنچه که در این روایت بیان شده آن را ظاهر در کنز و مربوط به باب کنز می‏داند. طبق این روایت کنز مطلقا متعلق به واجد نیست بلکه اول باید تعریف شود و اگر مالک آن پیدا نشد آن گاه واجد می‏تواند در آن تصرف کند و معلوم است که این در دار الاسلام است. پس در دار الاسلام وجدان الکنز موجب ملکیت نمی‏شود.

  1. موثقه اسحاق بن عمار: «عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ (ع) عَنْ رَجُلٍ نَزَلَ فِي بَعْضِ بُيُوتِ مَكَّةَ فَوَجَدَ فِيهَا نَحْواً مِنْ سَبْعِينَ دِرْهَماً مَدْفُونَةً فَلَمْ‏ تَزَلْ‏ مَعَهُ‏ وَ لَمْ‏ يَذْكُرْهَا حَتَّى‏ قَدِمَ‏ الْكُوفَةَ كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ يَسْأَلُ عَنْهَا أَهْلَ الْمَنْزِلِ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَعْرِفُوهَا قَالَ يَتَصَدَّقُ بِهَا»؛ در این روایت هم سؤال شده از کسی که در بعضی از خانه‏های مکه ساکن شد و در آنجا هفتاد درهم را پیدا کرد در حالی که در یک گوشه‏ای از این خانه مدفون شده بود. آن شخص آن را اخذ کرد و همراهش بود و فراموش کرد تا زمانی که وارد کوفه شد. اسحاق بن عمار از امام سؤال می‏کند که این شخص چکار کند؟ امام می‏فرماید: از اهل آن منزل سؤال کند. یعنی کسانی که در آن منزل ساکن بودند (کسانی که در خانه همراه او بودند). بعد سؤال می‏کند اگر اهل منزل ندانستند چه باید کرد؟ امام می‏فرماید: صدقه بدهد.

دلالت این روایت تقریباً روشن‏تر از روایت قبلی است چون تعبیر مدفونه دارد و این با کنز مناسب‏تر است.

تقریب استدلال به این روایت این است که دراهمی در دار الاسلام پیدا شده، امام می‏فرماید باید تعریف کند و اگر تعریف کرد و کسی پیدا نشد آن وقت صدقه بدهد. بر اساس این روایت کنز موجود در دار الاسلام متعلق به واجد نیست. در این روایت حتی در فرض عدم پیدا شدن مالک هم جواز تمتع و تصرف صادر نشده بلکه باید صدقه دهد. اینجا یک نکته‏ای است که بعداً عرض می‏کنیم. فعلاً در مقام استدلال باید ببینیم آیا این دو موثقه می‏تواند ادعای قائل به تفصیل را ثابت کند یا نه؟ مفاد هر دو یکی است و آن اینکه واجد مطلقا مالک نمی‏شود. واجد الکنز اول باید تعریف کند بعد اگر مالکش شناسایی نشد طبق یک روایت صدقه دهد و طبق روایت دیگر می‏تواند در آن تصرف کند. پس به استناد این دو موثقه قول به تفصیل ثابت می‏شود.

بررسی دلیل چهارم

در رابطه با این دو روایت دو نکته مهم است که بیان خواهد شد. ولی به نظر می‏رسد استدلال به این دو روایت تمام نیست و این دو موثقه ارتباطی به باب کنز ندارند.

