جلسه شصت و هشتم – الجهة الثانیة: فی اشتراط کونها مما حواه العسکر او عدم اشتراطه

جلسه ۶۸ – PDF

جلسه شصت و هشتم

الجهة الثانیة: فی اشتراط کونها مما حواه العسکر او عدم اشتراطه

۱۳۹۲/۱۱/۱۵

بازگشت به بحث شرائط تعلق خمس به غنیمت جنگی:

بحث ما بعد از اخبار تحلیل می­رسد به بحث از جهات مربوط به غنیمت جنگی یعنی ما طبق متن تحریر عرض کردیم اولین موردی که خمس در آن واجب است غنائم جنگی است دلیل بر وجوب خمس در غنائم جنگی را گفتیم بعد بحث به اینجا رسید که برای تعلق خمس به غنیمت جنگی چه شرایطی لازم است یعنی هر غنیمت جنگی متعلق خمس نیست.

اولین موردی که بحث کردیم اذن امام بود؛ ما در مسئله شرایط مربوط به تعلق خمس به غنیمت جنگی گفتیم در چند جهت باید بحث بکنیم جهت اولی بحث از اشتراط اذن امام در تعلق خمس به غنیمت جنگی بود. بعد به مناسبت مباحثی را مطرح کردیم که اگر در خود جنگ باشد حکم آن چگونه است و اگر در حال دفاع باشد چگونه است و اگر بدون اذن امام باشد چگونه است؛ بعد به مناسبت بحث کشیده شد به آنچه که از مال کفار بدست می­آید به غیر جنگ از طریق سرقت، حیلت و ربا و دعوی الباطلة همه را که از ملحقات بحث اذن امام بود مطرح کردیم.

الجهه الثانیه: فی اشتراط کونها مما حواه العسکر او عدم اشتراطه

آیا در تعلق خمس به غنیمت شرط شده که مما حواه العسکر باشد یا چنین شرطی وجود ندارد؟

عبارت تحریر این است: «إذا كان الغزو معهم بإذن الامام عليه السلام» که شرط اول بود که بحث از آن گذشت. بعد در ادامه این را می­فرماید: «من غير فرق بين ما حواه العسكر و ما لم يحوه كالارض و نحوها على الاصح» فرق نمی­کند آن غنیمتی که بدست آمده مما حواه العسکر باشد یا غیر ما حواه العسکر مانند زمین و درخت علی الاصح که این در مقابل این قول است که غنیمت در صورتی متعلق خمس است که مما حواه العسکر باشد اما اگر مثلاً زمین گرفتند (اراضی مفتوحة عنوةً) این دیگر متعلق خمس نیست؛ اختلاف در تعلق خمس است به مثلاً آنچه که از دشمن می­گیرند یا اعم است، شامل زمین و باغ و خانه و امثال آن می­شود اگر بگوییم خمس به اراضی و اشجار تعلق نمی­گیرد حال اینکه چه می­شود یک بحث دیگری است ممکن است کسی بگوید این جزء اموالی است که در اختیار امام قرار می­گیرد و مربوط به مصالح اسلام و مسلمین است و وقتی مربوط به مصالح اسلام و مسلمین باشد، دیگر خمس ندارد.

این اجمالی از عنوان این بحث بود اما ما حواه العسکر به چه معناست؟ ما لم یحوه معنایش چیست؟

برای روشن شدن این معنی و برای اینکه ببینیم عنوان بحث اینجا چیست آیا عنوان بحث اینجا اشتراط کون الغنیمة منقولةً است یا اشتراط کون الغنیمة مما حواه العسکر است یا نه اینکه هر دو به یک معناست این بحث را مطرح می­کنیم.

عنوان بحث:

ما عنوان این بحث را باید مشخص کنیم چون در کلمات به وضوح معلوم نشده است. از کلمات بعضی از بزرگان بدست می­آید که عنوان بحث این است: اشتراط کون الغنیمة منقولةً أو عدم اشتراطه یعنی اگر بخواهد خمس به غنیمت تعلق بگیرد حتماً باید منقول باشد اما اگر غنیمت منقول نباشد مثل زمین خمس به آن تعلق نمی­گیرد و یا اینکه چنین شرطی وجود ندارد.

ابتدا لازم است ما حواه العسکر را معنی کنیم و “لغت حوی” را توضیح دهیم.

