جلسه بیست و هشتم
تذییل: احکام اجتهاد – نتیجه گیری و ترجیح بین دو دسته از روایات – بررسی روایات – نتیجه
۱۳۸۹/۰۸/۱۵
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
در مورد روایات دال بر وجوب تعلم به این نتیجه رسیدیم که دو دسته روایت در اینجا وجود دارد، یک طایفهی از روایات بر وجوب نفسی تعلم دلالت میکنند، مثل «طلب العلم فریضةٌ» و طایفهی دیگر از روایات حداقل وجوب نفسی را برای تعلم و تفقه ثابت نمیکنند و آنچه از طایفه دوم روایات مستفاد است یا وجوب ارشادی است و یا وجوب مقدمی است و یا وجوب طریقی، در این طایفه هیچ دلالتی بر وجوب نفسی نیست.
نتیجه گیری و ترجیح بین دو دسته از روایات
در این مقام آیا میتوانیم طایفه دوم را قرینه بگیریم بر اینکه در دسته اول هم مراد وجوب ارشادی و طریقی و مقدمی است یا نه؟ واضح است که ما نمیتوانیم اینها را از قبیل مطلق و مقید بگیریم، چون در اینجا شرایط حمل مطلق بر مقید وجود ندارد. اما آیا این دو دسته روایات را متعارض بدانیم یا یکی را بر دیگری ترجیح دهیم؟
آنچه به نظر میرسد این است که طایفه دوم روایات بر طایفه اول ترجیح دارند که با دو قرینه قابل اثبات است:
قرینه اول: مهمترین وجه ترجیح این روایات بر روایات دال بر فریضه بودن طلب علم، کثرت این روایات است. یعنی از یک طرف در مقایسه با دسته دوم تعداد روایاتی که بیان میکند «طلب العلم فریضة» میبینیم که دسته دوم اکثر و مشهورتر از طایفه اول هستند. البته نه یک اکثریت قاطع و شهرت قاطعی وجود داشته باشد در این جهت ولی فی الجمله این کثرت روایات و این شهرت در دسته دوم خود یک قرینهای است بر اینکه طلب العلم و التفقه وجوب نفسی ندارد. این تقریباً نزدیک به یک شهرت روایی به حساب میآید.
قرینه دوم: علاوه بر این یک شهرت فتوایی قاطعی در این زمینه وجود دارد. شهرت فتوایی خودش حجیت ندارد مخصوصاً شهرت فتوایی بین متأخرین، اما شهرت فتوایی قدما که اصطلاحاً شهرت قدمائیه گفته میشود این یک مؤید محکمی است بر اینکه تعلم وجوب نفسی ندارد. تقریباً اکثریت قریب به اتفاق فقها حکم به عدم وجوب شرعی اجتهاد کردهاند. در بین فقها چه در بین متقدمین و چه در بین متأخرین این فتوا مشهور است و فقط یک جمعی از فقهای حلب حکم به وجوب عینی اجتهاد کردهاند و غیر اینها کسی به وجوب نفسی اجتهاد بالنسبة الی عمل نفسه فتوا نداده است. البته وجوب کفایی را قائل شدهاند که این به اعتبار رجوع دیگران است نه به اعتبار عمل نفسه؛ پس یک مؤید مهم دیگر این است که فتوای مشهور فقها حتی متقدمین و قدمای اصحاب بر این است که اجتهاد واجب نیست و این شهرت قدمائیه به نظر برخی از بزرگان ملاک اجماع میتواند قرار بگیرد و از این شهرت کشف رأی معصوم میشود چرا که در عصر نزدیک به عصر معصوم شکل گرفته است و تا این حد از آراء قدما اینچنین استفاده میکنند. در مجموع به نظر ما طایفه دوم روایات نسبت به طایفه اول مقدم هستند و وجه تقدم و مؤید تقدم کثرت روایات در این باب است و شهرت فتوایی هر چند قابلیت استدلال را ندارد ولی چون شهرت فتوایی قدمائیه هم وجود دارد میتواند یک مؤیدی برای طایفه دوم از روایات باشد چرا که همه آنها با ملاحظه با همین روایات این فتوا را دادهاند.
