جلسه هفتاد و سوم – ادله جواز تقلید ابتدائی از میت

جلسه ۷۳ – PDF

جلسه هفتاد و سوم

ادله جواز تقلید ابتدائی از میت

۱۳۹۰/۱۲/۰۷

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در اشکال چهارم بر استصحاب جواز تقلید از مجتهد میت بود. عرض کردیم این اشکال به نوعی قریب به اشکال سوم است لکن تفاوتی هم با آن اشکال دارد که بعد از بیان اشکال به تفاوت بین اشکال سوم و چهارم اشاره خواهیم کرد.

مرحوم آقای خوئی با اغماض از سه اشکال و فرض یک مطلب اشکال را بیان می­کنند؛ آن سه اشکالی که از آنها اغماض می­کنند: یکی جریان استصحاب در احکام است چون ایشان قائل به عدم حجیت استصحابات حکمیه است. اشکال دوم اشکالی بود که مرحوم آقای آخوند داشتند مبنی بر عدم بقاء موضوع برای جریان استصحاب؛ مرحوم آقای خوئی می­فرماید ما از این اشکال هم اغماض می­کنیم و سومین امری که ایشان می­فرمایند از آن اغماض می­کنیم، ظهور اخبار و روایات در حجیت قول فقیه بالفعل و منذر بالفعل است نه آن کسی که سابقاً فقیه بوده­ است چون به نظر ایشان ظاهر اخبار و روایات که قول فقیه را معتبر می­کند، فقیه بالفعل است یعنی من کان متصفاً بالفقاهة بالفعل و کسی که از دنیا رفته الآن بالفعل فقیه محسوب نمی­شود لذا اخبار و روایات قول من کان متصفاً بالفقه سابقاً را معتبر نمی­کند؛ لذا می­فرماید از این اشکال هم اغماض می­کنیم و این سه اشکال را نادیده می­گیریم و همچنین یک مطلب را به عنوان فرض می­پذیریم که بطور کلی مسئله­ی جواز تقلید از مجتهد یا حجیت فتوای مجتهد یک قضیه­ای است که در شرع به نحو قضیه­ی حقیقیه جعل شده است؛ وقتی می­گوییم به نحو قضیه حقیقیه جعل شده است منظور این است که موضوع آن اعم است از افراد محقق الوجود و افرادی که مقدر الوجود هستند یعنی هم شامل موجودین در عصر حیات مجتهد می­شود و هم شامل معدومین در آن عصر؛ این را هم ما به عنوان فرض می­پذیریم. یعنی اگر این چهار مطلب را نادیده بگیریم اشکال دیگری وجود دارد.

تبیین اشکال

بعد از بیان این چند امر ایشان می­فرماید باز هم این استصحاب مشکل دارد؛ علی رغم اینکه ما از اشکالات ثلاثة بگذریم و حتی بپذیریم قضیه به نحو قضیه حقیقیه می­باشد یک مشکل دیگری بر سر راه استصحاب است و آن اشکال این است: مستصحب ما عبارت است از حجیت؛ شما می­خواهید حجیت را استصحاب کنید در مورد حجیت مستصحبه دو احتمال وجود دارد یکی اینکه منظور حجیت فعلیه باشد در این صورت استصحاب جریان ندارد و دوم اینکه مراد حجیت انشائیه باشد این هم جریان ندارد.

احتمال اول: اینکه مراد حجیت فعلیه باشد در این صورت استصحاب جریان ندارد برای اینکه منظور از حجیت فعلیه یعنی حجیتی که نسبت به عامی مکلف در عصر مجتهد حی یا به عبارت دیگر در زمان حیات مجتهد محقق می­شود که ما در مورد حدوث این حجیت نسبت به موجودین در آن زمان یقین داریم اما درمورد عامی مکلف معدوم در عصر حیات مجتهد هنوز حجیت فعلیه محقق نشده است پس نه تنها یقین به حدوث حجیت فعیله نسبت به معدومین در آن زمان نداریم بلکه یقین به عدم حدوث آن داریم یعنی یقین داریم این حجیت فعلیه نسبت به معدومین در آن زمان هنوز تحقق پیدا نکرده است. وقتی که یقین به حدوث نداشتیم چگونه می­خواهیم استصحاب جاری کنیم؟ پس استصحاب در صورتی که مراد از حجیت، حجیت فعلیه باشد، جریان ندارد چون یقین سابق به حدوث حجیت فعلیه در مورد معدومین در عصر حیات مجتهد نداریم.

