جلسه هفتاد و نهم – شرایط مرجع تقلید (بلوغ)

جلسه ۷۹ – PDF

جلسه هفتاد و نهم

شرایط مرجع تقلید (بلوغ)

۱۳۸۹/۱۲/۱۸

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در اعتبار بلوغ در مرجع تقلید بود عرض کردیم در مسئله دو قول وجود دارد، قول اول، قول مشهور است که بلوغ را معتبر می­داند و ادله­ی این قول ذکر شد.

قول دوم

اما قول دوم، قول به عدم اعتبار بلوغ و جواز تقلید از صبی می­باشد. عمده­ی دلیل اینها اشکالاتی است که بر ادله­ی قول مشهور وارد کرده­اند و آن ادله را برای اثبات بلوغ کافی نمی­دانند. اعتبار یک شرط محتاج دلیل است و در جایی که انسان شک بکند یک شرطی معتبر است یا نه، اصل این است که آن چیز، شرط نیست. در مورد بلوغ هم می­گویند دلیلی بر اعتبار آن نداریم لذا قائل به عدم اعتبار بلوغ شده­اند. پس عمده­ی مستند این قول همان اشکالاتی است که به ادله­ی اعتبار بلوغ دارند.

لذا این ادله را باید از دید این گروه بررسی کنیم و ببینیم اشکالاتی که به این ادله شده آیا قابل قبول هست یا نیست؟

دلیل اول: ادله جواز تقلید

الف) ادله لفظیه

ادله­ی لفظیه که متضمن عناوینی مثل اهل ذکر، فقیه، راوی، ناظر در حلال و حرام و امثال اینها است، اطلاق دارند و شامل بالغ و صبی می­شوند بخلاف مشهور که قائلند به اینکه ادله­ی لفظیه انصراف از صبی دارند و می­گویند منصرف به بالغ است اینها معتقدند چنین انصرافی وجود ندارد و وجهی برای انصراف نیست چون فرض این است که صبی همه شرایط را از جمله اجتهاد و عقل را دارد و فقط بالغ نیست، آیا اگر بالغ نباشد نمی­تواند اهل ذکر باشد و عنوان فقیه و ناظر در حلال و حرام به او اطلاق بشود؟ این هیچ منعی ندارد، اطلاق ادله­ی لفظیه اعم از آیات و روایات را چیزی نمی­تواند بهم بزند. آن چیزی که باعث شده گمان کنند آیات و روایات منصرف به بالغ است، این است که دیده­اند در خارج کمتر اتفاق افتاده که یک بچه­ای فقیه و اهل ذکر و ناظر در حلال و حرام باشد. اما به حسب واقع آیا بر صبی نمی­شود اطلاق فقیه بشود؟ چه منعی برای اطلاق وجود دارد؟

غلبه در وجود که قابل قبول نیست و غلبه در استعمال هم ندارد تا بخواهد منشأ انصراف بشود، تحقق خارجی این چنین بوده و غلبه در استعمال ندارد تا این لفظ بدون قرینه انصراف به خصوص بالغ بکند.

برای تقریب به ذهن ذکر این مثال خوب است: شما یک نابالغی را در نظر بگیرید که در مسائل ریاضی هوش فوق العاده­ای دارد آیا به او اطلاق ریاضیدان نمی­شود؟ حال فرض کنید که اگر کسی واقعاً استعداد فوق العاده­ای داشته و به درجه فقاهت رسیده باشد آیا اطلاق فقیه به او نمی­شود؟ آیا گفتن اینکه این بچه فقیه است اطلاق حقیقی نیست؟

بررسی

به نظر می­رسد این اشکال به دلیل اول وارد است و ادله­ی لفظیه­ای که جواز تقلید را ثابت می­کرد اعم از آیات و روایات اطلاق دارد و انصراف به بالغ ندارد چون منشأی برای انصراف وجود ندارد پس به اطلاق این ادله اگر بخواهیم اخذ بکنیم باید بگوییم منعی از دید ادله­ی لفظیه و شمول آن نسبت به صبی وجود ندارد.

