جلسه چهل و یکم-اقسام وضع- مقام دوم- امکان قسم سوم


دانلود-جلسه چهل و یکم-PDF

اقسام وضع- مقام دوم- امکان قسم سومجلسه چهل و یکم
اقسام وضع- مقام دوم- امکان قسم سوم
۲۵/۰۹/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در امکان قسم سوم یعنی وضع عام و موضوع‏له خاص بود، عرض کردیم در مورد امکان این قسم چند نظر وجود دارد؛ بعضی قائل به امکان و برخی قائل به عدم امکان این قسم‏اند. مرحوم آخوند از کسانی است که قائل به امکان وضع عام و موضوع‏له خاص می‏باشد و می‏فرماید: واضع می‏تواند معنای کلی و عام را تصور کند لکن لفظ را برای افراد و مصادیق آن قرار دهد؛ چون عام و کلی، مرآت و حاکی از افراد و مصادیق است و می‏تواند وجه برای خاص باشد.

عرض کردیم به این بیان اشکال شده، اولین اشکال این است که عام نمی‏تواند وجه خاص و مرآت و حاکی و کاشف از افراد و مصادیق باشد؛ چون مفهوم کلی، مباین با مفهوم جزئی است، کلی، ما به‏الاشتراک ولی جزئی، خصوصیات فردیه و جزئیه افراد است لذا این دو مفهوم با هم مباین‏اند و یک مفهوم نمی‏تواند حاکی از مفهوم مباین با خود باشد و اگر این را پذیرفتیم قسم چهارم؛ یعنی وضع خاص و موضوع‏له عام هم نباید ممکن باشد که آن را عرض خواهیم کرد. این اشکال اولی بود که متوجه فرمایش مرحوم آخوند مبنی بر امکان این قسم شده است. عرض کردیم این اشکال به تعبیرات مختلفی بیان شده است. پس ما تا اینجا دو مرحله بحث را بیان کردیم؛ یکی اصل فرمایش مرحوم آخوند مبنی بر امکان قسم سوم و دیگری اشکالی که به ایشان ایراد شده است.

پاسخ محقق عراقی در دفاع از مرحوم آخوند:

از جمله کسانی که در دفاع از مرحوم آخوند به این اشکال پاسخ داده، محقق عراقی می‏باشد. مرحوم آقای خویی هم همان پاسخ محقق عراقی را ذکر کرده، فقط ایشان یک اضافه‏ای نسبت به محقق عراقی دارند و آن مؤیدی است که ذیل این پاسخ ذکر کرده‏اند؛ یعنی پاسخ آقای خویی همان فرمایش محقق عراقی است به اضافه ذکر یک مؤید، گرچه عرض کردیم در تقریب اشکال هم بیان آقای خویی تفاوت اندکی با بیان محقق عراقی دارد.

محقق عراقی [۱] می‏فرماید: مفاهیم دو دسته‏اند؛ بعضی از مفاهیم از خصوصیت مشترک بین افراد انتزاع می‏شوند که این دسته از مفاهیم، ممکن است ذاتی باشند؛ مثل مفاهیم جواهر و اعراض؛ مثلاً مفهوم انسان یک جوهر است که از خصوصیت مشترک بین افرادش انتزاع شده و یا بیاض که یک مفهوم ذاتی است و از خصوصیات مشترک بین افرادش انتزاع شده که وابسته به غیر نیست و ممکن است یک مفهوم انتزاعی باشد؛ مثل مفهوم فوق و تحت و امثال آن.

پس دسته اول از مفاهیم از خصوصیت مشترک بین افراد انتزاع شده اعم از اینکه این مفاهیم ذاتی باشند که شامل جوهر و عرض می‏شود و یا انتزاعی باشند. قسم دوم از مفاهیم، مفاهیمی است که از افراد و خصوصیات ممیّزه انتزاع می‏شوند؛ مثل مفهوم فرد، مصداق، شخص، ما ینطبق علیه المفهوم و امثال آن. قسم اول از مفاهیم به هیچ وجه نمی‏تواند حکایت از افراد داشته باشد ولو اجمالاً؛ یعنی این مفاهیم به هیچ وجه حاکی از افراد نبوده بلکه فقط حکایت از قدر جامع بین افراد می‏کنند؛ مثلاً مفهوم انسان به عنوان یک مفهوم انتزاع شده از خصوصیات مشترکه بین افرادش، هیچ وقت حاکی از زید و عمرو نیست اما قسم دوم از مفاهیم می‏تواند حکایت اجمالی از افراد و خصوصیات داشته باشد؛ چون اساساً خود افراد و خصوصیات فردیه منشأ انتزاع این مفاهیم‏اند؛ مثلاً مفهوم فردٌ یا شخصٌ از خصوصیات فردیه انتزاع شده‏اند، بر همین اساس حکایت این مفاهیم از افراد، بلا مانع است.

