جلسه نود و هفتم-قسم سوم وضع- وضع هیئات- بررسی کلام محقق عراقی در فرق مرکبات تامّه و ناقصه- وضع مرکبات ناقصه


دانلود-جلسه نود و هفتم-PDF

قسم سوم وضع- وضع هیئات- بررسی کلام محقق عراقی در فرق مرکبات تامّه و ناقصه- وضع مرکبات ناقصهجلسه نود و هفتم
قسم سوم وضع- وضع هیئات- بررسی کلام محقق عراقی در فرق مرکبات تامّه و ناقصه- وضع مرکبات ناقصه
۰۱/۰۲/۱۳۹۲

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در کلام محقق عراقی پیرامون فرق بین مرکبات تامّه و ناقصه بود، عرض کردیم ایشان ضمن اینکه مرکبات تامّه و ناقصه را در یک امر مشترک می‏داند اما در عین حال به دو تفاوت بین این دو قسم از جُمل اشاره می‏کند، فرق اول اینکه مرکبات تامّه از ایقاع نسبت حکایت می‏کنند لکن مرکبات ناقصه از وقوع نسبت حکایت دارند، تفصیل این فرق در جلسه گذشته بیان شد. فرق دوم هم این بود که محکی مرکبات تقییدیه و ناقصه ذات ماهیت است که هم قابلیت وجود و هم قابلیت عدم را دارد لذا مقتضی وجود خارجی نیست اما مرکبات تامّه مقتضی وجود خارجی است و نمی‏توان گفت هم قابل وجود است و هم قابل عدم و تنها چیزی که در آن هست قابلیت مطابقت و عدم مطابقت با واقع است.

بررسی کلام محقق عراقی:

به نظر می‏رسد چند اشکال بر کلام محقق عراقی وارد است:

اشکال اول:

این که محقق عراقی فرمود مرکبات تامّه خبریه از ایقاع نسبت ذهنیه حکایت می‏کنند، صحیح نیست و اشکال آن با توجه به آنچه ما در بحث مربوط به وضع هیئات مرکبات تامّه گفتیم، روشن می‏شود. ما گفتیم اگر مرکبات تامّه خبریه باشند قسمی که در آن از حروف و ادات استفاده نشده از اتحاد و هوهویت تصدیقیه بین موضوع و محمول حکایت می‏کنند و قسمی که در آن از حروف استفاده شده از نسبت و ربط بین موضوع و محمول حکایت می‏کنند نه اینکه از ایقاع نسبت حکایت کنند، پس مرکبات تامّه خبریه به هیچ وجه بر ایقاع نسبت دلالت نمی‏کنند. مرکبات تامّه انشائیه هم بر دو دسته هستند، قسمی که در باب عقود و ایقاعات مورد استفاده قرار می‏گیرد بر ایقاع و ایجاد چیزی از اعتباریات در عالم اعتبار دلالت می‏کند نه اینکه از ایقاع نسبت حکایت کنند، در قسمی هم که در باب اوامر و نواهی مورد استفاده قرار می‏گیرند مطلب از همین قرار است، پس قدر مسلم این است که مرکبات تامّه (خبری و انشائی) به هیچ وجه از ایقاع نسبت حکایت نمی‏کنند.

اشکال دوم:

محقق عراقی فرمود مرکبات ناقصه از وقوع نسبت حکایت می‏کنند و وقوع متأخر از ایقاع است و نتیجه گرفتند مرکبات ناقصه متأخر از مرکبات تامّه می‏باشند. این مطلب نیز صحیح نیست چون تأخر مرکب ناقص از مرکب تام وقتی ثابت است که یک رابطه معلولی بین مرکب ناقص و مرکب تام وجود داشته باشد یعنی مرکب ناقص معلول مرکب تام باشد در حالی که نسبت در جمل ناقصه، معلول ایقاع نسبت در جمل تامّه نیست و این گونه نیست که برای وقوع نسبت حتماً باید ایقاع نسبت صورت بگیرد تا وقوع نسبت محقق شود، لذا اصل این تأخر هم محل اشکال است.

اشکال سوم:

جُمل تامّه و جمل ناقصه از جهتی یکسان می‏باشند و آن اینکه در هر دو ایقاع نسبت توسط متکلم صورت می‏گیرد چون بعید است که منظور محقق عراقی از ایقاع نسبت، ایقاع نسبت در نفس الامر باشد، پس منظور از ایقاع نسبت این نیست که یک مرکب تام خبری بخواهد نسبتی را در واقع و نفس الامر ایجاد کند بلکه منظور ایشان ایقاع نسبت ذهنی است نه نسبت واقعی و نفس الامری، پس اگر متکلم می‏خواهد با یک جمله خبری، نسبتی را واقع کند، این ایقاع النسبة در مضاف و مضاف‏الیه و صفت و موصوف هم وجود دارد یعنی ایقاع النسبة توسط متکلم هم در جمله خبری و هم در جمله انشائی به عنوان مرکبات تامه و هم در صفت و موصوف و هم در مضاف و مضاف‏الیه به عنوان مرکبات ناقصه وجود دارد لذا از این جهت که ایقاع نسبت توسط متکلم صورت می‏گیرد فرقی بین مرکبات تامه و ناقصه وجود ندارد یعنی تا زمانی که نسبت توسط متکلم ایقاع نشود محقق نمی‏شود و از این جهت فرقی بین مرکبات تامه و ناقصه نیست.

