جلسه بیست و هفتم
تذییل: احکام اجتهاد – روایت ششم – بررسی روایت – روایت هفتم – بررسی روایت – روایت هشتم – بررسی روایت – نتیجه
۱۳۸۹/۰۸/۱۲
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در روایات مربوط به تعلم بود که آیا از این روایات وجوب نفسی تعلم استفاده میشود؟ تا اینجا پنج روایت را خواندیم و بررسی کردیم. به نظر ما به غیر از روایت «طلب العلم فریضةٌ» بقیه روایات دلالت بر وجوب نفسی نداشتند.
روایت ششم
روایت ششم تقریباً نظیر روایت پنجم است ولی ذیلش متفاوت است و بخش دوم آن فرق میکند. «مفضل بن عمر قال سمعتُ ابا عبدالله(ع) یقول: علیکم بالتفقه فی دین الله و لاتکونوا اعراباً فإنه من لم یتفقه فی دین الله لم ینظر الله الیه یوم القیامة و لم یزک له عملاً» [۱] .
بررسی روایت
صدر این روایت مانند روایت قبلی است در آن روایت بود «تفقهوا فی الدین فإنه من لم یتفقه فی الدین فهو أعرابیٌ» در اینجا تعبیر اینگونه است «علیکم باتفقه فی دین الله» تعبیر تقریباً همان است، «و لاتکونوا اعراباً» در رابطه با این بخش به نظر ما کما اینکه در مورد روایت پنجم اشاره کردیم «و لاتکونوا اعراباً» قرینه بر این است که «علیکم بالتفقه» وجوب نفسی ندارد و میخواهد بگوید برای خارج شدن از جاهلیت و برای رفع جهل تفقه در دین خدا کنید این لسان، لسان وجوب ارشادی است، مثل آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنم لاتعلمون» در اینجا نیز هم همینطور است. یعنی اگر کسی تفقه در دین خدا کند نتیجه آن رفع جهل است و خروج از اعرابی بودن است.
اما در ذیل این روایت «فإنه من لم یتفقه فی دین الله لم ینظر الله الیه یوم القیامة» اینجا ممکن است کسی بگوید برای ترک تفقه در دین در این روایت غضب و سخط الهی در نظر گرفته شده «لم ینظر الله الیه یوم القیامة» کسی که تفقه را ترک کند خداوند اصلاً به او نگاه نمیکند که این کنایه از سخط و غضب الهی و عقاب است و یعنی ترک تفقه خودش موجب عقاب خواهد شد، این ظهور در وجوب نفسی دارد. ولی به نظر ما اینچنین نیست، در اینجا منظور این است که کسی که تفقه در دین خدا نکند روز قیامت از مقام قرب خدا دور است «لم ینظر الله الیه یوم القیامة» این کنایه از محرومیت از اکرام و احسان خدا است یعنی در واقع میخواهد بگوید که این به مقام قرب الهی نخواهد رسید. بالاخره در اینکه علم یک کمالی است و یک ارزشی دارد و انسان عالم بر غیر عالم رجحان دارد «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» این گواه روشنی است بر اینکه بین انسان عالم و غیر عالم فرق است اما محرومیت از درجات قرب غیر از عقاب بواسطه ترک تفقه و تعلم است، این به نظر ما اثبات عذاب و عقاب نمیکند کسی که تفقه در دین خدا نکند در واقع از این مقام دور خواهد بود تعبیر «و لم یزک له عملاً» این هم قرینه است بر اینکه عمل او یک عمل کامل و پاک و تزکیه شدهای نیست، اگر میگفت عملش مقبول نیست یک معنای دیگری داشت ولی میگوید کسی که تفقه نکند یک عمل تزکیه شدهای نخواهد شد و عمل صافی نخواهد داشت. البته یک احتمالی هم میتوان در اینجا داد که اساساً تفقه مقدمه عمل است و این «و لم یزک له عملاً» در واقع اشاره به همین جهت دارد که اگر تفقه ترک شود در نتیجه عمل او مشکل داشته باشد.
پس در مورد این فقره از روایت «لم ینظر الله الیه یوم القیامة…» ما سه احتمال میدهیم:
احتمال اول: اینکه «لم ینظر الله الیه یوم القیامة…» اشاره به این است که عذاب و سخط الهی برای ترک تفقه ثابت است. این احتمال اگر باشد وجوب نفسی را ثابت میکند.
