جلسه بیست و چهارم – مقدمه هفتم: فی المراد بالغنیمه (امر پنجم: غنيمت در كلمات مفسرين)

جلسه ۲۴ – PDF

جلسه بیست و چهارم

مقدمه هفتم: فی المراد بالغنیمه (امر پنجم: غنيمت در كلمات مفسرين)

۱۳۹۲/۰۸/۰۱

            

خلاصه جلسه گذشته

بحث در امر پنجم است كه درباره غنيمت در كلمات مفسرين منعقد شده؛ گفته شد مفسرين عامه و خاصه در يك مطلب اتفاق دارند و آن اينكه غنيمت لغةً عام است و شامل هر فائده و منفعتي مي­شود كه به انسان واصل شود، لكن اختلاف در اين است كه در آيه شريفه غنيمت به چه معناست و گرنه همه تأكيد دارند كه در لغت به معناي عام است.

مفسرين خاصه

خاصه قاطبةً قائل هستند به اينكه غنيمت در آيه به معناي مطلق منفعت و فائده است. سه نمونه از عبارات مفسرين را كه سابقاً هم اشاره شده ذكر مي­كنيم و چند عبارت هم از مفسرين عامه بيان خواهيم كرد.

  • شيخ طوسي در تبيان تصريح مي­كند به امكان استدلال به آيه شريفه به اين عبارت «و يمكن الاستدلال علي ذلك بهذه الآية لأنّ جميع ذلك يسمي غنيمةً».

ايشان به صراحت مي­فرمايد كه براي شمول وجوب خمس نسبت به همه موارد كه قبل از اين عبارت اشاره كرده­اند (كنوز، معادن و غوص و ارباح مكاسب و … مي­توان به آيه استدلال كرد چون همه اينها غنيمت ناميده مي­شود. پس امكان استدلال به اين آيه وجود دارد چون اين آيه يك معناي عامي دارد.

  • مرحوم طبرسي در مجمع البيان نظير همين عبارت را فرموده «و يمكن ان يستدل علي ذلك بهذه الآية فإنّ في عرف اللغة يطلق علي جميع ذلك اسم الغُنم و الغنيمة» عبارت ايشان هم در واقع نظير همان عبارتي است كه شيخ طوسي فرمودند.
  • مرحوم علامه طباطبائي هم در تفسير الميزان قريب به همين مضامين را بيان فرمودند؛ عبارت ايشان اين است: «الغُنم و الغنيمة اصابة الفائدة من جهة تجارةٍ أو عمل أو حربٍ و ينطبق بحسب مورد نزول الآية علي غنيمة الحرب».

ملاحظه فرموديد كه در اين چند عبارت هم تصريح شده به معناي لغوي غنيمت كه در لغت به چه معناست و هم اينكه آيه ظهور در اين معناي عام لغوي دارد چون لغت معناي عام دارد در آيه هم چيزي كه مانع استفاده عموم باشد وجود ندارد لذا تصريح كرده­اند به اينكه به اعتبار عموميت اين آيه مي­توانيم خمس را در همه اين موارد واجب بدانيم.

مفسرين عامه

اما مفسرين عامه ضمن اينكه تأكيد مي­كنند بر معناي لغوي اما مي­گويند در عرف شرع و در لسان احاديث و روايات و آيات غنم و غنيمت به معناي غنائم جنگي است عبارت­هايي را به عنوان نمونه بيان مي­كنيم:

  • طبري در احكام القرآن اين گونه مي­گويد: «و اعلم أنّ الاتفاق حاصلٌ علي أنّ المراد بقوله غنمتم من شيءٍ” مال الكفار إذا ظفر به المسلمون علي وجه الغلبة و لا تقتضي اللغة هذا التخصيص و لكن عرف الشرع قيّد اللفظ بهذا النوع و سمّي الشرع الواصل الينا من الكفار».

بعد در چند صفحه بعد باز تصريح مي­كند «و عرف الشرع دلّ أنّ الغنيمة اسمٌ للمأخوذ من الكفار بطريق القهر».

