جلسه سی و پنجم – تذییل: احکام اجتهاد – بررسی ادله قائلین به عدم جواز رجوع – بررسی دلیل اول – بررسی دلیل دوم – بررسی دلیل سوم

جلسه ۳۵ – PDF

جلسه سی و پنجم 

تذییل: احکام اجتهاد – بررسی ادله قائلین به عدم جواز رجوع – بررسی دلیل اول – بررسی دلیل دوم – بررسی دلیل سوم

۱۳۸۹/۰۹/۰۲

 

خلاصه جلسه گذشته

در مورد مجتهد مطلقی که بر طبق مبنای مشهور اطلاق مجتهد مطلق به او می­شود یعنی واجد ملکه استنباط هست لکن هنوز استنباط نکرده بحث است که آیا حق رجوع به مجتهد دیگر را دارد؟ به عبارت دیگر آیا این شخص می­تواند از یک مجتهد دیگر تقلید کند یا اینکه باید خود به کار استنباط پرداخته و اجتهاد کند؟

عرض شد که دو قول در این مسئله وجود دارد:

قول اول: بعضی قائل به عدم جواز رجوع به مجتهد دیگر شدند بر مدعای خود سه دلیل اقامه کردند:

۱. حکم عقل

۲. سیره عقلا و سیره متشرعه

۳. ادله لفظیه که ادله لفظیه منصرف است از کسی که متمکن از تحصل علم هست و یا اساساً اطلاق ندارد تا شامل چنین شخصی بشود.

در هر صورت به این سه دلیل تمسک کرده­اند و گفته­اند که رجوع به مجتهد دیگر جائز نیست. حال ببینیم که این ادله برای اثبات مدعای قائل به عدم جواز رجوع کفایت می­کند یا نه؟

بررسی ادله قائلین به عدم جواز رجوع

بررسی دلیل اول

دلیل آنها این بود که این شخص با وجود علم اجمالی این احکام در حق او منجز می­شود و لازم است برای حصول مؤمن از عقاب خود این احکام را استخراج کند. یعنی تنها طریقی که برای این شخص می­تواند مؤمن از عقاب باشد اجتهاد خود او است، تقلید نمی­تواند برای چنین مجتهدی که ملکه استنباط را دارد ولی استنباط نکرده تحصیل مؤمن از عقاب بکند. بیان اینها در دلیل اول این بود.

عرض ما این است که همان طوری که در ابتدای امر قبل از اینکه واجد ملکه استنباط شود احتیاط، تقلید و اجتهاد جایز بود و هر سه طریق می­توانست برای او مؤمن از عقاب باشد و هیچ کدام تعین نداشت و به نحو تخییری لازم بود از یکی از این سه طریق مؤمن از عقاب را تحصیل بکند، همانگونه که در بدو امر این جواز وجود دارد، الآن نیز که داری ملکه استنباط است ولی علم او به احکام فعلیت پیدا نکرده است باز آن دو طریق دیگر می­تواند مؤمن از عقاب باشد. برای اینکه اگر این شخص عالم و عارف به احکام باشد قطعاً قول دیگری نمی­تواند برای او مؤمن از عقاب باشد اما در این فرض به چه دلیل نتواند با رجوع به غیر تحصیل مؤمن از عقاب بکند. به این نکته توجه شود، کسی که دارای ملکه استنباط است احتمال خطای مجتهد دیگر را می­دهد و می­گوید که من خود می­توانم مثلاً حکم صلاة در بلاد کبیرة را استخراج بکنم اما اگر بخواهم به دیگری رجوع بکنم احتمال اینکه او در اجتهادش خطا بکند وجود دارد، لذا احتمال خطا را در مورد اجتهاد دیگری می­دهد و این احتمال هست که اگر خود به ادله رجوع بکند کثیری از استدلالهایی که مجتهد دیگر به استناد آنها فتوا داده، به نظر خود این شخص خطا باشد لذا نمی­تواند به دیگری رجوع کند.