احتمال دوم: اینکه مراد از حجیت، حجیت انشائیه باشد؛ حجیت انشائیه یا به تعبیر دیگر ایشان حجیت تعلیقیه یعنی حجیتی که از ادله استفاده شده و آن حجیتی که مفاد آیات و روایات است و بواسطه­ی آیات و روایات اثبات و انشاء شده است. در این صورت هم موردی برای جریان استصحاب نیست چون اگرچه اصل حجیت انشائیه یقینی می­باشد اما نمی­دانیم سعه و ضیق این حجیت چه مقدار است؟ آیا برای خصوص کسانی است که در عصر حیات آن مجتهد بوده­اند یا اینکه دایره حجیت اعم است و شامل کسانی که زمان حیات او را هم درک نکرده­اند می­شود؟ پس سعه و ضیق حجیت انشائیه مورد تردید است؛ پس چون یقین به ثبوت حجیت انشائیه برای زمان بعد از موت او نداریم، اینجا هم استصحاب جاری نمی­شود.

خلاصه این کلام اینکه ایشان می­فرمایند اگر مراد حجیت انشائیه باشد، ما اصلاً در سعه و ضیق آن تردید داریم که آیا این حجیت ثابت شده برای فتوای مجتهد فقط منحصر به کسانی است که در زمان حیات او هستند یا شامل کسانی که بعد از او هم بدنیا هم می­ایند می­شود؟ پس ما در اصل سعه و ضیق این حجیت تردید داریم و این معنایش این است که حدوث این حجیت برای معدومین معلوم نیست. پس ما یقین به حدوث حجیت انشائیه برای زمان بعد از موت او نداریم لذا نمی­توانیم استصحاب جاری کنیم.

بعد از این مطلب ایشان می­فرماید این استصحاب حتی از استصحاب جاری در احکام هم اسوأ حالاً است چون در استصحاب جاری در احکام حداقل موضوع آن محقق است و در بقاء حکم شک داریم لذا استصحاب می­کنیم (البته ایشان این استصحاب را قبول ندارد ولی حداقل مشکلی از حیث موضوع ندارد) لکن در ما نحن فیه ایشان می­فرماید ما از اساس در سعه و ضیق تردید داریم، بدون اینکه حتی در یک زمان هم موضوع فعلی شده باشد لذا استصحاب حجیت اسوأ حالاً از استصحاب جاری در احکام است چون در استصحاب جاری در احکام موضوع محقق است ولی اینجا از این جهت هم مشکل دارد. [۱]

فرق اشکال سوم و چهارم

قبل از اینکه به بررسی این اشکال بپردازیم لازم است ببینیم آیا اصلاً بین این دو اشکال فرقی هست یا نه؟ چون در برخی از بیان­ها اشکال چهارم و اشکال سوم را یک اشکال فرض کرده­اند و این دو اشکال را عبارت اخری از هم قرار داده­اند در حالی که این چنین نیست.

در اشکال سوم مشکلی که مطرح شد از حیث موضوع قضیه بود که آیا موضوع حکم جواز تقلید و حجیت فتوای مجتهد صرفاً افراد محقق الوجود است یا شامل افراد مقدر الوجود هم می­شود؛ یعنی اشکال این است که قضیه جواز تقلید و حجیت فتوای مجتهد اگر قضیه خارجیه باشد، به هیچ وجه شامل معدومین نمی­شود و اگر قضیه حقیقیه باشد چنانچه این استصحاب را تنجیزی بگیریم، جائز نیست و تعلیقی هم که ممنوع است. پس اشکال در رابطه با موضوع قضیه بود که یا موضوع افراد محقق الوجود هستند و یا افراد اعم از مقدر و محقق (قضیه حقیقیه) آن وقت مستشکل در هر دو فرض اشکال کرد که البته پاسخ آن را دادیم.