اما موثقه محمدبن قیس که در آن سخن از ورق و نقره‏ای است که در خرابه‏ای پیدا شده، مسلماً روایت ظهور در کنز ندارد یعنی اینکه مستدل در مرحله اول ادعا می‏کند این مختص کنز است و ورقی که در یک خرابه یافت شود، این بیشتر با کنز سازگار است چنین چیزی از این روایت استفاده نمی‏شود؛ چون ظاهرش این است که این نقره را در داخل خرابه و سطح آن پیدا کرده نه اینکه با حفّاری آن را پیدا کرده باشد. اما اینکه مستدل در مرحله دوم می‏گوید اگر ظهور در کنز هم نداشته باشد حداقل از این جهت که به نحو مطلق و عام بیان شده، شامل کنز هم می‏شود، این هم تمام نیست. در مورد کنز با توجه به آنچه که ما قبلاً گفتیم یک جهت باید مورد توجه قرار بگیرد و آن اینکه کنز مالی است که در زمین یا سقف یا دیوار پنهان شده و به عنوان ذخیره برای روز مبادا است. این خصوصیت در کنز وجود دارد البته ما قصد ادّخار را نپذیرفتیم گفتیم قصد ادّخار معتبر نیست لذا اگر یک مالی در اثر زلزله هم در زیر زمین مدفون شود و بعد از صدها سال پیدا شود باز عنوان گنج دارد. آنچه که در گنج مهم است، مستوریت است و اینکه مالکی برای آن شناخته نشود. این خیلی مهم است یعنی کأنّ این شبهه است که این مالک دارد یا ندارد. شبهه نداشتن مالک در اینجا وجود دارد یعنی کأنّ این من قبیل لا مالک له است. آیا واقعاً در موثقه محمد بن قیس این جهت قابل استفاده است؟ پس اینکه گفته شود عموم روایت محمد بن قیس شامل کنز می‏شود محل اشکال است.

همان طور که گفته شد نکته‏ای که ما را راهنمایی می‏کند به اینکه این روایت مربوط به کنز نیست، این است که این کأنّ در ظاهر زمین و علی سطح الارض بوده که واجد پیدایش کرده؛ چون گاهی کسی به دنبال گنج می‏رود و جستجو و کاوش می‏کند تا گنج را پیدا کند اما گاهی کسی آن را اتفاقی پیدا می‏کند. ظاهر عبارت «وجد ورقاً فی خربة» این است که این کأنّ همین طوری علی سطح الارض افتاده بوده نه اینکه مدفون در ارض بوده است ظاهر این روایت بیشتر با مالی که مدفون نشده تناسب دارد لذا بعید به نظر می‏رسد که موثقه محمد بن قیس مرتبط به باب کنز باشد.

اما مشکل روایت استحاق بن عمار بیشتر است. برای اینکه در روایت اسحاق بن عمار هر چند سخن از مدفون بودن این دراهم است و از این جهت بیشتر با کنز سازگار است چون در کنز، مستوریت و مدفون بودن معتبر است ولی یک مشکلی که در این روایت وجود دارد و مانع استدلال است این است که این مال در منازلی که ساکن دارد پیدا شده است (این منازل معمولاً در اوقات حج به کسانی که برای انجام فریضه یا سنت حج و عمره به مکه می‏آمدند مورد استفاده قرار می‏گرفته) و کسی که در این منازل ساکن می‏شود عادتاً دنبال گنج و کند و کاو و گشتن در مکان‏های مخفی خانه نیست. این حاکی از آن است که منظور از مدفون بودن یعنی در یک گوشه‏ای از خانه پنهان کرده بودند. الان هم همین گونه است. مردم زمانی که به مسافرت می‏روند و جایی ساکن می‏شوند، وسائل گران قیمت خود را در گوشه‏ای از اتاق یا خانه مخفی می‏کنند. کسی که در خانه‏ای که معمولاً به مسافرین اجاره داده می‏شود، سکونت می‏کند دنبال این نیست که در و دیوار این خانه را جستجو کند تا گنج پیدا کند. پس اگر هفتاد درهم در خانه‏ای پیدا شده که آن خانه به افرادی اجاره داده می‏شود، معلوم می‏شود که این مربوط به کسانی است که قبلاً آنجا را اجاره کرده‏اند. پس خیلی بعید است که این روایت مربوط به باب کنز باشد. لذا به نظر می‏رسد عدم ارتباط موثقه اسحاق بن عمار به باب کنز روشن تر از روایت محمد بن قیس است. پس دلیل چهارم هم تمام نیست.

بحث جلسه آینده

در مورد این دو موثقه دو نکته وجود دارد؛ یکی اینکه در یک موثقه امر به صدقه کرده و در دیگری حکم به جواز تصرف شده است. اینجا بالاخره اگر مالک این مال شناخته نشد باید صدقه دهیم یا می‏توانیم استفاده کنیم؟ آیا بین ذیل این دو موثقه تنافی و تهافت وجود دارد یا نه؟ نکته دوم اینکه بین موثقه محمد بن قیس و صحیحه محمد بن مسلم که قبلاً خواندیم (دو صحیحه از محمد بن مسلم خوانده شد) بین اینها هم یک تهافتی وجود دارد که ان شاء الله در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.

