جلسه چهل و یکم – معنای اعلمیت

جلسه ۴۱ – PDF

جلسه چهل و یکم

معنای اعلمیت

۱۳۹۰/۰۹/۲۸

                 

خلاصه جلسه گذشته

یک مطلب از قسمت اول مسئله پنجم باقی مانده است. عرض کردیم که بخش اول مسئله­ی پنجم تحریر این بود: «یجب تقلید الاعلم علی الأحوط» ما تقلید اعلم را به سه صورت تقسیم کردیم و در مورد هر سه صورت هم بحث شد. لکن یک مطلبی که اینجا مورد تعرض واقع نشده معنای اعلمیت است اگر چه مناسب بود معنای اعلمیت در ابتدای مسئله پنجم و جزء مقدمات آن مسئله مورد بحث قرار بگیرد اما بهر حال راجع به این مطلب ببینیم که چه نظریاتی وجود دارد.

معنای اعلمیت

مرحوم سید در مسئله هفدهم عروة این چنین فرموده­اند «المراد من الاعلم من یکون اعرف بالقواعد و المدارک للمسئلة و اکثر اطلاعاً لنظائرها و للأخبار و اجود فهماً للأخبار و الحاصل أن یکون اجود استنباطاً و المرجع فی تعیینه اهل الخبرة و الإستنباط» یعنی اعلم کسی است که به قواعد و اصول استنباط آشناتر باشد و همچنین به مستندات یک مسئله آشناتر و اطلاع او بر نظائر آن مسئله و اخبار بیشتر و فهم او از اخبار بهتر باشد و در یک جمله اعلم کسی است که استنباط بهتری داشته باشد و بعد هم در مورد مرجع تعیین اعلم می­فرماید که مرجع در تعیین اعلم کسانی هستند که با امر استنباط آشنا هستند و می­توانند بفهمند که چه کسی استنباط نیکوتری دارد و چه کسی این چنین نیست.

این محصل فرمایش سید است. طبق بیان مرحوم سید، اعلمیت متقوم به سه وصف است:

· یکی اعرف بودن به قواعد و مدارک است.

· دوم اینکه نسبت به نظائر آن مسئله و اخبار اطلاع بیشتری داشته باشد.

· سوم اینکه فهمش از اخبار بهتر باشد.

که بعد همه این سه وصف را با تعبیر اجود استنباطاً بیان کردند.

حال می­خواهیم ببنیم آیا واقعاً این فرمایش مرحوم سید درست است؟ آیا اعلمیت در فقه به همین معنایی است که ایشان گفته­اند آیا اساساً اعلمیت در فقه معنایی متفاوت با اعلمیت در سایر حرف و صنایع دارد یا نه اعلمیت یک معنای مشخصی دارد که در هر حرفه و صنعت و فنی آن معنای کلی قابل انطباق است؟

با توجه به اینکه به طور صریح در هیچ دلیل لفظی مسئله­ی وجوب تقلید اعلم ذکر نشده و تصریح به این عنوان نشده، طبیعتاً ما برای فهم معنای اعلم به سراغ ادله­ی شرعیه نمی­توانیم برویم بعلاوه اگر در ادله شرعیه هم ذکر می­شد، باز فهم معانی واژه­هایی که در ادله بکار می­رود به عرف احاله شده است. اگر حقیقت شرعی بود طبیعتاً از بین ادله شرعی معنای آن استفاده می­شد اما حقیقت شرعیه هم نیست. پس باید ببینیم که اعلم به طور کلی در همه علوم و فنون و حرف و صنایع چگونه معنی می­شود.

آنچه که شاید بتوانیم به عنوان یک معنای کلی برای اعلم بگوییم این است که در همه جا اعلم به کسی می­گویند که به قواعد و اصول آن علم یا صنعت یا حرفه آشناتر از سایرین باشد و بهتر از دیگران بتواند آن کبریات و قواعد را بر مصادیق تطبیق کند مثلاً در علم طبابت طبیعتاً اعلم به کسی گفته می­شود که به قواعد علم طبابت به خوبی آشنا بوده و می­تواند در موارد و مصادیق این اصول و قواعد را به کار ببرد.