محقق عراقی بر اساس این مقدمه می‏گوید: قسم سوم؛ یعنی وضع عام و موضوع‏له خاص امکان دارد.

ایشان می‏گوید مسئله وضع عام و موضوع‏له خاص از قبیل قسم دوم مفاهیم است؛ یعنی واضع در حال وضع، معنای عام و مفهوم کلی به نحو ثانی را تصور می‏کند که این قسم از مفهوم، صلاحیت حکایت از افراد را دارد و لفظ را برای افراد قرار می‏دهد لذا این قسم از اقسام وضع ممکن است و هیچ محذوری در پی نخواهد داشت؛ چون امکان تصور جزئیات و افراد به واسطه یک عنوان عام و کلی که منطبق بر افراد و مصادیقش باشد، وجود دارد و اینکه گفته می‏شود معرفت و تصور عام، همان معرفت و تصور افراد و مصادیقش است، به این اعتبار است. تصور عام، تصور افراد و مصادیقش به نحو تفصیلی نیست اما به نحو اجمالی امکان تصور افراد و جزئیات وجود دارد لکن از طریق یک عنوان اجمالی که اشاره به افراد خاصه دارد؛ مثل عنوان ما ینطبق علیه مفهوم الانسان؛ مثلاً واضع اگر بخواهد لفظ انسان را برای افراد و مصادیقش قرار دهد، معنای کلی را تصور می‏کند که ما ینطبق علیه الانسان است، این مفهومی که تصور کرده خود حیوان ناطق نیست بلکه ما ینطبق علیه الانسان یا فردٌ مِن الانسان است و این عنوان، یک مفهوم کلی است، این مفهوم و معنی به اعتبار اینکه از افراد، انتزاع شده مرآت و حاکی از افراد است؛ چون از قسم دوم مفاهیم است لذا واضع در ذهن خود مفهوم ما ینطبق علیه الانسان را تصویر می‏کند و لفظ را روی افراد و مصادیق آن قرار می‏دهد که ما ینطبق علیه الانسان مرآت افراد انسان؛ یعنی زید، عمرو، بکر و… می‏باشد و هیچ مشکلی ندارد که این مفهوم، مرآت برای این افراد و حاکی از آنها باشد؛ یعنی واضع ما ینطبق علیه الانسان را به عنوان یک معنای کلی تصور کرده و به واسطه آن، افراد را هم به نحو اجمالی تصور کرده است لذا مراد مرحوم آخوند از اینکه می‏گوید معرفت عام همان معرفت خاص است همین معنایی است که عرض شد. نتیجه این که وقتی مفهوم ما ینطبق علیه الانسان تصور شود در واقع همه افراد انسانی بوجهٍ تصور شده‏اند لذا این مفهوم عام، مرآت برای افراد است و واضع آن را تصور می‏کند و لفظ را برای افراد آن وضع می‏کند.

مؤید آقای خویی بر این پاسخ:

مرحوم آقای خویی [۲] مؤیدی را اضافه کرده و می‏گوید: اساساً به همین دلیل که عرض شد؛ یعنی به دلیل اینکه مفهوم عام و کلی حکایت از افراد و مصادیق دارد در قضیه حقیقیه، حکم کردن بر افراد جایز است و الا اگر مفهوم عام و کلی هیچ حکایت و مرآتیتی نسبت به افراد و مصادیق نداشت اساساً قضیه حقیقیه متصور نبود در حالی که قطعاً ما می‏دانیم در قضایای حقیقیه، موضوع افرادند. اگر به خاطر داشته باشید ما سابقاً گفتیم طبق نظر مشهور، قضایای حقیقیه، قضایایی هستند که حکم در این قضایا بر روی افراد بار شده اعم از آنکه افراد محقق الوجود یا مقدر الوجود باشند بر خلاف قضایای خارجیه که موضوع در این قضایا افراد محقق الوجود است و یا قضایای طبیعیه که موضوع در این قضایا، افراد نیست و موضوع، طبیعت و ماهیت است. مثال قضایای حقیقیه هم عبارت از «لله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلاً» می‏باشد که مراد از مستطیع، افراد حقیقی است چه در زمان نزول آیه موجود باشند یا مقدر باشند. اینجا افراد، موضوع قرار گرفته، اگر چیزی بخواهد موضوع قرار بگیرد در درجه اول باید در ذهن متکلم تصور شود، المستطیع یک عنوان عام است که برای افراد مستطیع وضع شده و مصادیق و افراد مستطیع، موضوع می‏باشد و شارع می‏خواهد یجب الحج را برای المستطیع، وضع کند که مفهوم المستطیع را به عنوان مرآت برای افراد لحاظ کرده و حکم وجوب حج را برای افراد قرار داده است. تصور افراد صرفاً از راه همین عنوان عام ممکن بوده و غیر از این راهی برای تصور افراد نیست، بنابراین اشکال وارد شده به مرحوم آخوند که عبارت بود از اینکه کلی نمی‏تواند وجه و مرآت برای افراد باشد، صحیح نیست؛ چون قطعاً مواردی از کلی وجود دارد که در آنها کلی، مرآت افراد است. البته مرحوم آقای خویی به قضایای خارجیه اشاره نکرده ولی در قضایای خارجیه هم کیفیت حکم به همین نحو است که عرض شد.