بیان مؤید: شاهدی که می­توان بیان کرد این است که اگر شما می­گویید این منصرف از صبی است و به بالغ توجه دارد، فرض کنید بچه­ای که تازه بالغ شده ما از کسانی که می­گویند ادله­ی جواز تقلید مختص بالغ است و از صبی انصراف دارد سؤال می­کنیم آیا اطلاق فقیه و اهل ذکر و امثال اینها به بچه­ای که تازه بالغ شده اشکالی دارد یا ندارد؟ قاعدتاً باید بگویند اشکالی ندارد، سؤال این است که چرا در این مورد اشکال ندارد؟ یعنی ظرف یک روز اطلاق فقیه به بچه جایز می­شود؟ لذا به نظر می­رسد اعتبار بلوغ از ادله­ی لفظیه یعنی آیات و روایات فهمیده نمی­شود. پس دلیل اول قائلین به اعتبار بلوغ در مرجع تقلید را بررسی کردیم و معلوم شد چنین دلالتی ندارد.

ب) سیره عقلائیه

مستدل در مورد سیره عقلائیه گفت این سیره یعنی سیره عقلاء بر رجوع جاهل به عالم یک دلیل لبی است که باید در آن به قدر متقن اخذ شود و قدر متیقن از دلیل لبی بلوغ است. پس در واقع سیره عقلاء بر این است که جاهل به عالمی که بالغ است رجوع می­کند نه عالمی که بالغ نیست.

در مورد این سیره هم این گونه مطرح کرده­اند که سیره عقلائیه این است که جاهل به عالم رجوع کند و عقلاء در این جهت فرقی بین بالغ و صبی نمی­گذارند و ملاک اصلی رجوع جاهل به عالم است و هیچ فرقی بین اینها نیست یعنی عقلاء در یک فن و علمی اگر یک صبی باشد که واقعاً به عنوان یک عالم در آن علم مطرح باشد به وی رجوع می­کنند و فرقی نمی­کند به اینکه بالغ شده باشد یا نشده باشد. بعد از این تنظیر می­کنند به انبیاء و اولیاء که می­گویند ببینید انبیاء و اوصیاء قبل از بلوغ به مرتبه نبوت و امامت رسیده­اند و می­گویند وقتی مرتبه­ی امامت و نبوت به صبی می­رسد با اینکه این دو در مرتبه­ی بالاتری نسبت به مرجعیت است پس دیگر جایی برای استبعاد وصول صبی به مرتبه­ی مرجعیت نیست.

بررسی

اصل این سیره عقلائیه را ما هم با این گروه دوم موافق هستیم که سیره عقلائیه بر رجوع جاهل به عالم است و فرقی بین بالغ و صبی نیست و اینکه گفته­اند دلیل لبی است و در دلیل لبی باید اخذ به قدر متیقن بشود و قدر متیقن هم در اینجا شخص بالغ است، این در فرضی است که ما شک در سیره عقلائیه نسبت به صبی داشته باشیم در حالی که ما شک نداریم و فرض این است که ما یقین داریم که در سیره عقلاء فرقی بین بلوغ و عدم بلوغ در آن عالم نیست. لذا شکی نیست تا ما بخواهیم با اخذ به قدر متیقن صبی را از دایره­ی این سیره خارج کنیم. این هم قابل قبول نیست.

اما قیاسی که کرده­اند به برخی انبیاء و اوصیاء به نظر می­رسد این قیاس صحیح نیست چون اگر انبیاء و اوصیاء به مرتبه­ی نبوت و امامت می­رسند، اینها انسانهای برگزیده­ای هستند که از طرف خداوند برای این مقام انتخاب شده­اند لذا مسئله در مورد آنها کاملاً متفاوت است و نمی­شود قیاس کرد و بگوییم چون صبی به مقام نبوت و امامت رسیده می­تواند مرجع هم بشود اصلاً این قیاس با تفاوت­های اصلی که وجود دارد که عمده­ترین آن عصمت است، قیاس مع الفارق است.

پس تا اینجا معلوم شد ادله­ی لفظیه داله­ی بر جواز تقلید، اطلاق دارند و از آنها اعتبار بلوغ فهمیده نمی­شود. دلیل سیره عقلائیه هم از آن اعتبار بلوغ فهمیده نمی­شود.

ج) دلیل عقل و بررسی آن

دلیلی عقلی که در مسئله جواز تقلید اقامه شد دو تقریرداشت:

تقریر اول: همان حکم جبلی فطری بدیهی که جاهل به عالم رجوع بکند به قول آقای آخوند که شبیه همان چیزی است که در مورد سیره عقلاء مطرح شد که پاسخ هم همان است.