در عبارت طبري دو نكته وجود دارد:

يكي اينكه همه اتفاق دارند بر اينكه به هيچ وجه در لغت از غنيمت، اختصاص فهميده نمي­شود؛ طبري تصريح مي­كند كه «و لا تقتضي اللغة هذا التخصيص» يعني تخصيص به آنچه كه مسلمين با قهر و غلبه در جنگ به دست مي­آرود.

و نكته دوم اينكه در شرع غنيمت به غنائم جنگي اختصاص يافته اما آنچه كه باعث شده از اين معناي عامه لغوي عدول شود و در خصوص غنائم جنگي استعمال شود، به واسطه شرع است يعني گويا مي­خواهد يك حقيقت شرعيه درست كند يعني در لسان آيات و روايات غنيمت به اين معناست اين اصل ادعا است اين ادعا تقريباً در بين مفسرين عامه شيوع دارد.

  • قرطبي در كتاب الجامع لاحكام القرآن تقريباً عين همين عبارت را آورده و مي­گويد در عرف شرع غنيمت به معناي غنائم جنگي است.

در عبارات كثيري از مفسرين عامه هم تصريح به معناي لغت نشده فقط همين معناي مشهور در عرف شرع را در اصطلاح خودشان ذكر كرده­اند. مانند شافعي، جصاص، بيضاوي، مراغي و جمع ديگري كه عمدتاً در ذيل آيه ۴۱ سوره انفال گفته­اند: «اسمٌ للمأخوذ من الكفار بطريق القهر و الغلبة» مضمون اكثر اينها اين است كه غنيمت يعني آن مالي كه به قهر و غلبه از مشركين در جنگ بدست مي­آيد.

البته اختلافاتي در بعضي از جزئيات دارند كه مهم نيست مثلاً آيا فقط اموال منقول را شامل مي­شود يا شامل اموال غير منقول هم مي­شود؟ يا مثلاً در مورد اموال ميدان جنگ است يا در غير آن؟ ولي عمده اين است كه غنيمت را در ذيل اين آيه مشهور مفسرين عامه به مال مأخوذ از مشركين در جنگ اطلاق كرده­اند.

عمده دليل اينها بر اين ادعا همان دليلي است كه سابقاً هم اشاره كرديم يعني به قرينيت سياق و مورد استناد مي­كنند به اينكه سياق آيات چنين اقتضائي دارد. پس هيچ كدام منكر معناي لغوي نيستند حتي اين چند مفسري كه اشاره شد مثل شافعي و بيضاوي و مراغه و جصاص تصريح نكرده­اند به معناي لغوي ولي ظاهراً معناي لغوي را انكار نكرده­اند اگر اينها غنيمت را به معناي مالي كه در جنگ بدست مي­آيد، گرفته­اند با توجه به آنچه كه از طبري نقل كرديم به نظر مي­­رسد اينها توجه و التفات به همين معناي شرعي كرده­اند و هيچ كدام عموميت معناي غنيمت به حسب لغت را انكار نكرده­اند ولو تصريح به آن هم نكرده باشند.

در هر صورت مراد آيه به نظر اينها غنائم جنگي است يعني آيه خمس را در خصوص غنائم جنگي واجب مي­كند ادله­ي ديگري هم دارند؛ ما قرينيت سياق و مورد را سابقاً رد كرديم و گفتيم كه نه سياق و نه مورد مخصص آيه نيست و قرينيت ندارد. ادله­ي ديگر هم دارند كه إنشاء‌ براي تكميل بحث آنها را رسيدگي خواهيم كرد.

فقط يك مطلبي هست و آن اينكه بعضي از عامه با اينكه مي­گويند مراد از غنائم و غنيمت در اين آيه غنائم جنگي است، اما در معادن هم خمس را واجب مي­دانند كه البته اين يك اشكالي به آنها مي­باشد به اينكه اگر منظور از «ما غنمتم» خصوص غنائم جنگي است در مورد معادن به چه ملاكي خمس واجب است؟ يا به چه ملاكي در كنوز خمس واجب است؟ اين مسئله را بعداً إنشاء الله بررسي خواهيم كرد.