اما می­خواهیم ببینیم که آیا این احتمال می­تواند مانع رجوع به مجتهد دیگر بشود یا نه؟ آیا این احتمال می­تواند به اینجا منتهی شود که اگر این شخص رجوع به مجتهد دیگر کرد و به قول او عمل کرد این مؤمن از عقاب نباشد. این احتمال وجود دارد اما مسئله این است که این احتمال حتی در فرض استنباط خود او نیز وجود دارد، ولی وقتی خودش استنباط می­کند به احتمال خطا توجهی نمی­کند چون به نظر خودش به حجت استناد کرده است. در اینجا هم وقتی به فتوای غیر رجوع کرده و عمل می­کند و از دیگری تقلید می­کند در حقیقت استناد به حجت می­کند. نگویید الآن دیگر فتوای غیر در حق او حجت نیست، چرا حجت نباشد؟ وقتی این شخص خود هنوز علم فعلی به احکام پیدا نکرده است فتوای دیگری چرا حجت نباشد؟ بله اگر فتوا داده بود در اینجا اصلاً حجیت فتوای غیر برای این شخص محل اشکال بود اما تا مادامی که این حکم را پیدا نکرده ولو اینکه متمکن از تحصیل علم است، ولیفتوای غیر برای او مؤمن از عقاب است.

سؤال: ملکه استنباط چگونه حاصل می­شود؟ مگر می­شود کسی بدون استنباط ملکه برایش حاصل شود؟

استاد: شاید در ذهن شما اینگونه باشد که ملکه بعد از استنباطات زیاد حاصل می­آید ولی اینگونه نیست، ملکه­ای که گفته می­شود این نیست که کسی این قدر استنباط بکند تا این ملکه را پیدا بکند لذا عرض شد که بعضی در تعریف خود بجای ملکه تعبیر به قدرت بکار برده­اند «القدرة علی استنباط الأحکام الشرعیه».

لذا در مجموع به نظر می­رسد اینکه گفته­اند عقل در این فرض اجازه رجوع نمی­دهد چون مؤمن از عقاب وجود ندارد، این سخن صحیحی نیست.

بررسی دلیل دوم

عمده­ترین دلیل در باب تقلید همین سیره عقلائیه است، اساس این دلیل بر سیره عقلائیه رجوع جاهل به عالم استوار است. مستدل مدعی بود که این سیره شامل ما نحن فیه و محل بحث نمی­شود، یعنی کسی که واجد ملکه استنباط است و کسی که توانایی استنباط احکام شرعیه را دارد در واقع عالم محسوب شده و رجوع این شخص به مجتهد دیگر از مصادیق رجوع عالم به عالم یا از مصادیق رجوع عالم به جاهل است و این قطعاً باطل است و در بین عقلا چنین سیره­ای وجود ندارد. این نهایت سخنی است که مستدل در اینجا مطرح کرده است.

اشکال به این بیان این است که کسی که واجد ملکه استنباط است اما هنوز احکام شرعیه را استنباط نکرده عالم محسوب نمی­شود، علم وی فعلی نشده و علم به احکام پیدا نکرده رتا رجوع به مجتهد دیگر از مصادیق رجوع عالم به عالم و یا عالم به جاهل باشد. وقتی که این شخص «لا یعد عالماً بالأحکام» رجوع او به مجتهد دیگر از مصادیق رجوع جاهل به عالم است، چه دلیلی دارید که سیره شامل این شخص نشود؟ بله به این شخص متمکن از تحصیل علم می­گویند اما متمکن از تحصیل علم غیر از عالم است. بالاخره این شخص «لا یعد عالماً» و عالم محسوب نمی­شود و در خصوص آنچه که نمی­داند می­تواند به عالم رجوع بکند لذا اصلاً شک نداریم در شمول سیره عقلائیه نسبت به این مورد تا بخواهیم بگوییم که اگر شک بکنیم در حجیت و اعتبار این سیره مساوی با عدم حجیت است، اصلاً شک و تردیدی نداریم که این سیره شامل این شخص می­شود.

