جلسه اول – مقدمه اول: فقهی بودن بحث اجتهاد و تقلید – اقوال در مسئله – حق در مسئله – دلیل اول – دلیل دوم

جلسه ۱ – PDF

 

جلسه اول

مقدمه اول: جلسه اول – مقدمه اول: فقهی بودن بحث اجتهاد و تقلید – اقوال در مسئله – حق در مسئله – دلیل اول – دلیل دوم

۱۳۸۹/۰۶/۳۱

            

تذکر اخلاقی

«قال الصادق(ع): الخشیة میراث العلم و العلم شعاع المعرفة و قلب الإیمان» خشیت میراث و نتیجه و اثر علم است یعنی در مقابل عظمت پروردگار خشیت و خوف داشتن نتیجه علم است و علمی که موجب این خشیت و خوف نشود و این اثر را نداشته باشد علم نیست. در دنباله روایت دارد که «من حرم الخشیة لا یکون عالماً» کسی که از خشیت محروم است، عالم نخواهد بود.
علم از اشعه معرفت و قلب ایمان است « من حُرم الخشیة لا یکون عالماً» کسی که از خشیت محروم باشد عالم نخواهد بود «وإن شقّ الشعر بمتشابهات العلم» این تعبیر، تعبیر جالبی است که کسی که علم او موجب خشیت نشود عالم نخواهد بود اگرچه مویی را به متشابهات علم بشکافد یعنی باریک بینی و دقت­اش به اندازه­ای باشد که به باریکی مو بتواند مسایل را از هم تمییز بدهد ولو اینکه در علوم متداوله و اصطلاحات علمیه و جزئیات دقیق باشد و به تمام فروع و شقوق آشنا باشد، اما اگر در وی خشیت نباشد، عالم نخواهد بود.

«قال الله تعالی إنّما یخشی الله من عباده العلماء» تنها علما هستند که از خداوند تبارک و تعالی خشیت دارند و از او خوف دارند و عظمت خداوند در دل آنها خشیت ایجاد می­کند.

با این که علم، آن علمی است که موجب خشیت و خوف باشد، ده آفت از آفات علما را امام صادق(ع) ذکر می­کنند که توجه به این آفات خصوصاً برای ما مهم و لازم است.

«آفة العلماء عشرة أشیاء» ده چیز آفت علما است، این آفت علما که گفته می­شود علما به همین معنی، یعنی عالم که می­خواهد علمش موجب خشیت شود برای این چنین علمایی علم حقیقی همین علم است، برا ی این چنین علمایی این ده آفت وجو دارد.

اول «الطمع» یعنی به آنچه دارد و از راه مشروع بدست می­آورد قناعت نکند و به مال و عنوان و مُلک و مِلک دیگران طمع بورزد.

«و البخل» یعنی راضی نشود دیگران از علم و مال و موقعیت مادی و معنوی او بهره ببرند، بخل هم یکی از آفات علما است.

« و الریا» سومین از آفاتی که مربوط به علما است ریا است یعنی اینها همه مانع خشیت است و کسی که مبتلای به اینها باشد، در او آن خشیت و خوفی که به عظمت پروردگار لازم است بوجود آید، پدید نمی­آید یعنی علمش و اعمالش همه را برای غیر خدا انجام دهد و بخواهد به دیگران این امتیازات خودش را نشان دهد.

«و العصبیة» چهارمین مورد از موارد آفات عالم عصبیت است. عصبیت یعنی اینکه در یک چهار چوبی خودش را قرار دهد و وابستگی­های خویشاوندی و قومی و گروهی مانع رؤیت و دیدن حق و اظهار حق بشود و بخاطر وابستگی­ها و به ملاک آن­ها افکار و اعمال خودش را سامان دهد. عالم اگر گرفتار عصبیت شود و حقیقت را نادیده بگیرد دچار آفت شده است.

«و حبّ المدح» یعنی مورد شتایش قرار گرفتن را دوست داشته باشد، و علاقمند باشد از وی تعریف کنند. هدف این چنین فردی در  همه رفتار و گفتار و کردارش این است که خودش را بزرگ کند و عنوان و اسم و رسم پیدا کند و از او تعریف کنند و همین که حب مدح در دل وی باشد آفت است و کاری به تحقق ندارد که محقق شود یا نه.