خلاصه مقدمه هفتم

تا اينجا بحث ما در مورد مقدمه هفتم تمام شد عنوان مقدمه هفتم اين بود المراد من الغنيمة كه اصلاً‌ غنيمت به چه معناست؛ ما اين مطلب را در ضمن پنج امر دنبال كرديم: امر اول معناي غنيمت در لغت، امر دوم غنيمت در قرآن، امر سوم غنيمت در روايات، امر چهارم غنيمت در لسان فقها و امر پنجم غنيمت در نزد مفسرين بود.

مجموع آنچه كه ما در اين پنج امر ذكر كرديم يك نتيجه­اي به ما مي­دهد و ما از اين نتيجه مي­خواهيم يك استفاده­اي بكنيم. چنانچه اشاره كرديم ما اين مقدمه را براي اين نتيجه منعقد كرديم؛ بالاخره اين يك مسئله مهمي است كه وقتي غنيمت در لغت آن گونه است و در استعمال قرآني در اين آيه يك معناي عامي دارد در لسان روايات هم به معناي مطلق فائده و منفعت مي­باشد حداقل اين است كه اگر در روايات هم در غير معناي عام استعمال شده باشد مانند آيات قرآن كه در غير معناي عام هم استعمال شده ديگر ما نمي­توانيم بگوييم كه اختصاص به غنائم جنگي دارد و در هر دو معني استعمال شده و استعمال هم اعم از حقيقت است چنانچه عبارات فقها و مفسرين را هم ديديد. مجموع اينها در ذيل اين آيه ۴۱ سوره انفال ما را به اين نتيجه مي­رساند كه مقتضي براي ظهور آيه در عموم هست همان نكته­اي كه از اول در يكي از چند دليلي كه براي ظهور آيه در عموميت گفتيم، اشاره كرديم مقتضي براي عموم وجود دارد لغت همين را مي­گويد و از طرفي هم مانع يا مورد است يا سياق كه هيچ كدام از اين دو مانعيت ندارد و در احاديث و روايات هم به معناي عام به كار رفته است پس ما با اين آيه مي­توانيم اثبات كنيم وجوب خمس را در مطلق المنافع.

بحث جلسه آينده: اما بحث بعدي كه خواهيم داشت اين خواهد بود كه با توجه به مطالب و مقدماتي كه بيان كرديم اينجا مي­توانيم تأسيس اصل كنيم؛ يعني يك قاعده عامي كه در وقت شك بتوان به آن رجوع كرد مثل اطلاقات و عموماتي كه در بيع و عقود مانند «احل الله البيع» «و اوفوا بالعقود» داريم و اين اصل براي ما مرجعيت داشته باشد.

تذكر اخلاقي: خطبه غدير و توجه به ولي عصر (عج)

فردا روز عيد غدير است؛ اين روز يكي از اعياد مهم اسلامي و ديني است به وي‍ژه براي پيروان اهل بيت (ع) مسئله­ي بسيار مهمي است. آداب، اعمال، سنن و ادعيه­اي در اين روز مستحب است و به آنها سفارش شده كه إنشاء‌الله به آنها ملتزم خواهيم بود.

اينجا مطلبي كه به نظر مي­رسد طرح آن مفيد خواهد بود راجع به خطبه غدير است؛ ببينيد اصل حديث غدير از متواترات است حديث «من كنت مولاه فهذا عليٌ مولاه» متواتر بين الفريقين است و علما و كتب بسياري از عامه و خاصه آن را نقل كرده­اند و اسناد اين روايت و حديث در كتب عامه و اهل سنت بيش از كتب شيعيان است اما راجع به آنچه كه به نام خطبه غدير مشهور و معروف شده اين خطبه را شيخ حر عاملي صاحب وسائل در اثبات الهدي آورده است  مرحوم علامه مجلسي هم در بحار الانوار آن را آورده و در مورد اصل خطبه و اسناد آن سخن گفته است. محدث بحراني هم در كتاب كشف المهم اين خطبه را نقل كرده است. سيد بن طاووس هم در كتاب اقبال اين خطبه را آورده است.