اما از نظر سیره متشرعه هم که مستدل گفت سیره متشرعه بر این نیست که مجتهدی که احکام را استنباط نکرده به مجتهد دیگر رجوع بکند، می­گوییم این طور نیست. خیلی از مجتهدین هستند که طبق مبنای مشهور ملکه استنباط را دارند ولی هنوز استنباط نکرده­اند، تا مادامی که اینها استخراج حکم نکرده­اند درباره این احکام چکار می­کنند؟ استنباط در همه این مسائل زمان زیادی را می­برد، استنباط همه احکام به یک فرصت طولانی نیازمند است. در این ایام آیا این تقلید نمی­کند؟ به نظر نمی­رسد که سیره متشرعه در اینچنین مواردی بر این باشد که به دیگری رجوع نکنند. یعنی اینکه بگوییم سیره متشرعه در این موارد بر این است که مجتهد به غیر رجوع نمی­کند این را قبول نداریم.

بررسی دلیل سوم

ادعای مستدل این بود که ادله لفظیه و ادله جواز تقلید یا منصرف است از شخصی که متمکن از تحصیل علم است یا در مورد آن شخص اطلاقی ندارد بنا بر دو بیانی که در این باره وجود داشت. اجمالاً ادله جواز تقلید مثل آیه سؤال «فسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» بر فرض پذیرش دلالت این آیه بر جواز تقلید و ادله­ی لفظیه دیگر سخن این است که ظاهر ادله جواز رجوع به غیر مختص کسی است که علم به احکام نداشته باشد، و این اطلاق دارد و شامل متمکن و غیر متمکن می­شود. در مورد آیه «فسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» إن کنتم لا تعلمون در واقع می­گوید که وقتی که حکم را نمی­دانید اعم از اینکه متمکن از تحصیل علم باشید یا متمکن از تحصیل نباشید. چه قرینه صارفه­ای نسبت به این اطلاق است؟

باید قرینه صارفه باشد که از این معنی به معنای دیگر منصرف بشود. اینچنین قرینه صارفه­ای نه در داخل خود دلیل و نه در خارج وجود ندارد و اینکه ادعا شده که اساساً اطلاق ندارد این خود محل بحث است. چرا اطلاق نداشته باشد؟ ظاهر «إن کنتم لا تعلمون» این است که اگر حکم را نمی­دانید و علم ندارید بروید سؤال کنید. دلیلی هم که محقق اصفهانی آورده که احکام واقعیه بوسیله امارات معتبره در حق کسی که ملکه استنباط را دارا است منجز شده، این هم قابل قبول نیست. آنچه اجمالاً در اینجا می­توان ادعا کرد این است که این آیه «فسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» ظهور در کسی دارد که عالم فعلی به احکام نباشد. کسی را که متمکن از تحصیل علم است آیا یصدق علیه أنّه عالم أم لا؟ تمام بحث در این نقطه است. مرحوم شیخ ادعا کرده­اند که اگر خطاب شامل متمکن از تحصیل علم به احکام بود امر به سؤال مناسب نبود و این را یک قرینه گرفتند و می­گویند اگر قرار بود شامل متمکن از تحصیل علم بشود باید به جای «فسئلوا» می­گفت «فطلبوا العلم» بروید به دنبال تحصیل علم و چنین شخصی با امر به سؤال مورد خطاب واقع نمی­شود. سخن ما با مرحوم شیخ این است که:

اولاً که این دلیل اطلاق دارد، «إن کنتم لا تعلمون» مخاطب آن فقط متمکنین از تحصیل علم نیستند تا بخواهد بجای امر به سؤال امر به تحصیل علم بکند بلکه مخاطب آیه کسانی هستند که نمی­دانند چه اصلاً ندانند و متمکن از تحصیل علم نیستند یا اینکه نمی­دانند و متمکن از تحصیل علم هستند. اگر بخواهد هر دو گروه را مخاطب قرار بدهد و در کلام واحد اینها را جمع بکند و بگوید که اگر نمی­دانید بروید یاد بگیرید آیا به غیر از امر به سؤال می­توانست چیز دیگری را بکار ببرد؟

امر به سؤال از اهل ذکر یک معنایی است که مشترک بین هر دو گروه است یعنی هم جاهلین و هم متمکنین از تحصیل علم، منتها در مورد کسانی که متمکن از تحصیل علم نیستند سؤال به یک وجه و یک مرتبه و به یک شکل است و در مورد کسانی که متمکن از تحصیل علم هستند سؤال به نحوه دیگر است ولی در هر دو بالاخره سؤال است، و سؤال یعنی مسئلت علم، یعنی هر دو مسئلت علم می­کنند. در اصل مسئلت علم هم متمکنین از تحصیل علم و هم غیر آنها با هم مشترکند و هیچ فرقی ندارند.

