جلسه هفتاد و ششم -خاتمه: ملکیت معادن – بررسی قول سوم و چهارم – نتیجه

جلسه ۷۶ – PDF

جلسه هفتاد و ششم

خاتمه: ملکیت معادن – بررسی قول سوم و چهارم – نتیجه

۱۳۹۳/۱۱/۲۹

در مورد ملکیت رقبه معادن چهار قول ذکر شد. قول مشهور قدما و قول بعضی از بزرگان از جمله محقق و شهید و صاحب جواهر مورد بررسی قرار گرفت.

قول سوم: تبعیت ملکیت معدن از ملکیت ارض

قول سوم قول به تبعیت ملکیت معدن از ملکیت ارض است. این قول در واقع یک نوع تفصیل است به این معنا که معادنی که در اراضی انفال مثل ارض موات واقع شده‏اند، از انفال محسوب می‏شوند و معادنی که در ملک شخص خاصی واقع شده‏اند، ملک همان صاحب ارض حساب می‏شوند و معادنی که در اراضی مفتوحة عنوة واقع شده است از آنجا که مالک این اراضی مسلمین هستند این معادن هم متعلق به عموم مسلمین خواهد بود. این قولی است که به مرحوم علامه حلی و جمع دیگری نسبت داده شده است.

دلیل قول سوم

تقریب اول: دلیل این قول ظاهراً این است که کسی که مالک ارض باشد بر اساس همان مطلبی که جمعی تصریح به آن کردند من تخوم الارض الی عنان السماء متعلق به او است. اگر ارض، ارض موات باشد مالک آن امام است پس امام مالک ارض است مطلقا یعنی مالک عمق و سماء ارض است لذا معدنی که در این ارض واقع شده متعلق به امام است. همچنین است در املاک شخصیه و اراضی دارای مالک شخصی، در آنجا هم کسی که زمین دارد مالک عمق و آسمان زمین است لذا معدن برای او می‏شود و قس علی هذا اراضی مفتوحة عنوة. پس مستند این قول، این است که ملکیت نسبت به زمین ملکیت نسبت به تخوم الارض الی عنان السماء را در بر می‏گیرد.

تقریب دوم: تقریب دیگری که می‏توان گفت همان مسئله‏ای است که از قول بعضی نقل کردیم که ملکیت ارض ملکیت نسبت به اجزاء ارض هم هست و معدن هم جزء اجزاء الارض محسوب می‏شود. لذا ملکیت ارض شامل ملکیت معدن هم می‏شود.

فرق دو تقریب

ممکن است این دو تقریب قابل برگشت به یکدیگر باشند ولی اگر دقت شود می‏توان آنها را از هم تفکیک کرد. تقریب اول مسئله تبعیت است یعنی مالک ارض مالک تخوم الارض و عنان السماء هم هست. در تقریب دوم مسئله ملکیت ارض و به تبع آن اجزاء الارض مطرح است. پس در هر دو به نوعی تبعیت وجود دارد لکن ممکن است بگوییم یکی تبعیت حکمی است و یکی تبعیت موضوعی؛ ما وقتی می‏گوییم شخصی مالک چیزی است، قهراً از باب اینکه شیء اجزائی دارد پس مالک اجزاء هم هست. این تبعیت موضوعی می‏شود. اما طبق تقریب اول می‏گوییم تخوم الارض هم حکماً مثل ارض است و حکم عنان السماء الارض هم حکم خود ارض است، پس می‏توانیم این طور بین این دو تقریب فرق بگذاریم که در تقریب اول تبعیت حکمی مطرح است و در تقریب دوم تبعیت موضوعی مطرح است.

بررسی دلیل قول سوم

این قول هم محل اشکال است و بطلان آن از مطالب گذشته آشکار می‏شود چه هر دو تقریب را یکی بدانیم و چه تفکیک کنیم. تقریب اول باطل است چون اصل این مبنا که کسی که مالک زمین باشد مالک من تخوم الارض الی عنان السماء است محل اشکال است؛ این تبعیت به هیچ وجه پذیرفتنی نیست چون تبعیت تا حدودی که عرف به رسمیت بشناسد قابل قبول است. عرف برای ارض تا یک حدی در عمق زمین و یک حدی بالاتر از سطح زمین، تبعیت را می‏پذیرد اما نسبت به مازاد بر آن از دید عرف این تبعیت وجود ندارد.