وقتی که می­گوییم اعلم این دو خصوصیت را دارد: یکی آشناتر بودن به قواعد و دوم تطبیق قواعد بر مصادیق چه بسا شخصی در یک علمی به اصول و قواعد به خوبی آشنا باشد، اما هنگامی که برای استفاده مراجعه می­کند نمی­تواند تشخیص دهد که مثلاً بیماری این شخص مصداق آن بیماری است که فلان دارو را طلب می­کند یا مصداق آن قانون است که داروی دیگری را لازم دارد. وقتی سخن از تشخیص به میان می­آید یعنی همان تطبیق دانسته­ها و اصول بر موارد؛ خیلی از افراد هستند که در مجامع علمی دارای رتبه خوب و بالایی هستند اما در مقام عمل وقتی وارد می­شوند، نمی­توانند قوانین را تطبیق کنند و از آن نتیجه بگیرند. پس اعلم کسی است که قواعد را می­داند و تطبیق بر مصادیق هم بهتر از دیگران می­دهد.

بنابر این ملاک اعلمیت معلوم است و ما این را در طبابت و همه علوم داریم و در فقه هم همینطور؛ اعلمیت در فقه به این معناست که کسی با قواعد و اصول استنباط آشناتر و در تطبیق بر مصادیق از دیگران بهتر باشد. این دو خصوصیت در اعلمیت مهم است لذا اگر کسی به قواعد آشنایی بیشتری دارد ولی قدرت تطبیق ضعیفی دارد، لزوماً اعلم نیست و آنچه که مهم است این است که بتواند این قواعد را تطبیق کند و بهتر از دیگران هم این کار را انجام دهد.

یا کسی ممکن است در آن بخش یعنی نسبت به فروع و جزئیات خیلی قوی باشد، ولی با قواعد آشنایی زیادی نداشته باشد یعنی کسی است که استحضار خوبی نسبت به همه مسائل دارد و فروع را خوب می­داند اما قواعد را به خوبی بلد نیست، این شخص اعلم نخواهد بود.

مثلاً یک کسی فرمول­های ریاضی را به خوبی می­داند و یاد گرفته است اما وقتی یک مسئله­ای را به او می­دهی که مقداری پیچیده باشد دچار تحیر شده و در حل آن عاجز است؛ قطعاً نمی­توانیم بگوییم که این در ریاضیات اعلم است. یا یک کسی است که مسائل حل شده ریاضیات را همه را می­داند ولی به فرمول­های ریاضی خیلی آشنا نیست. ملاک اعلمیت در علم ریاضیات این است که مسئله­ای در اختیار چند نفر داده شود و بعد ببینید که چگونه این چند نفر این مسئله مشکل را حل می­کنند و کدام پاسخ بهتر می­دهد؟ آن کسی که از فرمول­ها بهتر و به موقع استفاده می­کند و نتیجه را خوب بیان کند آن شخص اعلم خواهد بود ممکن است ولو اینکه اطلاعش بر قواعد ریاضیات به اندازه آن شخص دیگر نباشد اما در حل مسئله بهتر مسئله را حل می­کند.

در فقه هم همین گونه می­باشد؛ اعلم در فقه کسی است که در مقام استنباط به تعبیر مرحوم سید اجود استنباطاً است یعنی استنباط او بهتر است. استنباط اجمالاً یعنی رد فروع بر اصول و استفاده از قواعد برای کشف حکم مصادیق. کسی که استنباط او بهتر باشد یعنی کسی که اعرف به قواعد است و بهتر می­تواند این قواعد را بر مصادیق تطبیق کند. این معنای اعلم است. لذا تعبیری هم که مرحوم سید در مسئله هفدهم به کار برده­اند، اگر نظر به این «والحاصل» که ایشان فرموده، داشته باشیم، این حرف درستی است همان طور که توضیح دادیم.