شما که می­فرمایید که اگر خطاب آیه به متمکنین از تحصیل علم باشد دیگر امر به سؤال مناسب نیست این سخن محل اشکال است چونکه نمی­گوییم که منحصر در متمکنین از تحصیل علم است بلکه می­گوییم اطلاق دارد و شامل می­شود هم کسانی که متمکن از تحصیل علم هستند و هم کسانی که متمکن از تحصیل علم نیستند و به همه می­گوید که بروید سؤال کنید و مسئلت کنید. و اگر می­خواست به یک بیانی غیر از امر به سؤال بفرماید در آن وقت احتمالاً شامل کسانی که متمکن نیستند، نمی­شد. از نظر شمول «لاتعلمون» چه فرقی با «فسئلوا» دارد که در مورد آن اطلاق را قائل هستید ولی در اینجا نه؟

پس در اینجا می­توانیم بگوییم که «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» [۱] یک دلیل لفظی است و هیچ منعی برای شمول نسبت به متمکن از تحصیل علم در او نیست. لذا این فرمایش مرحوم شیخ که ادعای انصراف کرده­اند، قابل قبول نیست.

مرحوم محقق اصفهانی هم که فرموده این ادله اساساً اطلاق ندارد، تا شامل چنین شخصی بشود، به دلیلی استناد کرده­اند که محصل این دلیل این است که می­فرمایند احکام واقعیه از طریق امارات معتبره در حق کسی که ملکه استنباط را دارا است منجز شده و وجه تنجز این است که او با اینکه استنباط فعلی نکرده اما در هر صورت متمکن از استنباط حکم شرعی است و می­تواند احکام را از طریق امارات معتبره بدست آورد. لذا با این وصف حق رجوع به غیر را ندارد. اما غیر مجتهد با وجود این ادله چون متمکن از استنباط نیست و احکام در حق او منجز نشده لذا می­تواند به غیر رجوع بکند.

این کلام هم به نظر ما محل اشکال است، چون آنچه که قطعی است تنجز احکام واقعیه است، علم اجمالی داریم که خداوند ما را عبث نیافریده و تکالیفی را بر عهده ما قرار داده و این تکالیف بیان شده و این در بین این امارات است. تنجز آن تکالیف در حق مکلفین برای همه مکلفین ثابت و قطعی است، وقتی که علم به تنجز احکام پیدا کردیم همانطوری که در بحث از وجوب عقلی از ابدال ثلاثه گفتیم تنها یک چیز برای ما مهم است آن هم حصول مؤمن از عقاب است. این حصول مؤمن آیا فقط از راه اجتهاد حاصل می­شود؟ نه، از راه تقلید و یا احتیاط هم این مؤمن حاصل می­شود و آنچه ما داریم تنجز احکام است و البته بعد از آنکه در بین امارات جستجو کردیم و احکام را بدست آوردیم، تنجز نسبت به احکامی که کشف شده حاصل می­شود و نسبت به بقیه دیگر این تنجز نیست.

مسئله این است که متمکن از تحصیل علم و کسی که می­تواند علم را تحصیل بکند اما به هر دلیلی این کار را نکند، به چه دلیل مشمول این ادله لفظیه نشود؟ ادله لفظیه می­گوید که اگر نمی­دانید سؤال کنید. این اطلاق به چه دلیل محل اشکال باشد؟ هر چه تأمل می­کنیم وجهی برای این فرمایش محقق اصفهانی به نظرمان نمی­رسد که بگوییم این شخص حق رجوع به غیر ندارد و ادله لفظیه چنین اطلاقی در آن نیست.

بحث جلسه آینده: فرمایشی مرحوم آقای خوئی دارند که در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . نحل/۴۳.