در مورد تقریب دوم هم به همین ترتیب می‏توانیم بگوییم که مالکیت نسبت به ارض، مالکیت نسبت به اجزاء خود ارض است. یعنی نسبت به سطح زمین در عمق چند متری که عرفاً جزء آن زمین حساب می‏شود، مالکیت معنا پیدا می‏کند یعنی مالکیت ارض، مالکیت جزء الارض هم هست اما معدنی که در اعماق زمین واقع شده است جزء الارض محسوب نمی‏شود. هر زمینی مساحت و اجزائی دارد و کسی که مالک مساحت زمین می‏شود، مالک اجزاء این ارض هم می‏شود اما بعید است که مثلاً به عمق صد متری که می‏رسد، ما این را از اجزاء هذا الارض بدانیم. عرف نمی‏گوید آنچه که در عمق این زمین واقع شده، جزء هذا الارض است تا ملکیت نسبت به آن توجیه شود.

در هر صورت چه تقریب اول را برای استناد قول سوم ذکر کنیم و چه تقریب دوم را ذکر کنیم و چه اینها را یکی بدانیم و چه ندانیم در هر صورت اساس این قول باطل است لذا این تفصیل به نظر می‏رسد که صحیح نیست. البته اگر مبنای کسی این باشد که من تخوم الارض الی عنان السماء متعلق به مالک ارض است، قهراً این قول را می‏پذیرد. پس این مبنا را اگر بپذیریم این حرف قابل قبولی است اما انّما الاشکال در اصل این مبنا و نه تبعیت موضوعی و نه تبعیت حکمی وجهی ندارد. پس به نظر می‏رسد قول سوم هم تمام نباشد.

قول چهارم: تفصیل بین معادن واقع در ارض میته و غیر آن

قول چهارم تفصیل بین معادنی است که در ارض میتة واقع شده و معادنی که در غیر اراضی میتة است. گفته‏اند معدن واقع در اراضی میته از انفال است اما معدن واقع در غیر این اراضی از مباحات اصلیه است.

بررسی قول چهارم

فظهر فساد هذا القول مما ذکرنا. بطلان این قول هم با توجه به آنچه که سابقاً گفتیم معلوم می‏شود و وجهی برای این تفصیل به نظر نمی‏رسد. چرا معدنی که در ارض میته واقع است از انفال باشد؟ ملاک آن چیست؟ اگر ملاک این است که چون خود ارض ملک امام است پس باید معدن هم ملک امام باشد، سؤال این است که با این ملاک چرا در مورد اراضی مفتوحة عنوة نمی‏گویید معدن ملک عامه مسلمین باشد؟ اگر ملاک تبعیت در ملکیت خود ارض است، در املاک شخصی هم باید بگویید معدنی که در املاک شخصی واقع شده باید متعلق به خود شخص باشد؟!

به عبارت دیگر اگر ما قول مشهور قدما را کنار بگذاریم و نخواهیم قول مشهور قدما را بپذیریم در درجه دوم قول علامه حلی قولی است که با قواعد سازگار است. اگر قول مشهور قدما را نپذیریم باید قول سوم را بپذیریم و دیگر نه وجهی برای این تفصیل است و نه وجهی برای قول دوم که صاحب جواهر و امثال ایشان گفتند. این تفصیلات بخصوص این تفصیل چهارم بدون وجه و بدون استناد است لذا قول چهارم هم باطل است.

حق در مسئله

نتیجه بحث در خاتمه این شد که به نظر می‏رسد که اقوی آن است که معادن ملک امام هستند و از انفال محسوب می‏شوند بنابراین زمام امر معادن به اختیار امام معصوم است و در عصر غیبت هم به اختیار حاکم اسلامی و رهبر جامعه اسلامی. لذا هر نوع تصرف، استخراج در رابطه با معادن به اذن امام باید صورت بگیرد و امام به هر نحوی که صلاح بدانند می‏توانند تعیین کنند که معادن در اختیار چه کسانی با چه خراج و اجرتی یا بدون خراج و اجرت قرار بگیرد و منافعی هم که از این راه به دست می‏آید در اختیار او است که صرف مصالح عمومی اسلام و مسلمین می‏شود.