ما حواه العسکر یعنی آنچه عسکر بدست می­آورد. مثلاً می­گوییم این شیشه حاوی یک لیتر آب است حاوی یعنی در برگیرنده حوا به معنای بدست آوردن، در برگرفتن، جمع کردن، شامل شدن و تصرف کردن هم آمده است وقتی می­گوییم حواه العسکر یعنی آنچه که عسکر بدست می­آورد و تصرف می­کند و جمع می­کند و همراه عسکر است و ما لم یحوه یعنی آنچه که عسکر بدست نیاورده و در بر نگرفته و همراهش نیست.

حال در اینجا دو احتمال است:

یک احتمال این است که بگوییم ما حواه العسکر به معنای منقول است و ما لم یحوه یعنی غیر منقول.

احتمال دیگر این است که بگوییم ما حواه العسکر و ما لم یحوه یک معنی دارد و منقول و غیر منقول معنای دیگری دارد و نسبت بین اینها نسبت ترادف و تساوی نیست.

مقایسه عبارت امام و سید:

پس از بیان این دو احتمال عبارت امام(ره) و مرحوم سید را با هم مقایسه می­کنیم:

امام (ره) فرموده: «إذا كان الغزو معهم بإذن الامام عليه السلام من غير فرق بين ما حواه العسكر و ما لم يحوه كالارض و نحوها على الاصح» اصلاً ایشان حرف از منقول و غیر منقول نزدند.

مرحوم سید در عروة می­فرماید: «من غیر فرق بین  ما حواه العسکر و ما لم یحوه و المنقول و غیره کالاراضی و الاشجار من ارضٍ و غیرها» ایشان هر دو عنوان را ذکر کرده هم عنوان ما حواه العسکر و هم عنوان منقول و غیر منقول را؛ ظاهر عبارت مرحوم سید این است که کأنّ اینجا دو مسئله وجود دارد یعنی یک مسئله ما حواه و ما لم یحوه است و یک مسئله منقول و غیر منقول است البته بنابر استفاده­ای که بعضی از اعلام از این عبارت کرده­اند.

پس بین کلام امام و مرحوم سید تفاوت وجود دارد؛ حال عنوان بحث آنچه امام فرموده­اند می­باشد یا آنچه مرحوم سید گفته؟

از کلمات بعضی بزرگان مثل محقق خویی استفاده می­شود که اصلاً عنوان و موضوع بحث منقول بودن است یعنی ما داریم بحث می­کنیم از شرطیت منقول بودن غنیمت جنگی و اینکه آیا برای تعلق خمس به غنمیت جنگی باید منقول باشد یا نه؟

این در واقع از کلمات صاحب حدائق استفاده شده؛ عبارت صاحب حدائق این است: «و لا اعرف علی هذا التعمیم» یعنی تعمیم نسبت به همه اراضی و امثال آن «دلیلاً سوی ظاهر الآیة فإنّ الظاهر من الروایات اختصاص ذلک بالاموال المنقولة» یعنی خمس بر طبق روایات متعلق به اموال منقول است.

محقق خویی در ذیل عبارتی که از سید خواندیم یک مطلبی دارند که از آن استفاده می­شود در نظر ایشان اساساً این دو مسئله با هم فرق می­کنند و کأنّ عنوان بحث را هم مسئله منقول بودن غنیمت قرار دادند «فی اشتراط کون الغنیمة منقولةً»؛ عبارت مرحوم محقق خویی این است: «و لا خلاف فی الاول بل علیه الاجماع و اما الثانی فهو المشهور بین الاصحاب».

یعنی در عمومیت خمس نسبت به ما حواه العسکر و غیر ما حواه العسکر اختلافی نیست و این مورد اتفاق و اجماع است و اما مورد دوم که منقول وغیر منقول باشد محل اختلاف است ولی عمومیت خمس نسبت به منقول و غیر منقول مشهور بین اصحاب است.

این یک معنایی است که از ظاهر کلام محقق خویی استفاده می­شود یعنی کأنّ در مسئله اول اختلافی نیست و اجماعی است اما مسئله دوم محل اختلاف است.

البته این یک احتمال در کلام مرحوم محقق خویی است که اساساً دو مسئله مستقل وجود دارد در یک مسئله اتفاق نظر است و در یک مسئله اختلاف وجود دارد.