«و الخوض فی ما لم یصل الی حقیقته» ورود در مسایلی که تحقیق در آن­ها بی­نتیجه و فهم حقیقت آنها محال است مثلاً تفکر در ذات الهی، تفکر در جزئیات اخبار قیامت و اموری که دیگران هم به کنه آن نرسیده­اند و اگر کسی بخواهد در این موارد و مواردی که تفکر درآن­ها مورد نهی است تعمق و تفکر کند گرفتار آفت است.

«و التکلف فی تزیین الکلام بزوائد الألفاظ» یعنی در صحبت کردن و در نوشتن و گفتگو­ها اینقدر خودش را به زحمت بیندازد که کلامش کلام زیبا بشود و از حقیقت کلامش دور شود و همه توجه و حواس او متوجه به ظاهر و زیبایی­های کلام باشد و از حقیقت کلام منصرف شود.

«و قلة الحیاء من الله تعالی» بی پروایی و بی باکی در مورد خداوند یعنی عالم باید در خلوت خودش یک شرم وحیایی نسبت به خداوند داشته باشد که مانع از ارتکاب بعضی از کارها و اعمال در محضر خداوند تبارک و تعالی شود، اگر این شرم و حیا کم شود آفت زده است.

«قلة الحیاء» فرموده و عدم الحیاء نمی­فرماید، عدم الحیاء ممکن است برای انسان­های غیر عالم باشد عدم الحیاء یعنی رسماً معصیت خدا کند و مخالفت با فرامین الهی کند اما قلة الحیاء به این معنی است که به مقداری باید انسان رعایت کند، رعایت نکند. از علما این جهت بیشتر مورد انتظار است که شرم و حیا در پیشگاه خداوند بیشتر داشته باشند.

«و الإفتخار» یعنی فخر فروشی، به امور مادی و جهات مادی و عناوینی که او را احاطه کرده مباحات بنماید و خود را نسبت به دیگران برتر و ممتاز بداند و به خاطر این جهات یک برتری نسبت به دیگران در خود ببیند که می­تواند به این جهت خود را در موقعیت برتر قرار دهد.

«و ترک العمل بما علموا» به دانسته خودش عمل نکند که بزرگترین آفت می­باشد، یکی از آفات بزرگ علما این است که به آن­چه می­دانند عمل نکنند و رفتار و کردار­شان بر خلاف علم­شان باشد.

در ذیل روایت، امام صادق(ع) از حضرت عیسی (ع) نقل می­فرماید: «قال عیسی ابن مریم (ع) أشق الناس من هو معروف بعلمه مجهول بعمله» بدترین مردم کسی است که در میان مردم به علم و فضل شهرت داشته باشد ولی در مقام عمل مقصر، سست و مجهول باشد. شقی­ترین مردم کسی است که به علمش معروف باشد و شهرت علمی داشته باشد و همه او را به عنوان یک دانشمند بشناسند ولی از لحاظ عملی نه تنها هم پای علمش نیست بلکه فاصله زیادی از علمش و گاهی اوقات در نقطه مقابل علمش قرار دارد.

اینها آفاتی است که برای علماء ذکر شده است، با آن مقدمه­ای که امام فرمودند که علم اثرش خشیت است و در واقع علمی که خشیت و خوف الهی را در دل ایجاد نکند ولو عالم به جزئیات باشد لا­­یکون عالماً، موانع حصول این خشیت و علم واقعی و آفت علما و آفت رسیدن به علم حقیقی و موانع تحقق علم حقیقی و خشیت ده مورد بود که همه ما در معرض گرفتاری این آفات هستیم.

