جلسه صد و دهم – مقام پنجم: ما یلحق بالکنز – ما وجد فی جوف الدابة

جلسه ۱۱۰ – PDF

جلسه صد و دهم

مقام پنجم: ما یلحق بالکنز – ما وجد فی جوف الدابة

۱۳۹۴/۰۲/۱۹

محصل بحث در مقام چهارم

محصل بحث در نصاب کنز این شد که در مورد نصاب کنز چهار قول وجود دارد. دو قول را در ابتدای بحث ذکر کردیم و به دو قول هم در لابلای مباحث اشاره کردیم. به طور کلی اگر بخواهیم این اقوال را دسته بندی کنیم چهار قول در این رابطه وجود دارد:

یک قول، قول به نصاب بیست دینار است که عده‏ای از جمله مرحوم سید و بعضی دیگر به آن ملتزم شده‏اند.

قول دوم، قول به نصاب یک دینار است. این را هم مورد بررسی قرار دادیم و معلوم شد این قول دلیل قابل قبولی ندارد، البته بعضی ادعای اجماع کرده‏اند اما ما عرض کردیم این اجماع به هیچ وجه قابل قبول نیست. به تعبیر مرحوم صاحب جواهر اصل این ادعا غریب است و دعوای اجماع در این رابطه اغرب است.

دو قول دیگر هم از لابلای مطالبی که از امام و مرحوم سید و حواشی که نسبت به نظر مرحوم سید مرقوم کرده‏اند به دست می‏آید. یکی اینکه اگر کنز طلا باشد نصابش بیست دینار و اگر نقره باشد نصابش دویست درهم است و اگر غیر از طلا و نقره باشد، احد الامرین یا اقلّهما قیمةً. این نظر امام (ره) بود که مورد اشکال قرار گرفت.

نظر چهارم هم این است که به طور کلی ملاک یا بیست دینار است یا دویست درهم و در این جهت فرقی بین طلا و نقره نیست یعنی کفایة احدهما (یا بیست دینار یا دویست درهم) بدون اینکه فرقی بین طلا و نقره و غیر طلا و نقره باشد.

از این چهار قول، قول سوم که مختار امام (ره) بود و همچنین قول دوم محل اشکال قرار گرفت. قول اول هم در ضمن مباحث معلوم شد که تمام نیست. یعنی عشرین دیناراً به تنهایی دلیلی ندارد مگر اینکه بگوییم نصاب کنز عبارت است از عشرون دیناراً یا معادلش که دویست درهم است.

البته شاید بتوانیم به نوعی بین قول چهارم و قول اول جمع کنیم یعنی بگوییم اگر گفته شده ملاک وجوب خمس، وصول به بیست دینار است، این بیست دینار خصوصیت ندارد بلکه مقصود بیست دینار یا معادلش می‏باشد که دویست درهم است. ولی این با ظاهر عبارت سید سازگار نیست چون ظاهراً خودِ بیست دینار موضوعیت دارد نه قیمتش. به همین جهت بود که امام (ره) در بحث معدن کلمه «عیناً او قیمةً» را اضافه کردند.

به هر حال با توجه به دلیلی که در مورد کنز وجود دارد (همان صحیحه بزنطی)، حق قول چهارم است یعنی «کفایة احدهما»؛ یا بیست دینار یا دویست درهم. روایت هم می‏گفت: «ما یکون فی مثله الزکاة»؛ آن مماثلتی که در روایت وجود دارد را گفتیم که از حیث مقدار و کمیت است نه مماثلت از حیث نوع و نه مماثلت از حیث مقدار و نوع معاً؛ چون عده‏ای مماثلت را در هر دو جهت گفته‏اند. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، محقق همدانی از کسانی است که معتقد است صحیحه بزنطی دالّ بر مماثلت از حیث نوع و مقدار می‏باشد. ولی حق در مورد روایت بزنطی همانی است که ما گفتیم و اکثراً هم به همین قائلند که این روایت بر این دلالت می‏کند که نصاب کنز از حیث مقدار مثل نصاب زکات است، یعنی آن مقداری که در آن زکات واجب می‏شود، در همان مقدار در کنز، خمس واجب می‏شود بخلاف محقق خویی که مماثلت را از حیث جنس و نوع می‏دانست لذا ایشان می‏فرمود کنز فقط به طلا و نقره مسکوک اطلاق می‏شود و خمس هم فقط در آن واجب می‏شود و بخلاف محقق همدانی که مماثلت را از حیث نوع و جنس با هم می‏دانست یعنی می‏گفت هم طلا و نقره و هم بیست دینار در طلا و دویست درهم در نقره.

