جلسه هشتاد و دوم-مقام دوم – کیفیت وضع حروف- نظر امام (ره)


دانلود-جلسه هشتاد و دوم-PDF

مقام دوم – کیفیت وضع حروف- نظر امام (ره)جلسه هشتاد و دوم
مقام دوم – کیفیت وضع حروف- نظر امام (ره)
۱۲/۱۲/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث درباره نظریه امام (ره) در مورد کیفیت وضع حروف بود، بخشی از مطالب ایشان را عرض کردیم، بخشی دیگر باقی مانده که آن را امروز بیان کنیم و بعد باید ببینیم حق در مسئله چیست؟ گفتیم امام (ره) معتقد است چون بعضی از حروف ایجادی هستند و چون همه حروف هم در عالم مفهوم و هم در عالم وجود استقلال ندارند لذا وضع حروف عام و موضوع‏له آن خاص است، تبیین کیفیت وضع حروف مبتنی بر مقدمه‏ای است که ایشان در ضمن آن فرمود حروف در هیچ یک از مراحل چهارگانه وجود خارجی، وجود ذهنی، مرحله دلالت و کیفیت دلالت، استقلال ندارند، در این جهت هم فرقی بین حروف حکایی و حروف ایجادی نیست، یعنی معنای حرفی چه در وجود خارجی، چه در وجود ذهنی، چه در دلالت و چه در کیفیت دلالت، استقلال ندارد. لکن گفتیم در این دو قسم از حروف باید طبق نظر امام (ره) تشریح شود که چگونه وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است، بخشی از کلام امام (ره) را عرض کردیم و گفتیم در حروف ایجادی و حکایی هر کدام دو جهت وجود دارد و بر همین اساس ما چهار نوع مثال داریم، در حروف حکایی، یک نوع مواردی است که نسبت و ربط یک جزئی و واحد شخصی است، مثل «زیدٌ فی الدار»، نوع دیگر در مواردی است که ربط، متعدد و کثیر است مثل «کل عالم فی الدار» یا «سِر من البصرة»، هر دو مثال دلالت بر ربط می‏کند اما در مثال اول فقط یک ربط است چون طرفین جزئی هستند ولی در مثال دوم و سوم ربط‏های متعدد وجود دارد چون طرفین آن کلی است و مصادیق متعدد دارد.

همین دو جهت در حروف ایجادی هم متصور است، یعنی در حروف ایجادی هم دو نوع مثال داریم، گاهی گفته می‏شود «یا زید» که منادا یک واحد شخصی است ولی گاهی از اوقات گفته می‏شود «یا ایها الناس» و «یا ایها المسلمون» که در این دو مثال، منادا کثیر است، در هر سه مثال حرف نداء بر معنای نداء دلالت می‏کند اما منادا در مثال اول واحد لکن در دو مثال دیگر کثیر و متعدد است. ما عرض کردیم به نظر امام (ره) در مثل «زیدٌ فی الدار» یعنی حروف حکایی که در یک ربط و نسبت واحد بکار رفته، واضع لفظ «فی» را تصور می‏کند، معنی را هم تصور می‏کند اما معنی لفظ «فی» را که ربط به نحو ظرفیت باشد تصور نمی‏کند چون این معنا اسمی است و افراد را هم تصور نمی‏کند چون این ربط‏های جزئی به قدری زیاد هستند که قابل تصور به نحو تفصیلی نیستند و یک جامع ماهوی هم ندارند لذا واضع یک جامع عنوانی که همه افراد ربط در مثل «فی» که یک نسبت و ربط دارند را در بر می‏گیرد، تصور می‏کند و لفظ «فی» را برای معنونات آن جامع عنوانی وضع می‏کند. در حروف ایجادی مثل «یا زید» هم مطلب از همین قرار است، یعنی واضع لفظ «یا» را تصور می‏کند و هنگام تصور معنی، چون مصادیق منادای حرف «یا» زیاد هستند و چون تصور همه این معانی واحد شخصی تفصیلاً ممکن نیست لذا واضع یک جامع عنوانی را تصور می‏کند و لفظ «یا» را برای معنونات این جامع عنوانی وضع می‏کند.