نتیجه بحث: محصل بحث تا اینجا این شد که با ملاحظه آیات و روایاتی که در باب تعلم و تفقه وارد شده معلوم میشود تعلم و تفقه وجوب نفسی و وجوب شرعی مولوی ندارد و وجوب نفسی تهیئی هم ندارد و آنچه میشود از این ادله استفاده کرد این است که تعلم وجوب ارشادی یا مقدمی و یا طریقی دارد. همه اینها یا ارشاد به حکم عقل است که عقل میگوید تعلم و سؤال لازم است؛ برای اینکه فرض ما این است که بیان از ناحیه مولی وارد شده است و مولی حجت را بر عبد تمام کرده و وظیفه ما است که تعلم و سؤال کنیم تا به این تکالیف و احکام برسیم. یا حداقل این است که این تعلم و تفقه برای عمل به احکام است و وجوب هم اگر دارد بواسطه عمل به احکام است و استحقاق عقاب بر ترک عمل به احکام است.
پس در مجموع تعلم و تفقه واجب نیست. در نتیجه اجتهاد وجوب شرعی ندارد، اجتهاد بالنسبة الی عمل نفسه یعنی اینطور نیست کسی به خاطر عمل به تکالیف خود ملزم باشد شرعاً که احکام و تکالیف خود را اجتهاداً بدست آورد. پس نفی وجوب نفسی و نفی وجوب شرعی مولوی شد. یعنی به این معنی که مکلفین باید علم و اطمینان پیدا کنند که عقاب نمیشوند و باید مؤمن از عقاب پیدا کنند، این ایمن بودن از عقاب از هر راهی میخواهد پیدا شود مهم نیست یکی از آنها اجتهاد است.
سؤال: صرف نظر از اینکه اجتهاد عدل احتیاط و تقلید، وجوب عقلی هم نداشت اینطور گفتیم آنچه که واجب است این است که مؤمن از عقاب حاصل شود حالا اگر از راه غیر اجتهاد هم باشد مانعی ندارد.
استاد: بله، گفتیم اگر طریق منحصر باشد خود این تعین دارد یعنی خود تخییر را هم عقل ابتداءاً حکم نمیکند، تخییر از دید عقل در رتبهی بعد قرار دارد و در رتبه دوم حکم به تخییر میکند. در درجه اول آنچه عقل میگوید تحصیل مؤمن از عقاب است. در مرحله بعد عقل مواجه با چند طریق میشود، با چند راه مواجه میشود در اینجا است که در مرتبه بعد حکم به تخییر میکند و گرنه در ابتدا حکم به تخییر ندارد و ابدال ثلاثه و تخییر معنی ندارد و عقل فقط میگوید مؤمن از عقاب را باید تحصیل کنید.
استدراک: ما گفتیم وجوب شرعی ندارد، نعم که نه با اینکه وجوب شرعی ندارد ولی در بعضی از روایات برای وجوب تعلم و تفقه ثواب ذکر شده است، ذکر ثواب و اجر برای تعلم و تفقه با ارشادی و طریقی و مقدمی بودن چطور میسازد؟ باید دقت شود چون ما میگوییم یکی از ملاکهای مولوی بودن احکام مسئله ترتب استحقاق عقاب و ثواب دارد که یعنی حکم ارشادی حکمی است موافقت و مخالفت با آن موجب استحقاق ثواب و عقاب نیست ولی در فرض مولوی بودن این ترتب هست. پس مسئله این است که ذکر ثواب و پاداش برای تفقه و تعلم به نظر میرسد که با ارشادی بودن و طریقی بودن این احکام سازگار نیست.