اما در اشکال چهارم دیگر ما به موضوع کاری نداشته و اشکال از حیث موضوع نیست بلکه اشکال و بحث در خود حجیت و مستصحب یعنی حکم است (خود جواز تقلید و حجیت فتوای مجتهد) که آیا این حجیت و این حکم، سعه دارد یا ضیق دارد؟ سعه و ضیق حکم مشکوک است یعنی ما نمی­دانیم جواز تقلید منحصر به افراد محقق الوجود است یا شامل سایرین هم می­شود حتی کسانی که مجتهد را درک نکردند؟ یعنی به عیارت دیگر در این اشکال فرض گرفته شده که اساساً قضیه جواز تقلید و حجیت فتوای مجتهد ولو به نحو قضیه حقیقیه باشد باز گویا در اصل حجیت اشکال وجود دارد که اگر حجیت فعلیه باشد مختص موجودین در عصر حیات مجتهد می­شود و سعه آن فقط تا زمان موت اوست و از زمان موت به بعد اعتبار ندارد و اگر مراد حجیت انشائیه باشد، اصل سعه و ضیق محل تردید است یعنی حجیت دیگر منحصر به زمان حیات او نیست بلکه بعد از موت را شامل می­شود. آیا این چنین است یا نه؟ بطور کلی اشکال سوم و چهارم گویا یک حقیقت را می­خواهند بیان کنند ولی از دو حیث مختلف یکی از حیث موضوع قضیه و یکی از حیث محمول و حکم لذا ما اینها را مستقل ذکر کردیم.

بررسی اشکال چهارم

آیا اشکال چهارم وارد است یا خیر؟ سخن ما با مرحوم آقای خوئی این است که در بین دو احتمالی که ایشان در مورد حجیت مطرح کردند، احتمال اول که قطعاً مورد نظر نیست؛ چون اگر منظور از حجیت، حجیت فعلیه باشد، این حجیت فعلیه قطعاً نسبت به مکلف معدوم در عصر حیات این مجتهد محقق نشده است و اساساً بعید است که مراد این احتمال باشد و آنچه که مورد نظر است احتمال دوم است که منظور از حجیت، حجیت انشائیه است. اشکال مرحوم آقای خوئی در مورد حجیت انشائیه این بود که ما نسبت به سعه و ضیق حجیت انشائیه تردید داریم و نمی­دانیم این حجیت برای خصوص کسانی است که در عصر حیات مجتهد بودند یا دایره آن اعم است و شامل کسانی که در آن زمان نبوده­اند نیز می­شود؟ لذا جون یقین به ثبوت حجیت انشائیه نسبت به زمان بعد از حیات او نداریم، استصحاب جاری نمی­شود؛ این اصل اشکال ایشان است اما به نظر ما این اشکال صحیح نیست.

چون این بیان با فرضی که ایشان در ضمن آن چهار مطلب بیان کردند، ناسازگار است؛ از یک طرف ایشان فرض را بر این گذاشته است که حکم جواز تقلید میت و حجیت فتوای مجتهد به نحو قضیه حقیقیه جعل شده است. وقتی می­گوییم جواز تقلید از میت به نحو قضیه حقیقیه جعل شده، یعنی موضوع جاهل مقدر الوجود و محقق الوجود می­باشد و این فتوی هم برای کسانی که در آن زمان موجود بودند و هم کسانی که معدوم بودند، حجت شده است. اصلاً معنای قضیه حقیقیه یعنی همین یعنی این حجیت انشائیه برای همه انسانها جعل شده است. از این طرف در بیان اشکال ایشان می­فرماید ما شک داریم این حجیت انشائیه آیا فقط برای موجودین ثابت است یا شامل معدومین هم می­شود چون وقتی می­گوید ما در سعه و ضیق دایره حجیت شک داریم، این تردید در سعه و ضیق دایره حجیت یعنی اینکه آیا این حکم فقط درباره موجودین در عصر حیات ثابت است که آن وقت دایره مضیق می­شود. یا اینکه شامل معدومین در آن عصر هم می­شود که آن وقت دایره موسع می­شود. لذا این دو مطلب با هم سازگار نیست.