ادامه کلام امام (ره):

نکته مهم این است که آیا با این توضیح ثابت می‏شود وضع در حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است؟

ما تا اینجا گفتیم حروف از نظر امام (ره) یا ایجادی هستند یا حکایی و در هر کدام از این دو قسم هم یا معنای آن حرف یک واحد شخصی است و یا متعدد و کثیر است که مثال‏های مربوطه را عرض کردیم، همچنین گفتیم واضع چگونه لفظ و معنی را تصور و لفظ را برای آن وضع می‏کند. ما وقتی می‏گوییم وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است به این معنی است که واضع مثلاً لفظ «فی» را تصور کرده و معنای کلی و عامی را هم تصور کرده که یک جامع عنوانی است نه جامع ماهوی چون اگر جامع ماهوی تصور شود یک معنای اسمی و مستقل خواهد بود نه حرفی غیر مستقل، لذا واضع نمی‏تواند یک جامع ماهوی را تصور کند بلکه یک جامع عنوانی را تصور می‏کند و لفظ را برای همه مواردی که تحت این جامع عنوانی قرار دارند وضع می‏کند که در این صورت موضوع‏له خاص می‏باشد. حال مسئله این است که چگونه این همه موارد کثیر و متعدد وضع جداگانه پیدا می‏کنند؟ شما می‏گویید وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است، ما سابقاً گفتیم منظور از وضع عام این است که معنای متصور در مقام وضع، عام است و منظور از موضوع‏له هم معنایی است که متعلق وضع واقع شده است لذا واضع در مقام وضع نخست لفظ را تصور می‏کند و سپس معنی را تصور می‏کند، حال گاهی لفظ برای همان معنای متصور وضع می‏شود یعنی موضوع‏له عین همان معنای متصور است و گاهی لفظ برای چیزی غیر از معنای متصور وضع می‏شود یعنی موضوع‏له چیزی غیر معنای متصور است. در ما نحن فیه معنای متصور حین الوضع، عام است اما اینکه می‏گوییم موضوع‏له حروف خاص است یعنی تک‏تک آنها یک وضع جداگانه دارند و مستقلاً موضوع‏له واقع شده‏اند، حال سؤال این است که چگونه ممکن است واضع لفظی را تصور کند و یک معنای عامی را هم تصور کند و بعد لفظ را برای تک‏تک معنونات آن معنای عام وضع کند؟ بعضی می‏گویند عام می‏تواند مرآت برای افرادش باشد؛ مثلاً انسان می‏تواند مرآت مصادیقش هم باشد و برخی دیگر می‏گویند عام نمی‏تواند مرآت برای مصادیقش باشد، امام (ره) در ما نحن فیه می‏فرماید: این جامع عنوانی مرآت برای معنونات خود می‏باشد و واضع از طریق این جامع عنوانی می‏گوید من لفظ «فی» را برای همه مواردی که دارای ربط ظرفیتی هستند و طرفین آنها جزئی است، وضع می‏کنم.