فضیلت ذاتی حضرت زهرا سلام الله علیها

ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) نزدیک است به همین مناسبت روایتی را از پیامبر اکرم (ص) می‏خوانیم.

پیامبر اکرم (ص) به فاطمه زهرا (س) می‏فرمایند: «اعملی بنفسک أنی لا اغنی عنک شیئا»؛ دخترم برای خودت عمل کن. من برای تو فایده‏ای ندارم.

این خیلی مهم است. پیامبری که در مورد فاطمه زهرا می‏فرمود: «بضعةٌ منّی»؛ پیامبری که تعظیم و تکریم نسبت به حضرت زهرا داشت، نه در خفا بلکه به طور آشکار نسبت به صدیقه طاهره آن گونه اظهار محبت می‏کرد، پیامبری که رائحه بهشت را از سینه دخترش استشمام می‏کرد اما در عین حال به فاطمه زهرا می‏فرماید: «اعملی بنفسک» گمان نکن من به عنوان پدر و رسول خدا برای تو فایده‏ای دارم. خودت باید عمل کنی. این حاکی از آن است که فاطمه زهرا اگر به این مرحله رسید که تکریم و تعظیم پیامبر خدا را به آن نحو در برابر خود داشت، اگر امام عسکری می‏فرماید: «نحن حجة الله علی الناس و امّنا حجة الله علینا» اگر امام عسکری می‏فرماید ما حجت خدا بر مردمیم و مادرمان حجت خدا بر ما است، این حاکی از امتیازات ویژه این شخصیت بزرگ است.

در اینکه فاطمه زهرا یک انسان برگزیده است تردیدی نیست. به طوری که گفته‏اند که اگر مرد بود از انبیاء بود و از همه انبیاء بالاتر به جز وجود خاتم النبیین. این برگزیده است. عنایت ویژه حق تعالی شامل حضرت زهرا (س) شده است. انتساب به پیامبر هم برایش یک امتیاز است. همسری امیرالمؤمنین هم برایش یک امتیاز است همان طور که همسری او برای امیرالمؤمنین هم یک امتیاز است. همه اینها به جای خود اما آنچه که به هر حال در کنار همه اینها فاطمه زهرا (س) را این گونه برجسته کرد ویژگی‎ها و ارزش‎هایی است که در وجود این شخصیت متجلی شده است؛ علم و دانش و زندگی و گذشت و ایثار حضرت درس آموز است؛ صبر و تحمل آن حضرت. شاید بعضی مردم گمان کنند که اینها یک شخصیت‏هایی بودند که بدون اینکه خودشان در معرض ابتلاءات قرار بگیرند از اول در آن منازل عالیه قرار داشتند. همه اینها ابتلاءات و امتحاناتی داشتند که این امتحانات به آنها رفعت مقام داده است. با همه سختی‎هایی که وجود داشت اما از این سختی‎ها و آزمایشات سربلند بیرون آمدند. اگر در برابر آن مصائب صبر کردند و سربلند بیرون آمدند، خداوند هم مقام آنها را بالاتر برد.

لذا این مسئله خیلی مهم است؛ وقتی خود فاطمه زهرا نیازمند به عمل است، ما که پیرو او هستیم به طریق اولی نیازمند عمل هستیم. کسی گمان نکند بدون عمل و به صرف تمسک به این خاندان می‏تواند هر جور زندگی کند. امام باقر (ع) می‏فرماید: خود ما محتاج عمل هستیم، آن گاه چطور می‏شود که دیگران به ما تمسک بجویند بدون اینکه نیازمند عمل باشند؟! پیامبر(ص) به حضرت زهرا (س) فرمود: «اعملی بنفسک أنی لا اغنی عنک شیئا»، فاطمه زهرا (س) در تمام مراحل زندگی با مراقبت و عمل عالی، مصائب را تحمل کرد و رسید به جایی که برترین زنان عالم شد.