جلسه سی و هشتم – اصالة عدم النقل

جلسه ۳۸ – PDF

جلسه سی و هشتم

اصالة عدم النقل

۱۳۹۲/۰۹/۱۲

خلاصه جلسه گذشته:

بحث ما در تعارض احوال بود، عرض کردیم در تعارض بین حقیقت و سایر احوال و همچنین در تعارض بین خودِ سایر احوال لفظ با قطع نظر از حقیقت آنچه معیار و ملاک است اصالة الظهور است یعنی باید ببینیم ظاهر و متفاهم از کلام چیست و سایر اصول لفظیه مثل اصالة الحقیقة، اصالة عدم النقل، اصالة عدم القرینه و امثال آن همگی مصادیق اصالة الظهور هستند. معنای ظهور هم معلوم است، مثلاً وقتی گفته می‏شود «رأیت اسداً» و قرینه‏ای همراه آن نیست ظهور در معنای حقیقی دارد ولی اگر قرینه‏ای کنار آن آورده شود و گفته شود «رأیت اسداً یرمی» ظهور در معنای مجازی دارد. پس اگر ملاک و معیار را اصالة الظهور دانستیم چه در آنجایی که احتمال وجود قرینه را می‏دهیم و چه در جایی که احتمال قرینیت موجود را می‏دهیم به مقتضای ظهور کلام اخذ می‏کنیم لذا قرار دادن اصالة الظهور به عنوان یک مرجع در تعارض احوال مشکلات ما را حل می‏کند و یک قاعده ثابت و عمومی برای حل مشکل تعارض است تا اینکه بخواهیم به خصوص در موارد تعارض احوال بحث تقدم یک اصل خاص را مطرح کنیم.

اصالة عدم النقل:

این اصل یک اصلی است که در بین اصول لفظیه مطرح است و مورد آن جایی است که لفظی داریم و شک می‏کنیم آیا این لفظ از معنایی که برای آن وضع شده و به عبارت دیگر از معنای حقیقی اولی خودش به معنای دیگری نقل داده شده یا نه؟ این احتمالی است که مورد ابتلاست، مخصوصاً در ادله شرعیه پیش می‏آید که ما با لغتی مواجه می‏شویم و این لغت یک معنای حقیقی دارد و ما شک می‏کنیم آیا این لفظ از معنای حقیقی خودش نقل داده شده یا نه؟

مسئله دیگری که مهم است و ما فعلاً وارد آن نمی‏شویم این است که لفظ یک معنای حقیقی دارد و یک معنای منقول الیه دارد و ما شک می‏کنیم چه زمانی این نقل صورت گرفته یعنی در زمان نقل شک می‏کنیم که ما فعلاً کاری به این جهت نداریم.

پس بحث در این است که لفظی برای معنایی وضع شده و ما شک می‏کنیم آیا این لفظ از معنای حقیقی و موضوع‏له خودش به معنایی دیگر نقل داده شده یا نه؟ این نکته را توجه داشته باشید که مسئله اصالة عدم النقل کاربرد زیادی دارد و زیاد مورد استناد قرار می‏گیرد و در بین عقلاء و عرف هم رایج است، در واقع در نزد عقلاء اصالة عدم النقل برای اثبات همان معنای حقیقی و استعمال لفظ در همان معنی مورد استفاده قرار می‏گیرد اما یک مسئله‏ای که وجود دارد و به خاطر ذکر نظریه امام (ره) ما قصد داریم در اینجا به آن بپردازیم این است که وجه اصالة عدم النقل چیست؟ یعنی چرا عقلاء در چنین مواردی به اصل عدم نقل استناد می‏کنند؟

وجوه استناد به اصالة عدم النقل:

در اینجا چند احتمال وجود دارد:

احتمال اول:

اصالة عدم النقل یک اصل عقلایی است به این معنی که عقلاء مثل هر مسئله دیگری که وقتی در بقاء آن شک می‏کنند به استصحاب رجوع می‏کنند در اینجا هم در واقع اصالة عدم النقل را استصحاب عدم نقل دانسته‏اند و همان گونه که اگر عقلاء در حدوث چیزی شک کنند بنا را بر عدم حدوث می‏گذارند و می‏گویند این شیء قبلاً وجود نداشته و الآن شک کرده‏ایم حدوث و تحقق پیدا کرده یا نه لذا عدم حدوث آن را استصحاب می‏کنیم، در مورد نقل هم مطلب از همین قرار است یعنی می‏گوییم قبلاً و زمانی که لفظ وضع شده نقل تحقق نداشته پس عدم نقل حالت سابقه یقینیه دارد و الآن که شک کرده‏ایم آیا نقل حادث شده یا نه همان حالت سابقه را که عبارت از عدم نقل است استصحاب می‏کنیم.

احتمال دوم:

وجه اعتبار و حجیت و ارزش اصالة عدم النقل چیز دیگری است و ربطی به استصحاب و اصول عملیه دیگر ندارد بلکه بناء عقلاء بر این است که در موارد شک در نقل بناء را بر عدم نقل می‏گذارند و غرضشان هم از این بنا گذاری این است که اگر بنا را بر عدم نقل نگذارند غرض واضع از وضع نقض خواهد شد لذا نقل مستلزم نقض غرض وضع و واضع خواهد بود، چون غرض از وضع عبارت است از سهولت در تفهیم و تفهّم، حال اگر در موارد شک در نقل بناء بر عدم نقل گذاشته نشود در تمام مواردی که احتمال نقل وجود دارد دچار مشکل خواهیم شد و همه الفاظ مجمل خواهند شد، چون سراغ هر لفظی که برویم تا معنای آن را بفهمیم احتمال می‏دهیم از آن معنی نقل داده شده باشد، اگر این احتمال باقی بماند و عقلاء را متوقف کند منجر به اجمال خواهد شد، چون وقتی چند احتمال در کلام وجود داشته باشد و هیچ کدام بر دیگری رجحان پیدا نکند طبیعتاً لفظ مجمل خواهد ماند مثل لفظ مشترک که چند معنی دارد و قرینه‏ای بر ترجیح یکی از معانی بر دیگری وجود نداشته باشد لذا همه معانی آن لفظ محتمل خواهد بود و وقتی همه معانی محتمل باشند لفظ مجمل خواهد شد، در اینجا هم وقتی احتمال نقل وجود داشته باشد و بنا بر عدم نقل گذاشته نشود منجر به اجمالِ لفظ خواهد شد و لفظ مجمل قادر به تفهیم و تفهم نیست و سهولت تفهیم و تفهم که غرض واضع بوده محقق نخواهد شد، پس عقلاء به این دلیل بنا را بر عدم نقل می‏گذارند که اگر بنا بر عدم نقل گذاشته نشود نقض غرض واضع پیش خواهد آمد.

احتمال سوم:

امام (ره) احتمال سومی را مطرح کرده و می‏فرماید: وجه اعتبار عدم نقل نزد عقلاء در مواردی که احتمال نقل وجود دارد به فطرت عقلاء بر می‏گردد و این در فطرت عقلاست که اگر حجتی نزد آنها قائم شده مادامی که حجتی بر خلاف آن حجت اولی قائم نشود به حجت اول اخذ می‏کند و این یک امر فطری است، انسان فطرتاً برای هر چیزی به دنبال دلیل است و بدون دلیل چیزی را نمی‏پذیرد و انسان‏هایی که تقلید کور کورانه می‏کنند و بدون دلیل هر چیزی را می‏پذیرند در واقع فطرت آنها دچار غبار و زنگار شده، ما حتی در مواردی که قائل به تقلید و تعبد هستیم هم قبل از آن خودمان را با دلیل متقاعد کرده‏ایم که در بعضی موارد باید متعبد و مقلد باشیم، یعنی فطرت ما می‏پذیرد که چون خودش قائل به درک همه مصالح و مفاسد نیست و نمی‏تواند برنامه زندگی سعادتمندانه را درک کند لذا گردن نهادن به دین و دستورات آن را می‏پذیرد و چون بخشی از دین را احکام الهی تشکیل می‏دهد و اساس احکام هم بر مبنای تعبد است لذا خودش را متعبد به آن احکام می‏داند، پس متعبد شدن به احکام الهی یک نوع تبعیت محض و کور کورانه نیست بلکه عقل و فطرت انسان نخست این را پذیرفته که وقتی در چارچوب یک نظامی به نام نظام الهی قرار گرفت باید به برنامه‏های آن گردن نهد لذا متعبد به احکام الهی می‏شود.

پس فطرت انسان بر این اساس مستقر است که تا زمانی که حجتی بر خلاف حجت اولی که نزد او قائم شده وجود نداشته باشد به آن حجت اول اخذ می‏کند.

در ما نحن فیه هم معنای حقیقی موضوع‏له قبلاً برای انسان ثابت شده یعنی آن وضع اول به سبب حجتی برای او محقق و ثابت شده حال اگر احتمال نقل را بدهد گاهی حجتی بر خلاف حجت اول و اقوای از آن و یا حداقل مساوی با آن از حیث اعتبار وجود دارد که در این صورت به حجت دوم اخذ می‏شود و لفظ به معنای جدید نقل داده می‏شود؛ مثلاً در کتاب‏های لغت معنای موضوع‏له را ذکر کرده‏اند اما در هیچ کتاب لغتی این معنی را مشاهده نکرده و فقط در یک نقل تاریخی یا در بین اقوام مشاهده شده که این نمی‏تواند حجتی بر خلاف حجت اول باشد، لذا اگر چنین حجتی بر نقل قائم شد- این نکته را توجه داشته باشید که بحث از تعارض حجتین بر معنای حقیقی نیست چون ممکن است حجتی قائم شود که فلان معنی معنای لفظ است و در مقابل حجت دیگری قائم شود بر اینکه فلان معنای دیگر معنای حقیقی لفظ است یعنی معنای موضوع‏له لفظ معنای دیگری است بلکه بحث ما در این است که یک معنایی معنای موضوع‏له لفظ است و در آن تردیدی نیست ولی کلام در نقل این معناست- آن حجت پذیرفته می‏شود و معنای نقل داده شده اخذ می‏شود. پس طبق نظر امام (ره) عقلاء بر اساس همین مسئله اصالة عدم نقل را قبول کرده‏اند.

به نظر می‏رسد این بحث در بین وجوه مذکور اصح و اولی باشد.

پس عقلاء به غرض واضع التفاتی ندارند بلکه فطرتاً به دنبال حجت و دلیل هستند و اگر حجتی بر خلاف حجت اول قائم نشد به همان حجت اول اخذ می‏‏کنند لذا طبق این بناء عقلائی اصل بر عدم نقل گذاشته می‏شود و اینکه عقلاء بناء را بر عدم نقل می‏گذارند به خاطر این است که نمی‏توانند چنین بنایی را نگذارند، چون مادامی که حجتی بر خلاف حجت دیگر که همان وضع است اقامه نشده به همان حجت اول اخذ می‏کنند. فرق است بین اینکه گفته شود برای اینکه الفاظ مجمل نشود عقلاء اختیاراً بناء را بر عدم نقل می‏گذارند و بین اینکه گفته شود اصلاً عقلاء نمی‏توانند چنین بنایی را نگذارند.