جلسه شصتم – امر سوم: معنای صحت و فساد- حق در مسئله

جلسه ۶۰ – PDF

جلسه شصتم

امر سوم: معنای صحت و فساد- حق در مسئله

۱۳۹۲/۱۱/۰۵

خلاصه جلسه گذشته:

عرض کردیم در مورد معنای صحت و فساد در بحث صحیح و اعم اقوال و انظار متعددی وجود دارد، ما به طور کلی نظریه محقق خراسانی و محقق اصفهانی که هر دو در یک جهت اشتراک داشتند و آن اینکه صحت به معنای تمامیت و فساد به معنای نقص است را رد کردیم، البته بین محقق خراسانی و محقق اصفهانی اختلاف وجود دارد اما نظر هر دو این بود که صحت به معنای تمامیت است. عرض کردیم حق در مسئله نظر امام (ره) است که اساساً صحت به معنای تمامیت و فساد به معنای نقص نیست بلکه اینها دو مفهوم متغایرند اگر چه در بعضی موارد متصادق باشند.

گفتیم برای روشن شدن این ادعا لازم است اموری ذکر شود که به سه امر در این رابطه اشاره کردیم؛ اول اینکه تقابل بین صحت و فساد تقابل تضاد است، دوم اینکه تقابل بین تمامیت و نقصان تقابل عدم و ملکه است و سوم اینکه موارد استعمال صحت و تمامیت متفاوت هستند، یعنی ما وقتی به عرف مراجعه می‏کنیم می‏بینیم بعضاً این عناوین به جای یکدیگر قابل استعمال نیستند، اگر اینها مترادف بودند باید می‏توانستیم هر کدام را به جای دیگری استعمال کنیم ولی می‏بینیم در بعضی مواقع نمی‏توان لفظ صحت را به جای تمامیت یا به عکس لفظ تمامیت را به جای صحت استعمال کرد؛ مثلاً به انسانی که فاقد چشم است نمی‏توان گفت «هذا فاسدٌ» بلکه باید گفت «هذا ناقصٌ» یا مثلاً میوه‏ای که خراب شده و طعم یا شکل آن عوض شده گفته نمی‏شود «هذا ناقصٌ» بلکه گفته می‏شود «هذا فاسدٌ»، پس همین که ما نمی‏توانیم در بعضی از مواقع لفظ صحیح را به جای تام و بالعکس و لفظ فاسد را به جای ناقص و بالعکس استعمال کنیم نشان دهنده عدم ترادف و تساوق مفهومی این الفاظ است هر چند در بعضی مواقع اشکالی در استعمال هر یک از این الفاظ به جای دیگری وجود ندارد و گاهی دیده می‏شود که این الفاظ به جای یکدیگر استعمال شده‏اند.

نتیجه:

نتیجه سه امر مذکور این شد که صحت به معنای تمامیت و فساد به معنای نقص نیست لذا آنچه محقق خراسانی و محقق اصفهانی گفتند محل اشکال است؛ چون: اولاً: تقابل صحت و فساد با تقابل تمامیت و نقص متفاوت است چون تقابل صحت و فساد از قبیل تقابل تضاد است ولی تقابل تمامیت و نقص از قبیل تقابل عدم و ملکه است. ثانیاً: با مراجه به عرف و موارد استعمال این الفاظ هم معلوم می‏شود که این الفاظ یعنی الفاظ تمامیت و صحت یا فساد و نقصان نمی‏توانند به جای هم استعمال شوند لذا معلوم می‏شود اساس این نظریه که می‏گوید صحت به معنای تمامیت و فساد به معنای نقص است مبتلا به اشکال است.

بعد از اینکه معلوم شد صحت به معنای تمامیت و فساد به معنای نقص نیست حال باید ببینیم از نظر امام (ره) معنای صحت چیست؟

صحت و فساد دو کیفیت وجودی هستند که بر شیء در وجود خارجی‏اش عارض می‏شوند به اعتبار اینکه آن شیء متصف به کیفیتی که سازگار با طبیعت نوعیه او باشد یا نباشد «الصحة و الفساد کیفیتان وجودیتان عارضتان للشیء فی الوجود الخارجی باعتبار اتصافه بکیفیةٍ ملائمةٍ لطبیعته النوعیة و عدم اتصافه بها» ؛ اگر شیء دارای یک وصفی شد که این وصف در چارچوب همان اوصاف طبیعت نوعیه اوست گفته می‏شود صحیح است؛ مثلاً صحت سیب قرمز به این است که متصف به اوصافی از قبیل رنگ، طعم و شکل شود که ملائم و سازگار با طبیعت نوعیه خودش باشد که در این صورت می‏توان گفت «هذا التفّاح صحیحٌ» ولی اگر یکی از این اوصاف ملائم با طبیعت نوعیه‏اش نباشد گفته می‏شود «هذا فاسدٌ».

تمامیت و نقص هم به معنای جامعیت اجزاء و شرائط و عدم جامعیت اجزاء و شرائط می‏باشد.