تقریر دوم: که دارای مقدماتی بود و از آنها نتیجه گرفتیم جواز تقلید را اگر به این دلیل نگاه کنیم آیا واقعاًاز آن دلیل عقلی ما وقتی مقدمات را کنار هم قرار می­دهیم می­توانیم استفاده کنیم جواز تقلید را از خصوص بالغ؟ عقل اصل جواز تقلید را از کسی که صاحب رأی و نظر است ثابت می­کند و از این دلیل هم بلوغ بدست نمی­آید.

ادله­ی عقلیه­ای که به عنوان دلیل لبی شناخته می­شوند هم نمی­توانیم بگوییم در اینها اخذ به قدر متیقن می­کنیم و بگوییم شک داریم اینها شامل صبی می­شود یا نه، قدر متیقن این است که آن عالمی که باید به او رجوع شود بالغ است پس از باب اخذ به قدر متیقن صبی را خارج می­کنیم، نمی­توانیم این را قبول کنیم چون فرض اخذ به قدر متیقن در جایی است که ما شک داشته باشیم در شمول این ادله نسبت به صبی؛ خوب وقتی که شک نداشته باشیم جایی برای اخذ قدر متیقن نیست.

نتیجه: بالاخره دلیل اول قائلین به اعتبار بلوغ در مرجع تقلید مخدوش است و این دلیل نمی­تواند اثبات مرجعیت خصوص بالغ را بکند. نه ادله­ی لفظیه و نه دلیل عقلی و نه سیره عقلائیه، به حسب همه این ادله تقلید از صبی و تقلید از بالغ هر دو جایز است.

دلیل دوم

دلیل دوم قائلین به اعتبار بلوغ این بود که اگر روایت صبی قابل قبول نباشد به طریق اولی فتوای او قابل قبول نیست.

به این دلیل اشکال کرده­اند که این دلیل نمی­تواند اعتبار بلوغ را در مرجع تقلید ثابت بکند برای اینکه اصل عدم قبول روایت صبی محل اشکال است. چه کسی ادعا کرده که روایت صبی قابل قبول نیست؟ ادله­ی حجیت خبر واحد در کدامیک از آنها مسئله بلوغ ذکر شده تا بخواهیم به استناد آنها حکم به اعتبار بلوغ در مخبر و شخص راوی بکنیم، بلکه آنچه از این ادله بدست می­آید وثاقت مخبر است و عدالت مخبر و همین که مخبر ثقه باشد خبرش را به عنوان خبر ثقه می­توانیم بپذیریم. ادله­ی حجیت خبر واحد ملاک حجیت خبر و پذیرش و قبول روایت او را ثقه بودن و اطمینان دانسته­اند.

پس اینکه در اینجا کسانی مانند صاحب فصول مدعی شده­اند که روایت صبی قبول نمی­شود پس به طریق اولی استنباط او و فتوای او قابل اخذ نیست، اشکالی که به ایشان شده این است که این مسئله عدم پذیرش قول صبی خودش محل اشکال است. اگر اصل این مسئله مخدوش شد، دیگر نوبت به فحوی و آنچه که به عنوان استدلال گفته­اند نخواهد رسید.

ما نیز با این اشکالی به دلیل دوم شده موافق هستیم یعنی تا اینجا دلیل دوم قائلین به اعتبار بلوغ هم نتوانست شرطیت بلوغ را برای مرجع تقلید ثابت کند.

دلیل سوم

دلیل سومی که مشهور به آن استناد کرده­اند، اجماع است. برخی از بزرگان ادعای اجماع کرده­اند به اینکه مرجع تقلید باید بالغ باشد.

این دلیل نیز از سوی قائلین به عدم اعتبار بلوغ مورد اشکال واقع شده است:

اولاً: این اجماع ثابت نیست و صغرویاً محل اشکال است و کثیری قائل به عدم اعتبار بلوغ هستند.

ثانیاً: اگر هم صغرویاً اشکال نداشته باشد این اجماع اجماع منقول است و اصلاً اجماع منقول حجت نیست و صرفاً می­توان به عنوان مؤید از آن استفاده کرد. لذا دلیل سوم مشهور هم نمی­تواند اعتبار بلوغ را ثابت کند.

این ادله از این جهت مورد بررسی قرار می­گیرد که بالاخره قائلین به عدم اعتبار بلوغ تنها مستندی که دارند برای شمول نسبت به صبی این است که دلیلی بر اعتبار بلوغ نداریم لذا ادله اعتبار بلوغ را خراب می­کنند و تا اینجا با این سه اشکالی که به سه دلیل اول قول مشهور وارد شده موافق و آنها را کافی برای پذیرش عدم اعتبار بلوغ تا اینجا می­دانیم.