نکته: احقیت مالک ارض نسبت به دیگران

فقط یک نکته را توجه کنید که اگر کسی زمینی داشته باشد و در عمق آن، معدنی واقع شده باشد که استخراج از آن متوقف بر ورود به این ارض و تصرف در این ارض باشد لعلّ بگوییم مالک ارض نسبت به دیگران در تصرف و استخراج از معدن احق است؛ یعنی اگر مالک زمین توانایی مالی و تمکن از استخراج دارد و استخراج هم متوقف بر ورود و تصرف در ارض است، بعید نیست که بگوییم مالک زمین نسبت به دیگران احق است نه اینکه مالک باشد. ما اصل ملکیت دیگران نسبت به معادن را نفی کردیم و گفتیم معادن از انفال است و هیچ کسی مالک معادن نیست ولو اینکه مالک زمین هم باشد ولی مالک زمین اگر قدرت و تمکن از استخراج معدن داشته باشد و استخراج معدن هم راهی به غیر از این زمین ندارد، با این دو شرط می‏توان گفت که مالک ارض نسبت به دیگران احق است یعنی در دوران بین استخراج مالک و غیر، مالک برای این کار احق است ولی اگر مالک توانایی استخراج ندارد، دیگری می‏تواند با استخراج مالک شود.

سؤال: اگر امام به دیگری اذن داد، مالک زمین می‏تواند ممانعت کند؟

استاد: اذن امام علت تامه نیست؛ هم اذن امام را می‏خواهد و هم اذن صاحب الارض را. اگر تصرف کرد ضامن است و باید خساراتی که به زمین وارد شده را بپردازد.

اینجا دو مسئله وجود دارد  و نباید این دو مسئله را خلط کرد؛ مسئله اول اینکه می‏گوییم احق است یعنی اگر امر دائر شود بین اینکه استخراج را به مالک بدهند یا به دیگری، مالک ارض اولی است. مسئله دیگر اینکه اگر استخراج از معدن حتی در املاک شخصی متوقف بر تصرف در این ارض باشد. همین جا هم امام باید تحصیل رضایت مالک ارض را بکند چون عمق این زمین ملک امام است ولی همین امام هم اگر بخواهد برای تحصیل مال متعلق به خودش تصرف در ملک غیر کند، باید اذن بگیرد.

«هذا تمام الکلام فی البحث عن المعدن»

بحث جلسه آینده: امر سوم از امور هفتگانه ای که متعلق خمس قرار گرفته‏اند مسئله کنز است که ان شاء الله از جلسه آینده این بحث را شروع خواهیم کرد.

حقیقت ایمان

امام صادق (ع) می‏فرمایند: «لَا يَكُونُ‏ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى‏ يَكُونَ‏ خَائِفاً رَاجِياً وَ لَا يَكُونُ‏ خَائِفاً رَاجِياً حَتَّى يَكُونَ عَامِلاً لِمَا يَخَافُ وَ يَرْجُو»؛ عبد مؤمن نمی‏شود و ایمان در قلب او مستقر نمی‏گردد مگر اینکه دو خصوصیت داشته باشد: هم خوف در او باشد و هم رجاء. اگر کسی خائف و راجی بود، این نشانه ایمان است. خوف از چه چیزی؟ و رجاء به چه چیزی؟ این را به استناد یک کلامی از امیرالمؤمنین (ع) عرض خواهم کرد اما ادامه حدیث این است: «وَ لَا يَكُونُ‏ خَائِفاً رَاجِياً»؛ و نمی‏توانیم بگوییم شخص خائف و راجی است مگر اینکه عامل باشد نسبت به چیزی که از آن می‏ترسد و نسبت به آن امید و رجا دارد.