ما این معنی برای صحت را ابتدائاً بر وجودات خارجیه حقیقه و امور تکوینیه تطبیق می‏کنیم و بعد به تطبیق آن بر امور اعتباریه مثل صلاة، صوم، حج و امثال آن که محل بحث ماست می‏پردازیم.

مقدمه:

به طور کلی اشیاء بر سه قسم‏اند:

الف) بعضی از اشیاء بسیط‏اند؛ یعنی هیچ جزء و شرطی ندارند.

ب) بعضی از اشیاء مرکب‏اند و ترکیب در آنها یک ترکیب حقیقی است، مثل انسان که به عنوان یک شیء خارجی مرکب که دارای ترکیب حقیقی است و متشکل از اجزائی مثل دست، پا، چشم، گوش و امثال آن است که حقیقت خارجی آن را تشکیل می‏دهند و ترکیب این اجزاء هم یک ترکیب حقیقی است.

ج) بعضی از اشیاء مرکب‏اند و ترکیب در آنها یک ترکیب اعتباری است، یعنی ما یک ترکیبی را بین اجزاء شیء خارجی که در خارج پیوستگی حقیقی بین اجزاء آن وجود ندارد اعتبار می‏کنیم، مثل خانه که از چینش اجزایی مثل اطاق، دستشویی، حمام، حیاط و امثال به وجود می‏آید، در اینجا ترکیب خانه و واجدیت آن نسبت به اجزاء تشکیل دهنده‏اش اعتباری است و مثل واجدیت انسان نسبت به اجزائش که حقیقی بود نیست.

پس اشیاء خارجی و حقیقی سه قسم‏اند؛ بسیط، مرکب به ترکیب حقیقی و مرکب به ترکیب اعتباری. حال ما باید تمامیت و صحت را در این سه قسم تصویر کنیم.

تمامیت و نقص در اقسام سه‏گانه:

۱- تمامیت و نقص در مرکب حقیقی:

تمامیت در مرکب حقیقی کاملاً واضح است، تمامیت در شیئی که دارای ترکیب حقیقی است مثل انسان به این معناست که واجد همه اجزاء و شرائط است، اگر انسانی همه اجزاء جسم او وجود داشته باشند می‏گوییم این انسان تام الخلقه است، اما اگر بعضی از اجزاء این انسان مفقود شود مثلاً چشم نداشته باشد می‏گوییم ناقص الخلقه است، پس تصویر تمامیت و نقص در مرکب حقیقی کاملاً روشن و واضح است.

۲- تمامیت و نقص در مرکب اعتباری:

تمامیت در مرکب اعتباری هم مثل مرکب حقیقی به معنای واجدیت للاجزاء و الشرائط و نقص به معنای عدم واجدیت نسبت به اجزاء و شرائط است و تنها تفاوت بین مرکب اعتباری و مرکب حقیقی در اعتبار جزء است که اگر خانه‏ای واجد همه اجزائی که به عنوان جزء اعتبار شده‏اند باشد در این صورت می‏گوییم: «هذه الدار تامّة» اما اگر خانه‏ای یک جزء را نداشته باشد می‏گوییم: «هذه الدار ناقصة»، پس تصویر تمامیت و نقص در مرکب اعتباری هم مثل مرکب به ترکیب حقیقی است.

۳- تمامیت و نقص در اشیاء بسیط:

تمامیت و نقص در اشیاء بسیط به اعتبار بودن اجزاء و شرائط و نبودن اجزاء و شرائط نیست بلکه تام و ناقص بودن در اینجا به اعتبار مراتب و درجات آن شیء و قوت و ضعف آن مراتب است؛ مثلاً واجب الوجود که خداوند تبارک و تعالی باشد یک وجود بسیط و فاقد جزء است که به آن گفته می‏شود «انه وجودٌ تام» و منظور از تمامیت در مورد وجود خداوند تبارک و تعالی این است که وجود خداوند متعالی اقوی و اعلی مراتب وجود است و بالاترین مرتبه در وجود، وجود تام است و در مقابل سایر وجودات، وجود ناقص محسوب می‏شوند چون در درجات و مراتب ضعیف‏تر هستی و وجود قرار دارند. پس تمامیت و نقص در مورد اشیاء بسیط به ملاحظه اجزاء و شرائط نیست بلکه به ملاحظه درجات و مراتب وجودی است.

صحت و فساد در وجودات:

۱- صحت و فساد در مورد وجودات خارجیه:

صحت و فساد در همه اقسام سه‏گانه وجود (بسیط، مرکب حقیقی و مرکب اعتباری) به یک معناست یعنی صحت و فساد هم در شیء بسیط و هم در شیء مرکب به ترکیب حقیقی و هم در شیء مرکب به ترکیب اعتباری به یک معناست و مثل تمامیت و نقص نیست که حداقل در بسیط و مرکب فرق داشت و آن معنی عبارت است از اتصاف شیء به کیفیت ملائم و سازگار با طبیعت نوعیه است که این سازگاری و ملائمت موجب می‏شود گفته شود «هذا الشیء صحیحٌ» و در مقابل اگر شیء متصف به یک کیفیتی شود که ملائم با طبیعت نوعیه‏اش نباشد در این صورت فاسد خواهد بود.

