جلسه چهل و چهارم-اقسام وضع- مقام دوم- امکان قسم سوم


دانلود-جلسه چهل و چهارم-PDF

اقسام وضع- مقام دوم- امکان قسم سومجلسه چهل و چهارم
اقسام وضع- مقام دوم- امکان قسم سوم
۲۸/۰۹/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

عرض کردیم به محقق عراقی که در دفاع از نظریه مرحوم آخوند مبنی بر امکان وضع عام و موضوع‏له خاص، مطالبی را فرموده بودند اشکالاتی ایراد شده است. تا اینجا اشکال اول به محقق عراقی که توسط بعضی از بزرگان ایراد شده بود مورد بررسی قرار گرفت و معلوم شد این اشکال وارد نیست.

اشکال دوم به محقق عراقی:

می‏گویند اساس فرمایش محقق عراقی و به تبع ایشان مرحوم آقای خویی در دفاع از مرحوم آخوند این بود که عناوین و مفاهیمی همچون ما ینطبق علیه الانسان یا فردٌ من الانسان که از افراد و مصادیق، انتزاع شده‏اند می‏توانند مرآت برای افراد و مصادیق باشند و می‏توانند به افراد و مصادیق اشاره داشته باشند و به این اعتبار موضوع‏له قرار بگیرند لکن این مطلب مخدوش و محل اشکال است، یعنی این عناوین در واقع حاکی از افراد و مصادیق نیستند؛ چون ما باید ببینیم چگونه این عناوین می‏خواهند از افراد و خصوصیات و مصادیق حکایت کنند؟ آیا اساساً خود این عناوین امکان حکایت از افراد را دارند یا نه؟ محقق عراقی می‏خواست بگوید واضع به واسطه عنوان ما ینطبق علیه الانسان به افراد اشاره می‏کند و لفظ را برای افراد وضع می‏کند ولی ما باید ببینیم آیا خود این عنوان می‏تواند اشاره به افراد داشته و مرآت برای آنها باشد؟

مستشکل می‏گوید: عناوینی مثل ما ینطبق علیه الانسان نمی‏تواند حاکی از افراد و مصادیق باشد؛ چون:

اولاً: فردیت افراد و مصادیق به امور مختلفی محقق می‏شود؛ مثلاً مصادیق انسان؛ یعنی زید، عمرو، بکر، خالد و غیره به اموری مثل شکل و قیافه، پدر و مادر، زمان و مکان، خُلقیات و غیره از هم متمایز می‏شوند. پس خصوصیات فردیه موجب تفکیک و جداسازی انسان‏ها از یکدیگر می‏شود که خود این خصوصیات هم کثیر بوده و باعث می‏شود تعداد زیادی افراد و مصادیق برای یک حقیقتی پیدا شوند، حال سؤال این است که آیا واقعاً عنوان ما ینطبق علیه الانسان می‏تواند حاکی از این افراد با این تعداد زیاد باشد؟ ما وقتی می‏گوییم عنوان کلی و عام حاکی از افراد و مصادیق است؛ یعنی این عنوان هم باید مرآت برای خصوصیات فردیه باشد و هم تعداد آنها را به ما نشان دهد در حالی که از طریق عنوان ما ینطبق علیه الانسان نه می‏توان خصوصیات فردیه را دید و نه تعداد آنها را و خصوصیاتی که به سبب آن از هم متمایز می‏شوند به وسیله این عنوان قابل فهم و درک نیستند لذا در این صورت که این عنوان نه می‏تواند خصوصیات فردیه را به ما نشان دهد و نه تعداد آنها را چگونه ادعا می‏شود که این عنوان حاکی از افراد و مصادیق است؟ فردیت افراد به خصوصیاتش است و وقتی که عنوان نتواند خصوصیات آن را نشان دهد در واقع افراد را نشان نداده و هر چه غیر از خصوصیات فردیه نشان داده شود فرد نیست.

ثانیاً: عنوان ما ینطبق علیه الانسان در واقع یک معادل مفهومی به عنوان الانسان الموجود دارد که از قسم اول از مفاهیم است و منتزع از افراد و مصادیق نیست لذا نمی‏تواند حاکی از افراد و مصادیق باشد. الانسان الموجود معادل ما ینطبق علیه الانسان است ولی خود ما ینطبق علیه الانسان با مفهوم الانسان فرق دارد. مفهوم انسان، حیوان ناطق است و این عنوان؛ یعنی الانسان حیوان الناطق با مفهوم ما ینطبق علیه الانسان تفاوت دارد زیرا ما ینطبق علیه الانسان یک حیث اضافه‏ای دارد، آنچه که انسان بر او منطبق است همان چیزی است که از این ماهیت محقق و موجود شده است، پس ما ینطبق علیه الانسان در واقع عبارةٌ اخری از الانسان الموجود است و الانسان الموجود حاکی از افراد و مصادیق و مرآت برای آنها نیست؛ چون از قسم اول از مفاهیم است که منتزع از افراد و مصادیق نیست پس چون مفهوم الانسان الموجود که معادل با عنوان ما ینطبق علیه الانسان است نمی‏تواند حکایت از افراد کند خود عنوان ما ینطبق علیه الانسان هم نمی‏تواند حاکی از افراد و مصادیقش باشد. نتیجه اینکه فرمایش محقق عراقی تمام نیست.

سؤال: چرا الانسان الموجود، نمی‏تواند حاکی از افراد و مصادیق باشد.