نتیجه آنکه در مقام چهارم یعنی بحث از نصاب، حق آن است که احدهما (یعنی بیست دینار یا دویست درهم) برای وجوب خمس کافی است.

مقام پنجم: ما یلحق بالکنز

مقام پنجم به ما یلحق بالکنز مربوط است؛ امام (ره) این مطلب را در خاتمه مسئله مربوط به کنز با این عبارات بیان کرده‏اند: «و یلحق بالکنز علی الاحوط ما یوجد فی جوف الدابّة المشتراة مثلاً فیجب فیه بعد عدم معرفة البایع و لا یعتبر فیه بلوغ النصاب بل یلحق به ایضاً علی الاحوط ما یوجد فی جوف السمکة بل لا تعریف للبایع الا فی فرض النادر. بل الاحوط الحاق غیر السمکة و الدابة من الحیوان بهما»؛

در این مقام امام (ره) درباره چیزهایی که به کنز ملحق شده‏اند بحث می‏کند. حال این الحاق از چند جهت می‏تواند باشد. الحاق به این معنا نیست که در همه جهات مثل کنز باشد. ما باید این جهات را بررسی کنیم و ببینیم در چه جهت الحاق است و در چه جهتی الحاق نشده است. مثلاً در تعریف بایع الحاق صورت گرفته اما در مسئله نصاب، ملحق به کنز نیست. پس اینکه گفته‏اند «یلحق بالکنز» به این معنا نیست که همه احکام کنز در این موارد جاری شود. در عین حال از این عبارت استفاده می‏شود که عنوان کنز هم بر اینها منطبق نیست چون عرفاً به چیزی کنز می‏گویند که مستتر فی الارض او نحوها باشد. یک جنس قیمتی که در قسمتی از زمین یا دیوار یا سقف پنهان شده باشد. معلوم است که چیزی که در شکم گوسفند و گاو یا ماهی پیدا می‏شود عرفاً ملاک ها و خصوصیات کنز را ندارد لذا عنوان کنز بر آن صادق نیست.

پس به طور کلی سه جهت در اینجا باید بررسی شود:

جهت اول: اصل وجوب خمس؛ اگر کسی چیزی را از شکم حیوانی پیدا کرد آیا خمس آن واجب است؟

جهت دوم: تعریف بایع؛ آیا اعلام و تعریف به فروشنده یا صیاد واجب است یا نه؟

جهت سوم: مسئله نصاب؛ آیا برای وجوب خمس نصاب معتبر است یا نه؟

این سه جهت در مورد دو نمونه مورد بررسی قرار می‏گیرد. یکی در مورد چهارپایان مثل گوسفند و گاو و یکی هم در مورد ماهی. علت اینکه اینها از هم تفکیک شده‏اند هم نصوصی است که در مورد هر یک بخصوصه وارد شده و همچنین شاید این جهت باشد که نوعاً و غالباً ما یوجد فی جوف الدابّة چیزی است که حیوان آن را بلعیده و مالک داشته اما ما یوجد فی جوف السّمکة غالباً چیزهایی است که از عمق دریا بلعیده شده و مالک ندارند مثل مروارید و مرجان و جواهرات با ارزشی که در دریا وجود دارد. البته این مسئله را امام به نحو مختصر بیان کرده‏اند اما مرحوم سید در عروة آن را مفصل‏تر در قالب فروع متعدد مورد بررسی قرار داده‏اند. مثل اینکه انهار و رودخانه ها هم به دریا ملحق می‏شود یا نه؟

به طور کلی این مسئله، مسئله‏ای است که شاید تا حدودی مبتلا به هم باشد. ما ابتدا درباره مطلبی که امام فرمودند یک توضیح مختصری می‏دهیم و سپس اقوال و انظار و ادله را بررسی خواهیم کرد.

نظر امام (ره)

امام (ره)  می‏فرمایند: آنچه که در شکم دابة خریداری شده پیدا می‏شود علی الاحوط به کنز ملحق است، یعنی احتیاط واجب آن است که به کنز ملحق می‏شود. بعد می‏فرمایند: «فیجب فیه بعد عدم المعرفة البایع»، یعنی یجب الخمس بعد از آنکه بایع این را نشناخت. طبق این عبارت اولاً تعریف بایع واجب است و ثانیاً خمس دارد. بعد می‏فرماید: «و لا یعتبر فیه بلوغ النصاب». با اینکه به کنز ملحق است و با اینکه تعریف بایع واجب است و خمس دارد اما نصاب در آن معتبر نیست.

ایشان در ادامه می‏فرمایند: همچنین به کنز ملحق می‏شود، چیزی که در شکم ماهی پیدا شود علی الاحوط. لکن اینجا با مورد قبلی یک تفاوتی دارد. می‏فرمایند: «لا تعریف فیه للبایع الا فی فرض النادر» اینجا تعریف به بایع واجب نیست ولی خمس دارد و نصاب هم در آن معتبر نیست. تنها تفاوتش با دابة در مسئله تعریف بایع است.