احتمال دوم: اینکه «لم ینظر الله الیه یوم القیامة…» کنایه از عقاب و عذاب و سخط الهی نیست بلکه کنایه از محرومیت از مقام قرب است البته محرومیت از مقام قرب خودش عذاب است و روز قیامت که میگویند یوم الحسرة این حسرت حتی برای کسانی که اهل جهنم نیستند پیش میآید که چرا اعمالشان بهتر و بیشتر نبوده تا در اینجا مقام بالاتری پیدا کنند. تأسف و ناراحتی از این محرومیت پیش خواهد آمد و محرومیت از مقام قرب بالاخره خودش یک نوع ناراحتی و عذاب است اما این غیر از آن عقابی است که بر ترک واجبات و ارتکاب محرمات نصیب انسان میشود. پس طبق احتمال دوم «لم ینظر الله الیه یوم القیامة» میخواهد این را بگوید که کسی که در این دنیا تفقه نکند و این کمال را کسب نکند در آن دنیا هم از بعضی از کمالات محروم خواهد شد. با این احتمال اصلاً وجوب نفسی تفقه و تعلم ثابت نمیشود مانند بقیه روایات.
احتمال سوم: «لم یزک له عملاً» را قرینه بگیریم بر اینکه تفقه یک وجوب مقدمی دارد و وجوب نفسی ندارد یعنی این «لم یزک له عملاً» قرینه است بر اینکه که اگر ترک تفقه موجب عذاب و سخط الهی میشود بخاطر این است که سبب نقص در عمل است. اگر هم تفقه واجب است بخاطر عمل است چون تفقه مقدمه عمل است. طبق این احتمال سوم «لم ینظر الله الیه یوم القیامة» باز کنایه از عذاب و عقاب خواهد بود. آن وقت این عذاب و عقاب دیگر بر ترک تفقه نیست بلکه برای ترک عمل است.
پس در اینجا سه احتمال ذکر کردیم که بر اساس دو احتمال اول و سوم «لم ینظر الله الیه یوم القیامة» کنایه از عذاب و عقاب است بر اساس احتمال دوم «لم ینظر الله الیه یوم القیامة» کنایه از محرومیت از مقام قرب الهی است و عقاب و عذاب نیست. بر اساس احتمال دوم و سوم روایت دلالت بر وجوب نفسی نمیکند یا دلالت بر کمال بودن تفقه میکند طبق احتمال دوم و یا دلالت بر وجوب مقدمی دارد بنا بر احتمال سوم، فقط طبق احتمال اول ممکن است کسی ادعا کند که در اینجا وجوب نفسی ثابت میشود ولی به نظر ما این روایت با این توضیحاتی که بیان شد در بین این سه احتمالی که وجود دارد احتمال سوم اولی و راجح است.
اگر هم کسی این را نپذیرد، با وجود احتمالات متعدد استدلال مشکل خواهد بود.
روایت هفتم
روایتی است که در ذیل آیه «فللّه الحجة البالغة» [۲] و در تفسیر این آیه وارد شده است. «إنه یقال للعبد یوم القیامة هل علمتَ فإن قال نعم قیل فهلّاعملتَ و إن قال لا قیل له هلّاتعلّمت حتی تعمل» [۳] .
«إنه یقال للعبد یوم القیامة هل علمتَ» روز قیامت از بنده سؤال میشود آیا میدانستی، علم پیدا کردی، «فإن قال نعم» اگر بنده در جواب بگوید بله «قیل فهلّاعملتَ» چرا عمل نکردی. آنجاست که دیگر انسان نه میتواند پنهان کاری کند و نه توجیه و عذر بیاورد و همه چیز مکشوف و عیان است و حقیقت آشکار میشود. اگر بگوید بله من میدانستم میگویند پس چرا عمل نکردی «فهلّاعملتَ» این هم فرصت است هم تهدید است، دانستن مقدمه تعالی و کمال است اما اگر دانستیم آثار و عواقب اعمال را و لزوم حفظ حرمت مؤمنین و رعایت مال مردم را که باید بر این اساس عمل کنیم و اگر عمل نکنیم میپرسند پس چرا عمل نکردی؟ «و إن قال لا» اگر بگوید که نه من نمیدانستم «قیل له هلّاتعلّمت حتی تعمل» چرا نرفتی یاد بگیری تا عمل بکنی؟ روایت زیبایی است. روز قیامت انسان را میآورند در دادگاه عدل الهی و اول سؤال میکنند که میدانستی یا نه، که اگر بگوید میدانستم میگویند پس چرا عمل نکردی؟ و اگر هم بگوید نمیدانستم، میگویند چرا نرفتی یاد بگیری تا عمل کنی؟
بررسی روایت
این روایت صریح در این است که تعلم وجوب نفسی ندارد. دو قرینه بر این مطلب وجود دارد:
قرینه اول: در ابتدا سؤال کرده که «فهلّاعملتَ» سؤال از عمل کرده است. و بعد گفته «هلّاتعلّمت»
قرینه دوم: اما روشنتر ذیل این جمله است که گفته «هلّاتعلّمت حتی تعمل» چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟ این نشان میدهد که تعلم و تفقه برای عمل است و مقدمه و طریق برای عمل است و تعلم وجوب نفسی ندارد و عقاب و عذاب برای ترک خود تعلم نیست بلکه عقاب بر عمل نکردن است. آنچه در اینجا بدست میآید این است که تفقه مقدمه عمل است. از بعضی عبارات کفایة بدست میآید که که این حدیث ناظر به این است که مؤاخذه بر خود ترک تعلم است اما حق این است به نظر ما که این روایت به هیچ وجه ظهور در وجوب نفسی تعلم ندارد و یک وجوب طریقی یا مقدمی برای وجوب تعلم ثابت میکند.