پس ایمان متوقف بر خوف و رجا شد و خوف و رجا در صورتی تحقق پیدا می‏کند که شخص عامل باشد به آنچه که از آن خوف دارد و نسبت به آن رجا دارد. حال از چه چیزی باید ترسید و به چه چیزی باید امید داشت؟ این مطلب را امیر المؤمنین (ع) فرمودند: «لَا تَرْجُ إِلَّا رَبَّكَ؛ لَا تَخَفْ‏ إِلَّا ذَنْبَكَ‏»؛ از هیچ چیزی نترس مگر از گناه خودت و به هیچ کس و هیچ چیز امید نداشته باش مگر خدای خودت. این نکته بسیار مهمی است اگر می‏خواهیم ببینیم درجه ایمان ما چقدر است و واقعاً مؤمن هستیم یا نه و آیا ایمان قلبی داریم یا نه، ببینیم این میزان و ملاک و معیار تا چه حد در ما محقق شده. خیلی از اوقات افراد با خودشان این دغدغه و درگیری ذهنی را دارند و می‏خواهند خودشان را بسنجند و ببینند وضعشان در این عالم و نزد پروردگار چگونه است و چه ارزش و قمیتی دارند.

این سؤال در ذهن خیلی‏ها پیش می‏آید که نمره ما الان چند است؛ انسان خودش می‏تواند با آنچه که از ائمه معصومین (ع) رسیده بفهمد که نمره‏اش چند است. در روایات معیارها و ملاک‏های زیادی ذکر شده که اگر ما آنها را کنار خودمان قرار دهیم می‏توانیم خودمان را با آن ارزیابی کنیم و ببینیم نمره ما چند است. یکی از آن نشانه‏ها در همین روایت ذکر شده است. می‏خواهیم ببینیم آیا واقعاً ایمان داریم یا نداریم؟ باید ببینیم آیا خوف و رجا در ما هست یا نه. اگر خوف رجا داریم از چه کسی و از چه چیزی است و میزانش چقدر است و چه مقدار در ما اثر می‏گذارد. آیا نسبت به گناه خوف داریم یا نه. هر چه خوف ما از گناه بیشتر باشد ایمان ما قوی‏تر است. آیا به غیر از خدا به کسی امید داریم یا خیر؟ آن مقداری که برای دیگران در زندگی حساب باز می‏کنیم برای خدا حساب باز می‏کنیم؟ آن مقداری که به دیگران امید داریم، به خدا امیدوار هستیم یا نه و چه مقدار در زندگی ما اثر می‏گذارد؟

«لَا يَكُونُ‏ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى‏ يَكُونَ‏ خَائِفاً رَاجِياً»؛ پس ایمان متوقف بر خوف و رجا شده و خوف و رجا در انسان به این است که انسان عامل باشد، نه اینکه در زبان بگوید من فقط به خدا امید دارم و فقط از گناه خودم می‏ترسم. نمی‏گوید از خدا بترس.  روایتی هم که از امیرالمؤمنین (ع) خواندیم می‏گوید: «لَا تَخَفْ‏ إِلَّا ذَنْبَكَ‏»؛ جز از گناه خودت نترس. اگر می‏خواهی بترسی از گناهت بترس و به خدا امید داشته باشد. ما چه مقدار به این مطلب، عامل هستیم؟ عمل باید کنیم «لِمَا يَخَافُ وَ يَرْجُو» و عمل به ما یخاف این است که انسان مراقبت بر گناه کند. کسی که مراقبت بر گناه کند معلوم می‏شود که برای خدا در زندگی خود حساب باز کرده است. ناظر و بیننده‏ای را می‏بیند که در همه آنات مراقب اوست. نه تنها مراقب افعال او بلکه مراقب خطورات ذهنیه او هم هست. مراقب همه حالات انسان هم هست. ببینیم چقدر در مورد رجاء به خدا عامل هستیم؟ چقدر به فضل و رحمت خداوند امید داریم و امیدمان به خدا به عنوان مسبب الاسباب و علة العلل در مقابل وسائط (اگر واسطه باشند) اخیره ضعیفه چقدر است؟ آیا به مسبب الاسباب بیشتر امیدواریم یا به آن امور اعدادی که سببیت هم ندارند؟

به هر حال این نشانه، نشانه‏ای است که می‏تواند به ما کمک کند که درجه ایمان خود را با آن بسنجیم. إن شاء الله خداوند به ما توفیق دهد که اهل خوف و رجا باشیم.