بررسی روایات
در این باب روایاتی است:
روایت اول: روایتی است «عن ابی عبدالله(ع) قال: قال رسول الله(ص) من سلک طریقاً یطلب فیه علماً سلک الله به طریقاً الی الجنة و أن الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم رضاً به و أنه یستغفر لطالب العلم من فی السماء و من فی الأرض حتی الحوت فی البحر و فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النجوم لیلة البدر و أن العلماء ورثة الأنبیاء إن الأنبیاء لم یورثوا دیناراً و درهماً و لکن ورث العلم فمن أخذ منه أخذ بحظٍ وافر». [۱]
در این روایت امام(ع) از قول پیامبر(ص) نقل میکنند که پیامبر فرمودند کسی که از یک راهی برود و طریقی را طی کند که در آن طریق طلب علم باشد، این طریق میتواند طریق راههای این دنیا باشد و یا نه روشی را که در آن طلب علم در کار باشد «سلکه الله به طریق الجنة» یعنی «أی أسلکه الله طریقٍ موصلٍ الی الجنة» خداوند او را در یک طریق موصل به بهشت قرار میدهد همچنان که در اینجا دارد طریق علم را میرود گویا دارد طریق به بهشت را میرود و خداوند او را در این مسیر قرار میدهد.
«و أن الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم رضاً به» ملائکه بالهای خود را برای طالب علم پهن میکنند «رضاً به» احتمالاتی در این وجود دارد از جمله اینکه حال باشد یعنی با طیب نفس و با نشاط و انبساط این کار را میکنند و بالشان را برای طالب علم در آن طریقی که میرود پهن میکنند و این یعنی یک نوع بزرگداشت و تکریم که ملائکه هم از این کار راضی هستند. و اگر با این دید انسان کار و علم را بنگرد و با این دید هر روز امورش و علوم را بنگرد یک سرمایه بسیار عظیم و غنی برای طالب علم خواهد شد و ما باید در این راهی که قرار گرفتهایم این دقت و توجه را داشته باشیم تا از این سرمایه محروم نشویم و از ابتدا با این نگاه وارد شویم و قصدمان از علم و دانش و طلب علم برای خدا و رضایت او باشد و اگر در این راه سعی کنیم سرمایه بسیار بزرگ و عظیمی را جمع خواهیم کرد که برای روز تنگدستی ما مفید خواهد بود.
«و أنه یستغفر لطالب العلم من فی السماء و من فی الأرض حتی الحوت فی البحر» برای طالب علم هر آنچه در آفاق آسمان و زمین است استغفار میکند، عجیب است استغفار و طلب مغفرت چیز کمی نیست و ما همیشه میخواهیم که هر کسی که به جایی میرود برایمان دعا کند و امید میبندیم به این التماس دعاها، اما «یستغفر لطالب العلم من فی السماء و من فی الأرض حتی الحوت فی البحر» موجوداتی که در این دنیا و عالم هستند حتی ماهی در دریا برای طالب علم استغفار میکند. این خیلی معنای بلندی دارد که موجودات عالم حتی ماهی در دریا برای انسان استغفار کند و این چطور برای انسان استغفار میکند و این به چه معنی و چه اثری دارد که جای بحث و گفتگو دارد.
«و فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النجوم لیلة البدر» ببینید لیلة البدر یعنی شبی که ماه کامل است و آسمان تاریک را روشن میکند. نسبت این ماه کامل با ستارهها به گونهای است که اصلاً ستارگان به حساب نمیآید و میگوید فضل عالم بر عابد و نمیگوید بر هر کسی، بلکه کسی که بندگی خدا را میکند نسبت عالم به عابد مثل نسبت قمر و ماه شب چهارده نسبت به سایر ستارگان است.
«و أن العلماء ورثة الأنبیاء إن الأنبیاء لم یورثوا دیناراً و درهماً و لکن ورثوا العلم فمن أخذ منه أخذ بحظٍ وافر» و اینکه علما وارثان انبیاء هستند و انبیاء دینار و درهم را به ارث نگذاشتهاند و لکن علم را به میراث گذاشتهاند و کسی که به این اخذ بکند به یک حظ وافری دست پیدا کرده است البته باید توجه شود آن علمی مؤثر است و به حساب میآید که موجب خشیت شود همچنان که قبلاً در ضمن حدیثی اشاره کردهایم. و گرنه مطلق علم مورد نظر نیست و موجب خشیت نیست بلکه علم برای بعضی از افراد موجب طغیان و فخر فروشی و … است. که این ارزش را ندارد.