امروز که روز شروع سال تحصیلی جدید است و روزی است که بنا هست یک بحث علمی و یک بحث فقهی با هم داشته باشیم تیمناً و تبرکاً این روایت را هم برای خودم و هم شما خواندم که یک تذکر و یادآوری باشد که زحماتی که انسان متحمل می­شود، یک محرومیت­هایی را برای انسان به دنبال دارد و طبعیتاً مشقت­های پیش آمده برای انسان در این راه کم نیست و نکند این زحمات را متحمل شویم ولی ناگهان چشم باز کنیم ببینیم که هیچ کدام این­ها برای ما نافع نبوده و موجب خشیت نشده است یا از این طرف در کنارش این آفت­ها آمده و این زحمات و ثمرات را از بین برده است.

لذا خیلی مراقبت می­خواهد و باید توجه داشت که ببینیم آیا این علوم خشیت و خوف را در دل انسان ایجاد می­کند یا خیر؟ آیا درس خواندن ما و درس دادن ما برای ریا است یا برای خدا؟ آیا حب المدح داریم یا نه؟ علی ایحال این جهاتی است که باید توجه کرد مخصوصاً در این شرایط و این ایام که نیاز به روحانیت عالم عامل روز به روز در تمام نقاط جهان قوی­تر و شدید­تر می­شود یعنی همان طوری که مردم و بخصوص نسل جوان نیازمند پاسخگویی به پرسشهای فکری و دینی و عقیدتی هستند نیازمند یک الگوی عملی برای تکامل و تعالی هستند یعنی اینطور نیست که ما فقط وظیفه داشته باشیم، پرسش­ها را پاسخ دهیم درست است که آنها را باید پاسخ داد ولی از منظر عملی نیز باید به عنوان الگوی رفتاری و عملی مراقب باشیم. یعنی باید با دوری از هوای نفس و با محبت و با دوری از کینه و با دوری از آنچه به مظاهر دنیا مربوط می­شود این حالت را در خود ایجاد کنیم. اگر می­خواهیم الگویی برای آنها باشیم باید هم از نظر علمی و هم عملی الگو باشیم چه این که اگر از نظر عملی این قدر ت در ما نباشد تأثیری نخواهد گذاشت و لو این که عالم به علوم هم باشیم لذا واقعاً انسان باید از فرصت­های خود استفاده کند هم برای توانمند­شدن از نظر علمی و هم برای قوی­تر شدن از لحاظ عملی و لحظه لحظه­های ما در این دنیا می­تواند در این جهت به ما کمک کند و ما می­توانیم این لحظات را از دست دهیم که باعث خسران ما هم در دنیا و هم در آخرت خواهد شد.

ما از خداوند تبارک و تعالی می­خواهیم و دعا می­کنیم و از ارواح ائمه اطهار (علیهم السلام) استمداد می­جوییم به خصوص وجود مقدس حضرت بقیة الله الأعظم که عنایت و تفضل­شان را شامل حال ما بنمایند و ما را در استعلای علمی، در استکمال نفس، در تعالی روحی کمک کنند تا آن­طوری که باید و شاید و شایسته این عنوان و این لباس است بتوانیم خدمت گذار باشیم.

ترتیب بحث ما بر اساس کتاب تحریر الوسیه امام (ره) می­باشد ولی قبل از شروع در مسائل آن مقدمتاً لازم است مطالبی بیان شود.

مقدمه اول: فقهی بودن بحث اجتهاد و تقلید

بحث در رابطه با اجتهاد و تقلید می­باشد که قبل از ورود به بحث­های آن باید مقدمتاً اشاره کرد که بحث اجتهاد و تقلید هم در اصول و هم در فقه مطرح شده، در مباحث خاتمه علم اصول عمدتاً این مباحث مطرح می­شود مثلاً در کفایة و برخی از کتب اصولی اجتهاد و تقلید را مطرح می­کنند و در کتب فقهی هم به عنوان مقدمه بحث اجتهاد و تقلید مطرح می­شود.

سؤال:

آیا بحث اجتهاد و تقلید یک بحث اصولی است یا فقهی و نسبت مسائلی که در اجتهاد و تقلید در اصول مطرح می­شود با آنچه در فقه مطرح می­شود چیست؟

در اصول که بحث از اجتهاد و تقلید مطرح می­شود مباحثی مانند مشروعیت اجتهاد، امکان تجزی در اجتهاد، یا رد شبهات اخباریین نسبت به اجتهاد، آیا اساساً اجتهاد مشروع است یا نه؟ یک سری از اینها در اصول مطرح است.