بررسی کلام سید در معنای اعلمیت

ممکن است کسی بگوید که فرمایش مرحوم سید کامل نیست چون اجود استنباطاً یعنی اینکه بهتر بتواند کبریات را بر قواعد تطبیق کند اما این لزوماً به این معنی نیست که اعرف به قواعد هم باشد. اما اگر حالا بخواهیم در معنای استنباط دقت کنیم، استنباط واقعی یعنی اینکه کسی قواعد را بهتر می­داند و بهتر هم می­تواند بر مصادیق تطبیق کند. لذا آنچه که از معنای اعلمیت فهمیده می­­شود عمدتاً این دو ویژگی و خصوصیت است. بنابر این اگر نظر به صدر کلام مرحوم سید داشته باشیم که ایشان سه خصوصیت را برای اعلم ذکر کرده، به نظر می­رسد که این خصوصیات سه گانه وجهی ندارد. ایشان این گونه فرمودند «اعرف بالقواعد و المدارک للمسئلة و اکثر اطلاعاً لنظائرها و للأخبار و اجود فهماً للأخبار» خصوصیت اول یعنی اعرف به قواعد درست است و این مهمتر از دو خصوصیت دیگر است که ذکر کردیم. اعرف بودن به مدارک یعنی اعرف به مستندات و مستندات یعنی اعم از عقل و اجماع و آیات و اخبار و روایات. پس اعرف به مدارک یعنی اعرف به قواعد اصولی و مستندات احکام که ما این را قبول داریم اما اینکه می­فرماید «اکثر اطلاعاً لنظائرها» با توجه به توضیحاتی که ما بیان کردیم معلوم می­شود که کثرت اطلاع بر نظائر این مسئله در معنای اعلمیت دخالت ندارد. حال اگر کسی بود که احاطه او به نظائر بیشتر بود و دیگری کمتر بود ولی این شخص که نسبت به نظائر احاطه­ی کمتری دارد نسبت به قواعد اعرف است و بهتر هم می­تواند تطبیق کند، قطعاً این شخص اعلم خواهد بود ولو مانند شخص دیگر به نظائر اطلاع نداشته باشد. پس این «اکثر اطلاعاً لنظائرها» که مرحوم سید فرمودند این خصوصیت لازم نیست.

اکثر اطلاعاً للاخبار آیا این خصوصیتی دارد؟ یعنی کسی که اطلاع بیشتری از روایات داشته باشد، آیا وجهی برای ذکر این خصوصیت هست یا نه؟ به نظر ما هیچ وجهی برای ذکر این خصوصیت نیست.

در جمله قبلی «للمدارک» که فرموده شامل این خصوصیت هم هست و ذکر این جمله اکثر اطلاعاً للاخبار هم ضرورتی ندارد. اما تعبیر: اکثر فهماً للاخبار، آیا این خصوصیت در معنای اعلمیت لازم است؟ باز هم به نظر می­رسد این خصوصیتی ندارد. چون با دقت در جمله اول معلوم می­شود در آن این خصوصیت وجود دارد وقتی می­گوییم او اعرف به قواعد است یعنی اینکه روایات را بهتر می­فهمد و منظور حفظیات نیست کما اینکه اعرف، منظور حفظ قواعد نیست بلکه احاطه و فهم قواعد است. لذا این اجود فهماً للاخبار در کلام مرحوم سید وجهی برای ذکر آن نیست.