شاهد کلام: اما عمده شاهد ما این است که «من سلک طریقاً یطلب فیه علماً سلک الله به طریقاً الی الجنة» و آنچه که بعد ذکر شده پاداش و اجر و ثوابی است که برای علم در نظر گرفته شده است.
روایت دوم: « عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر (ع) قال: إن الذی یعلم العلم منکم له اجر مثل الأجر المتعلم و له الفضل علیه» کسی که یک علمی را تعلیم میکند همان اجری را که متعلم میبرد برای معلم هم هست «و له الفضل علیه» و البته معلم نسبت به متعلم یک برتری دارد. [۲]
و روایات دیگری هم هست که دلالت بر ثواب و اجر برای عالم و متعلم میکند.
نکته: این روایات مستقیماً اجر و پاداش برای معلم ذکر کرده اما در بعضی از روایات ثواب و اجری که به عالم و متعلم داده شده به نوعی متوجه اعمال آنها شده است. مثلاً در روایتی از ابی بصیر نقل شده که «قال سمعتُ ابا عبدالله(ع) یقول: من علّم خیراً فله مثل أجر من عمل به» اگر کسی خیری را تعلیم دهد مثل اجر کسی که به این خیر عمل کرده به او نیز داده میشود یعنی اینجا مهمتر از تعلم عمل است. اگر به یک علمی عمل شد اجر آن عمل به این معلم نیز داده میشود مثل اجر او داده میشود. اما اگر عمل نشود و متعلم عمل نکند این روایت در این مورد چیزی را نمیگوید. (همان، حدیث۳) و حدیث۴)
«من علّم باب هدیً فله مثل اجر من عمل به و علّم باب ضلالٍ کان علیه أوزار من عمل به» کسی که باب هدایتی را تعلیم کند مثل اجر عامل به آن داده خواهد شد و کسی که باب گمراهی را تعلیم کند وزر متوجه عامل به این شخص هم خواهد رسید. در اینجا در واقع مدار ثواب و اجر بر عمل قرار گرفته است یعنی به این معنی عمل متعلم موجب تعلق ثواب و اجر به معلم میشود. اگر متعلم عمل نکرد چطور؟ از این روایت این بدست نمیآید که ثواب میبرد ولو که متعلم عمل نکند.
پس اجمالاً و صرف نظر از این دو روایت اخیر که البته قابل توجیه هستند، مجموعه از روایات وارد شده که در این روایات برای عالم و تعلم و تعلیم اجر و پاداش در نظر گرفته شده است. ذکر ثواب و اجر برای تعلیم و تعلم هیچ منافاتی با وجوب ارشادی تعلم ندارد و هیچ منافاتی با طریقی و مقدمی بودن وجوب تعلم ندارد. تعلم و تفقه به عنوان یک تفضلّی که از خداوند تبارک و تعالی شده دارای ثواب و اجر میباشد. مسئله، مسئلهی استحقاق نیست خداوند تبارک و تعالی تفضلاً و عنایتاً برای کسی که در این مسیر قرار میگیرد و تعلم و تفقه میکند، اجر و پاداشی در نظر میگیرد لذا این هیچ منافاتی با آن مسئله ندارد.
نتیجه
اجتهاد لیس بواجبٍ شرعاً بالوجوب النفسی المولوی و إن کان الإجتهاد مطلوب نفساً و له ثواب و مستحبٌ نفسی مؤکد» اگر چه پاداشی نفسی داشته باشد پس بر آن مترتب شود و مستحب نفسی مؤکد است چنانچه بعضی قائل شدهاند. والحمد الله رب العالمین.
[۱] . اصول کافی، ج۱، باب ثواب العالم و المتعلم، ص۳۵، حدیث ۱.
نظرات