اشکال چهارم:

محقق عراقی فرمود محکی مرکبات ناقصه ذات ماهیت است لذا هم قابل وجود است و هم قابل عدم مثل «زیدٌ الضارب موجودٌ» یا‌ »زیدٌ الضارب معدومٌ»، این تقییدی که در حوزه «زیدٌ الضارب» صورت گرفته در واقع تقیید دائره ذات است اما در مرکبات تامّه نمی‏توان این را گفت که مثلاً «زیدٌ قائمٌ موجودٌ او معدومٌ» و محکی مرکبات تامّه نمی‏تواند ذات ماهیت باشد بلکه محکی این مرکبات، وجود خارجی است. به نظر می‏رسد این فرمایش هم صحیح نیست، اینکه گفته شود محکی مرکبات تامّه اقتضاء وجود خارجی دارد کلیت ندارد و به حسب موارد، فرق می‏کند، در مرکبات ناقصه هم مثل «زیدٌ الضارب» یا‌ »غلام زید»، لزوماً ذات ماهیت مورد نظر نیست بلکه در همان جا هم می‏تواند وجود خارجی مورد نظر باشد و می‏توان گفت «زیدٌ الضارب جاء» یا «غلام زیدٍ ضرب»، اینکه گفته شود محکی مرکبات ناقصه کلی ذات ماهیت باشد صحیح نیست چون وقتی گفته می‏شود «زیدٌ الضارب» یک حکایت تصوریه دارد که در تصور ذهنی هم می‏تواند ذات ماهیت متصور شود و هم عکسی از آن وجود خارجی، پس این ادعا که محکی مرکبات تامّه اقتضاء وجود خارجی و محکی مرکبات ناقصه ذات ماهیت است در بعضی موارد درست است اما اینکه به صورت کلی ادعا شود که این گونه است، قابل قبول نیست.

با توجه به اشکالات فوق معلوم شد آنچه محقق عراقی در فرق بین مرکبات تامه و ناقصه فرمودند صحیح نیست.

وضع مرکبات ناقصه:

مرکبات ناقصه هم بر دو دسته‏اند و همان گونه که در مرکبات تامّه گفته شد یک قسم از مرکبات تامه خبری که در آنها از حروف استفاده نشده بر هوهویت تصدیقیه و اتحاد بین موضوع و محمول دلالت دارد و قسم دیگر که در آنها از حروف استفاده شده از اضافه و نسبت بین موضوع و محمول حکایت می‏کند، جمل ناقصه هم بر دو قسم‏اند؛ قسمی از مرکبات ناقصه بر هوهویت تصوریه بین موضوع و محمول دلالت دارند مثل صفت و موصوف مانند «زیدٌ العالم» که «زید» موصوف است و «عالم» صفت. علت اینکه این قسم از جمل ناقصه بر هوهویت تصوریه دلالت می‏کند این است که صفت و موصوف به گونه‏ای هستند که یکی بر دیگری قابل حمل است، یعنی صفت قابل حمل بر موصوف است بدون اینکه حرفی بین آنها متخلّل شود یعنی به جای «زیدٌ العالم» می‏توان گفت «زیدٌ عالمٌ» و «عالم» را بر «زید» حمل کرد و به همین جهت مثل قسم اول از مرکبات تامّه می‏باشند. مرکبات تامه خبریه که حرفی در آنها بکار برده نشده بر اتحاد و هوهویت تصدیقیه بین موضوع و محمول دلالت می‏کرد اینجا هم «زیدٌ العالِم» بر اتحاد و هوهویت تصوریه بین موضوع و محمول دلالت دارد چون «زیدٌ العالِم»‌ را می‏توان به قضیه تبدیل کرد و گفت «زیدٌ عالمٌ».

قسم دوم از جمل ناقصه هم بر اضافه و نسبت بین موضوع و محمول دلالت می‏کند مثل مضاف و مضافٌ‏الیه که بر نسبت بین مضاف و مضافٌ الیه دلالت می‏کند مثل «غلام زیدٍ» که بین غلام و زید یک اضافه و نسبتی وجود دارد، مثل قضایایی که در آنها حرفی متخلّل شده باشد و شما به جای «غلام زیدٍ» می‏توانید بگویید: «زیدٌ له الغلام» که در آن حرف «لام» استعمال شده و همان گونه که قضایای تامه‏ خبریه‏ای که در آنها حروف بکار برده می‏شد بر نسبت و اضافه بین موضوع و محمول دلالت می‏کرد، مرکبات ناقصه قسم دوم مثل مضاف و مضاف‏الیه هم بر نسبت و اضافه بین موضوع و محمول دلالت می‏کند.