از نظر سندي اين خطبه از سه طريق نقل شده يكي از طريق امام باقر عليه السلام كه از طريق امام سجاد (ع) و از امام حسن(ع) و امام حسين (ع) كه در آن واقعه شاهد و ناظر بوده­اند نقل مي­كند و دو طريق هم از دو تن از صحابي معروف پيامبر (ص) به نام­هاي حذيفة بن يمان و زيد بن ارقم.

روايت امام باقر (ع) در برخي از كتب از جمله احتجاج طبرسي ذكر شده است. همين طريق را مرحوم علامه مجلسي هم در بحار الانوار هم آورده و سيد بن طاووس هم در كتاب اليقين همين طريق را نقل كرده است.

اما روايت زيد بن ارقم در بعضي از كتب آمده از جمله العدد القوية تأليف شيخ علي بن يوسف حلّي و كتاب التحصين سيد بن طاووس روايت حذيفه هم در كتاب اقبال سيد بن طاووس نقل شده است.

ما از اين خطبه در جوامع روايي اصلي اثري نمي­بينيم؛ سخن در خود اين خطبه است مضامين اين خطبه مضامين كاملاً درستي است برخي از طريق مستند مضامين و اجزاء خطبه خواسته­اند ثابت كنند اين خطبه از خود پيامبر (ص) است حدود صد جمله از اين خطبه استخراج كرده و براي هر كدام از فرازهاي آن از قرآن و روايات استناد آورده­اند و اين يعني مضامين و اجزاء اين خطبه قطعاً صحيح است به صورت جداگانه هر كدام يك مستند روايي يا قرآني دارد. اما به عنوان اين مجموع و اين خطبه غدير غير از اين مواردي كه بيان شد در جوامع روايي قبل از اين بزرگان اثري نيست حتي مرحوم علامه اميني در الغدير اين را ذكر نكرده است. ولي جداي از اين بحث سندي آن كه جاي بحث دارد فرازها و مضامين اين خطبه ولو به صورت مجموعي از پيامبر صادر نشده ولي فرازهاي آن صحيح و قابل اعتنا و اتكا است.

يكي از اموري كه در خطبه غدير بيان شده توجه به وجود مبارك حضرت حجت (عج الله تعالي فرجه) است يعني اينكه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز و واقعه غدير راجع به وجود مقدس حضرت (عج الله فرجه) مطالبي را بيان مي­كنند و اين نشان از اهميت مسئله مهدويت است يعني پيوندي كه غدير با مهدويت دارد يا به تعبير ديگر آغاز امامت و خاتم ولايت؛ اتفاقاً به خاتميت ولايت و امامت حضرت حجت (عج الله فرجه) در اين خطبه اشاره مي­كنند. بيست و پنج فراز از فرازهاي خطبه غدير درباره وجود مقدس حضرت حجت است اينكه پيشينيان همه گواهي داده­اند كه او خواهد آمد و اينكه او چه كسي است و اينكه او چه مرتبه و جايگاهي دارد و اينكه او قيام خواهد كرد و اينكه او انتقام خواهد گرفت (انتقام نه فقط از غاصبين حقوق اهل بيت (ع) بلكه انتقام از همه ظالمين عالم و دفاع از هر مظلومي كه مورد ظلم واقع شده است.) اينها نكاتي است در مورد اين خطبه كه مي­توان در آنها دقت و تأمل و مطالعه كرد و آن را مورد استفاده قرار داد.

در هر صورت اين مسئله مهم است كه در غدير توجه به پيوند حادثه غدير و امامت امير المؤمنين (ع) و وجود مقدس ولي عصر (ع) و شخص آن حضرت داشته باشيم و براي ظهور و فرج آن حضرت دعا كنيم و انتظارها را تقويت كنيم.