به عبارت دیگر صحیح عبارت است از: ما یترتب علیه الاثر الذی یترقب منه؛ صحیح عبارت است از چیزی که اثر متوقع و مترتب و مورد انتظار از آن حاصل شود و فاسد چیزی است که آن اثر متوقع و مترتب از آن حاصل نشود. فرض کنید سیب زمانی صحیح است که آن اثر مورد انتظار به حسب طبیعت نوعیه‏اش برای آن حاصل شود، پس اگر سیب طعمی داشته باشد که ملائم با طبیعت نوعیه‏اش باشد گفته می‏شود: این سیب صحیح است ولی اگر طعمش ملائم با طبیعت نوعیه‏اش نباشد گفته می‏شود: این سیب فاسد است. فرقی هم نمی‏کند شیء بسیط باشد یا مرکب و باز فرقی نمی‏کند مرکب حقیقی باشد یا اعتباری.

۲- صحت و فساد در مورد امور اعتباریه:

آنچه گفته شد تصویر معنای صحت و فساد و تمامیت و نقص در مورد وجودات خارجیه بود،  اما حال باید ببینیم اطلاق معنای صحت و فساد و تمامیت و نقص بر امور اعتباری مثل صلاة، صوم، حج و امثال آن به چه کیفیت است؟

اطلاق تمامیت و نقص بر امور اعتباریه دقیقاً بر وِزان امور حقیقیه و خارجیه است و از این جهت بین این دو فرقی نیست، همان گونه که در مورد موجود حقیقی و امر واقعی تمامیت را به معنای واجدیت للاجزاء و الشرائط و نقص را به معنای عدم واجدیت للاجزاء و الشرائط دانستیم در امور اعتباریه هم طابق النعل بالنعل همین مطلب را می‏گوییم، بالاخره یک امر اعتباری مثل صلاة اگر دارای ده جزء باشد در صورتی که یک جزء را نداشته باشد می‏توان گفت ناقص است اما اگر همه اجزاء و شرائط را داشته باشد می‏گوییم این نماز تام است ولی عمدتاً در مورد نماز لفظ صحیح و فاسد بکار برده می‏شود و همچنین است در مورد صوم، حج و سایر امور اعتباری و اختراعی، نمازی که یک جزء آن مفقود است باید لفظ ناقص بر آن اطلاق شود اما عمدتاً گفته می‏شود چنین نمازی فاسد است.

دلیل این امر هم این است که نمازی که یک جزء آن کم باشد آن اثر متوقع و مورد انتظار از آن حاصل نمی‏شود لذا به جای اینکه بگوییم این نماز ناقص است می‏گوییم فاسد است، پس اطلاق فساد به نماز از این باب است که آن اثری که متوقع و مورد انتظار است از نماز فاقد جزء حاصل نمی‏شود هر چند منشأ عدم حصول اثر، نبودن یک جزء یا شرط باشد، بله ما به اعتبار نبودن جزء و شرط می‏توانیم بگوییم چنین نمازی ناقص است ولی این خیلی مورد توجه نیست و معمولاً تعبیر فاسد بکار برده می‏شود؛ چون اگر یک جزء از نماز نباشد قهراً اثری که از نماز متوقع است حاصل نخواهد شد.

در مورد صحیح هم مطلب از همین قرار است یعنی با اینکه باید به نماز واجد همه اجزاء و شرائط گفته شود این نماز تام است ولی عمدتاً از تعبیر صحیح استفاده می‏شود و گفته می‏شود چنین نمازی صحیح است و دلیل این امر هم آن است که نمازی که همه اجزاء و شرائط را داشته باشد اثر متوقع و مورد انتظار از آن حاصل می‏شود لذا گفته می‏شود چنین نمازی صحیح است.

پس اطلاق صحت و فساد بر ماهیت اعتباریه در واقع از باب توسعه دادن در اطلاق این عناوین است، یعنی درست است که نماز متشکل از ده جزء است ولی ما برای این اجزاء یک نوع وحدتی در عالم اعتبار در نظر می‏گیریم و این نماز یک موجود اعتباری یکپارچه می‏شود و یک هیأت اتصالی برای آن در نظر می‏گیریم و برای همین است که اگر کسی نمازش را رها کند گفته می‏شود نمازش را قطع کرد و این به خاطر این است که یک نوع وحدت اعتباری و هیأت اتصالی برای نماز در نظر گرفته شده است.

به هر حال عروض صحت و فساد بر اساس ملاکی است که عرض شد و آن این که اگر اجزاء و شرائطی که در امور اعتباری مثل صلاة معتبر است وجود داشته باشد گفته می‏شود این نماز صحیح است و اگر آن اجزاء و شرائط وجود نداشته باشد گفته می‏شود این نماز فاسد است. پس معنای صحت و فساد در ما نحن فیه معلوم شد و آنچه محقق خراسانی و محقق اصفهانی در مورد معنای صحت و فساد گفته بودند قابل قبول نیست.