حال سؤال این است که در اینجا چگونه موضوع‏له حروف خاص می‏باشد؟ امام (ره) می‏فرمایند اینجا به یک وضع این لفظ برای معانی متعدد وضع می‏شود و این از قبیل استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است، استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد این است که لفظی استعمال شود و از این لفظ بعضی از معانی یا همه معانی آن اراده شود، یعنی یک لفظ گفته شود اما چند معنی اراده شود، اینجا این بحث مطرح است که آیا استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد جایز است یا نه؟ مشهور می‏گویند استعمال یک لفظ در اکثر از معنای واحد ممتنع است، امام (ره) بر خلاف مشهور معتقد است استعمال لفظ واحد در اکثر از معنای واحد جایز است یعنی انسان می‏تواند یک لفظی را استعمال کند و چندین معنی را از آن اراده کند و هیچ استحاله‏ای هم لازم نمی‏آید که ما در جای خودش استدلال امام (ره) و اشکالات ایشان به مشهور را بیان خواهیم کرد. امام (ره) می‏فرماید: واضع در مشترک لفظی یک لفظ را به وضع‏های متعدد برای معانی متعدد قرار می‏دهد مثلاً یک بار می‏گوید «وضعتُ لفظ العین للعین الباکیة» و بار دیگر می‏گوید «وضعتُ لفظ العین للعین الجاریة»، پس واضع در مشترک لفظی یک لفظ رابه وضع‏های متعدد برای معانی مختلف به صورت جداگانه وضع می‏کند لکن در مشترک لفظی در عین حال که وضع متعدد است ولی محدود می‏باشد و مثلاً وضع در مورد لفظ عین از ۷۰ مرتبه تجاوز نمی‏کند، در ما نحن فیه (وضع حروف) هم مسئله از همین قرار است لکن با یک تفاوت، در ما نحن فیه واضع، در واقع به یک وضع، لفظ را برای معانی متعدد وضع می‏کند، مثلاً واضع لفظ «فی» را تصور می‏کند و یک معنای عام حرفی مثل ظرفیت قائم به دو طرف جزئی و شخصی را که یک جامع عنوانی است تصور می‏کند و این لفظ را برای معنونات این جامع عنوانی که بی‏شمار هستند وضع می‏کند. واضع به یک وضع لفظ «فی» را برای همه آن معنونات وضع می‏کند در حالی که هیچ وجه اشتراکی بین آنها وجود ندارد اما ما یک وجه اشتراکی را انتزاع کردیم که ذاتی نیست و آن جامع عنوانی است که واضع این جامع عنوانی را تصور می‏کند و لفظ را برای معنونات آن جامع عنوانی وضع می‏کند نه خود آن جامع عنوانی چون خود آن جامع عنوانی یک معنای کلی است نه جزئی و خاص، پس واضع به یک وضع لفظ «فی» را برای همه معنوناتش وضع می‏کند لذا وضع، واحد و عام است اما موضوع‏له، متعدد و خاص است و این از قبیل استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است. هیچ اشکالی هم لازم نمی‏آید که واضع یک عنوان عام را در نظر بگیرد ولی لفظ را برای آن عنوان عام وضع نکند بلکه لفظ را برای همه معنونات آن عنوان با همه خصوصیاتشان وضع کند، لذا در حروف حکایی، حروف به نحو حکایت واحد از کثیر، حکایت می‏کنند نه حکایت واحدی که منطبق بر کثیر است، چون اگر حکایت حروف به نحو حکایت واحدِ منطبق بر کثیر بود در این صورت کلی و یک معنای اسمی بود نه خاص و جزئی، پس حروف حکایی حکایت واحد از کثیر می‏کنند نه حکایت واحدی که منطبق بر کثیر باشد، پس استعمال لفظ در ما نحن فیه از قبیل استعمال لفظ در معانی کثیره است نه از قبیل استعمال لفظ در کلی که منطبق بر کثیرین باشد تا گفته شود وضع عام و موضوع‏له خاص است آن گونه که مشهور معتقد بودند، نظر مشهور این بود که وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است تفسیر امام (ره) در رابطه با وضع عام و موضوع‏له خاص در مورد حروف تفسیر دقیقی است که اشکالی را که متوجه مشهور بود دفع می‏کند، ایشان می‏فرماید وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است لکن نه به بیانی که مشهور داشتند بلکه به این نحو که واضع یک معنای عام و یک جامع عنوانی را تصور کرده و حروف را برای معنونات آن جامع عنوانی وضع کرده است، آن هم به نحو استعمال لفظ واحد در معانی متعدد و کثیر که این نحو استعمال، اشکالی ندارد و جایز است، پس امام (ره) هم مانند مشهور می‏فرمایند: وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است لکن برای اینکه اشکالی که متوجه نظر مشهور بود متوجه نظر ایشان نشود مسئله را به گونه‏ای دیگر تبیین کردند، اشکال نظر مشهور این بود که در مواردی مثل «سِر من البصرة» و «کل عالم فی الدار» معانی آنها کلی است نه جزئی چون امر، به جزئی تعلق نمی‏گیردتا گفته شود موضوع‏له خاص است، امام (ره) برای فرار از اشکال نظر مشهور مسئله را طور دیگری تبیین کرده و فرمودند: واضع در حروف حکایی که حکایت از یک معنای حرفی شخصی واحد می‏کنند، یک جامع عنوانی را تصور و لفظ را برای معنونات آن جامع عنوانی قرار می‏دهد.

به همین قیاس در حروف ایجادی هم که معنای حرفی یک واحد شخصی باشد مثل حرف نداء که مخاطب یک نفر باشد، مثل «یا زید»، در این موارد هم وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص است به این نحو که واضع لفظ «یا» را تصور کرده و سپس یک معنای عامی را که جامع عنوانی است تصور کرده و لفظ را برای معنونات آن جامع عنوانی وضع کرده است و به وضع واحد لفظ «یا» را برای همه معنونات این جامع عنوانی وضع می‏کند لذا وضع یکی ولی موضوع‏‏له متعدد می‏باشد و این از قبیل استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است.

سؤال: در این فرض هم که وضع یکی و موضوع‏له متعدد باشد وضع حروف شبیه وضع اسماء می‏باشد و فرقی با اسماء ندارد.

استاد: عام بودن معنی ملازم با اسمی بودن آن معنی نیست، چون معنای متصور، یک عنوان جامعی است که بر موارد متعدد تطبیق می‏شود که هیچ وجه اشتراکی بین آن موارد وجود ندارد تا گفته شود معنای اسمی است، بله در صورتی که معنای متصور یک جامع ذاتی باشد، معنای اسمی خواهد بود. پس واضع لفظ را تصور می‏کند و یک جامع عنوانی را هم تصور می‏کند و به یک وضع، لفظ را برای همه معنونات این جامع عنوانی وضع می‏کند. لذا وضع حروف عام و موضوع‏له آنها خاص و جزئی است.

بحث جلسه آینده: تببین مسئله در جایی هم که ربط و نسبت، کثیر و متعدد باشد یا منادی متعدد و کثیر باشد از همین قرار است که انشاء الله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.

«والحمد لله رب العالمین»