لذا اگر ما به صدر کلام مرحوم سید نگاه کنیم «اعرف بالقواعد و المدارک للمسئلة» قابل پذیرش می­باشد و این خصوصیتی است که در معنای اعلمیت دخالت دارد اما همه معنای اعلمیت نیست و با ملاحظه کلام سید تا جمله «والحاصل» در واقع می­توانیم بگوییم ایشان به یک خصوصیت اشاره کرده است و آن هم اینکه اعرف به قواعد باشد و سایر خصوصیاتی که ایشان فرموده مثل «و اکثر اطلاعاً لنظائرها» و امثال اینها هم اصلاً در اعلمیت دخالت ندارد. پس یک خصوصیت را ایشان اشاره کرده است اما یک خصوصیت مهم را اشاره نکرده است و آن تطبیق بر صغریات و مصادیق است. ما گفتیم که خصوصیت دومِ دخیل در معنای اعلمیت این است که این قواعد را بر مصادیق و صغریات بهتر تطبیق کند و ایشان در این جمله­ای که در صدر مسئله هفدهم فرمودند به این جهت اشاره نکردند. اگر نظر به ذیل کلام مرحوم سید داشته باشیم که فرمود «والحاصل أن یکون اجود استنباطاً» در اینجا نیز عرض کردیم که وقتی سید می­فرماید استنباط بهتر باشد، اگر دقت کنیم در معنای استنباط می­توانیم این دو ویژگی را از دل این این جمله در بیاوریم که کسی که استنباط او بهتر است یعنی کسی که قواعد و اصول را بهتر می­داند و بهتر می­تواند از این قواعد و اصول برای استکشاف حکم شرعی در مصادیق و صغریات استفاده کند؛ اگر این گونه بگوییم از ذیل کلام مرحوم سید این دو خصوصیت قابل استفاده است. اگر این مراد باشد باید بگوییم ایشان در صدر کلام خود در واقع در مقام بر شمردن بعضی از اموری است که در اعلمیت دخیل است.

البته در مورد این ذیل هم گفتیم محتمل است کسی بگوید از تعبیر اجود استنباطاً اعرفیت به قواعد استفاده نمی­شود؛ چون لزوماً اجود استنباطاً به معنای اعرف بودن به قواعد نیست؛ اگر این را بگوییم ذیل کلام مرحوم سید هم تام و کامل نخواهد بود.

حال صرف نظر از این نقاطی که در کلام مرحوم سید مورد تأمل و اشکال بود، معنای اعلمیت در همه حرف و صنایع و از جمله علم فقه همین است که بیان کردیم؛ اعلم کسی است که این دو ویژگی و خصوصیت در او باشد.

نکته

اگر مواجه شدیم با دو نفر که یکی از آنها اعرف به قواعد است و دیگری در تطبیق قواعد بر صغریات قوی­تر است یعنی یک کسی است که ویژگی اول در او قوی­تر است. و دیگری ویژگی دوم قوی­تر است، کدامیک از این دو را باید به عنوان اعلم قرار دهیم آیا اعلم کسی است که به قواعد و اصول آشناتر است یا کسی که تطبیق بهتری انجام می­دهد؟ به نظر می­رسد اعلم کسی است که در تطبیق قواعد بر صغریات و مصادیق احسن از دیگران است. و همچنین نباید نقش تجربه را فراموش کرد و تجربه خیلی مهم است مانند دکتری که تجربه بیشتری دارد. آیا تجربه در اعلمیت دخیل است یا نه؟ مثلاً دکتری است که سالیان زیادی است طبابت می­کند و تجربه او خیلی زیاد است ولی یک دکتری کم تجربه­ای است؛ این شخص فارغ التحصیل جدید قواعد را از او بهتر می­داند و تشخیص بهتری دارد اما تجربه دیگری را ندارد، کدامیک اعلم می­باشد؟ طبق این معیارها این دکتر جدید اعلم است و تجربه دخالتی در اعلمیت ندارد. مگر اینکه تجربه او باعث شود بهتر از دیگری قواعد را تطبیق دهد.

بحث جلسه آینده

لذا این دو خصوصیت در معنای اعلمیت دخیل است. آیا ویژگی­های دیگری هم در معنای اعلمیت دخالت دارد مانند تجربه و یا آشناتر بودن به مسائل روز؟ که اینها چیزهایی است که بحث آن وجود دارد گاهی موجب می­شود به غلط ویژگی­هایی را داخل کنند. در رابطه با این بحث تأمل بفرمایید تا بعد از آن وارد در بخش دوم مسئله پنجم یعنی وجوب فحص از اعلم شویم.

«والحمد لله رب العالمین»