ولی یک سری از مباحث در فقه و به عنوان فروع فقهی اجتهاد و تقلید مطرح می­شود.

بالاخره این بحث ملحق به اصول است یا فقه؟ آیا اجتهاد و تقلید و مسائلی که در آن مطرح می­شود اصولی است یا فقهی یا هیچ کدام و به عنوان علم مستقلی می­باشد؟ چنانچه برخی اینگونه ادعا کرده­اند مانند بقیه علوم که مستقل هستند.

جواب:

در کتب فقهی متقدّمین اصلاً بحث اجتهاد و تقلید مطرح نبود چرا که هر چه عصر فقها نزدیک تر به عصر معصومین بوده این بحث کمتر مطرح بوده و بسیط­تر بوده است و به مرور این بحث پیچیده­تر شده است، اما در کتب متأخرین این بحث به عنوان مقدمه کتب فقهی قرار گرفته است مثلاً از زمان علامه به بعد بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.

اما بطور کلی نسبت بین مسائل مطرح شده اجتهاد و تقلید در فقه و مسائل مطرح شده آن در اصول نسبت عام و خاص من وجه است، یعنی برخی از مسائل در اصول مطرح می­شود که در فقه مطرح نمی­شود و بالعکس و بعضی از مسائل مشترک می­باشد.

اقوال در مسئله

اول: داخل در مسائل علم اصول است.

دوم: داخل در مسائل علم فقه است.

سوم: اینکه علم مستقلی است.

حق در مسئله

ما مدعی و معتقد هستیم که این یک بحث فقهی است و اگر به ملاک غلبه نگاه کنیم و لحاظ غالبی در موضوع اجتهاد و تقلید را در نظر بگیریم می­توان گفت که تناسب مباحث اجتهاد و تقلید با فقه بیشتر است، به جهت اینکه فروعات زیادی در اجتهاد و تقلید مطرح می­شود که این فروعات فقهی هستند گرچه بعضی از مسائل هم قابل انطباق بر مسئله فقهی نیستند.

سؤال:

چرا ما نمی­گوییم که اجتهاد و تقلید از مباحث علم اصول است؟

جواب و دلیل اول:

چراکه ضابطه علم اصول معلوم است و آن اینکه مسئله­ای از مباحث علم اصول است که در طریق استنباط حکم شرعی قرار بگیرد که در بحث مورد نظر ضابطه مسئله علم اصولی بر آن منطبق نیست.

دلیل دوم:

مسئله دیگر اینکه اجتهاد غایت علم اصول فقه است چراکه می­گوییم علم اصول فقه عبارت است از علم به قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه، وغایت نمی­تواند در مغیا داخل باشد در اینجا یک غایت داریم و یک مغیا علم اصول مغیا است و اجتهاد و استنباط غایت، آیا می­توان گفت که اجتهاد و استنباط که غایت علم اصول است داخل در علم اصول است؟ اگر قائل به داخل بودن اجتهاد در علم اصول باشیم دخول بحث از غایت در بحث از مغیا لازم می­آید.

نتیجه: پس اولاً ضابطه مسئله علم اصول بر آن منطبق نیست و ثانیاً اگر بخواهد داخل در مسائل علم اصول باشد تالی فاسدی دارد که غایت داخل در مغیا می­شود و به این دو دلیل می­گوییم داخل در مباحث علم اصول نیست.

بحث جلسه آینده

چرا بحث اجتهاد و تقلید از مسائل علم فقه است و دلیل آن چیست؟ و کسانی که مدعی هستند که علم مستقلی است چه دلایلی دارند؟

باید بین این سه قول داوری کنیم و ادله آنها را بررسی کنیم و قول صحیح را انتخاب کنیم که بیان شد که به نظر ما بحث اجتهاد و تقلید داخل در مباحث علم فقه می­باشد. و الحمد لله رب العالمین.