اشکال اول به محقق عراقی:

بعضی از بزرگان می‏گوید: قسم دوم مفاهیم؛ یعنی مفاهیم انتزاع شده از افراد و خصوصیات مثل مفهوم فردٌ، شخصٌ و ماینطبق علیه الانسان، در واقع مفاهیم عامه‏ای هستند که برخی از الفاظ برای دلالت بر آنها وضع شده‏اند و معلوم است که وضع الفاظ برای این نوع از مفاهیم در واقع همان وضع عام و موضوع‏له عام است؛ مثلاً ما ینطبق علیه الانسان یک مفهوم انتزاعی است که از خصوصیات فردیه افرادش انتزاع شده، حال اگر واضع در مقام وضع یکی از این مفاهیم کلی و عامه را تصور و لحاظ کند و لفظ را به ازاء همان معنی قرار دهد و مثلاً بگوید: وضعت هذا اللفظ برای فرد انسان، در این صورت موضوع‏له عام است؛ چون فردٌ من الانسان، یک عنوان عام و کلی است؛ چون فرض این است که لفظ برای خود این معنای کلی وضع شده نه افرادش و چیزی هم که معلوم کند این لفظ برای افراد و مصادیق وضع شده وجود ندارد.

ممکن است کسی بگوید خود مفهوم این صلاحیت را دارد؛ یعنی مفهوم فردٌ و امثال آن صلاحیت انطباق بر افراد و کاشفیت و مرآتیت نسبت به افراد را دارند که در پاسخ گفته می‏شود این هم کافی نیست؛ چون اگر صرف صلاحیت داشتن مفهوم، برای مرآتیت و کاشفیت کافی باشد و به این اعتبار گفته شود وضع عام و موضوع‏له خاص است پس باید وضع همین الفاظی که گفته شد مثل فردٌ، شخصٌ و امثال آن نیز از قبیل وضع عام و موضوع‏له خاص باشد؛ چون فرض این است که واضع یک معنای کلی را تصور کرده و معنای فردٌ صلاحیت دارد که بر افراد هم منطبق شود؛ یعنی ضمن اینکه یک معنای کلی است ولی صلاحیت انطباق بر مصادیق را هم دارد در حالی که قطعاً هیچ کس قائل به این مطلب نشده و این الفاظ نمی‏توانند مثال برای وضع عام و موضوع‏له خاص باشند.

نتیجه اینکه پاسخ محقق عراقی مشکل را حل نمی‏کند؛ چون ایشان می‏خواست از راه تقسیم‏بندی مفاهیم و اینکه بعضی از مفاهیم صلاحیت حکایت از افراد را دارند، بگوید واضع با استفاده از این مفاهیم در مقام وضع، لفظ را برای معنای متصور کلی که از این جنس است ولی نه برای خودش بلکه برای مصادیقی که این مفهوم حاکی از آن می‏باشد وضع کرده است ولی اشکال این سخن این است که در این مواردی که شما گفتید اگر واضع بخواهد خود این مفهوم را در نظر بگیرد، وضع عام و موضوع‏له عام می‏باشد نه وضع عام و موضوع‏له خاص که مورد بحث است و اگر بخواهد بگوید من این لفظ را برای مصادیقش قرار می‏دهم نمی‏تواند این حکایت را بکند و اگر نفس صلاحیت را در نظر بگیرد می‏گوییم اگر نفس صلاحیت کافی باشد لازمه‏اش این است که وضع الفاظی مثل فرد، شخص و امثال آن هم از قبیل وضع عام و موضوع‏له خاص باشد در حالی که وضع الفاظ مذکور قطعاً از قبیل وضع عام و موضوع‏له عام است. [۳]

بحث جلسه آینده: صاحب منتقی‏الاصول بعد از اشکال بر محقق عراقی راه حل دیگری را برای حل این مشکل ارائه می‏دهند که انشاء الله راه حل ایشان را در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . نهایة الافکار، ج۱، ص۳۷ و بدایع الافکار، ج۱، ص۳۹-۳۷.

[۲] . محاضرات الاصول، ج۱، ص۵۴ و ۵۵.

[۳] . منتقی‏الاصول، ج۱، ص۷۹-۷۴.