یک احتمال دیگر هم در عبارت مرحوم محقق خویی می­توان ذکر کرد که این به تبع احتمالی است که در عبارت سید وجود دارد.

دو احتمال در کلام مرحوم سید:

در واقع ما در عبارت سید دو احتمال می­توانیم بدهیم:

یک احتمال اینکه بین ما حواه العسکر و لم یحوه و بین منقول و غیر منقول فرق است و این واو یک واو عطف حقیقی است و دو مسئله وجود دارد که محقق خویی می­فرماید اولی محل اجماع و اتفاق است و مسئله دوم محل اختلاف.

احتمال دوم اینکه بگوییم واو در کلام سید عطف تفسیری است به این معنی که ما حواه العسکر و ما لم یحوه یعنی منقول و غیر منقول؛ ممکن است از کلمات بعضی از بزرگان نیز این استفاده بشود؛ این عبارت را دقت کنید: «لا فرق فی الغنیمة بین ما حواه العسکر من الاشیاء المنقولة و بین غیره کالارض و الاشجار» ایشان ما حواه العسکر را به اشیاء منقوله تفسیر کرده است و برای غیر ما حواه العسکر هم مثال زده شده به ارض و اشجار.

از این عبارت به نوعی فهمیده می­شود که ما حواه العسکر یعنی منقول و ما لم یحوه یعنی غیر منقول.

دلیل بحث از عنوان مسئله:

پس در این کلمات به وضوح بیان نشده که ما حواه العسکر و ما لم یحوه آیا همان منقول و غیر منقول است؟ یا نه اینها دو مسئله جدا هستند. ما این مباحث را مطرح می­کنیم که موضوع و عنوان بحث مشخص و معلوم شود که اگر اینها دو مسئله باشند باید روشن شود کدام مسئله اینجا مورد نظر است؟ و اگر مرادف باشند دیگر بحثی ندارد و دلیلی ندارد که بحث کنیم عنوان بحث کدام است اما اگر گفته شود اینها دو مسئله است قهراً باید این بحث را مطرح کنیم که این دو چه فرقی با هم دارند و کدامیک عنوان بحث ماست.

پس دو احتمال اینجا وجود دارد چنانچه در عبارت مرحوم سید این را عرض کردیم: یکی اینکه واو عاطفه باشد دیگری آنکه تفسیری باشد. بعضی از عبارات ظهور در این دارد که اینها مرادف و یکی هستند اما از کلمات محقق خویی بدست می­آید اینها دو مسئله هستند؛ عبارت ایشان بیان شد «و لا خلاف فی الاول بل علیه الاجماع و اما الثانی فهو المشهور بین الاصحاب» ولی یک احتمال دیگر هم در کلام محقق خویی هست که منظور از “الاول” ما حواه العسکر یا منقول و منظور از “الثانی” ما لم یحوه و غیر منقول باشد یعنی احتمال دارد که در مورد کلام سید بگوییم واو تفسیری است و مرحوم محقق خویی که در ذیل آن این جمله را بیان فرموده به نحوی معنی کنیم که به همان احتمال تفسیر برگردد و الاول را به ما حواه العسکر و منقول و الثانی را به ما لم یحوه و غیر منقول برگردانیم.

این احتمال در کلام ایشان وجود دارد ولی یک قرینه­ای در عبارت ایشان هست که مانع حمل کلام مرحوم خویی بر این احتمال که اینها مرادف هستند، می­شود و آن قرینه این است که قبل از این عبارت «لا خلاف» یک عبارتی دارند که این عبارت این است: «سواءً کان مما حواه العسکر أم لا و سواءٌ أ کان من المنقول أم غیر المنقول» می­گوید چه از ما حواه العسکر باشد و چه از غیر آن و چه منقول باشد و چه غیر آن، به علاوه آنکه ما لم یحوه اعم از آن است که منقول باشد یا غیر منقول و این از معنای لغوی آن استفاده می­شود. اینکه اینجا دو بار کلمه “سواء” را آورده است نشان می­دهد که دو مسئله است و گرنه معنی نداشت دو مرتبه “سواء” را تکرار کنند.

بحث جلسه آینده: بحث تبیین عنوان مسئله و بیان حق در مسئله خواهد بود إنشاء الله.