دلیل چهارم

دلیل چهارم قول اول همان است که صاحب جواهر ذکر کرده­اند چنانچه سابقاً اشاره شد. صاحب جواهر فرموده­اند این مسئله که صبی مسلوب العبارة است اجماعی بلکه ضروری است یعنی اجماع علماء بر این قائم است که صبی مسلوب العبارت است. بعد ایشان می­فرماید که حال که صبی به اتفاق علماء و به ضرورت فقه مسلوب العبارت است پس استنباط و فتوای او به طریق اولی مسلوب است.

به نظر ما این دلیل اشکالی بر آن وارد نیست و هر چه تأمل در این دلیل کردیم که بتوانیم به این دلیل اشکالی بکنیم اشکالی وجود نداشت. از این جهت به نظر ما این دلیل، دلیل تامی است. بالاخره وقتی گفته می­شود صبی مسلوب العبارت است، کاری نداریم در چه مرتبه­ای است مسلوب العبارت یعنی لفظ، قول و فعل او منشأ اثر نیست. اگر یک فقیه آشنای به حلال و حرام هم که باشد و صبی باشد، معامله­ای بکند معامله او باطل است بنا بر فتوای همه. آن وقت کسی که با این شرایط اجازه انشاء یک عقد را ندارد آیا واقعاً می­تواند مرجع استفتاء قرار بگیرد؟ این یک امر عادی است، بچه­ای که مسلوب العبارت است آن هم در این مرتبه­ی بسیار پایین آیا می­شود گفت که دیگران می­توانند از وی تقلید کنند به نظر ما این دلیل صاحب جواهر دلیل محکمی می­باشد و اشکالی به آن وارد نیست لذا تا اینجا گرچه ما آن سه دلیل را رد کردیم اما دلیل چهارم اثبات اعتبار بلوغ در مرجع تقلید می­کند.

سؤال: مسلوب العبارة یعنی اینکه عقد صبی و کارهای دیگر نافذ نیست او این در مقام انشاء است اما در مقام استنباط، صبی چیزی را انشاء نمی­کند.

استاد: این را بعداً خواهیم گفت اصلاً بحث ما در رجوع دیگران به است و اینکه می­تواند مرجع تقلید بشود یا نه؟ دو بحث است: اگر استنباط کرد آیا این برای خودش حجت است یا نه؟ و یک بحث هم این است که آیا دیگران می­توانند به قول این عمل کنند و از وی تقلید کنند یا خیر؟

تذکر اخلاقی

همیشه می­گویند قول و فعل اشخاص نشانه شخصیت آنهاست، گفتار و کردار اشخاص نشان دهنده­ی اندیشه و فکر آنهاست چون در هنگامی که اشخاص را می­خواهند ارزیابی کنند فکر و اندیشه آنها پنهان است چراکه راه یابی به ذهن طرف مقابل امکان ندارد مگر توجه به نشانه­ها که رفتار و گفتار می­باشد. امیر الؤمنین(علیه السلام) از این ضابطه استفاده فرموده­اند برای میزان عقل و خرد اشخاص، در یک روایت حضرت می­فرماید: «کیفیة الفعل تدلّ علی کمیّة العقل» کیفیت عمل نشان دهنده میزان خرد و عقل انسان است. در روایتی دیگر نیز حضرت(ع) می­فرماید: «یستدلّ علی عقل کل امرئٍ بما یجری علی لسانه» از گفته و سخن هر کسی می­توان به اندازه عقل و خرد او پی برد. کیفیة الفعل دلالت بر عقل دارد، سخن دلالت بر عقل دارد. این در واقع سه ضلع یک مثلث هستند، قول و فعل و عقل. عقل وجه پنهان شخصیت آدمی است و نشان آن قول و فعل انسان می­باشد. لذا اگر می­خواهیم خرد کسی را اندازه گیری کنیم باید ببینیم که چه می­گوید و چه می­کند.

ما با این ابزارهایی که ائمه معصومین(علیهم السلام) برای ما بیان کرده و به یادگار گذاشته­اند خیلی راحت می­توانیم به شخصیت افراد و عقل و دانش آنها پی ببریم. لذا این دو روایت را دقت بفرمایید که حضرت(ع) این گونه می­فرمایند که قول و عمل اشخاص نشان دهنده عقل و خرد انسان­ها می­باشد.

«والحمد لله رب العالمین»