روایت هشتم
روایتی است به عنوان صحیحه فضلاء، در برخی موارد میگویند صحیحه زراره یا صحیحه محمد بن مسلم اما در بعضی روایات میگویند صحیحة الفضلاء، فضلاء معمولاً این سه شخص زراره، محمد بن مسلم و برید العجلی هستند. یعنی هر سه این روایت را از امام(ع) نقل کردهاند و افراد دیگر از هر سه نفر اینها نقل کردهاند. «قال ابو عبدالله(ع) لحمران بن أعین فی شیئٍ سئله إنّما یهلک الناس لأنهم لایسئلون» امام(ع) به حمران در یک موردی که سؤال کرده بود فرمودند که مردم هلاک میشوند چون سؤال نمیکنند.
بررسی روایت
این روایت هم به نظر ما یک دلالت روشنی دارد بر اینکه عدم سؤال منجر به هلاکت میشود یعنی دارد ارشاد میکند که سؤال نکردن و عدم تعلم و ترک تفقه نتیجه آن هلاکت است. اگر در یک دلیلی این مطلب را گفت یعنی بفرماید ترک تعلم موجب هلاکت است آیا این وجوب نفسی را میرساند؟ این بطور واضح دارد ارشاد میکند به اینکه ترک تفقه نتیجه آن هلاکت است مانند روایتی که در مورد احتیاط داشتیم. در اینجا هم ارشاد است در اینجا نیز ارشاد به نتیجه ترک تعلم دارد. این یعنی اگر این را ترک کنی هلاک میشوی و این را نمیرساند که اگر ترک کنی مستحق عقاب هستی.
سؤال: مگر هلاکت خودش همان عذاب و مؤاخذه نیست؟ پس میتوان گفت که وجوب نفسی دارد چون که ترک آن عقاب دارد.
استاد: ببینید در مورد آنها تعبیر هلاکت بکار نمیبرند، هلاکت مانند این میماند که میگوید ببینید از این راه نرو در این راه چاه وجود دارد که اگر بروی خطر از بین رفتن است، هلاکت در اینجا به این معنی نیست که یعنی «إنما یعاقب الناس لأنهم لایسئلون» ظهور هلاکت و یهلک در عقاب نیست در چیزی است که یا در این دنیا موجب هلاکت میشود و یا اینکه نه این نپرسیدن موجب این میشود که کاری بکند که عقاب بر آن پیدا شود، تعبیر به «یهلک الناس» به معنای یعاقب نیست اگر به این معنی باشد ظهور در وجوب نفسی بودن داشت. [۴]
نتیجه
تا اینجا در مجموع اگر به روایات نظر بکنیم حتی اگر ملتزم بشویم این روایات تماماً از حیث سند معتبر هستند چون در مورد بعضی از روایات اشکالات سندی وجود دارد. اما در بین این هشت روایتی که گفتیم غیر از روایت «طلب العلم فریضةٌ» باقی روایات به هیچ وجه دلالت بر وجوب نفسی ندارند. یا دلالت بر وجوب ارشادی و یا دلالت بر وجوب مقدمی داشتند و یا استفاده وجوب طریقی از آنها میشد بالاخره وجوب نفسی تهیئ از آنها استفاده نمیشود. در مجموع فقط یک روایت دلالت بر وجوب نفسی میکند.
بحث جلسه آینده: در اینجا چه باید کرد و چه نتیجهای بگیریم؟ الآن ما مواجه هستیم با آیاتی که دلالت بر وجوب نفسی ندارد و روایاتی که غالباً از آن وجوب نفسی استفاده نمیشد، در این بین یک روایت داریم که دلالت بر وجوب نفسی میکند، آیا این روایت میتواند قرینه شود بر بقیه روایات؟ کدام را مقدم بر دیگری بدانیم؟ والحمد لله رب العالمین.
[۱] . اصول کافی، ج۱ ، ص۳۵، حدیث ۷.
[۳] . تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۷۷۵ – امالی شیخ طوسی، ج۱، ص۸-۹.
[۴] . اصول کافی، ج۱، ص۴۰، باب سؤال العالم و تذاکره، حدیث۲.
نظرات