از یک طرف می­گویند قضیه به نحو قضیه حقیقیه جعل شده (که شامل همه افراد موجود و حتی معدوم می­شود) و از طرف دیگر ادعا می­کنند که ما یقین نداریم این حجیت شامل معدومین هم می­شود. این دو مطلب با هم ناسازگارند. این حجیت از اول به نحو قضیه حقیقیه جعل شده چنانکه مفروض هم همین بود و معنای این سخن این است که همه کسانی که جاهل به حکم هستند از مجتهد تقلید کنند و هر کسی عنوان جاهل بر او صدق کند چه کسی که در عصر حیات آن مجتهد جاهل بوده است و چه کسی بعد از حیات آن مجتهد جاهل باشد می­تواند به عالم یعنی مجتهد رجوع کند.

اگر این دو مطلب را کنار هم بگذاریم این دو مطلب ناسازگارند و اشکال ایشان به معنای کنار گذاشتن یکی از فرض­های چهارگانه است. لذا این اشکال به نظر قابل قبول نمی­باشد.

وقتی می­گویید ما در سعه و ضیق حجیت انشائیه تردید داریم یعنی در واقع نمی­دانیم این حکم شامل معدومین هم هست یا نه؟ اینجا چه اشکالی دارد اگر ما تردید کردیم بعد موت مجتهد آیا آن حجیتی که برای همه ثابت شده بود، الآن هم ادامه دارد و باقی است یا نه؟ استصحاب بقاء جواز تقلید و حجیت فتوای مجتهد میت را جاری کنیم.

إن قلت: اگر ما یقین داریم به اینکه حجیت به نحو قضیه حقیقیه است یعنی بر همه افراد محقق و مقدر الوجود جعل شده، پس شامل آنها هم می­شود و دیگر شک و تردیدی نداریم که بخواهیم استصحاب جاری کنیم. لذا اصل حجیت برای معدومین هم یقینی است پس ما دیگر شکی نداریم تا بخواهیم استصحاب جاری کنیم.

قلت: در پاسخ به این اشکال عرض کردیم اگر ادله، حجیت فتوای مجتهد را ثابت می­کند مثل روایت «فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا» و امثال آن؛ معنایش این است که این فتوی و این قول، این قابلیت را دارد که برای هر کسی که به آن رجوع می­کند معتبر باشد؛ چون مبتنی بر یک شرائطی این فتوی صادر شده است. اما این منافات ندارد با اینکه این حجیت ثابت شده قطعی که شامل موجودین و معدومین می­شود، در زمان حیات مجتهد مشکلی نداشته باشد اما بلا فاصله بعد از موت شک کنیم که آیا آن حجیت ثابت شده برای قول مجتهد کماکان باقی است یا نه؟ یعنی این استصحاب بی­فائده نیست و آثاری بر آن مترتب می­شود لذا این اشکال به جواب ما وارد نیست که کسی این ادعا را بکند که این گونه که شما تفسیر کردید اساساً دیگر زمینه­ای برای شک نیست تا بخواهیم استصحاب کنیم؛ ما در پاسخ عرض کردیم که با اینکه این قضیه به نحو قضیه حقیقیه جعل شده اما باز هم جای شک هست و لذا جای جریان استصحاب هم وجود دارد.

نتیجه

نتیجه اینکه اشکال چهارم که مرحوم آقای خوئی مطرح کردند به استصحاب وارد نیست.

بحث جلسه آینده

یک اشکال پنجمی هم در اینجا مطرح شده که امام(ره) آن را مطرح کرده­اند که باید ببینیم که آیا بالاخره استصحاب به عنوان یک دلیل می­تواند جواز رجوع به مجتهد میت را ابتدائاً ثابت کند یا خیر؟ که ان شاء الله در جلسه آینده به بررسی آن خواهیم پرداخت.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . التنقیح، ج۱، ص۷۹-۸۰.