استاد: مستشکل می‏گوید: الانسان الموجود از مفاهیم قسم اول است که محقق عراقی ذکر کرد، چون ایشان مفاهیم را به دو قسم تقسیم کرده و فرمود: بعضی مفاهیم کلی بوده اعم از جواهر و اعراض که این مفاهیم حاکی از افراد نیستند اما قسم دوم مفاهیم آن مفاهیمی هستند که منتزع از خود افرادند که این قسم از مفاهیم می‏توانند حاکی از افراد باشند، در حقیقت ادعای مستشکل این است که مفهوم الانسان موجودٌ از قسم اول مفاهیم است که کلی بوده و از افراد و مصادیق انتزاع نشده لذا نمی‏تواند حاکی از افراد باشد.

بررسی اشکال دوم به محقق عراقی:

به نظر ما این اشکال بر محقق عراقی وارد نیست چون:

اولاً: وقتی گفته می‏شود مفهومی مثل مفهوم ما ینطبق علیه الانسان از افراد و مصادیق انتزاع می‏شود، حیث وجود در آن نیست؛ یعنی این مفهوم در واقع معادل مفهوم الانسان الموجود نیست، انتزاع از افراد و مصادیق به معنای جدا کردن آن معنی از حیث وجودی آن است و به همین جهت هم گفته می‏شود یک مفهوم عام و کلی است که قابل انطباق بر افراد مختلف است، انتزاع از افراد و مصادیق یک اثر دیگر هم دارد و آن این است که این مفهوم را از خصوصیات فردیه جدا می‏کند و الا مفهوم انتزاعی نخواهد بود، اصلاً وقتی گفته می‏شود مفهومی انتزاعی است؛ معنایش این است که از افراد و مصادیقش منتزع شده، یعنی با افراد و مصادیق فرق می‏کند و اگر انتزاعی نبود خود همان فرد و مصداق بود، این مفهوم از افراد و مصادیق انتزاع شده و این بدان معنی است که خصوصیات فردیه به نحو تفصیلی در آن وجود ندارد و از خصوصیات فردیه به این نحو جداست و حتی حیث وجود هم در آن نیست نه وجود ذهنی و نه وجود خارجی و یک مفهوم کلی می‏باشد، پس مفهوم ما ینطبق علیه الانسان نمی‏تواند معادل الانسان الموجود باشد. ما ینطبق علیه الانسان، یعنی فردٌ و شخصٌ من الانسان که قطعاً خصوصیات تفصیلیه، در این عناوین کلی راه ندارد. اما سؤال این است که آیا حیث وجود در این مفهوم وجود دارد یا خیر؟

به عبارت دیگر الانسان الموجود یعنی الانسان الموجود فی الذهن او فی الخارج؟ اگر مراد از آن، انسان موجود در ذهن یا خارج باشد نمی‏تواند از مفاهیم قسم اول که منتزع از افراد و مصادیق نیست باشد. پس ما اینجا دو راه داریم؛ یا باید الانسان الموجود را از مفاهیم قسم دوم مثل ما ینطبق علیه الانسان بدانیم، یعنی آن را یک مفهوم انتزاعی از افراد و مصادیق بدانیم که در این صورت همان گونه که ما ینطبق علیه الانسان می‏تواند حاکی از افراد و مصادیقش باشد الانسان الموجود هم می‏تواند حاکی از افراد و مصادیق باشد یعنی از مفاهیم قسم اول نباشد. یا باید بگوییم الانسان الموجود، معادل ما ینطبق علیه الانسان نبوده و مفهومی غیر از آن است که در این صورت مشکلی در حکایت مفهوم ما ینطبق علیه الانسان از افراد و مصادیقش نیست.

خلاصه اینکه اگر مفهوم الانسان الموجود معادل مفهوم ما ینطبق علیه الانسان و از قبیل قسم دوم از مفاهیم باشد که از افراد انتزاع شده در این صورت می‏تواند حاکی از افراد و مصادیق باشد و اگر از قبیل قسم اول از مفاهیم باشد که منتزع از افراد و مصادیق نبود معادل مفهوم ما ینطبق علیه الانسان نیست لذا این اشکال که مفهوم ما ینطبق علیه الانسان هم نمی‏تواند حاکی از افراد و مصادیق باشد وارد نیست و ما می‏گوییم مفهوم ما ینطبق علیه الانسان می‏تواند حاکی از افراد و مصادیقش باشد.

ثانیاً: لازم نیست مفهوم ما ینطبق علیه الانسان و امثال آن تفصیلاً حاکی از تعداد مصادیق و خصوصیات تفصیلیه فردیه آنها باشند بلکه مهم این است که این مفهوم به نحو اجمالی بتواند از آن مصادیق حکایت کند و همین کفایت می‏کند. اساساً اگر قرار باشد مفاهیم از تمام خصوصیات فردیه حکایت کنند حتی وضع خاص و موضوع‏له خاص هم امکان نخواهد داشت؛ چون ما گفتیم در همان جایی که لفظی برای یک معنای خاصی وضع می‏شود و مثلاً پدری بر فرزندش اسم می‏گذارد، همه خصوصیات فردیه مورد توجه و لحاظ پدر قرار نمی‏گیرد و اصلاً نمی‏تواند همه خصوصیات را لحاظ کند پس وقتی وضع در وضع خاص و موضوع‏له خاص این گونه است که واضع نمی‏تواند همه خصوصیات فردیه را مورد توجه و لحاظ قرار دهد در وضع عام به طریق اولی این کار ممکن نیست لذا همین که به نحو اجمالی به خصوصیات و افراد اشاره شود کفایت می‏کند و بیش از این لازم نیست.

«والحمد لله رب العالمین»