پس مرکبات ناقصه هم مثل مرکبات تامّه بر دو قسم‏اند: یک قسم بر هوهویت تصوریه دلالت می‏کند که همان صفت و موصوف است و قسم دیگر بر نسبت و اضافه دلالت می‏کند که مضاف و مضاف‏الیه است. بنابراین جمل غیر تامه وضعیت مفردات را دارند و در هر دو حکایت تصوری مد نظر است لکن در یک قسم هوهویت تصوریه مورد نظر است و در قسم دیگر اضافه تصوریه مد نظر است.

جمع بندی:

بحث ما از قسم سوم از اقسام وضع یعنی وضع عام و موضوع‏له خاص بود، بحث این بود که آیا ما وضع عام و موضوع‏له خاص داریم یا نه؟ گفتیم در مواردی اختلاف شده؛ یکی در مورد وضع حروف بود. مرحوم آخوند فرمود: وضع حروف عام، موضوع‏له آنها هم عام و مستعملٌ‏فیه هم عام است، ما برای اینکه این مسئله روشن شود گفتیم ابتدا باید معنای حرفی را بشناسیم بعد ببینیم وضع آن چگونه است لذا به بحث از معنای حرفی پرداختیم، اقوال و آراء مختلف در باب معنای حرفی را ذکر و بررسی کردیم و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که وضع حروف از قبیل قسم سوم یعنی وضع آنها عام و موضوع‏له خاص می‏باشد، در مورد هیئات هم به همین نتیجه رسیدیم. درباره معنای هیئات بحث کردیم و گفتیم هیئات بر دو قسم جمل تامّه و ناقصه است و جمل تامه هم بر دو قسم خبری و انشائی است، جمل خبری هم بر دو قسم اسمیه و فعلیه است، آنچه ما در اینجا به بحث درباره آن پرداختیم هیأت جمله اسمیه بود و گفتیم گاهی در جملات اسمیه از حروف استفاده می‏شود و گاهی از حروف استفاده نمی‏شود که معنای هیأت را در هر دو قسم ذکر کردیم، بحث از جملات فعلیه را به بحث مشتق موکول کردیم، همچنین در مورد جملات تامّه انشائیه گفتیم این جملات هم بر دو قسم است؛ یکی جملات تامه انشائیه‏ای که در باب عقود و ایقاعات استعمال می‏شوند و قسم دیگر، جملات انشائیه‏ای است که در باب اوامر و نواهی استعمال می‏شوند. جملات انشائیه مربوط به باب عقود و ایقاعات را به طور مفصل مورد بحث قرار دادیم و بحث در رابطه با جملات انشائیه مربوط به باب اوامر و نواهی را هم به محل خودش حواله دادیم. پس ما تا اینجا درباره وضع حروف به طور مفصل بحث کردیم، نخست درباره معانی حرفیه بحث کردیم که معنای حرفی چیست، و سپس وضع هیئات را نسبت به همه اقسام آن مورد بحث قرار دادیم و نتیجه کلی این شد که هیئات هم به حروف ملحق می‏شوند و فرقی بین هیئات و حروف نیست، لذا بعد از روشن شدن معنای هیئات اعم از تامه و ناقصه و اعم از خبریه و انشائیه، نتیجه این شد که وضع همه این اقسام مثل وضع حروف، عام و موضوع‏له آنها خاص است و از این جهت فرقی بین هیئات و حروف وجود ندارد خلافاً للمحق العراقی.

آخرین مطلبی که در بحث از مصادیق وضع باقی مانده که آیا وضع آنها هم مثل وضع هیئات از قسم سوم وضع یعنی وضع عام و موضوع‏له خاص محسوب می‏شود یا نه بحث از وضع مبهمات یعنی اسماء اشاره (هذا، ذاک، ذلک و…)، ضمایر (هو، هی، انتَ، انتِ) و موصولات (الذی، التی و…) است که در این مورد هم اختلاف شده که آیا وضع اسماء اشاره، ضمایر و موصولات که تحت عنوان مبهمات شناخته می‏شوند هم از قبیل وضع حروف است یعنی وضع آنها عام و موضوع‏له خاص است یا اینکه وضع آنها با وضع حروف متفاوت است؟ اینجا هم مانند مباحث گذشته قبل از اینکه درباره وضع مبهمات بحث کنیم نخست به معنای آنها اشاره خواهیم کرد و سپس به بحث درباره کیفیت وضع آنها خواهیم پرداخت.

«والحمد لله رب العالمین»