بعد امام (ره) از این دو مورد به سایر حیوانات تعدّی می‏کنند و می‏فرمایند: احوط آن است که غیر سمکه و دابّه از حیوانات دیگر هم به این ملحق می‏شوند. مثل پرنده که اگر کسی آن را صید کرد و در شکمش چنین چیزی بود، ملحق به دابّة و سمکه می‏شود.

نظر سید (ره)

مرحوم سید همین بیان را دارند الا اینکه بر خلاف امام احتیاط نکرده بلکه فتوا داده است. عبارت سید در مسئله هجدهم عروة این است: «اذا اشتری دابّة و وجد فی جوفها شیئاً فحاله حال الکنز الذی یجده فی الارض المشتراة فی تعریف البایع و فی اخراج الخمس ان لم یعرفه و لا یُعتبر فیه بلوغ النصاب». می‏فرماید: اگر چهارپایی را خرید و در شکمش چیزی را پیدا کرد، حاله حال الکنز لکن کنزی که یجده فی الارض المشتراة. در مسئله قبلی بحث در این بود که اگر کسی زمینی را بخرد یا به او منتقل شود و در آن زمین کنز پیدا کند باید به بایع تعریف کند و الا فهو للواجد و خمس آن هم واجب است. اینجا هم می‏فرمایند: دقیقاً وضع آن چیزی که در شکم حیوان پیدا شود مثل همان گنج است که اولاً باید به بایع تعریف کند و ثانیاً خمس آن را بدهد اگر صاحبش پیدا نشد، یعنی متعلق به اوست و در عین حال نصاب در آن معتبر نیست.

ایشان گرچه تعبیر به الحاق نکرده ولی معلوم است که عنوان کنز بر آن صدق نمی‏کند بلکه ملحق به کنز است. پس ما در اینجا سه مسئله را باید بررسی کنیم و یک جهت هم بحثی ندارد و آن هم این جهت است که عرفا به این اموال کنز اطلاق نمی‏شود و به همین جهت عنوان ما یلحق بالکنز مطرح شده است.

اما آن سه مطلبی که باید بحث کنیم و بر اساس آن ما بحث در مقام چهارم را در سه جهت پیگیری می‏کنیم عبارتند از: وجوب خمس و تعریف بایع و عدم اعتبار نصاب. اینها را در مورد دابّة بررسی می‏کنیم و بعد در مورد سمکة و سپس در مورد الحاق سایر حیوانات هم این بحث را داریم.

پس به طور کلی در این چند سطر سه فرع مطرح شده و در هر فرعی جهاتی وجود دارد:

فرع اول در مورد دابة است که سه جهت در آن قابل بحث است: یکی وجوب خمس و دیگری تعریف به بایع و سومی هم عدم اعتبار نصاب.

فرع دوم در مورد سمکة است که همین بحث‏ها با یک تفاوتی مطرح شده: وجوب خمس و عدم وجوب تعریف بایع الا فی فرض النادر و بعد هم مسئله عدم اعتبار نصاب.

و سر انجام راجع به الحاق سایر حیوانات به این دو مورد (دابه و سمکه) است. این یک فهرست کاملی از مطالبی بود که در این چند سطر بیان شد.

فرع اول: ما یجد فی جوف الدابّه

جهت اول

جهت اولی درباره وجوب خمس است که چرا در چیزی که از جوف دابة پیدا می‏شود خمس واجب است.

مشهور قائل به وجوب خمس‏اند. مرحوم محقق در شرایع می‏گوید: معروف بین اصحاب این است که خمس واجب است.

در مقابل بعضی می‏گویند در اینجا خمس واجب نیست. حال ما می‏خواهیم ببینیم آیا در اینجا واقعاً خمس واجب است؟

توجه داشته باشید موضوع بحث در اینجا این است که خمس بعنوان الکنز واجب است یا نه؟ ممکن است کسی بگوید اینجا خمس واجبٌ ولی به عنوان فائده نه به عنوان کنز. اگر ما گفتیم خمس در چیزی که در شکم حیوان پیدا می‏شود به عنوان فائده واجب است نه به عنوان کنز، این دیگر موجب الحاقش به کنز نمی‏شود.

بحث جلسه آینده: پس موضوع بحث در اینجا (در جهت اولی) وجوب خمس فیما یوجد فی جوف الدابة بعنوان الکنز است. می‏خواهیم ببینیم آیا این دلیلی دارد یا ندارد که در جلسات آینده پیگیری خواهیم کرد إن شاء الله.